به گزارش سرویس فرهنگی مشرق ، زبان فارسی با سابقه هزار ساله خود که تمدنی باشکوه را پشت سر داشته و به لحاظ جغرافیایی نیز منطقه وسیعی از ماوراءالنهر را در بر میگرفته است، به عنوان یک تهدید که عامل وحدت منطقه به شمار میرود، برای بیگانگان و استعمارگران همواره مطرح بوده است، اگر زمانی انگلیس در هند به تلاش برای محدود کردن زبان فارسی پرداخت و زبانی فراگیر در این کشور را به ورطه نابودی کشید، قدرتهایی که برای هویت ملتها برنامه میریزند این روزها با همان سیاست این خط را در افغانستان دنبال میکنند و این زنگ خطری بزرگ است برای اردو زبانها و فارسزبانهای افغان که با نگریستن در آینه هند از آن برحذر باشند. واقعهای که این روزها با همان بازی تکراری دعوا میان لهجهها پیش میرود دعوایی که عامل آن یک انگلیسی یا یک علاقمند به زبان بیگانه است.
بحث پیرامون این موضوع و بررسی سابقه زبان فارسی در شبهقاره و افغانستان و چگونگی کمرنگ شدن آن و وضعیت امروز زبان فارسی در افغانستان موضوعی بود که نشستی با عنوان «زبان فارسی در شبهقاره و افغانستان» پیرامونش برگزار شد. این نشست با حضور علیرضا قزوه که چند سالی رئیس مرکز تحقیقات زبان فارسی دهلینو بوده و قنبرعلی تابش شاعر و ادیب مهاجر افغان در خبرگزاری تسنیم برگزار شد. در این نشست علیرضا قزوه به سابقه زبان فارسی در هند پرداخته و روند کمرنگ شدن آن را در طول قرون مختلف تاکنون را بررسی کرد. همچنین قنبرعلی تابش به تشابه روشهایی که بیگانگان برای از میان بردن زبان فارسی هند در گذشته و زبان فارسی در افغانستان امروز به کار میبرند اشاره کرد.
بخش اول این نشست چندی پیش در خبرگزاری تسنیم منتشر شد که همراه با بخش دوم و پایانی آن مجدداً منتشر میشود تا ارتباط . مشروح این نشست به شرح ذیل است:
آقای قزوه سابقه زبان فارسی در هند به چه زمانی باز میگردد و چه شد که زبان فارسی از سرزمین هندوستان بار بربست؟
همانطور که میدانید بین ایران و هند ارتباط قومی و نژادی برقرار است که سابقه آن به 1100 تا 1500 سال قبل از میلاد مسیح برمیگردد که هر دو آریایی بودند و از درهی خیبر سرازیر شدند. بخشی به سمت ایران و بخشی به سمت هند رفتند و تا امروز هم، زبانهای ما و هندیها جزو زبان آریایی طبقهبندی میشود. زبان فارسی در هند شاید فرزند قرن سوم و چهارم باشد و نخستین شاعرهای که در آنجا ظهور کرد، رابعه بنت کعب است، البته رابعه عارف منظور نیست، وی نخستین شاعر فارسی زبان هند است و در منابعی همچون «مسالکالممالک» استخری به این موضوع اشاره شده است که بعد از اسلام در همان دورههای آغازین حدوداً حوالی قرن سوم، مردم محلی به نام مُکران به زبان فارسی حرف میزدند و این زبان در آن محل رایج بوده و رابعه که در سرزمین سند ظهور کرده برآمده فرهنگ زبانی آنجاست.
بعدها هم ما شاعران و عارفان بزرگی را در حوالی سند و لاهور مانند مسعود سعد سلمان مشاهده میکنیم. دین اسلام نیز از ناحیه ایران حرکت کرده و ابتدا به سند و سپس به شبه قاره وارد شده است. همچنین قدیمیترین صوفیانی که از ایران وارد هند شدند، در قرن چهارم به کشمیر هند وارد شدند. حضور جدّی عرفان و تصوف در هند متعلق به سهروردی و در قرن ششم بود، البته قبل از آن هم در مناطقی از هند گروههایی از صوفیان و عارفان حضوری جدی دارند و در کنار شاعران؛ صوفیان، عرفا و تصوف خدمت غیرقابل وصفی به زبان فارسی در هند کردهاند و بیشترین میراث زبان فارسی در هند متعلق به این خاندان است، به خصوص در هند وقتی که میگوییم بهترین شاعر فارسی زبان کیست؟ همه به امیرخسرو دهلوی اشاره میکنند.
امیرخسرو، شاگرد و خلیفه نظام اولیاست که نظام اولیا خود شاگرد بابا فرید گنج شکر است و بابا فرید با یک واسطه به معینالدین چشتی میرسد و آن واسطه هم خواجه بختیار کاکی است و معینالدین چشتی سگزی که متعلّق به سجستان یا همان سیستان بود، خود شاگرد خواجه عثمان هارونی است از ایران به اجمیر شریف میآید، جایی تقریباٌ 200 کیلومتری جنوب دهلی که من به آنجا رفتهام و آن را از نزدیک دیدهام، باید بگویم امروزه تقریباً تمام مردم هند و گروههای مختلف مذهبی حتی هندوها به آنجا میآیند و با عشق و علاقه زیارت میکنند، ایشان و خلیفههایشان مثل خواجه حمیدالدین ناگوری و خلیفههای نظام اولیا که تقریباً در تمام هند پراکنده بودند، خدمات بسیاری به زبان فاسی کردند. همه این موارد نشان میدهد، که نقش صوفیان در خدمت به زبان فارسی در هند را نمیتوان انکار کرد و نادیده گرفت.
همانطور که میدانیم ناصرالدین سبکتکین در دوره سامانی نخستین کسی است که به هند لشکرکشی میکند، در آغاز قرن پنجم نیز محمود غزنوی به هند لشکرکشی میکند، که با مهاجرت برخی ایرانیها و شعرا در دربار آنها زبان فارسی هم رایج میشود، ایرانیان همیشه در دربار پادشاهان دهلی حضوری پررنگ داشتند. بخصوص پادشاهان مسلمان و دوره سلطنت. وقتی که سفرنامه ابن بطوطه را مطالعه میکنیم، میبینیم در زمان محمدشاه طغرل قبل از اینکه ابن بطوطه به دهلی برسد سه نفر به استقبالش میروند که دونفرشان ایرانی است، در دربار طغرل نیز ایرانیها نفوذ زیادی داشتند، چرا که پادشاهان سلسله سلطنت از مهاجران مسلمان و مملوک بودند و ریشه خانوادگی مستحکمی در هند نداشتند، بنابراین اعتماد زیادی به مردم هند نمیکردند، به همین دلیل بود که ایرانیان در آنجا حضور زیادی داشتند. چشتیها نیز که از چشت هراتاند و تاکنون هم خاندان آنها در هرات زندگی میکنند. این سلسله افراد سالم، اهل نماز و پایبند به اصول و اعتقادات دینی و معتقد به ائمه و ایراندوست هستند و من با رهبرشان هم دیدار کردهام، وی مردی فاضل و اهل ادب و اعتقاد است.
