کیمیایی باز هم به سراغ برخی قصه‌های فرعی و عناصر فیلم‌های قبلی خودش رفته است. اگر این ماجرا ادامه یابد جناب کیمیایی در آینده بیش از قبل طرفداران خود را از دست خواهد داد.

گروه فرهنگی مشرق - امروز امین زندگانی که با همسرش الیکا عبدالرزاقی به سالن همایش‌های برج میلاد آمده بود، در دو فیلم متوالی فصل فراموشی فریبا و شهابی از جنس نور، بازی داشت و دو بار به سالن مطبوعات رفت. در این روز پربرف واقعاً آیا می‌ارزید که به برج میلاد برویم؟ فیلمسازان مختلف برای این موضوع از حاضران تشکر می‌کردند شاید به این دلیل که می‌خواستند بگویند فیلم ما ارزش این زحمات شما را نداشت.

موضوع فرش قرمز امسال جدی شده است. دولت قبل رنگ فرش را سبز مغز پسته‌ای انتخاب کرده بود اما امسال واقعاً مدیران جشنواره رودربایستی را کنار گذاشتند و از نام «فرش قرمز» استفاده کردند. شاید فیلم رد کارپت رضا عطاران درباره جشنواره کن راه را برای پهن کردن فرش قرمز باز کرده باشد.

امسال دقایقی قبل از نمایش هر فیلم بازیگران و ستارگان فیلم، در سکوی فرش قرمز حاضر شده و برای عکاسان ژست می‌گیرند. اما از امروز برنامه‌ای دیگر اضافه شد. عوامل فیلم قبل از اکران در فرصتی پنج دقیقه‌ای بر روی سن می‌آیند و کارگردان یا تهیه‌کننده در چند جمله فیلم را معرفی می‌کند. این مراسم با فیلم «با دیگران» آغاز شد.

امروز پنج فیلم در سالن برج میلاد به نمایش درآمد:
- متروپل/ مسعود کیمیایی
- با دیگران/ ناصر ضمیری
- فصل فراموشی فریبا/ عباس رافعی
- شهابی از جنس نور/ محمدرضا اسلاملو
- ناخواسته/ برزو نیک‌نژاد
در ذیل مروری سریع بر این فیلم‌ها خواهیم داشت.
 
 پرده خونین سینما
متروپل/ مسعود کیمیایی 

روزی برای یک کیمیایی ناچشب و فیلم های بی‌اهمیت

خلاصه داستان: زن جوان بیوه‌ای (مهناز افشار) برای فرار از دست افرادی که از سوی همسر اول شوهرش (شقایق فراهانی) اجیر شده‌اند به سینما متروپل می‌آید.
بنده این فیلم را استثنائاً ندیدم. و همچنین ندیدم کسی را که از آن خرسند باشد. خلایق به نحوی از متروپل بیست و هفتمین فیلم مسعود کیمیایی بد می‌گفتند. جناب کارگردان باز هم به سراغ برخی قصه‌های فرعی و عناصر فیلم‌های قبلی خودش رفته است. اگر این ماجرا ادامه یابد جناب کیمیایی در آینده بیش از قبل طرفدارانش را از دست خواهد داد.
 
 
رحم اجاره‌ای  
با دیگران/ ناصر ضمیری 

روزی برای یک کیمیایی ناچشب و فیلم های بی‌اهمیت

خلاصه داستان: امیرحسین (بابک حمیدیان) و آرزو (لیلا زارع) به دلیل سقط شدن بچه‌هایشان، فرزندی ندارند. پزشک معالج، موضوع اجاره رحم را پیشنهاد می‌دهد. بالاخره یکی از همکاران آرزو به نام طاهره (هنگامه قاضیانی) قبول می‌کند که نطفه امیرحسین را به رحم خود منتقل کند. اما یعقوب (حمیدرضا آذرنگ) شوهر قبلی طاهره از زندان می‌آید...

