مدير مرکز آفرينش‌هاي ادبي حوزه هنري در يادداشتي نوشت: يوسا در آثار خود به شدت سياسي است. گويا سرخوردگي‌هايش را در عرصه فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي براي کسب قدرت در آثارش پي مي‌گيرد.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، اميرحسين فردي، نويسنده رمان «اسماعيل» و مدير مرکز آفرينش‌هاي ادبي حوزه هنري در يادداشتي که به طور اختصاصي در اختيار خبرگزاري فارس قرار داده است، مي‌نويسد:

«چندي پيش ماريو بارگاس يوسا، نويسنده پرويي تبار تابع کشور اسپانيا، مبلغ يک ميليون و460 هزار دلار از آکادمي نوبل گرفت. اين پول به عنوان برنده جايزه ادبيات داستاني در سال 2010 به او داده شد. البته اين همه ماجرا نبود، بلکه جناب يوسا در کنار جايزه آکادمي نوبل، جايزه «دفاع از آزادي بيان و ارزش‌هاي انساني» را هم دريافت کرد. يوسا از چهره‌هاي پر جاروجنجال ادبيات داستاني است. به همين دليل هم برنده شدن وي در سال گذشته هياهوي بسياري را همراه داشت. او در آمريکاي لاتين نويسنده سرشناسي است، اما اين که چرا جايزه نوبل را با تأخير زياد به او دادند، اين هم معمايي است که احتمالاً در سال‌هاي آينده از آن رمزگشايي بشود. يوسا در دو عرصه، سرسپردگي بي‌چون‌چراي خود را به سرمايه‌داري آمريکا و بسط نفوذ اميرياليستي آن کشور را، در جهان ثابت کرده است. يکي در صحنه‌هاي فعاليت سياسي، ديگري در آثار خود.

در عرصه‌هاي سياسي، آن‌گونه که خود اعتراف مي‌کند، زماني شيفته سوسياليسم و حتي عضو حزب کمونيست پرو هم بوده است. اما به دلايلي که عنوان مي‌کند، از مارکسيسم فاصله مي‌گيرد و اين‌بار به اردوگاه سرمايه‌داري آمريکا مي‌پيوندد و در حال حاضر از مبلغان متعصب ليبراليسم و سرمايه‌داري شده است و اگر شب‌ها آثار کارل پوپر و آيزيابرلين را نخواند خوابش نمي‌برد. دقيقاً مثل بسياري از کمونيست‌هاي پشيمان! بلندپروازي‌هاي سياسي يوسا به جايي مي‌رسد که او در سال 1990 در انتخابات رياست جمهوري پرو شرکت مي‌کند، اما از فوجي موري ژاپني‌تبار شکست مي‌خورد و تبديل به نامزد ناکام مي‌شود. و اما يوسا در آثار خود هم سياسي است، به شدت سياسي! گويا سرخوردگي‌ها و شکست‌هايش را در عرصه فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي براي کسب قدرت، در آثارش پي مي‌گيرد و مي‌خواهد ناکامي‌هاي واقعي‌اش را در جهان داستان‌هايش جبران کند. او در برخي از رمان‌هايش از جمله در جنگ آخر زمان با جنبش‌ها و انقلاب‌هاي مردم آمريکاي لاتين به گونه يک نويسنده عقده‌اي و ميرزا بنويس ژنرال‌هاي چکمه‌پوش ظاهر مي‌شود و رژيم‌هاي ضدمردمي و کودتايي منطقه دفاع مي‌کند.
واقعيت اين است که ميزان اشتياق و سرسپردگي يوسا به آمريکا، بسيار افراطي و غيرعادي به نظر مي‌رسد. او به جاي اين که در آثارش در کنار آزاديخواهان و استقلال‌طلبان بايستد، مستقيم و يا غيرمستقيم، کانون‌هاي سرمايه‌داري آمريکا را به عنوان آرمان‌شهر و غايت حقوق بشر و دموکراسي نشان مي‌دهد و انگشت اشاره‌اش همواره به سوي کاخ سفيد است، جانبداري افراطي از اردوگاه سرمايه‌داري و خصومت آشکار با دولت‌هاي مستقل و ملي، توسط يوسا، اين پرسش را پيش مي‌آورد، يعني ممکن است او هم مثل جان‌اشتاين بک که روزگاري يک نويسنده چپ‌گراي پرآوازه‌اي بود و با نوشتن رمان مشهور «خوشه‌هاي خشم»، يکي از آثار ماندگار در زمينه مبارزه تهيدستان، عليه ملاکين و استثمارگران را خلق کرد، اما به مرور کارش به طرفداري از تجاوز غيرانساني آمريکا به ويتنام کشيد و بدنامي ابدي از خود برجا گذاشت و يا جرج اورول که پس از مرگ نامش در فهرست مأموران سيا منتشر شد و به عنوان نويسنده‌اي مزدور، منفور عام و خاص گرديد.