اینها را از این جهت گفتم که زبان فارسی را نمیتوان از تصوف جدا کرد و شاعران بزرگ در هند همهشان با عرفان و تصوف گره خوردهاند. از بزرگترینشان که امیرخسروی دهلوی و حسن دهلوی است تا عبدالقادر بیدل که پدرش به خاطر اعتقاد به طریقت قادریه نامش را عبدالقادر گذاشت و بقیه، همگی به عرفان گره خوردهاند.
انگلیس در هند با به جان هم انداختن فارسی و اردو رسمی شد
استعمار انگلیس با زبان فارسی چه برخوردی داشت؟
همزمان با ورود کمپانی هند شرقی و انگلیسیها چاپ کتابهای فارسی نظیر سعدی و مولانا رواج یافت، شاید تعجب کنید، امّا کار استعمار انگلیس بسیار پیچیده است، آنها چندین سال میآیند این کتابها را به چاپ میرسانند و زبان فارسی را حتی رواج دادند و تا 40 سال چاپخانههای آنجا بیشتر کتاب فارسی چاپ میکند، تا اعتماد مردم را جلب کنند و از طرفی فرهنگ ما را فرا بگیرند و این مقارن با نخستین چاپخانههای انگلیسیهاست که در کلکته راهاندازی شد. پروژه بعدی آنان رواج دادن زبان اردو بود تا از ارزش و ترویج زبان فارسی بکاهند و در مرحله نهایی اردو و فارسی را باهم کنار گذاشتند، تا انگلیسی را جایگزین هر دوی آنها کنند.
در دوران ناصرالدین شاه در سده نوزدهم غالب دهلوی در اوج و قدرت کامل به زبان اردو و زبان فارسی شعر میگوید و تمام مردم هند او را میشناسند، اما انگلیسیها حتی حقوقش را قطع میکنند، تا مجبور شود از زبان فارسی دست بردارد و زمانی که از او دعوت میشود، در کالج ذاکرحسین امروز دهلی که آن وقت تنها و قدیمیترین کالج دهلی تحت مدیریت انگلستان بوده تدریس کند، وقتی رئیس کالج به استقبالش نمیآید، از آنجا میرود و این را توهین به خود تلقی میکند، مروری بر زندگی وی نشان میدهد که یک شاعر سنتی بزرگ و با سیستم کاری مخصوص به خود بوده است که چون زبانش نیز فارسی بوده مطابق خواست انگلستان نبوده و بسیار مورد آزار و اذیت آنان قرار میگرفته.
از این موارد که انگلیس به محدود کردن شعرای فارسی زبان در هند پرداخته بسیار است، برای نمونه اگر ماجرای قبر بیدل را جویا شوید، متوجه میشوید که قبر بیدل، قبر اصلی وی نیست، قبر اصلی او زیر جاده و در اتوبان در محله پراگتی میدان دهلی است، بعد از استقلال هند که انگلیسیها هنوز نفوذ داشتند، در اتوبانهایی که میکشیدند، قبر بیدل را زیر اتوبان انداختند، بعد از آن برادران افغانی اعتراض میکنند که چرا این کار را انجام دادهاند، دستور میدهند که در نزدیکترین محل به آن یک قبر نمادین برای او بسازند، حالا چرا قبر اصلی او را زیر اتوبان میاندازند؟ برای اینکه تمام اشعارش به زبان فارسی است. برای این که شعر و اندیشه بیدل مطابق قبول استعمارگران انگلیسی نیست. برای این که بیدل مسلمان موحد است.
بعد از این که غالب قبول نمیکند، برود در آن کالج نقد ادبی را درس بدهد، شاعر و منتقد بزرگی به نام امامقلی صهبایی که کتاب مشهور «قول فیصل»از اوست را راضی به این میکنند که در این کالج نقد ادبی تدریس کند و اتفاقاً استعمار انگلیس در پی این بود که صهبایی را نیز از بین ببرد. سرانجام در پی اتفاقاتی امامقلی صهبایی برای نجات برادرزادهاش رفته بوده که در کنار رود جمنا در دهلی، مورد اصابت گلوله انگلیسیها قرار میگیرد و صهبایی هم به دست انگلیسیها کشته میشود. سرگذشت این بزرگان زبان فارسی در هند نشان میدهد که همه آنها زخمی از انگلیس به تن داشتنهاند و زبان انگلیسی با زور و استعمار روی کار آمده است.
این دوران با دوران طلایی فرهنگ ایران در زمان صفویه از لحاظ اعتنا به زبان فارسی چه فرقی دارد؟
در سال 932 ه ق بابر قدرت را به دست میگیرد و پس از مدتی همایون پسرش جانشین وی میشود، ولی پس از مدتی قدرت را از دست میدهد و لودیان غالب میشوند و همایون به دربار صفوی میآید، با کمک شاه تهماسب دوباره قدرت را باز مییابد. در سفر همایون به هند تعداد زیادی از هنرمندان و اهل ادب و دانشمندان ایرانی او را همراهی میکنند و این نخستین مهاجرت جدی و بزرگ اهل فکر و اندیشه و ادب و هنر ایرانی است. از این روز دوره همایون، دوره درخشان مهاجرت شاعران و دوره اوج حضور شاعران فارسی زبان در هند است. در دوره فرزند همایون ـ جهانگیر شاه ـ نیز این ویژگی فزونی یافته تا جایی که همسری ایرانی به نام نورجهان بیگم اختیار میکند و به نام او حتی سکه هم میزند.
بنابراین میتوان گفت، که ایرانیان در هند قدرت و نفوذ داشتهاند. خصوصاً در دوره شاه جهان که همسری ایرانی داشته و تاج محل را هم برای او ساخته، اوج حضور شاعران ایرانی را در هند شاهد هستیم، صائب تبریزی، کلیم کاشانی، قدسی مشهدی که این دو تای آخری هر دو ملکالشعرای دربار شاه جهان هم بودند و بسیاری از شاعران ایرانی دیگر که در هند ماندگار شدند و مزارهایشان هم تا هنوز در هند است، در حالیکه متأسفانه بسیاری از مردم هند از این موضوع آگاهی ندارند. من در دوره مأموریتم در هند با کمک دوستان برخی از این مزارها را یافتیم و از حالت فراموشی آن را نجات دادم. مزار کلیم کاشانی و قدسی مشهدی و سلیم تهرانی و طغرای مشهدی در سرینگر کشمیر از آن جمله بود که خروارها خاک و آشغال و گیاه دور تا دورش را احاطه کرده بود و سالها کسی از آنها سراغ نگرفته بود و حتی همسایگان آن قبرها نمیدانستند، آنجا قبری وجود دارد و این سنگها متعلق به چه کسانی است. من گزارش مبسوطی از این قبرستان فراموش شده که فقط همین 4 سنگ قبر را داشت فراهم کردم و با مساعدت سفیر ایران سنگ قبرها را تا حدی مرتب کردیم و آشغالها را جمع کردیم و پیگیر تعمیر این قبور شدیم و اثبات کردیم که زمینش وقفی است و به همسایگان آن محل هم این بزرگان و قبرهایشان را شناساندیم. به حکومت کشمیر هم اعلام کردیم که ما با همکاری شما آماده ساخت مقبره این شاعران هستیم. من خودم در زمانی که در هند بودم سه یا چهار بار به سرینگر مرکز کشمیر رفتم و در محلی به نام دروکجن در کنار داروخانه دکتر «دِر» راهپله کوچک و نسبتاً باریکی است که در انتهای آن به زمینی میرسیم تپه مانند و گرد به قطر حدود ده پانزده متر. مقبره الشعرای قدیمی کشمیر همانجاست.