با دیگران می‌توانست یک فیلم کوتاه خوب باشد اما بی‌جهت تا 83 دقیقه کش آمده است. فیلم قصد دارد به سبک رئال، برخی تبعات و حواشی موضوع رحم‌های اجاره‌ای را مطرح کند. اما به نظرم زیاده‌روی می‌کند. مثلاً دقت کنید که فیلم تا چه حد به مسئله تخم و نطفه به انحاء مختلف توجه می‌دهد. مواردی از این قبیل: جدا کردن لکه خون از زردة تخم مرغ، قطره آبی که طاهره به چشم عمویش می‌چکاند و کات زدن به دو قطره باران که از رخت‌های آویزان توی حیاط می‌‌چکد، دقت کردن طاهره به تخم کبوتر، و از همه زیباتر آب سرریز شده از قوری و رسیدن آن به پای طاهره که در همان لحظه امیرحسین دارد به عمو همین مسئله را طرح می‌کند.
فیلم با دیگران، به نظر می‌رسد که برای دیگران (جشنواره‌های خارجی) ساخته شده است. موضوع نیز به فرهنگ ایرانی نمی‌خورد. اما بعید است که این فیلم با ریتم کند بتواند موفقیت چندانی در این عصر سرعت کسب کند.
 
 
 خانه عروسک
فصل فراموشی فریبا/ عباس رافعی 

روزی برای یک کیمیایی ناچشب و فیلم های بی‌اهمیت

خلاصه داستان: فریبا زنی سابقاً فاسد (ساره بیات) برای زندگی جدیدش تلاش می‌کند. اما شوهرش مرتضی (امین زندگانی) او را باور نمی‌کند و از خود می‌راند.
فیلمنامة سینمایی دوم از آقای علی اصغری که سال گذشته فیلم دهلیز با فیلمنامه او به موفقیت رسید. فیلم در حیثیت کلی‌اش می‌خواهد بگوید که پاک کردن گذشته غیرممکن است. می‌بینیم که فریبا برای زندگی جدیدش به چه مشقت‌هایی تن می‌دهد ولی در نهایت موفق نیست و همان شوهری که عاشق او شده در نهایت او را رها می‌کند.

این موضوعات با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ما بیگانه است هرچند که در میان فیلمفارسی‌های قبل از انقلاب، موارد مشابهی دیده می‌شود. از نمونه‌های خارجی این اثر می‌توان به نمایشنامه «خانه عروسک» نوشته هنریک ایبسن اشاره کرد که اقتباس‌های زیادی از آن شده است از جمله سارا/ مهرجویی.

به هر حال مخاطب ایرانی ممکن است به دیدن این فیلم کنجکاو شود تا از آخرین بازی‌های خانم ساره بیات باخبر شود یا از فیلمنامه جناب علی اصغری یا بازی متفاوت امین زندگانی در دو سکانس فیلم.
 
 
 ناپخته
شهابی از جنس نور/ محمدرضا اسلاملو 

روزی برای یک کیمیایی ناچشب و فیلم های بی‌اهمیت

خلاصه داستان: یک مستندساز به نام رضا (امین زندگانی) برای تحقیق در مورد حوادث آخرالزمان به لبنان و سپس سوریه می‌رود و در آنجا به همراه چند نفر دیگر، به دست نیروهای تکفیری اسیر می‌شود.
برای بنده که یک محقق ادیان هستم و آشنایی نزدیک با جناب اسلاملو دارم سخت است که بخواهم درباره این فیلم چیزی بگویم. اما ناچار از ذکر اشاراتی هستم. متإسفانه نه فیلمنامه و تحقیقات صحیحی در این فیلم هست و نه درام کافی. هیچکدام از شخصیت‌ها باورپذیر نیستند و معلوم نیست این آقا رضای مستندساز دنبال چه می‌گردد؛ تحقیق درباره جنگ 33 روزه؟ حوادث آخرالزمان؟ امدادهای غیبی؟ یا جنگیدن با تکفیری‌ها؟ فیلم به یک نوع مقاله یا بیانیه شبیه است که حتی در بیان همان موضوعات نیز الکن می‌ماند. حتی به موضوع معجزه می‌پردازد ولی عملاً باورپذیر نیست. یک دلیلش می‌تواند آن باشد که سینما خودش نوعی جادو کردن است که از قضا شبیه معجزات انبیاء است. مضافاً بیان این موضوعات خاص در یک فیلم که مخاطب عام دارد چه معنایی دارد؟ فیلم به جای آنکه قصه بگوید و درام داشته باشد حرف می‌زند و آیه و حدیث می‌خواند.