امروزه چه بخواهيم و چه نخواهيم، ايالت متحده آمريکا، نشانه شر و موجب شرمساري بشريت است. اين کشور حامي ديکتاتورها و دشمن آزاديخواهان و عدالت‌طلبان است، نگاهي به فهرست دوستان آمريکا در صحنه سياست جهاني نشان مي‌دهد که آن کشور نه به آزادي اعتقاد دارد و نه به حقوق بشر و دموکراسي، اين واژه‌هاي مشعشع، فقط براي فريب مردم و بهانه‌ايست براي سرکوب و کشتار کساني که مي‌خواهند بر مبناي آموزه‌هاي تاريخي و باورهاي فرهنگي خود زندگي کنند و اجازه ندهند تا آمريکا و اروپا در سرنوشت آنها دخالت کنند. اين استقلال‌طلبي و حق‌ تعيين سرنوشت براي مردمي که مي‌خواهند آزاد باشند. از نظر آمريکا و طرفدارانش گناهي نابخشودني تلقي مي‌شود که مستوجب سرکوب است و اگر مردم همان سرزمين اراده کردند تا در مقابل تجاوز آمريکا بايستند و از سرزمين و حيثيت فرهنگي خود دفاع کنند، عنوان تروريست به آنها داده مي‌شود و امثال جناب يوسا با شتاب پشت سر آمريکا مي‌ايستند و با ادبيات شيطاني و تعابير پرطمطراق مي‌کوشند تا کاخ سفيد را تطهير کنند و چهره‌اي مهربان، ملايم و با انگيزه‌هاي انسان‌دوستانه بسياربسيار غليظ به او بدهند.

يوسا در خطابه بلند بالاي نوبل خود مي‌گويد: «با سقوط امپراطوري‌هاي تماميت‌خواه فکر مي‌کرديم که همزيستي، صلح، کثرت‌باوري و حقوق بشر تقويت مي‌شود و دنيا آدم‌سوزي‌ها و نسل‌کشي‌ها و تهاجم‌ها و جنگ‌هاي خانمان برانداز را پشت سر مي‌گذارد، اما چنين نشد. شکل‌هاي جديدي از توحش سر بر مي‌آورند که تعصب‌ها هم به آتش‌شان مي‌دمند با تکثير سلاح‌هاي کشتار جمعي، نمي‌توانيم اين نکته را ناديده بگيريم که اين يا آن گروه کوچک منجيان ديوانه سر شايد روزي فاجعه‌اي هسته‌اي به بار آورند. بايد مانعشان بشويم، مقابله کنيم، شکست‌شان بدهيم[!!] تعدادشان زياد نيست، اما همهمه جنايت‌هايشان در سراسر جهان طنين مي‌افکند و کابوس‌هايي پديد مي‌آورند که تن ما را مي‌لرزانند[!]...»

به نظر مي‌رسد که مراد اين آدم تا بن دندان آمريکايي نبايد بر اهل خرد پوشيده باشد. او مي‌کوشد تا آمريکا را مالک و ارباب بي‌چون‌وچراي جهان نشان بدهد و مخالفان آن را وحشي و متعصب معرفي کند. آقاي يوسا به خطر سلاح‌هاي کشتار جمعي اشاره مي‌کند که ممکن است روزي، روزگاري توسط کساني که از حق خود دفاع مي‌کنند. استفاده شود، اما حاضر نمي‌شود بگويد که تنها کشوري که سلاح هسته‌اي مرگبار را عليه انسان‌هاي غيرنظامي و بي‌گناه به کار برد، همين آمريکا بود. هيچ اشاره‌اي به اين جنايت شرم‌آور نمي‌کند. او داشتن سلاح‌هاي هسته‌اي را حق آمريکا مي‌داند. اما اگر مردماني با فلاخن و تيروکمان و سلاح‌هاي ابتدايي مجبور به دفاع از خود شدند، بايد نابود شوند.(جنگ آخر زمان).
«... هر زمانه‌اي هراس‌هاي خودش را دارد، زمانه ما دوره متعصب‌هاست. تروريست‌هاي انتحاري، موجودات عتيقه‌اي که معتقدند با کشتن آدم‌ها به بهشت مي‌روند...»