در دوران بیدل خون زبان فارسی به زمین ریخته شد
از زمان «بابر» تا «اورنگ زیب» در هند زبان فارسی پیوسته در حال اوجگیری بود، اما همان قدر که داراشکوه ولیعهد و پسر بزرگ شاه جهان اهل ارتباط با ادیبان و هنرمندان بود، اورنگ زیب از شاعران و ادیبان فاصله میگرفت و اهل کتابت قرآن و حدیث بود و گمان میکرد که شعر و ادبیات خط و راهش از قرآن و حدیث جداست. دوره بیدل دوره اورنگ زیب است و دوره بیتوجهی به شعر پارسی، همین اورنگ زیبی که از راه کتابت قرآن روزگار میگذراند و کفنش را از راه فروش قرآنهایی به خط خود میخرد، در ریختن خون برادر و پدر بسیار بیپرواست. اتفاقاً یکی از کسانی که تا حد زیادی خون زبان فارسی را هم به زمین میریزد همین اورنگ زیب است. دوره اورنگ زیب به بعد دوران تشتت و برادرکشیها و ضعفها و زبونیهای حاکمان تیموری هند نیز هست و هرچقدر این جنگهای قدرت بالا میگیرد، ضعف زبان فارسی نیز بیشتر نمود پیدا میکند. چون پادشاهان بابری یا تیموری هند از بزرگترین حامیان شعر و عرفان فارسی زبانان بودند. این که اورنگ زیب چگونه قدرت را به دست آورده نیز بحث جالبی است.
حمله نادر به هند با چراغ سبز انگلیسیها
در دروه اورنگ زیب حضور شاعران ایرانی در هند به اندازه کافی زیاد شده بود. بیشتر اینان در دوره جهانگیر و شاه جهان به هند آمده بودند، اما اورنگ زیب بیش از آنکه مشربش ادبی و یا عرفانی باشد، وابسته به جماعت اهل حدیث و فردی تقریبا دگم و متعصب است، شاید بشود، گفت کمی تفکر طالبانی امروز داشته است و از این رو شاعران دور و بر او نماندند و پراکنده شدند، اما ظهور بزرگترین شاعران و سرایش بهترین کارها و اوج شعر فارسی در هند متعلق به همین دوران است، بهترین سبکها در شعر، فرهنگنویسیها و تذکرهنویسیها هم در همین دوره زمانی انجام شده است، بیشترین نسخ خطی زبان فارسی هند نیز متعلق به همین دوره گورکانیان است تا میرسد به جنگ نادر و اتفاقی که سبب حمله نادر به هند میشود، از دوران ساسانیان و دوره مراوده و نشر کتابهای کلیله و دمنه و ... که مراودات ما در زمینه فرهنگی و سیاسی با هند جدی میشود، تا امروز هیچ حملهای از جانب هند به ما نشده است و هند همیشه برای ما پناهگاه اهل فرهنگ، شعرا، تجار و ... بوده است، تا اینکه ماجرای حمله نادر اتفاق میافتد که اتفاق مبارکی نیست.
دوست پژوهشگرم محمدحسین زورق معتقد است که حمله نادر با چراغ سبز انگلیسیها بوده است، چرا که انگلیسیها میدان را باز کردند تا نادر بیاید، در حالی که میتوانستند جلوی او را بگیرند. حمله نادر اصلا اتفاق خوبی نبود. هنوز در قلعه سرخ دهلی برنامههای نور و صدا میگذارند که در آن نادر را نفرین میکنند.
در بین ایران و افغانستان هم حمله اشرف افغان به ایران را داریم، اینها گرههای تلخ تاریخی است که در بین روابط ما با هم ایجاد شده. اما میخواهم بگویم که هند، این همه سال دارای قدرت هم بوده امّا به ما حمله نکرده، از دوره آغاز زبان فارسی در هند (حمله نصرالدین سبکتکین) و تا دوره «بابر» 32 خاندانی که در جاهای مختلف هند( بنگال، مرشدآباد، حیدرآباد،گلکنده و...) هستند به زبان فارسی صحبت میکردند و این سلسلهها یا کاملاً ایرانیاند یا یکی از پدر یا مادرهایشان ایرانیاند، همچنین در این دوران و با ظهور صفویان در ایران ، شاهد به قدرت رسیدن تشیع در هند نیز هستیم، به ویژه در دکن یا همان حیدرآباد.
به نظر میرسد انگلیسیها در هند با تقویت زبان اردو و سپس رواج زبان انگلیسی هر دو زبان فارسی و اردو را از بین بردهاند، امروز نیز در افغانستان به همین شیوه یعنی در تقابل قرار دادن زبان فارسی و زبان پشتو به نظر میرسد همین سیاست انگلیسی اتخاذ شده است؟
سیستم انگلیسی که همیشه در آن حیله وجود دارد، در مورد زبان فارسی نیز حساب شده کار کرد، تا میرسد به سال 1832 که به زعم خودشان نخستین گلوله جدی را به شقیقه زبان فارسی میزنند و بعد از آن اگر ما میبینیم زبان فارسی هنوز هم در هند جان دارد و دست و پایی میزند، دیگر آن زبان فارسی سالم، تناور و رشید نیست. تا همین صد سال اخیر هم میبینیم که در هند زبان فارسی رمق دارد و تا 50 سال گذشته هم حتی یکی دوتا انجمنهای ادبی فارسی در هند فعال بودند. زمانی که من به هند رفتم سال 1386 بود، وضعیت زبان فارسی شبیه مریضی است که در اتاق سی.سی.یو بستری و با دستگاه در حال تنفس و ادامه حیات است و گاهی فقط یک تکانی میخورد.
زبان فارسی سه پله دارد. پله اوّل دستور زبان فارسی است، پله دوم نثر فارسی است و پله سوم شعر فارسی است. روزگاری در همان دوران گورکانیان، شعر هند آنقدر رشد کرده بودند که از شعر ایران هیچ کم نداشت، اما در این دوران اخیر در سراسر هند یک شاعر یا دوشاعر زبان فارسی بودند که کتاب چاپ میکردند و شهرت شاعری داشتند که یکی از آنها چند ماه پیش به رحمت خدا رفت، نام او پروفسور ولیالحق انصاری بود که در لکنهو زندگی میکرد و با من هم مکاتبه داشت و کسی نبود که بتواند شعرش را برایش بخواند و برای من نامه مینوشت که اشعار من را نقد کن، میگفت در سراسر هند کسی نیست که بتواند اشعار مرا نقد کند.
دیگری هم فردی بود به نام رئیس احمد نعمانی که شاعر خوبی است، ولی هنوز هم نمیتواند خوب فارسی صحبت کند، بقیه به تفنن شاید یک غزل یا دوغزلی داشتهاند، اما دفتر شعر نداشتند. در شبه قاره در 50 سال اخیر درخشان ترین چراغ زبان فارسی را محمد اقبال لاهوری روشن کرد.
