مشرق- محقق نراقي (ره)، در کتاب خزائن نوشته است:
مرحوم ميرزا ابوالقاسم مير فندرسکي (متوفي 1050 هـ . ق)، در يکي از مسافرتها به شهري که ساکنانش نصراني بودند، وارد شد و با مردمش معاشرت پيدا کرد.
روزي از روزها، عده اي براي تخطئه مذهب ميرزا گفتند:يکي از چيزهايي که بر حقانيت مذهب ما و باطل بودن مذهب شما دلالت دارد، استحکام معابد و صومعه هاي ماست. تا آنجا که بعضي از آنها از زمان ساختشان که حدوداً دو سه هزار سال مي گذرد، بدون هيچ گونه عيب و تغييري باقي مانده اند، به خلاف مساجد و معابد شما که غالباً طبق آنچه ما ديديم، بيش از يک قرن باقي نمي ماند، آيا اين به آن جهت نيست که حق، خود را حفظ مي کند و باطل هميشه در معرض زوال است؟!
ميرزا در جواب فرمود: علتش اين نيست، بلکه چون اين بناها، طاقت کلمه حق و اعمال صالحه و عبادات مقبوله مومنين را ندارد، به خاطر همين سستي و خرابي در معابد ما پديد مي آيد، به خلاف معابد شما که در آنها کلمه حقي که مورد رضايت خدا باشد، به آسمان بالا نمي رود شاهدش هم، اين که اگر در يکي از معابد شما که درباره اش چنين مي گوييد، اعمال حق ما انجام گيرد و آن صداها و راز و نيازهاي مقبول از آنجا به طرف آسمان بالا رود، مي بينيد که آنجا هم در مقابل خدا و از ترس مقام الهي خاضع و خاشع و ذليل خواهد گشت.
گفتند: اين مطلب را فقط با امتحان قبول مي کنيم. آنجا از قديمي ترين (و محکمترين) کنيسه هاي ماست، آنجا برو و هر کاري مي خواهي، انجام بده، اگر با کارهاي تو خللي و سستي در عمارت پديد آمد، ادعاي تو درست خواهد بود و گرنه بايد ملتزم به صحت گفتار ما شوي.
ميرزا قبول کرد و پس از تطهير و وضو با استعانت از ذات الهي و متوسل به اجداد طاهرينش (ع) داخل آن معبد بزرگ شد.
در کمال جلالت و هيبت، در حالي که اهالي شهر، اطراف معبد اجتماع کرده بودند، اذان و اقامه گفت و آن گاه که آماده تکبيره الاحرام شد، تمام وجودش را به خداي سبحان سپرد و به آنچه درخت کوه طور با حضرت موسي کليم ا... سخن گفته بود تکلم کرد و در نهايت تعظيم و ابهت گفت: «الله اکبر» و پس از گفتن آن فوراً از آنجا خارج شد.
چشم برهم زدني نگذشت که آن بناي بزرگ خراب گرديد و با خاک مساوي شد، گويا اصلاً عمارتي در آنجا بنا نبود و از آن معبد جز تلي از خاک باقي نماند.