
گروه فرهنگی مشرق
- حال و هوای جشنواره فیلم فجر این روزها در تمام رسانهها حس میشود و
زمان، زمان نمایش آثار هنرمندان کوچک و بزرگ در سینماهای مختلف است.
بازیگران، فیلمسازان، منتقدان و خبرنگاران همه و همه در تکاپوی فیلم دیدن و
فیلم نقد کردن هستند و در این میان شاید برایتان جالب باشد که روزنوشتهای یک طلبه
خبرنگار را از روزهای مختلف جشنواره فیلم فجر در برج میلاد تهران بخوانید.
آنچه در پی می آید، شرح وقایع روز نهم برج میلاد تهران از زبان این طلبه
است:
طبقه پائین سالن اصلی پر شده است. دکمه آسانسور را میزنم و کمی بعد آسانسور میآید و درش باز میشود جوانی همراه من داخل آسانسور میشود. این روزهای آخر برای برخی فیلمهایی که کارگردان آنها معروف است سالن زیاد شلوغ میشود و معمولا جای ما طبقه دوم است. فیلم دیدن در طبقه دوم مشکل خاصی ندارد و تنها مشکل فاصله کم میان صندلیهای جلویی و عقبی است که تماشاگران را کمی اذیت میکند، مخصوصا وقتی کسی بخواهد از جلوی آدم رد شود! در این زمان است که آدم شک میکند آیا زانوهایش استاندارد هست یا واقعا انقدر بزرگ هستند! جوان شروع میکند به حرف زدن و بی مقدمه سئوالی میپرسد:
- «حاج آقا از فیلما راضی هستی؟»
لبخندی میزنم و چیز خاصی نمیگویم. یعنی نمیتوانم مطلب خاصی بگویم. هم او میداند و هم من میدانم که فیلمها چگونه بودهاند. خودش ادامه میدهد که:
- «خسته شدم از دیدن این فیلمای ضعیف. امشب میخوام برم یه فیلم آمریکایی دانلود کنم ببینم خستگیم در بره!»
ناراحت میشوم. حس وطندوستیام اذیتم میکند. واقعا چرا باید با سینما کاری کنیم که یک تماشاگر اهل رسانه از فیلمهای وطنی خسته شود و رو بیاورد به کارهای خارجی؟! این از دست دادن تماشاگر برای سینما بد است و روز به روز سینما را ضعیفتر میکند. به این فکر میکنم که کاش آنقدر فیلم خوب بسازیم که مخاطبانمان فیلمهای ما را به فیلمهای خارجی ترجیح دهند. رسیدن به این وضعیت، وظیفه ما را سنگینتر از دیروز خواهد کرد.
فیلمهای روز نهم جشنواره عبارتند از «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» از بهروز افخمی، «دو ساعت بعد مهرآباد» علیرضا فرید، «خوابزدهها»ی فریدون جیرانی، «آرایش غلیظ» از حمید نعمتالله و «فرشتهها باهم میآیند» از حامد محمدی.
در روز نهم باز هم یک فیلم درباره طلبهها داریم. این بار نیز ردپای آقای منوچهر محمدی در فیلمی طلبگی دیده میشود. «طلا و مس» و قبل از آن «مارمولک» و قبلتر از آن «زیر نور ماه» کارهای سینمایی طلبگیای بودند که آقای منوچهر محمدی آنها را تهیه کرده بود. این بار پسرش فیلمی را در خصوص طلبهها کارگردانی کرده است.
به نظرم یک فیلم در خصوص یک صنف یا یک آدم از یک صنف، وقتی کاری قوی در میآید که آدمهای آن صنف آن فیلم را باور کنند. کارهای آقای محمدی به این نگاه نزدیک شده و ما حدودا قبول میکنیم که این فرد طلبه است. فیلم «فرشتهها باهم میآیند» هم در مجموع کار بدی نیست. نمیدانم شاید هم چون در این چند روز کارهای ضعیف دیدهام این کار را کمی پسندیدهام. اما به هر جهت تصویری که داده میشود نسبتا قابل قبول است و ضعفهایی هم دارد که به آنها اشاره میکنم:
- طلبهها در این آثار لزوما و حتما شغلی جدای از طلبگی دارند. یعنی «تبلیغ» که کار عادی و اصلی طلبههاست را انجام نمیدهند. یکی قالیباف است، یکی گچبر، یکی برقکار. تبلیغ که کار اصلی طلبه است، به عمد در این آثار، کاری نامناسب جلوه میکند. حتی در این کار جدید، طلبه برای تهدید همسرش میگوید: (نقل به مضمون) «اگر اذیتم کنی به جای کار (برقکاری) میروم منبر!»
- فضای حوزه علمیه فضای بستهای است. طلبهها و مسئولین حوزه شخصیت اصلی (که معمولا یک روحانی خوب است) را اذیت میکنند. طلبه شخصیت اصلی، فردی است متفاوت از همه آنها و جدای از همهشان. در صورتی که انصافا در دوره و زمانه ما، طلبههای حوزه و مسئولین همراه و یاور هستند، نه مانع هم.
- درس خواندن طلبهها و درس حوزه عملا کاری بیفایده است! ما در این فیلمها در حوزه فقط یک درس اخلاق میبینیم که فایده دارد! همین! درسهای اخلاقی هم که میگویند را همه میدانند! در صورتی که هرگز اینگونه نیست.
اینها مواردی هستند که من به عنوان یک طلبه برایم سخت میشود که طلبههای توی فیلم را باور کنم. البته که باز هم تاکید میکنم کلیت کار مورد قبول است اما این سه مورد فوق آزارم میدهد.
طبقه پائین سالن اصلی پر شده است. دکمه آسانسور را میزنم و کمی بعد آسانسور میآید و درش باز میشود جوانی همراه من داخل آسانسور میشود. این روزهای آخر برای برخی فیلمهایی که کارگردان آنها معروف است سالن زیاد شلوغ میشود و معمولا جای ما طبقه دوم است. فیلم دیدن در طبقه دوم مشکل خاصی ندارد و تنها مشکل فاصله کم میان صندلیهای جلویی و عقبی است که تماشاگران را کمی اذیت میکند، مخصوصا وقتی کسی بخواهد از جلوی آدم رد شود! در این زمان است که آدم شک میکند آیا زانوهایش استاندارد هست یا واقعا انقدر بزرگ هستند! جوان شروع میکند به حرف زدن و بی مقدمه سئوالی میپرسد:
- «حاج آقا از فیلما راضی هستی؟»
لبخندی میزنم و چیز خاصی نمیگویم. یعنی نمیتوانم مطلب خاصی بگویم. هم او میداند و هم من میدانم که فیلمها چگونه بودهاند. خودش ادامه میدهد که:
- «خسته شدم از دیدن این فیلمای ضعیف. امشب میخوام برم یه فیلم آمریکایی دانلود کنم ببینم خستگیم در بره!»
ناراحت میشوم. حس وطندوستیام اذیتم میکند. واقعا چرا باید با سینما کاری کنیم که یک تماشاگر اهل رسانه از فیلمهای وطنی خسته شود و رو بیاورد به کارهای خارجی؟! این از دست دادن تماشاگر برای سینما بد است و روز به روز سینما را ضعیفتر میکند. به این فکر میکنم که کاش آنقدر فیلم خوب بسازیم که مخاطبانمان فیلمهای ما را به فیلمهای خارجی ترجیح دهند. رسیدن به این وضعیت، وظیفه ما را سنگینتر از دیروز خواهد کرد.
فیلمهای روز نهم جشنواره عبارتند از «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» از بهروز افخمی، «دو ساعت بعد مهرآباد» علیرضا فرید، «خوابزدهها»ی فریدون جیرانی، «آرایش غلیظ» از حمید نعمتالله و «فرشتهها باهم میآیند» از حامد محمدی.
در روز نهم باز هم یک فیلم درباره طلبهها داریم. این بار نیز ردپای آقای منوچهر محمدی در فیلمی طلبگی دیده میشود. «طلا و مس» و قبل از آن «مارمولک» و قبلتر از آن «زیر نور ماه» کارهای سینمایی طلبگیای بودند که آقای منوچهر محمدی آنها را تهیه کرده بود. این بار پسرش فیلمی را در خصوص طلبهها کارگردانی کرده است.
به نظرم یک فیلم در خصوص یک صنف یا یک آدم از یک صنف، وقتی کاری قوی در میآید که آدمهای آن صنف آن فیلم را باور کنند. کارهای آقای محمدی به این نگاه نزدیک شده و ما حدودا قبول میکنیم که این فرد طلبه است. فیلم «فرشتهها باهم میآیند» هم در مجموع کار بدی نیست. نمیدانم شاید هم چون در این چند روز کارهای ضعیف دیدهام این کار را کمی پسندیدهام. اما به هر جهت تصویری که داده میشود نسبتا قابل قبول است و ضعفهایی هم دارد که به آنها اشاره میکنم:
- طلبهها در این آثار لزوما و حتما شغلی جدای از طلبگی دارند. یعنی «تبلیغ» که کار عادی و اصلی طلبههاست را انجام نمیدهند. یکی قالیباف است، یکی گچبر، یکی برقکار. تبلیغ که کار اصلی طلبه است، به عمد در این آثار، کاری نامناسب جلوه میکند. حتی در این کار جدید، طلبه برای تهدید همسرش میگوید: (نقل به مضمون) «اگر اذیتم کنی به جای کار (برقکاری) میروم منبر!»
- فضای حوزه علمیه فضای بستهای است. طلبهها و مسئولین حوزه شخصیت اصلی (که معمولا یک روحانی خوب است) را اذیت میکنند. طلبه شخصیت اصلی، فردی است متفاوت از همه آنها و جدای از همهشان. در صورتی که انصافا در دوره و زمانه ما، طلبههای حوزه و مسئولین همراه و یاور هستند، نه مانع هم.
- درس خواندن طلبهها و درس حوزه عملا کاری بیفایده است! ما در این فیلمها در حوزه فقط یک درس اخلاق میبینیم که فایده دارد! همین! درسهای اخلاقی هم که میگویند را همه میدانند! در صورتی که هرگز اینگونه نیست.
اینها مواردی هستند که من به عنوان یک طلبه برایم سخت میشود که طلبههای توی فیلم را باور کنم. البته که باز هم تاکید میکنم کلیت کار مورد قبول است اما این سه مورد فوق آزارم میدهد.