البته پاکستان که به ایران و افغانستان نزدیکتر است، وضعیت نسبتاً بهتری نسبت به هند دارد، بخصوص در لاهور وضعیت زبان فارسی از جاهای دیگر هند بهتر است. اما در هند تقریباً وضعیت خیلی بد است. با وجود این که زبانآموز، استاد و منتقد زبان فارسی در هند بسیار است و اوج زبان فارسی را در شعر هند باید ببینیم که متاسفانه دیده نمیشود، به همین منظور ما انجمن ادبی به نام بیدل را در دهلی و چند شهر دیگر هند تأسیس کردیم. (بیدل شاعر بسیار بزرگی بوده که سیدحسن حسینی در مورد او بسیار نوشته و علی معلم و سهراب سپهری نیز از او متأثر هستند) اما در سرزمین هند و در محل زندگی بیدل، همین چند سال پیش که ما رفته بودیم کسی وی را نمی شناخت، نام خیابانهایشان به نام فلان فرد انگلیسی و فلان بازیگر بالیوودی و هالیوودی بود، در زادگاه بیدل بزرگ خیابانی حتی به نام او وجود نداشت.
در دوران حضور من در هند ما 50 انجمن ادبی ماهانه بیدل تنها در دهلی نو برگزار کردیم. انجمنهای ادبیمان در شهرهای سرینگر کشمیر، علیگر، پتنا، بنارس و لکنهو هم فعال بودند و شاید بیش از بیست جلسه ادبی نیز در این شهرها برگزار شد. بیشتر شاعران هند به زبان اردو، هندی و سانسکریت شعر میگویند و شاعران فارسی زبان بسیار کماند. در انجمنهای ادبی بیدل نیت ما این بود که تعداد شاعران فارسی زبان را زیاد کنیم، آنهایی که نثر و نقد مینویسند را یک پله بالاتر بیاوریم و آنهایی که هنوز در پله اول هستند و دستور زبان بلدند، به مقالهنویسی و نثرنویسی روی بیاورند و آنهایی که هنوز زبان فارسی یاد نگرفتهاند، بیایند و زبانآموز فارسی شوند.
در هند خطابه و سخنرانی به زبان فارسی حتی برای بسیاری از استادان زبان فارسی یک رویا و آرزو بود، بسیاری از استادان زبان فارسی در دانشگاههای دورافتاده هند فقط چند جمله زبان فارسی بلد بودند و حتی تدریس به زبان فارسی را با استفاده از زبان اردو و انگلیسی انجام میدادند. البته در خود دانشگاه دهلی و در دانشگاه جواهر لعل نهرو که از بزرگترین و مرکزیترین دانشگاههای هند هستند، استادان بیشتری به زبان فارسی سخن میگویند، همچنین در هند در دهههای اخیر از تعداد دانشجویان زبان فارسی روز به روز کم میشود، چرا که در هندوستان کاری برای آنها وجود ندارد. هنوز نیز استعمار انگلیس در هند ریشه دارد، برای نمونه اگر در دانشگاه پُستی برای استاد زبان فارسی وجود داشته باشد، با هر ترفند ممکن این پُست را به استاد زبان عربی، زبان اردو و زبانهای دیگر واگذار میکنند، در افغانستان نیز وضع به همین منوال است، البته تا حد زیادی بهتر است چون هنوز در بیشتر مناطق فارسی زبان هستند.
سایه سنگین استعمار همچنان مانع رشد زبان فارسی در هند
اما در هند اگر 500 استاد زبان فارسی داشته باشیم، حداقل 400 نفر آنان را افراد پیر و سالخورده تشکیل میدهند، چون جوانان علاقه کمی دارند که به این حوزه بیایند و اگر بیایند به سختی میتوانند به جایی برسند و نان و معاش خود و خانواده را تامین کنند، حتی به گونهای با آنان برخورد میشود که سراغ این زبان کمتر بروند. ما نیز نمیتوانیم حمایت جدی از آنان کنیم و نمیتوانیم هزینه آن چنانی داشته باشیم که استادان را به آنجا ببریم و یا دانشجویان را به اینجا بیاوریم.
اکنون وضعیت ما به گونهای است که تعداد اساتید زبان فارسی حتی در بعضی دانشگاهها نسبت به تعداد دانشجویان بیشتر است. من همین دانشجویان جوان را که به سختی به فارسی حرف می زدند تشویق میکردم که شما میتوانید مقاله بنویسید و نثر بنویسید و شعر بگویید. در انجمنهای ادبی بیدل گاهی چنان شعرهای ضعیف و کج و کولهای سروده میشد که من باید به سختی خنده خود را کنترل میکردم، ولی همچنان آنها را تشویق میکردم و بعد از ده پانزده جلسه کم کم جرئت و جسارت سرودن پیدا میکردند. با همین شیوهها در هند حدود پنج شش شاعر جوان زبان فارسی تربیت شدند که شعر فارسی را میشناسند، افرادی چون مهدی باقر، سیدنقی عباس ، بلرام شکلا، عزیز مهدی و ... که در انجمنهای ادبی بیدل راه افتادند و میتوان به آینده فعالیت آنها امید داشت.
آقای قزوه شما از سابقه زبان فارسی در هند سخن گفتید ولی یک سوال در این میان باید پرسیده شود و آن هم این است که فکر کنیم اصلاً هیچ کس در هند به زبان فارسی صحبت نکند. چه اتّفاقی خواهد افتاد؟ به عبارت دیگر ضرورت زنده ماندن زبان فارسی در هند چیست؟
استعمار انگلستان امروز کاری کرده که همه مردم و حتی دیپلماتهای خودمان نیز تلاش میکنند، فرزندانشان در آنجا زبان انگلیسی بخوانند و بیاموزند، محصولات انگلیسی در هند فراوان شده و به عبارتی استعمار انگلیس امروز حتی بیشتر شده و سلطهاش در جهان نیز وسیعتر شده است، از طرف دیگر زبان فارسی زبان کاملی متعلق به تمدن بزرگی بوده است، چرا باید کنار گذاشته بشود؟ میراث مشترکی که به زبان فارسی در هند وجود دارد، چرا باید نابود شود؟
در هندوستان از کتابخانه نسخ خطی مرشد آباد بازدید میکردیم، شنیدم بیش از 5 سال است در قفسه کتابهای خطی فارسیاش حتی باز نشده و تقریباً تعطیل بوده، در حالی که بیش از 4 هزار نسخه خطی به زبان فارسی داشت که هر کدام در نوع خود حائز اهمیت بودند، باید پرسید چه کسی میخواهد از این نسخ نگهداری کند؟ اگر نسخههای خطی انگلیس بود هم همین طور نگهداری می شد؟
در حیدرآباد در داخل پارچههای سفید صدها هزار سند فارسی وجود دارد. سندهای فارسی که برای ماست. اکنون اسناد زیادی را میتوانیم پیدا کنیم که در واقع تاریخ ماست. من از این آثار نسخههای دیجیتالی و لوحهای فشردهای تهیه کردم، یکی از این نسخهها مربوط به جد بزرگوار رهبر انقلاب است، در دیداری به ایشان عرض کردم که جنابعالی میدانید جدبزرگوارتان چه کتابی دارند؟ که معظمله فرمودند که از ایشان کتابی ندیدهاند، من نیز شرح دادم که در هند کتابی از ایشان یافتهام. همچنین کتاب دیگری یافتیم که در فهرست آقا بزرگ تهرانی موجود نبود و متعلق به 504 هجری قمری بود که حاوی حکایات و داستانهای قدیمی است که در ایران شناخته شده نیست.