يوسا حرف تازه‌اي نمي‌زند. اين ادبيات را قبلاً ژنرال‌هاي جنگ‌طلب آمريکا و پرونده‌سازان عليه انسان‌هايي که با اتکا به اعتقادات خويش از موجوديت خود دفاع مي‌کنند، به کار برده‌اند و از فرط استعمال، نخ‌نما شده است.‌اي کاش مي‌توانستي تهمت و دروغ بديعي بگويي، اما نتوانسته‌اي. خوب است بداني که انسان مسلمان حق‌طلب و مبارزه به آن معنايي که تو مي‌گويي نه متعصب است، نه تروريست و نه انتحاري. البته با رشادت و تمام قد در برابر تجاوز به سرزمين و هويت خود مي‌ايستد و شهادت را با کمال اشتياق مي‌پذيرد، چرا که اين وعده پروردگار است. انسان مسلمان آزاده و شجاع است. زير بار ظلم نمي‌رود، البته بر کسي هم ظلم نمي‌کند.‌اي کاش پس از سقوط صدام، وقتي مأموران سيا تو را به عراق بردند، سري هم به کربلا مي‌زدي، از فلسفه عاشورا يک کم سر در مي‌آوردي، آن وقت اين وصله‌هاي ناچسب را به مسلمانان نمي‌زدي؛ مي‌دانستي که تروريست‌ها، متعصب‌هاي بي‌خرد و انتحاري‌هاي بيمار، همه دست‌ساز آمريکاست، تا به اين وسيله چهره‌اي خشن، خوفناک و ضدزيبايي و زندگي از مسلمان‌ها ارائه بدهد.
راستي تو سيدحسن نصرالله ما را مي‌شناسي؟ چهره نوراني او را ديده‌اي؟ کلام دلنشين‌اش را شنيده‌اي؟ تو درباره مردي که شرافتمندانه ايستاده است و از سرزمين خود دفاع مي‌کند، چه مي‌تواني بگويي. اصلاً حرفي براي گفتن پيدا مي‌کني؟ مي‌تواني درک بکني که مقاومت يعني چه؟ شرافت و عزت و سربلندي يعني چه؟ تو جناب نويسنده طرفدار حقوق بشر، در طول خطابه کذايي‌ات يک کلمه از اسرائيل نگفته‌اي، حتي يک کلمه! خفقان گرفته‌اي. خودت را به تجاهل زده‌اي و گمان برده‌اي حرف‌هايت دربست پذيرفتني است و خريدار دارد. يعني تو اسراييل را نمي‌شناسي؟ از ميليون‌ها انسان آواره از سرزمين خود، بي‌خبري؟ جنايت صبرا و شتيلا به گوشت نخورده؟ شارون و پرز و بقيه قصابان صهيونيست را نمي‌شناسي؟ يا نخواستي در خطابه شيک و شيطاني خود درباره مسائل و مصائب مردم فلسطين حرف بزني؟ فکر کردي همه مردم دنيا، مانند آن تعدادي که در سالن آکادمي بودند، برايت کف مي‌زنند. نخير آقا، اين خبرها نيست. تو و امثال تو بايد در برابر وجدان‌هاي بيدار بشري پاسخگو باشيد. کودکان مظلوم فلسطيني رهايتان نمي‌کنند. شما در جنايت همه جنايت‌کاران معاصر شريک هستنيد. دست و قلم‌تان به خون بي‌گناهان آغشته است. تنها به قاضي مي‌رويد و راضي هم برمي‌گرديد و گمان مي‌کنيد چون صدايتان بلند است و رسانه‌هاي دروغ پرداز را در اختيار داريد، مي‌توانيد، براي هميشه مردم دنيا را فريب دهيد؟ شما بگوييد و ديگران هم باور کنند؟ کور خوانده‌ايد جناب يوسا! (راستي مي‌داني کور يعني چه؟ کر چه طور؟ بعيد است بدانيد، وقتي قرار است انسان حقايق را نبيند و نشنود... ولش کن!)

بي‌فايده است اگر پرسيده شود، آمريکا در عراق و افغانستان چه مي‌کند؟ مقدرات کشورهاي ديگر چه ارتباطي با او دارد که از آن سر دنيا بلند مي‌شود مي‌آيد اينجا و کشتار راه مي‌اندازد؟ اميدوارم باز هم حرف‌هاي تکراري نزني و بگويي تروريسم، حقوق بشر، دموکراسي و از اين دست مزخرفات. بهتر است صداقت داشته و اعتراف کني که براي نفت، سلطه و سرکوب آمده.

