به گزارش مشرق، منصور انوري در گفتگو با مهر از آغاز مراحل پژوهشي رمان بلند "عاشورا" خبر داد و گفت: اين روزها که مشغول نگارش جلد هفتم از رمان "جاده جنگ" هستم و همزمان با آن کارهاي مطالعاتي و پژوهشي رمان بلند "عاشورا" را هم آغاز کردهام.
وي ادامه داد: نگارش رمان پس از پايان نگارش مجموعه 14 جلدي "جاده جنگ" آغاز ميشود و از آنجاکه اين مجموعه به نيمه رسيده و 3 يا 4 سال ديگر هم نگارش آن به طول خواهد انجاميد در نتيجه شروع نوشتن رمان "عاشورا" هم به همان سالها موکول خواهد شد.
مولف "مصافحه با ارواح" در توضيح بيشتر رمان "عاشورا" عنوان کرد: اين کار که از پژوهش تا نگارش آن را به تنهايي انجام مي دهم با محوريت واقعه عاشورا بخشي از تاريخ صدر اسلام را در قالب داستاني روايت ميکند.
انوري افزود: داستان از زمان رحلت حضرت رسول (ص) آغاز و به زمامداري حضرت علي(ع)، جنگهايي چون جمل و صفين و بخشي از زندگي امام حسن(ع) ميپردازد ولي بخش عمده آن به حرکت کاروان امام حسين(ع) به سمت کوفه، جنگ در کربلا و سپس برگشت اهل بيت ميپردازد.
وي درباره دو اثر ديگرش "جاده جنگ" و "از عشق آباد تا عشق آباد" نيز توضيح داد: جلد 5 و 6 "جاده جنگ" در حال حاضر در انتشارات سوره مهر در دست چاپ است و من نيز نگارش جلد هفتم را به تازگي آغاز کردهام. در اين جلد از کتاب دنباله ماجراهاي حضور نيروهاي متفقين در ايران تا پايان حضورشان را مرور ميکنيم. گرچه از ابتدا در نظر داشتم اين مجموعه 14 جلدي باشد ولي اين ظرفيت را دارد که بيشتر باشد.
اين نويسنده با اشاره به اينکه جلدهاي منتشر شده از اين مجموعه قرار است با ويرايش کاظم مزيناني تجديد چاپ شود، بيان کرد: رمان "از عشق آباد تا عشق آباد" هم به پايان رسيده و به زودي آن را به ناشر ميدهم. اين رمان بر اساس مستنداتي از يک اتفاق که در سال 1342 افتاده نوشته ميشود و ماجرا از اين قرار است که در آن سال ها فرزند کوچک دبير اول حزب کمونيست ترکمنستان فعلي دچار سرطان خون مي شود و پدربزرگ اين بچه که در دوران جنگ جهاني دوم در ايران سرباز بوده تصميم مي گيرد بچه را براي شفا به بارگاه امام رضا(ع) بياورد.
انوري در پايان گفت: پدر بچه که کمونيست است به شدت با ايده پدربزرگ مخالفت مي کند تا اينکه پدربزرگ همراه با دوست ديگرش که او نيز در جنگ جهاني دوم در ايران بوده بچه را از بيمارستان ربوده و به مرز ايران مي آيند. در ادامه راه برايشان اتفاقات زيادي مي افتد تا اينکه به مشهد ميرسند و پدربزرگ براي شفاي بچه به امام هشتم متوسل مي شود.