«بیدل پژوهی» و نشر دیوان بیدل در بین برادران افغانستان در سالهای 1342 و 1343 انجام دادهاند، پس از آن ایرانیان از روی همان نسخه در مورد بیدل به تحقیق پرداختند، در طول ماموریت در هند، در کتابخانه رامپور، نسخهای از دستخط بیدل را پیدا کردیم. وقتی این دستخط به بیدلپژوهان عرضه شد، اولاً حدود 100 غزل جدید از بیدل پیدا شد و ثانیا ایرادهایی که در نسخ قبلی و از جمله در نسخه کابل وجود داشت توسط این نسخه جدید برطرف شد.
بنابراین لازم است کسی این مواریث مکتوب را حفظ کند، وقتی کسی زبان فارسی نداند کتابخانه را میخواهیم به چه کسی بسپریم؟ در هند در کنار کتابخانهای با آثار فارسی، مذهبی گاهی از روی اضطرار گوسفند و بز نگهداری میکنند، وقتی از آنها دلیل نگهداری بز و سایر حیوانات دیگر در کنار کتابخانهای که مملو از نسخه خطی بود، پرسیدم گفتند که باید اموراتمان را بگذرانیم، اکنون سندهای بسیاری در حوزههای گوناگون به زبان فارسی در سراسر دنیا وجود دارد که یافتن آنها میتواند تغییرات شگرفی را ایجاد کند.
درباره تشیع و مظلومیت علمای شیعه سندهایی وجود دارد که برای آیندگان درس است. به عنوان نمونه در «لکنهو» یک شخصیت مرجع بزرگی داریم به نام میرحامدحسین صاحب عبقات که علامه حکیمی نیز در کتاب «خورشید مغرب» به وی اشاره کرده است. امام خمینی نیز از او به عظمت یاد میکرد، وی در منطقهای زندگی میکرد که افراد وضع مالی خوبی داشتند و نوابهای او چون شیعه بودند و قدرت در دست آنها بود و علما را هم بسیار حرمت مینهادند، از این نظر وضع مالی علمای لکنهو خوب بود و از جهت خمس و زکاتی که به او پرداخت می شد، دستش باز بود، ابوالحسن اصفهانی، شخصیت بزرگ عالم تشیع از نجف به میر حامد حسین صاحب عبقاتنامهای نوشته بود و در آن گفته بود که میرزای شیرازی فوت کرده و چهل سر از عائلهاش که فرزندان و نوهها و ... بودند در یک خانه استیجاری بودند و خود میرزا هم از مال دنیا چیزی باقی نگذاشته بود که هیچ، دویست تومان هم بدهی داشت و عائلهاش نمیتوانند روزگار بگذرانند، از میرحامدحسین خواسته بود به اینان کمک کنید یا ترتیبی بدهید که داماد میرزا شیرازی که از اهل منبر بود بیاید آنجا و به کمک شما به منبر برود و حق الزحمهای بگیرد تا بتوانند به زندگی شان ادامه بدهند. این وضعیت بزرگترین مرجع روزگار خود میرزای شیرازی است و سندی بر مظلومیت تشیع. این سندها کجاست؟ کسی که زبان فارسی را بلد نباشد این اسناد را بیرون میریزد و در دهان همان بز جای میگیرد. پس زبان فارسی خیلی مهم است. اگر این مسائل را بدانیم بر زبان فارسی و گسترش آن هزینههای بسیار خواهیم کرد، در برخی موارد مانند باز شدن خط لوله گاز ایران و هند، زبان فارسی هم مثل نفسی که گرفته شده باز میشود و از سی سی یو لااقل به بخش عمومی میرود و وضعش بهتر میشود.
باز شدن خط لوله گاز ایران و هند چه ربطی به زبان فارسی دارد؟
همان ربطی که کمپانی هند شرقی با زبان انگلیسی داشت. معلوم است که با باز شدن این خط لوله گاز نیروی انسانی و مترجمان نیز با ورود به هند میتوانند کار گسترش زبان فارسی را ناخودآگاه ادامه دهند.
نقش مهاجران افغان داخل ایران در توسعه زبان فارسی و سایر بخشهای افغانستان تا چه اندازه است؟
ببینید من معتقدم که باید قشرهای فرهنگی افغانستان را در ایران بیشتر مورد توجه قرار دهیم و به آنان امتیاز بیشتری نسبت به دیگر مهاجران بدهیم. اکنون وزیر فرهنگ افغانستان دانشآموخته دانشگاه تهران است. من به آینده امثال قنبرعلی تابش و ... بسیار امیدوارم، محمدکاظم کاظمی در ایران یک منتقد ادبیات است و هم به ادبیات ایران و هم به ادبیات افغانستان خدمت میکند، واقعاً منتقد و شاعر در افغانستان به این قدرت که در ایران وجود دارد، اگر در تمام کشورها بگردید، نداریم. اینها ادبیات و هویت یک کشور را میسازند، ما یک روزی اولین مصاحبه را با محمدکاظم کاظمی در روزنامه اطلاعات در سال 1370 انجام دادیم و بعد از آن تلفن مدام زنگ میخورد که شما چرا با یک افغانی مصاحبه کردید؟ چرا، چون در جامعه ما افغانی معنایش نهایت یعنی کارگر، اما واقعا اینگونه نیست.
امروز، اگر شما از همین زبان افغانی کنکاش جدی کنید که الحمدلله الان آقای محمدکاظم کاظمی و چند نفر دیگر هستند که در فرهنگستان زبان ایران عضو شدهاند که کار بسیار بسیار درستی است، برای زبان فارسی ما، زبان امروز تاجیکستان و افغانستان چیزهای عجیبی دارد یک کلمه که وارد میشود به نظر من بسیار ارزشمند است و باید ارزش این قشر فرهیخته را بدانیم.
هیچ کشوری به اندازه ایران درباره افغانستان ایثار نکرد
چرا در سالهای اخیر این قشرهای فرهیخته مجبور به ترک ایران میشوند، که نمونهاش چند ماه پیش سید ضیاء قاسمی شاعر بود که ایران را ترک کرد. افغانستان یک شاعر خوبی دارد که شهید شد، به نام قهار عاصی. وی به ایران آمده بود که بماند. در کنار حرم امام رضا(ع) آخرین دیدار من و او بود و از آن جا رفت. کاش میدانستیم این افراد چه کسانی هستند و نگهشان میداشتیم و قدر امثال کاظمی و نویسنده، فرهیخته و زبانشناس را باید بدانیم. البته من این را هم به برادران افغانی میگویم که هیچ کشوری به اندازه ایران درباره افغانستان ایثار نکرد. در روزگاری که اگر نان و برنج کوپنی بود با هم خوردیم و آنها هم البته صادقانه کار کردند و من خاطرات خوبی از فضای کارگران افغانستان دارم، ولی بعضی به کنایه به ما میگویند در سوئد و آلمان زندگی میکنیم و بچههای ما در رفاهاند، اگر آنها در مقیاس میلیونی از پیرزنها و پیرمردهای شما و خانوادههای بیسواد و بیکار ، حمایت کردند و خانه دادند، مهم است نه فرد فرهیخته و کسی که بالنده شده و به بار نشسته است.