حال از اين حرف‌ها بگذريم و برسيم سر اصل مطلب که اين مطلب به خاطر آن نوشته شده است. در جايي از خطابه شيطاني‌ات نام امام عزيز ما را در رديف ديکتاتورهايي امثال پينوشه به کار برده بودي و از دولت‌ها تقاض کرده بودي تا ايران را تحريم کنند. اگر از همه پرت و پلاها و خزعبلاتي که گفته بودي،‌ مي‌شد گذشت، از اين فقره نمي‌شود. تو با قلم کثيف و دهان آلوده‌ات به امام و مقتداي ميليون‌ها مسلمان توهين کرده‌اي و اين جرمي نيست که مسلمانان نسبت به آن بي‌تفاوت باشند و دست از سر تو بردارند. فرزندان خميني عزيز نام تو را هرگز فراموش نخواهند کرد و يقيناً اسمت را در رديف دشمنان آزادي و استقلال خود خواهند نوشت.

تو بي‌شرمانه نام امام ما را در کنار اسم رسواي پينوشه ديکتاتور شيلي گذاشته‌اي و درباره هر دو يک حکم رانده‌اي؛ در حالي که پينوشه دست نشانده اربابان آمريکايي تو در شيلي بود که آن همه جنايت کرد، در حالي که امام‌خميني با رهبري خود، بزرگترين انقلاب رهايي‌بخش را در منطقه خاورميانه و جهان بنياد نهاد و رژيم کودتايي آمريکا و مستبد شاه را سرنگون کرد. تو با کدام شعور و درک سياسي قضاوت مي‌کني؟ رابطه ايرانيان با امام خود رابطه‌اي عميق، انساني و عاشقانه بود که بر عواطف و احساسات اعتقادي و تاريخي اين ملت استوار است؛ در حالي که پينوشه جنايتکار، منفور ملت شيلي و مقبول کاخ سفيد بود و تو آقاي نويسنده متوجه اين وجه افتراق نبودي و نيستي؟ آمريکا شاه ايران را با يک کودتاي آشکار بر قدرت نشاند تا بتواند به وسيله عروسک خيمه شب بازي اش ثروت ملت ايران را غارت کند، اما، امام خميني آمد و بساط دولت کودتا را برچيد تا ثروت ايرانيان به وسيله آمريکا چپاول نشود. آن وقت تو توقع داري مردم مزخرفات تو را باور کنند!

اما آنچه که مي‌توان اکنون درباره تو در ايران انجام داد اين است که از مسئولان کشور درخواست شود تا کتاب‌هايت را ـ که کم هم نيستند ـ از تمام کتاب فروشي‌ها و کتابخانه‌هاي ايران جمع‌آوري کنند و به کتاب‌هاي ديگرت اجازه چاپ ندهند. اين کمترين گوشمالي براي کسي است که بي‌ادبانه و بي‌شرمانه نسبت به عزيزترين رهبر و مقتداي ملتي توهين مي‌کند دليلي ندارد، کتاب‌هاي نويسنده‌اي که به رهبر و مراد ما توهين کرده و آثارش ضدآزادي و انساني است، در کشور ايران چاپ و پخش شود. اميدوارم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به اين نکته توجه کند.

و اما درباره جايگاه ادبي تو جناب يوسا! بايد بگويم نويسنده‌اي به شدت معمولي و متوسط هستي و به زحمت مي‌شود نام تو را در رديف نويسندگان درجه دوم آمريکاي لاتين جاي داد. فقر تخيل و فقدان نگاه عميق به فرهنگ و باورهاي مردمان آن قاره از ويژگي‌هاي کارهاي تست که در آثار ديگر نويسندگان آمريکاي لاتين نظير مارکز، بورخس، آستورباس و ... به نحو شگفت‌انگيزي مشاهده مي‌شود. رمان‌هايت شبيه گزارش است و بسيار متکي به اسناد و مستندات. به شدت بوي سفارش‌نويسي از آن‌ها استشمام مي‌شود. گويا با محافل جاسوسي و سرکوبگر آمريکا قرارداد بسته‌اي، تا در هر کجاي جهان جنبش آزاديخواهانه‌اي شکل مي‌گيرد، تو عليه آن بنويسي. از يک نويسنده ضدمردمي و مزدور، انتظاري هم غير از اين نمي‌رود!»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس