به گزارش وبلاگستان مشرق، تقي دژاکام در جديدترين مطلب وبلاگ "آب و آتش" خاطره اي جالب از خود را براي مخاطبانش منتشر کرد و نوشت: خيلي سال پيش ، ناگهان متوجه شدم که رفتارهاي من عوض شده است. خيلي بد رفتار شده بودم ، خيلي گناهاني که پيشتر از آنها دوري مي کردم مرتکب مي شدم - هم زباني و هم غير زباني - و کلاً متوجه شدم از آن شخص ِ يکي دو ماه پيش ، بسيار فاصله گرفته ام . فکر مي کنم آن روزها حاج آقا مجتبي جلسه نداشت ؛ رفتم مسجد جامع چهلستون که ظهرها نماز مي خواند . بعد از نماز به ايشان ماجرا را گفتم.
حاج آقا پرسيد: شغلت را عوض کرده اي؟
گفتم : نه
ديگر سؤال دوم را نپرسيد. گفت: نماز اول وقتت را ترک کرده اي. برو رعايت کن، حل مي شود.
ناگهان يادم آمد کلاس هاي کانون زبان که هميشه ساعت يک بعد از ظهر تشکيل مي شود ، به علت تغيير ساعت رسمي کشور در دو نيمسال اول و دوم ، درست مصادف شده است با اذان و نماز ظهر و عصر و من نمازم را وقتي به روزنامه مي رسم ، با دو سه ساعتي تأخير مي خوانم .
همان طور که مسير بازار تا روزنامه را رکاب مي زدم ، به اين فکر مي کردم که چگونه حاجي مثل يک طبيب، اول يک سؤال کرد و بعد بدون اينکه سؤال ديگري بکند، درد را تشخيص داد و نسخه را پيچيد.