دوستان افغانی یادتان باشد که ما دو همسایه کنار هم هستیم که یک شب اگر سر سفره این همسایه مینشینیم، شب بعد باید سر سفره دیگری بنشینیم و یادتان باشد که ما هم ممکن است روزهای دشواری داشته باشیم، همانگونه که مرزهای ما باز شد، مرزهای شما هم باید در آن زمان باز باشد و این درسی باشد که از ما گرفتید. اما در کل خودم عرض میکنم که دوست دارم بچههای افغان و نخبههای آنان در ایران تحصیل کنند، امکانات چاپ آثارشان را فراهم کنیم، همچنان که تا به حال خیلی از این کارها شده است.
در صفحه «بشنو از نی» روزنامه اطلاعات که من مسئول این صفحه بودم در سالهای 1369 و 1370 هر هفته ستونی به نام شعر معاصر افغانستان داشتم و در کنار شعر امروز آمریکا شعر امروز افغانستان را نیز منتشر میکردیم، اکنون نیز زبان فارسی ما خیلی مهم است و باید به زبان معیار برسیم، به شرطی که سر این سفره افغانی و تاجیکی و ایرانی با هم باشیم.
از تاجیکستان آنقدر واژههای زیبایی میتوان گرفت، از افغانستان هم همینطور و از لهجههای ایرانی نیز که به آنها توجه نمیشود، آنقدر لهجهها، زبانها و واژههای قشنگی در ادبیات فارسی وجود دارد که پایتختنشینان زبان اگر بگذارند، از آنها استفاده میکنیم. بنابراین لازم است بر روی قشر فرهیخته افغانستان سرمایهگذاری بیشتری صورت گیرد.
آقای تابش، بخشی از فرهنگ مقاومت امروز افغانستان به دفاع از زبان و ادبیات فارسی اختصاص دارد، شما از شاعران مقاومت افغان به شمار میروید، به نظر شما زبان فارسی امروزه چه جایگاهی در افغانستان دارد؟
اگر این پرسش که زبان فارسی در هند از بین برود، چه لطمهای به ما خواهد خورد و ارزش میراث و سندهایی که آنجا وجود دارد را کنار بگذاریم، بخشی بسیار مهم باقیمانده هویت فرهنگی است. امروزه فلاسفه جدید حقیقت را جز در زبان نمیبینند و هر چه هست در زبان است، اما یک بحثی هست که ما میگوییم زبان یکی از مولفههای اساسی یک جامعه است. هویت یعنی چه؟ هویت یعنی چیستی هر کس که اگر نباشد فرد وجود نخواهد داشت، هویت هر کس نیز به پیمانه فرهنگ و دانش شخص وسعت و توسعه پیدا میکند و یا محدود میشود. یک جوان بیسوادی هویت، نگاه و دیدگاهش محدود به خانواده و محیط اطرافش است، اما فرد تحصیلکرده شخصیت تمدنی و فرهنگی خود را نیز به مثابه هویت خود میداند، بنابراین زبان فارسی نیز جزو شخصیتش میشود، یعنی وقتی زبان فارسی در هند از دیدگاه یک دلسوز و نخبه زبان فارسی محدود میشود، یعنی یک بخش از هویت فرد از بین رفته و محدود شده است.
استعمار اروپایی در هر کشوری وارد شد زبان خود گسترش داد
بنابراین ما باید نگران باشیم و متاسفانه همینطور هم هست و تنها این نیست، استعمار اروپایی و در رأس آن فرانسه و انگلستان در هر کشوری وارد شدند، چه در کشورهای آفریقایی و چه در آسیا اولین برنامهشان توسعه زبان خودشان بوده است. در هر کشوری انگلستان قدم گذاشته زبان خودش را توسعه داده است، هر جا فرانسه قدم گذاشته زبان فرانسوی رواج یافته است، به عبارت دیگر اهمیت خاصی در برنامههای استعمارگران برای زبان وجود دارد. انگلستان نیز در شبه قاره هند این چنین است، همانطور که آقای قزوه اشاره کرد در برنامههای خاصی که مورد نظر خودشان است، از اول قدم به قدم پیش رفتهاند و زبان فارسی را اندک اندک محدود کردند.
مورد دیگری که من باید به آن اشاره کنم، نقش حکومتها است، در ترویج فرهنگ یک کشور قدرتها و حکومتها نیز بسیار نقش دارند، اگر امروز بریتانیا و انگلستان آمده و زبان فارسی را جمع کرده از شبه قاره ی هند و تا سر حد افغانستان رسانده یک روزی حکومتهایی مانند غزنویان و تیموریان زبان فارسی را گسترش دادهاند، وقتی میگوییم حکومت، در این جا حکومتی است که مجموعهای از امکانات فرهنگی، مادی و اقتصادی پشتیبانش باشد. اما اکنون متاسفانه برای زبان فارسی چنین محوریتی وجود ندارد، قدرتی که هم بلندنگر باشد و هم زبان فارسی را در تمام دنیا جزئی از بدنه وجودی خود بداند و کوچکترین خدشهای بر زبان فارسی را تاب نیاورد، که از طرفی کارآمدی لازم را نیز داشته باشد و توسعه بدهد، وجود ندارد.
وقتی زبان نخبگان علمی به بیگانه شد رفته رفته از فرهنگ مردم عادی نیز جدا میشود
از آن طرف انگلستان چنین توانایی و برنامهای دارد و در تمام کارهایش قدم به قدم آن را به کار بسته است، در هند به عنوان نخستین گام زبان علمی و هنر را انگلیسی کرد، در مقابل ممکن است گفته شود هندیها در این تعامل چیزهایی را به دست آوردهاند، مانند هالیوود که اکنون در جهان مطرح شده است، اما این هالیوودی است که در واقع فرهنگ تمدن غرب را دارد و فرهنگ هند و شرق را ندارد. وقتی زبان نخبگان علمی و رسانهای به سمت زبان انگلیسی پیش رفت، خود به خود مردم عادی از فرهنگشان جدا شدند.
هنرمندان، فرهیختگان و اندیشمندان بسیار مطرحی از پاکستان و افغانستان و هند در سطح دنیا وجود دارند، اما سر مسائل جزئی، قومی و مذهبی هر روز در هند و پاکستان تنشهای عجیبی برپا میشود، یک دفعه مانند جرقهای پیدا میشود و یک خاکستر از روی یک کوره آتش برداشته میشود و جنگی به پا می شود.
با تحدید زبان فارسی دین نیز محدود میشود
تحلیل زبان فارسی در افغانستان و کشورهای منطقه چه خطراتی در پی خواهد داشت؟
متولیان بزرگ فرهنگی و کسانی که استراتژی های فرهنگی را طراحی میکنند، متاسفانه زبان که جزء هویت ماست را به خوبی درک نمیکنند، وقتی زبان فارسی در هند تحلیل میرود. به پیروی از آن دین ما نیز محدود میشود، چرا که زبان فارسی زبان دوم جهان اسلام است، از نظر علمی و فرهنگی بعد از زبان عربی, ارزشمندترین آثار و متون اسلامی در گوهر زبان دری است. اگر نسلهای آینده هند نتوانند با این متون ارتباط بر قرار کنند, رابطهشان با دین نیز قطع میشوند.