مسیحیان که اصولاً اعتقادات درستی ندارند و بهتر است بگوییم موحد نیستند در این فیلم به دلیل مسائل سیاسی برادران دینی ما شده‌اند. زن راهبه فیلم که این مستندساز برای دیدن او به دست تکفیری‌ها می‌افتد جمله‌ای به این مضمون بر زبان می‌آورد که شیطان سوگند خورده تا همه انسان‌ها را گمراه کند. این جمله از قضا آیه‌ای از قرآن است. اما جناب فیلمساز نمی‌داند که در سراسر عهد عتیق کنونی لفظ «شیطان» یا «ابلیس» وجود ندارد و حتی در عهد جدید که نام او آمده، معرفی درست و صحیحی از او به دست نداده است. چرا یک زن باید راهبر در امور دینی باشد؟ مگر خداوند تاکنون هیچ زنی را رهبر دینی مردم کرده است؟ حتی حضرت فاطمه زهرا و زینب کبری علیهما السلام نیز هیچگاه به مردم و حتی زنان درس نمی‌دادند و مثلاً نقل نشده که مثلاً حضرت زینب از مشاهدات خود در کربلا برای مردم حکایت کرده باشد (البته بجز در مجلس ابن‌زیاد و یزید که برای دفاع بوده است و نه تبلیغ ابتدایی).

جناب اسلاملو انسان شریفی است که در آمریکا فیلمسازی خوانده. اما عناصر فیلم داستانی و روایت کردن را یا نمی‌شناسد و یا رعایت نمی‌کند. ایشان به مصداق «حُبُّک الشئ یُعمی و یُصم» فقط می‌خواهد حرفش را بزند و برای بیان آن هم خیلی عجله دارد و لذا زمانی را برای پیدا کردن قالب سینمایی سخنانش صرف نمی‌کند. او به سبب اعتقادات دینی‌اش به مسائل آخرالزمان توجه نشان می‌دهد و مستندهای زیادی در این رابطه برای تلویزیون ساخته است. اما متأسفانه باید گفت که ایشان، نه محقق ادیان است و نه حتی یک محقق عادی، و ایضاً همکار فیلمنامه‌نویس او جناب حمید قدیریان که در این ده پانزده سال اخیر به موضوعات آخرالزمانی توجه نشان می‌دهد. آقای قدیریان جزو چهار نفر اصلی در ساخت فیلم ملک سلیمان بود و آن فیلم نیز برای جناب بحرانی و دوستانش یک مسئله استراتژیک آخرالزمانی محسوب می‌شد و لذا زندگی حضرت سلیمان دست‌مایه این کار شد. اما باید گفت که آن فیلم نیز نه چیزی از آینده را مکشوف می‌کرد و نه گذشته را. چیزی بود که فقط در مخیله عوامل سازنده می‌گذشت. بنده نیز سابقاً نقدی بر آن نوشته‌ام به نام «ملک کدام سلیمان؟» که خوانندگان را به آن ارجاع می‌دهم.

