به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، «احمد» در آمريکا بود که اخبار انقلاب اسلامي را شنيد ، پيگيري کرد و عاشق امام و انقلاب شد. خبر سقوط رژيم شاه و استقرار حکومت انقلاب را که شنيد ، ديگر دلش طاقت نياورد. شروع کرد مهيا شدن براي سفر. به ايران که رسيد ، دنبال بستري بود که بيشترين خدمت را به انقلاب بکند.آخرش به اين جمعبندي رسيد که اسلحه بردارد و براي حفظ انقلاب بجنگد. آن روزها نه سپاه درست و درماني وجود داشت و نه بسيجي براي اعزام نيروهاي داوطلب. احمد بدون معطلي رفت و خودش را براي سربازي به ارتش معرفي کرد. بخشي از روزهاي سربازي احمد در شهر مريوان گذشت. آن روزها در آن شهر ، پاسداري به نام احمد متوسليان ، عملا زمام امور امنيتي و نظامي را بر عهده داشت. احمد که به شدت به بچه هاي سپاه علاقمند شده بود ، يواش يواش رفت تو نخ برادر متوسليان و سعي کرد با او آشنا شود. اين آشنايي همان و ارادت اين دو نفر نسبت به هم همان. حاج احمد متوسليان از اين سرباز ارتشي خيلي خوشش آمد و وقتي هم که فهميد اين جوان بچه مثبت ، پسر يک خانواده ثروتمند مستقر در آمريکاست که راحتي و درسش را ول کرده و آمده تا سرباز انقلاب شود ، ديگر شيفته اش شد.
اين گونه بود که احمد متوسليان ، فرمانده وقت سپاه مريوان ، به فکر افتاد ترتيبي بدهد که احمد چراغي از ارتش به سپاه مريوان مامور شود تا از توانمندي ها و اخلاص بي نظير اين جوان بيشتر استفاده شود. راستش اين بود که احمد چراغي هم پيشاپيش چنين تمايلي را از خود بروز داده بود.
آن روزها اصلا مرسوم نبود که نيروهاي ، آن هم در حد سرباز وظيفه ، بين ارتش و سپاه مبادله شوند. اساسا کسي هم در اين حال و هواها نبود و طالبان حضور در سپاه ، اگر هم مشمول بودند ، حتي شده از سربازي فرار کرده و به سپاه ملحق مي شدند. حاج احمد با ارتباط نزديکي که با ارتش و خصوصا صياد شيرازي داشت ، سرانجام تصميمش را عملي کرد و سرباز وظيفه ، احمد چراغي ، به سپاه مريوان ملحق شد.سپاهي که آوازه آن و فرمانده اش تا تهرام و هيئت دولت و تريبون نماز جمعه تهران رفته بود.
حاج احمد متوسليان خيلي زود بار سنگيني را بر دوش اين سرباز وظيفه گذاشت ؛ فرمانده کميته انقلاب اسلامي مريوان. آن روزها وظيفه برقراري امنيت در درون شهرها بر عهده «کميته هاي انقلاب اسلامي» بود . حاج احمد کسي نبود که کار را به دست کاردان نسپارد و به توانايي احمد چراغي اطمينان کامل داشت.
خلاصه اين که احمد چراغي بالاخره در تاريخ سوم مرداد 1360 طي عملياتي در غرب کشور به فرماندهي حاج احمد متوسليان ، با اصابت گلوله مستقيم توپ ارتش بعثي عراق شهادت رسيد و جنازه پاکش هم هيچ وقت پيدا نشد.
آن چه خوانديد تمام يافته هاي ما از حکايت و سرنوشت فرمانده کميته انقلاب اسلامي مريوان ، شهيد احمد چراغي بود.
عکسي را هم که مي بينيد ، تنها تصوير ي است که از او به دست آورده ايم. شنيديم که پس از شهادت احمد چراغي ، خواهرش از آمريکا به ايران آمد و مدت ها در مرکز بهداشت و درمان مريوان به عنوان پرستار و خدمت کرد و در نهايت هم يک سردخانه نگهداري جسد که از ملزومات حياتي اين مرکز بود و در آن ايام هم تهيه اش به واسطه قيمت بالا ممکن نبود ، با هزينه شخصي تهيه کرده و به ياد برادر شهيدش به بيمارستان مريوان هديه کرد و رفت. همين و همين.
روحمان با يادش شاد
شهيد علي سلطاني قمي(نفر سمت راست) و شهيد احمد چراغي(نفر سمت چپ)