به عنوان مثال ما می بینیم که در جمهوری اسلامی ایران دلسوزان و سیاستمداران این نظام و مملکت نسبت به سرنوشت جنبشهای سیاسی طرفدار ایران مانند حزبالله و دولت سوریه همواره نگران هستند و با کوچکترین پیروزی آنها خوشحال میشوند، اما در برابر زبان فارسی چنین نیست. باید مسئولان و فرهنگیان در برابر زبان که جزئی از هویت ماست نیز چنین احساسی داشته باشند، یعنی اگر زبان فارسی در یک نقطهای کوچکترین آسیبی ببیند، باز هم همان نگاه استراتژیک باید وجود داشته باشد، البته این حساسیت و حس مسئولیت را که میگویم شامل همه نخبهها می شود چه و مسئولان افغانستان و چه مسئولین ایران.
چرا پس از ورود اسلام به ایران زبان فارسی به عربی تغییر پیدا نکرد؟
دکترسید حسین نصر یکی از رهبران بزرگ سنتگرایان جهان محسوب میشود او پرسشی را مطرح می کند که چرا پس از ورود اسلام به مصر، زبان مصری به عربی تغییر پیدا کرد، ولی در ایران چنین اتفاقی نیفتاد؟ بعد توضیح میدهد که سه پاسخ به این سوال داده شده است: اول اینکه جغرافیای ایران و جمعیتش وسیع بوده و دوم اینکه ایران دارای سابقه تمدنی بسیاری هست و سوم ظرفیت و هویت زبان فارسی است، حسین نصر معتقد است آنچه که باعث میشود ایرانیان مسلمان شوند، اما زبانشان تغییر نکند، ظرفیت و هویت زبان فارسی بوده است. ببینید زبان فارسی برای ما فارسی زبانان بسیار مهم است. ما با تمدن و زبان فارسی میتوانیم به عنوان برجستهترین بخش هویتی خویش افتخار کنیم. زبان و تمدنی که در تاریخ در کنار دیگر تمدنهای کلان مطرح بوده، طبیعتاً وقتی میتوانیم به این تمدن بنازیم که بتوانیم از قلمرو آن نیز محافظت کنیم، سندها و مستندهای کافی در اختیار داشته باشیم . اما ما زمانی میتوانیم به این زبان و تمدن ببالیم که در دینای امروز هم فارسی زبانانی داشته باشیم. زمانی میتوانیم به خاطر انتساب به زبان فارسی احساس شخصیت و هویت کنیم که از نظر زبانی همزبانی زیادی در دنیا داشته باشیم به عبارت دیگر ما وقتی می توانیم به مفاخر زبان فارسی، افتخار کنیم که این مفاخر مانند مولانا، فردوسی و عطار در دنیای کنونی هم مخاطبانی در سراسر دنیا داشته باشند.
زبان فارسی در افغانستان نیز طی ماههای اخیر مورد حمله غیر مستقیم استعمارگران قرار گرفته است، به نظر میرسد همان شیوه محدود کردن زبان فارسی در هند و پاکستان این بار سر از افغانستان در آورده است.
بله یکی از دغدغههای امروز بسیاری از فرهنگیان افغانستان، حفظ زبان فارسی است، همان تهدیدات و هجمههایی که در هند و پاکستان بوده, اکنون در افغانستان نیز وجود دارد و این تازگی ندارد و به مرور از روز اول تاسیس کشوری به نام افغانستان تاکنون یک نوع فشار و تحمیل از سوی انگلستان نسبت به محدودیت زبان فارسی وجود داشته که ما مقاومت کردهایم و تا هنوز از این زبان ملی خویش پاسداری نمودهایم اما در ارتباط با این فشارهای اخیر مورد اشاره شما که اگر آقای کرزای حکمی داده و گفته که زبانهای بیگانه را در رسانهها باید استفاده نکنیم، گرچه از خود این متن بخشنامه کرزای به صراحت چنین بر نمیآید که منظورش حتماً لهجهها و واژههای زبان فارسی باشد، اما وقتی این متن را در کنار سایر تصمیمات میگذاریم، متأسفانه چنین چیزی قابل استقاده است.
پیشتر از این، نیز فرمان تدریس در دو دانشکده طب و مهندسی به زبان انگلیسی صادر شده بود که کرزی دو دلیل برای این امر مطرح کرده بود، نخست اینکه ما کتاب و استاد کافی به زبان فارسی در افغانستان نداریم و دوم اینکه هند و پاکستان که زبانشان را انگلیسی کرده اند از نظر صنعتی رشد قابل توجهی داشته و پیشرفت کرده و اگر این حرف را در کنار این بخشنامه جدید بگذاریم، میبینیم که یک محدودیت و فشاری روی زبان فارسی وجود دارد و متاسفانه این تهدید یک تهدید بسیار جدی است و باید از آن نگران بود. ولی خوشبختانه منطقی که پشت این تصمیم نهفته است، منطق بسیار غیرکارشناسانه و ضعیف است، کرزایی که در حوزه مسائل سیاسی همه چیز را گردن پاکستان میاندازد، حالا الگوی رشد سیاسی و اقتصادی خود را پاکستان معرفی میکند، پاکستان توسعه پیدا نکرده بلکه رشد صنعتی نسبی داشته است.
توسعه یک امر همگانی و همه جانبه است و باید یک کشور در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رشد پیدا کند، اگر هند و پاکستان در زمینههای صنعتی و اقتصادی رشد پیدا کرده در زمینه فرهنگی لطمات و صدمات همه جانبهای دیده است. یکی از قطبهای نخست توسعه در حال حاضر ژاپن است که در سال 2010 متوسط زبان آموزان تافل در ژاپن جایگاه بیست و هفتم در بین سی کشور آسیایی شده است، یعنی ژاپنی که حرف اول را در صنعت از نظر کیفیت در دنیا دارد، از اول برنامهریزی داشته که ضمن یادگیری انگلیسی در حد محدود، زبان ژاپنی را حفظ کند و اصالت فرهنگیاش خدشهدار نشود. چین نیز که قدرت اول اقتصادی و صنعتی دنیاست، زبان را در اولویت قرار داده است. بر اساس آمار ها زبان چینی در کشورهای آمریکایی و اروپایی به سرعت در حال توسعه است.
بنابراین حرف آقای کرزای منطقی ندارد و اگر ایشان نگران علم و آموزش در کشور است، باید در برنامههای آموزشی دانشگاهها به صورت کلی تجدیدنظر کند. اگر دلسوز وضعیت علم در افغانستان هستیم، باید فکری برای نظام آموزشی دانشگاههای افغانستان کرد، تاوقتی برای این موارد اندیشهای نشده است، این تصمیم سیاسی و نادرست است. کشور چین هماکنون خود را در ابعاد مختلف توسعه داده است و نشانه خوبی برای این نکته است که توسعه کشور ربطی به استفاده از زبان انگلیسی ندارد، آنچه مهم است، اصلاح روندهای آموزشی است و چه بسیار کشورها مانند مانند مالزی برای یادگیری زبان انگلیسی مقرراتی دارند که باید ابتدا دستور زبان و ادبیات زبان مالزی را خوب یاد گرفته باشند، سپس به سراغ آموزش زبان دیگر بروند.