واقعاً در فیلم جناب اسلاملو معلوم نیست که ما باید رساله مکاشفات منسوب به یوحنا (آخرین کتاب عهد جدید) را قبول داشته باشیم یا نه. فیلم در جایی موضوع آرماگدون (حارمجدّون) را که از قضا در فصل شانزدهم از همین رساله آمده، خرافه می‌داند ولی مکرراً به فصل دوازدهم این رساله ارجاع می‌دهد و آن بانویی که بر ماه ایستاده و تاجی از دوازده ستاره بر سر دارد را بر حضرت صدیقه کبری(س) تطبیق می‌کند. یادم می‌آید تیر ماه 1389 جناب اسلاملو حتی یک نسخه عهدین در اختیار نداشت اما چطور شد که ایشان در این مدت کوتاه محقق ادیان شدند که بتوانند سست‌ترین رساله عهد جدید را قوی‌ترین آن بخوانند؟ حتی برخی از علمای مسیحی اعتراف کرده‌اند که انتساب انجیل یوحنا به یوحنای حواری صحیح نیست (نگا. مقاله اینجانب در مشرق: انجیل یوحنا از روی انجیل برنابا رونویسی شده است) تا چه برسد به رساله مکاشفات یوحنا که در قرون بعد واقعاً از زیر بتّه به عمل آمده است. به همین مختصر کفایت می‌کنم.
 
 
 
قضا و قدر  
ناخواسته/ برزو نیک‌نژاد 

روزی برای یک کیمیایی ناچشب و فیلم های بی‌اهمیت

خلاصه داستان: یک راننده قمی (مهرداد صدیقیان) دختری به نام نبات (الناز حبیبی) را که از دست افرادی فرار می‌کند را به منزلش در حوالی نایین می‌رساند.
امسال فیلم‌های زیادی درباره دختران فراری دیده می‌شود از جمله فیلم پایان خدمت که دیشب در آخرین سئانس اکران یافت. فیلم ناخواسته که نخستین ساخته جناب نیک‌نژاد است، به اثرگذاری متقابل یک راننده و یک بیوه جوان تأکید دارد، دختری که وقیح است ولی در انتها باحیا می‌شود.

انتخاب مهرداد صدیقیان برای نقش راننده بد نیست. اما لحن سخن گفتن او با توجه به پرده‌برداری بعدی فیلم از هویت واقعی او، صحیح و واقعی نیست. او قاعدتاً باید محکم و قاطع حرف بزند. دیالوگ‌های خواهر و برادر در بیست دقیقه ابتدایی فیلم واقعاً زجرآور و گوشخراش است خصوصاً که چیز زیادی از قصه را معلوم نمی‌کند. نقش مهتاب کرامتی به عنوان زنی قاتل که شوهرش را کشته و بچه‌اش را در زندان به دنیا آورده باورپذیر نیست. او چطور اکنون آزاد شده است؟ در عوض فیلم‌برداری مسعود سلامی و کارگردانی فیلم خوب و چشمگیر است. و البته باید گفت سمت و سوی کلی فیلم به سمت خیر است.

مرگ انتهایی فیلم باورپذیر نیست. تحلیل کارگردان در صحبتی که بنده با او داشتم این بود که این مرگ «ناخواسته» بوده است. ولی این جواب یک نوع فرار به جلو است و لذا باید گفت که نامگذاری این فیلم به اسم «ناخواسته» مشکلی از فیلمنامه حل نمی‌کند. جناب تهیه‌کننده (سید امیر سیدزاده) در جواب این سؤال دو دلیل برای آن ذکر کردند. اول اینکه این شخصیت را زمینی نشان دهیم و ثانیاً بگوییم او پاک و بی‌آلایش مرد. بنده جواب گفتم که مگر می‌خواهید حضرت عیسی(ع) به روایت مسیحیان را تصویر کنید؟ این نوعی ترویج عزوبت است خصوصاً که در دین سفارش شده که علما که به نوعی مظهر دین به حساب می‌آیند نبایست با زنان بیوه ازدواج کنند. لذا آنها آگاهانه دل به این مسائل نمی‌بندند. موضوع دست‌مالی شده ازدواج اجباری دختر در سن شانزده سالگی نیز وصله ناچسب فیلم است. آیا این دختر این همه وقاحت را به سبب همین مسئله کسب کرده است؟

از فیلم نچسب و بی‌اهمیت 'کیمیایی' تا بیانیه ناپخته و سردرگم 'اسلاملو'
برزو نیک‌نژاد(کارگردان)


* امیر اهوارکی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • ۲۱:۴۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۶
    0 0
    در ایران و این حرفها

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس