کد خبر 293367
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۵:۵۲

او در سال های دفاع مقدس مأموریت های بمباران خطوط مقدم دشمن و عقبه ی آن ها را نیز پی در پی انجام داد. همچنین حدود هشتصد ساعت پرواز جنگی اعم از: گشت رزمی، پوشش هوایی، پشتیبانی نزدیک و برون مرزی داشته و جمعاً بیش از ۳۲۹۱ ساعت پرواز در پرونده خود به ثبت رسانده که برای یک خلبان شکاری نسبتاً بالا است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق به نقل از سایت جامع آزادگان:
 
اصغر باقری (۱۳۳۴ ه-ش ، قزوین)
 
معلم خلبان شکاری بمب افکن اف-۴ (فانتوم)
 
جانشین مدیر جنگ های الکترونیک م.ع. نهاجا
 
معاون عملیات پایگاه دهم شکاری چابهار
 
مدیر نظارت در معاونت طرح وبرنامه نهاجا
 
اصغری باقری فرزند حسن، پنجم فروردین ماه۱۳۳۴ در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش کارمند سازمان عمران شهر قزوین بود و خانواده ای نسبتاً مکتبی و متوسط را اداره می کرد. اصغر مقاطع تحصیلی خود را در زادگاهش گذراند، دوران ابتدایی را در مدرسه فضیلت و سال های متوسطه و بالاتر را در دبیرستان شاهپور و نظام وفا سپری کرد.
 
 او دیپلم طبیعی خود را در سال ۱۳۵۱ گرفت و به تشویق عمویش، که افسر نیروی هوایی بود، شغل خلبانی را انتخاب کرد. پانزدهم مهر ماه ۱۳۵۲پس از معاینات پزشکی و سایر آزمون های استخدامی وارد نیروی هوایی شد. او در دانشکده ی خلبانی علاوه بر تمرین های سخت نظام جمع، درس زبان و دروس آکادمیک پرواز را هم با موفقیت پشت سر گذاشت و در سال ۱۳۵۳ اولین بار آموزش پرواز با هواپیمای ملخ دار بونانزا را در فرودگاه قلعه مرغی تجربه کرد.
 
او ادامه ی دوره اش را از سال بعد در پایگاه های لکلند، مدینا، هوندو، ووب در ایالت تگزاس امریکا با موفقیت سپری کرد و با سه هواپیمای آموزشی تی- ۴۱ (سسنا ملخ دار)، تی-۳۷(جت دوموتوره) وتی-۳۸ یا تالون، که هواپیمایی مافوق صوت است، پرواز کرد. سال ۱۳۵۶ وقتی به کشور برگشت، برای آموزش هواپیمای مدرن زمان خود (فانتوم یا اف-دی) انتخاب شد و دوره ی کابین عقب این بمب افکن همه منظوره را در پایگاه شکاری بوشهر گذراند.
 
در روز وقوع انقلاب اسلامی، یعنی ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ این گردان آموزشی به پایگاه مهرآباد تهران منتقل شد. از این پس دیگر از آن برنامه های فشرده پروازی خبری نبود و این فرصتی مهیا کرد تا باقری با مردم انقلابی بیشتر نزدیک شده و با آن ها در سردادن ندای انقلاب همراه شود. او هم، مانند دیگر هم رزمانش، به منظور حفاظت از تجهیزات گران قیمت نیرو همچون سرباز پاسداری تفنگ بر دوش، مبادرت به نگهبانی از آن ها کرد.
 
باقری که تقریباً تجربه ی خدمت در همه ی پایگاه های هوایی و بیشتر عملیات های جنگی را دارد، در کنج خاطراتش از جنگ، یادی از سرگرد ابوالفضل مهدیار می کند که چیزی نمانده بود در جریان کودتای پایگاه شهید نوژه (طرح کودتایی که متأسفانه به نام شهید نوژه معرف شد، امروز با عنوان«نقاب» (نجات قیام انقلاب بزرگ) نیز شناخته می شود. بر اساس آخرین مصوبه عبارت: «کودتای نافرجام نقاب» جایگزین نام این شبه کودتا شده است.) اعدام شود و وقتی جنگ اتفاق افتاد، مردانه در راه میهن جنگید و همراه خلبان کابین عقبش، محمود شادمان بخت، در تاریخ دوم آبان ماه ۱۳۵۹ در عملیات منطقه ی بندر فاو بر اثر اصابت موشک به هواپیمایش به شهادت رسید. روحش شاد.
 
در سال ۱۳۶۳ به پایگاه هوایی بندرعباس منتقل شد و مأموریت های پروازی مختلفی در چابهار، زاهدان و زابل و بر فراز خلیج فارس انجام داد. حتی برای کمک به رزمانش، اواخر جنگ به همدان آمد و در عملیات مرصاد شرکت کرد.
 
اصغر باقری از همسر اولش، اکرم، که در سال ۱۳۵۸ با او ازدواج کرد، صاحب دو دختر به نام های نیلوفر (۱۳۵۹) و نازنین(۱۳۶۱) شد. وقتی برای طی دوره کارشناسی ارشد مدیریت دفاعی در دافوس از بندرعباس عازم تهران بود، دست سرنوشت در حادثه ی تصادفی تلخ، این همسر و مادر مهربان را از خانواده گرفت. محمد (۱۳۸۳) حاصل ازدواج دوم او با خانم میهن رضوی است، که اوقات بازنشستگی او را با شیرین کاری هایش پر کرده است.
 