تا زمانی که زبان فارسی را دقیق ندانیم، زبان انگلیسی را نیز یاد نخواهیم گرفت
پس ما هم تا زمانی که زبان فارسی دری را دقیق ندانیم نمیتوانیم زبان دوم یا همان زبان انگلیسی را یاد بگیریم، کسی میتواند زبان دوم یاد بگیرد که زبان اولش قوی باشد و ما که زبان اول دانشجویان ما و دستور زبان آن ها ضعیف باشد، نمیتوانیم زبان دوم را هم خوب بیاموزیم. ما می بینیم که فراگیری زبان دوم در پاکستان به دلیل ضعف بنیه های زبان اول شان ضعیف است از نظر لهجه و گویش در همان درجه دوم است. بنابراین اصل برای ما این است که نمیخواهیم تنها مثل دبی و برخی کشورهایی دیگر رشد یک جانبه داشته باشیم فقط، رشد صنعتی صرف داشته باشیم. اصلا برای ما این رشد صنعتی ارزشی ندارد ما خواهان توسعه همه جانبه افغانستان هستیم.
نکته دیگر اینکه بر خلاف نظر کرزی، پاکستان از نظر صنعتی هم آن چنان رشد نکرده به خصوص وقتی که با بعضی از کشورهای دیگر منطقه مانند جمهوری اسلامی ایران،و ترکیه و هند مقایسه شود. نکته مهم تر اینکه زبان و ذهن مردم پاکستان پا به پای نخبگان علمیاش پیش رفت و رشد نکرده است. اکنون رشد عمومی که در جامعه ایران وجود دارد با رشد عمومی جامعه پاکستان قابل قیاس نیست، اما شاید مثلا در رشد اتمی پاکستان جلو باشد.دلیل آن چنیست؟ مهمترین دلیل آن این است که زبان فکر با زبان صحبت در میان نخبگان پاکستان جدا شده است، بالاخره یک اندیشمندی که در تلویزیون صحبت میکند یا رئیس جمهوری که میخواهد در برابر مسائل کلان اعلام موضع کند، اکثر جامعه صحبتهای او را الگو قرار میدهند و خواه ناخواه برخی کلماتش اثر میگذارد و در جامعه ترویج می شود.
حامد کرزای که بر زبان انگلیسی تسلط دارد و از دوران دانشجویی خود به زبان انگلیسی سخن گفته و نوشته است، وقتی فارسی صحبت میکند، لهجه چندان جذابی ندارد. البته آقای احمدینژاد هم ازین جهت خیلی تعریف ندارد.. پس وقتی میخواهیم که برای توسعه افغانستان, این سرزمین متمدن و کهن فکری کنیم باید یک برنامه درست و کارشناسی شده ارائه کنیم. یکی از برنامههایمان باید توسعه امور فرهنگی بر اساس تاریخ و فرهنگ کهن این سرزمین باشد که در رءس آن زبان فارسی دری قرار میگیرد.
به نظر من ما افغانها اگر چیزی داریم که همین تمدن فارسی دری است،که باید هرگونه که شده آن را حفظ کنیم و امیدوارم کرزای نیز این مسائل را درک کند و روی مسائل زبانی و تمدنی یک کشور تصمیمات ناگهانی و کوتاه مدت نگیرد.
ما مهاجران افغان به دلیل هم زبانی به ایران آمدیم. همزبانی که موجب بهرهگیری ما از زبان اندیشمندان و کتب ایرانی میشد، این مهاجرت برای ما دستاوردهای خوبی نیز داشت، بخصوص وقتی این مهاجرت را با مهاجرت هموطنان ما در در کشورهای دیگر هم چون پاکستان مقایسه میکنیم مشخص می شود که ما در مقابل آنها دستاوردهای خوبی را از این مهاجرت داشتهایم، شاید مهمترین دلیل آن ناهمزبانی مهاجران ما در دیگر کشورها بوده است. اما در ایران به دلیل این همزبانی اگر چه محدودیتهایی در زمینه آموزش و پرورش و تحصیلات گاهگاهی وجود داشته و کاش آنها نمیبود،اما در عین حال فرهیختهترین و آموختهترین قشر مهاجرانی که به افغانستان بازگشته و فعلا مشغول خدمتد از تهران بازگشتهاند. مهاجرانی که از تهران برگشتهاند بیشترین رسانهها، نشریات و بخشی از دانشگاههای خصوصی را ایجاد کردهاند.
در پاسخ جناب دکتر قزوه باید عرض کنم که انشاءلله این مسائل، محاسن و شیرینیهایی را که در طول مهاجرت به ایران داشتهایم فراموش نخواهیم کرد و فراموش شده نیست، چون تلخیهای موجود در این مهاجرت تاثیرات مقطعی دارد و من افغانی وقتی به کشور خود بازگردم و مشغول فعالیت در جامعه شوم توانایی را که دارم برای در تربیت فرزندان خود و خدمت به جامعه, به یاد خواهم داشت که بخش بزرگی از تواناییهای امروز من مدیون فضایی است که جمهوری اسلامی ایران آن را برایم فراهم کرد، من نمیتوانم این را فراموش کنم یا نادیده بگیرم.
زمانی با یکی از دوستان مقایسهای بین سیاست پاکستان و ایران و فضای دشواری که وجود داشت، انجام دادیم، من گفتم، علیرغم اینکه پاکستان سیاستهای بسیار تخریبگرایانهای نسبت به کشور ما داشته و شاید به همین دلیل مهاجران افغان وارد هیچ کدام از دانشگاهها و مراکز تحصیلی پاکستان نشدهاند، اما با این همه مسائل, دیدگاه عامه مردم ما نسبت به پاکستان به خصوص نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران با وجود این همه بهرهوری خوبتر بوده است. دوست من در پاسخ گفت: « سیاست جمهوری اسلامی ایران در این موضوع مثل نامادری بوده که فرزند را تربیت کرده و آب و نان داده، اما در کنار هر نان یک نیشگونی هم گرفته است.» و این مسائل جزئی هست که کاش نبود.
ما محدودیتهای جمهوری اسلامی ایران راهم درک میکنیم، اما در جامعهای که خویش را میراثدار حکومت امام علی(ع) می داند، محروم کردن یک آواره از تحصیل، کار خوشایندی نیست و ما تقاضا داریم تا آنجا که میشود مسئولان امر این سیاستها را درست تعبیه کنند، البته حدس من این است در سال 2014 اگر وضع امنیتی در افغانستان در حد موجود هم باشد, خود به خودبخش زیادی از مهاجران به کشور باز میگردند و نیازی به فشارهایی که گاهی از ارزشها تجاوز میکند، نیست.
علیرضا قزوه میگوید:زبان انگلیسی با به جان هم انداختن فارسی و اردو در هند رسمیت یافت و تاریخ ادبیات هند نشان میدهد که بزرگان زبان فارسی در این کشور همهگی زخمی از انگلیسی بر تن داشتهاند.