از افتخارات باقری در بمباران بغداد در اولین عملیات گسترده ی هوایی علیه دشمن متجاوز در صبح یکم مهرماه ۱۳۵۹، که به ۱۴۰ فروندی معروف است، و شرکت در عملیات غرورآفرین و بی نظیر حمله به مجموعه پایگاه الولید در منتهی الیه مرزهای غربی عراق، یعنی نزدیک مرز اردن است. او در سال های دفاع مقدس مأموریت های بمباران خطوط مقدم دشمن و عقبه ی آن ها را نیز پی در پی انجام داد. همچنین حدود هشتصد ساعت پرواز جنگی اعم از: گشت رزمی، پوشش هوایی، پشتیبانی نزدیک و برون مرزی داشته و جمعاً بیش از ۳۲۹۱ ساعت پرواز در پرونده خود به ثبت رسانده که برای یک خلبان شکاری نسبتاً بالا است.
 
او دوره ی کارشناسی ارشد  را در دافوس نیروی هوایی گذراند و در سال ۱۳۷۲ فارغ التحصیل شد. مشاغلی که علاوه برخلبانی هواپیمای فانتوم برعهده داشت عبارت بودند از: افسر آموزش گردان در پایگاه شهید نوژه، مسئول یکنواختی در پایگاه های بوشهر و بندرعباس. وقتی به ستاد تهران منتقل شد، در معاونت عملیات رزمی، جانشین مدیر جنگال و سپس معاون عملیات پایگاه هوایی چابهار و در آخر جانشین مدیریت نظارت و مدیر واحد نظارت در معاونت طرح و برنامه نهاجا شد. این خلبان رزمنده به افتخار بازنشستگی نایل آمد.
 
سرهنگ اصغر باقری وقتی درباره ی خاطرات جنگ از او سؤال شد، گفت:
 
شش ماه قبل از شروع تجاوز عراق، نصف گردان ما با تجهیزات کامل به پایگاه هوایی دزفول گسترش یافت. ما با کمک خلبانان اف-۵ این پایگاه پروازهای گشت رزمی هوایی شبانه را انجام داده و شاهد تحرکات مشکوک نیروهای عراقی بودیم. بارها نیز مشاهدات خود را گزارش کردیم اما ترتیب اثر داده نشد!
 
هوا
 
دو خاطره ی باقری از جنگ تحمیلی به روایت از خودش، بدین شرح است:
 
اوایل جنگ تا رسیدن نیروی زمینی و انسجام آن ها با عملیات های مختلف پروازی، پیشروی نیروهای عراق به ویژه یگان های زرهی را کند کردیم. یکی از این مأموریت ها انهدام پلی برای قطع خطوط مواصلاتی دشمن بود. از آنجا که ظاهراً نزد مسئولان انهدام پل از اهمیت خاصی برخوردار بود، قرار شد آن را بمباران لیزری کنیم. این شیوه معمولاً برای محل هایی که پدافند قابل توجه ندارند به کار می رود. اما ما مجبور بودیم دستور را اجرا کنیم.
 
یک فروند اف-۴ دی به خلبانی ارسلان مرادی و کابین عقبش، مجید علی دادی، وظیفه ی لیز کردن را داشتند. برای این کار باید در ارتفاع پنج هزار پا دور هدف گرش کرده و با نشانه روی لیزری، که کابین عقب انجام کمی داد، یک قیف مجازی لیزر می ساختند تا سایر هواپیماها بمب هایشان را در قیف لیزری رها کنند. در این صورت بمب ها دقیقاً به پی اصابت و آن را نابود می کرد.
 
با توجه به پدافند هوایی آماده و قوی دشمن، این هواپیما هدف قرار گرفته شد و خلبانان مجبور به ترک اضطراری آن شدند. صندلی علی دادی عمل کرد، اما مرادی که صندلی اش پرتاب نشد، مجبور شد به عنوان اولین و آخرین خلبان شکاری فانتوم با بازکردن همۀ اتصالات خود از صندلی پران، به جز چتر نجات، از هواپیما بپرد. البته به شکل معجزه آسا به رغم صدماتی که متحمل شده بود از سانحه جان سالم به در برد.
 
خاطره ی تلخ دیگری نیز باقری را همواره آزار می دهد. در این مورد چنین می گوید:
 
اواخر آبان ماه ۱۳۵۹ برای یک مأموریت پانزده روزی از مهرآباد به پایگاه بندر عباس رفته بودم. حسن مفتخری خضری فر هم از همدان آمده بود. در این ایام هر مأموریتی محول شد، انجام دادیم. روز هشتم آذر ماه ۱۳۵۹ وسایل و تجهیزات خود را جمع کردیم و در گردان پرواز منتظر رسیدن هواپیمای سی-۱۳۰ بودیم تا به تهران برگردیم.
 
در ادامه عملیات مروارید نیروی دریایی، عباس عابدین از خلبانان قدیمی تر وارد گردان شد و رو به مفتخری کرد و گفت: «حسن جان تاسی-۱۳۰ بیاید، برویم یک ناوچه اوزا بزنیم!» کارهای قبل از پرواز انجام شد. مفتخری به عنوان پوشش عباس با کابین عقب خود، محمد کاظم روستا، نقش حفاظت از او را داشت، غافل از اینکه شکاری دشمن خود او را رهگیری کرده و مورد اصابت موشک قرار می دهد. لحظاتی بعد آب های نیلگون خلیج همیشه فارس مدفن جسم این عزیز شد.
 
 
امیدوارم روح بلند این شهیدان بزرگوار شفاعت کننده ی ما در قیامت کبرا باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس