کد خبر 23147
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۰۰:۰۴

اگر اهلبيت بخواهند کسي را به زير پرچم خود بياورند ، لباس گناه را از تن او بيرون مي کنند و بر تنش لباس تقوا مي پوشانند. دستگاه اهلبيت اگر سياهي لشکر لازم داشت که بلد بود...

به گزارش وبلاگستان مشرق، ابوذر منتظرقائم در جديدترين مطلب وبلاگ "پاسداران" با اشاره به برخي انحرافات در عزاداري محرم نوشت:

موضوع عجيبي ذهن من را بشدت بخودش مشغول کرده است.
محور بحث چيست‌؟
ببينيد :
براي مثال : بعضي آدمهايي که مثلا در محور بودن در هيئت ها و محافل مذهبي ارزشي بسيار سالم و قدمت دار موفق نيستند و در آن محافل بدلائل متعدد پذيرفته نمي شوند و بسياري از آن دلائل مربوط به آلودگيها و انحرافات و مسائل شخصي خودشان است ، دست به بالابردن علم نوعي از محافل شبه مذهبي و شبه هيئت مي زنند که قيود مذهبي و معيارهاي اخلاقي و چهارچوبه کلي و مفهومي و بقولي آداب کلي آن فرم را ندارد ، اما بعلت همين عدم رعايت قيود و چهارچوبها مورد رجوع و استقبال طيفي از مخاطبين قرار مي گيرند که اتفاقا آنها هم اين قيود و حدود را نميپذيرند و محفلشان متاسفانه اتفاقا بشدت بر اثر همين ننوشتن مقاله هاي از جنس همين که دارم الان مي نويسم ، پرمخاطب و دکانشان شلوغ مي شود .
با اين آدمهاي محور و مرکزيت اين گونه محافل وارد گفتگو مي شوي و ايرادات را به آنها تذکر ميدهي . چند اتفاق مي افتد : بسرعت در ذهنش يک ماشين حساب کاملا دنيوي را روشن مي کند و حساب مي کند که خب ، من که در کوي نيک نامان رهم ندادند ، اينجا را هم اگر فرمولش و روشش را اصلاح کنم که ديگر دکانم تعطيل مي شود. در نتيجه : 1- به تو برچسب قديمي بودن و نفهميدن و دشمني مثلا با دستگاه اباعبدالله الحسين (ع) را مي زند 2- بتو مي گويد که من در حال جذب مخاطب پاي علم اباعبدالله هستم و اينجوري مخاطب گفتمان عاشورا را بيشتر مي کنم و 3- هرگز اعتراف نمي کند که ماجرا نفس خودش است . ماجرا نفع خودش است. ماجرا ، نان خودش است. البته به برخي از ايراداتي که مي گيري نمي تواند معترض شود. اما مي آيد و ماجراهاي مختلف از افراد آلوده اي که در محدوده ي محرم بسياري از کارها را کنار مي گذاردند را براي تو مي گويد.
...
داستان تکراري اي است. فکر کنم اما داستان مهمي هم باشد. اينجا مي خواهم اين مطلب را کالبدشکافي کنم . ببينم اصلا ، انصافا ، مگر کار اين آدمها اشکالي هم مگر دارد و اگر دارد ، راست و حسيني ، اون اشکال چيه .
مسئله ي اول و صدر مبحث اينه که اصلا تمام اين توجيهات و ادعاها و راستش را اگر بخواهي دروغهاي با علم و اطلاع ، ناشي از درد نان و دکان است و ربطي به اعتقاد اينها ندارد. کاري ندارم . بسياري هستند که گول اين ادبيات را هم ممکن است خورده باشندو پاي اين اعتقادها هزينه هم بدهند. اما گوينده ي اصلي مشکلش فقط نان و دعوايش بر سر لحاف ملا است. اين يک مشکل اساسي است که باعث مي شود خيلي وقتها گوينده خودش را به خواب بزندو اگر پايش را هم قطع کني بيدار نمي شود.
و مشکل دوم چيست ؟
مشکل دوم ،‌همان ذات بحث است که من و تو ي دغدغه دار را به ميدان وارد مي کند. آتش مي زند و حلاج وار به ميان مي کشد. و آن هم اين است که آهاي بي انصاف. آهاي دکان دار بي معرفت . ضرر اين کار تو ، بسيار بزرگتر از آن است که در فهم تو بگنجد.
مسئله اين است که اين پرچم در دستان آلوده به نجاست قرار نمي گيرد.
مسئله اين است که اگر اهلبيت بخواهند کسي را به زير پرچم خود بياورند ، لباس گناه را از تن او بيرون مي کنند و بر تنش لباس تقوا مي پوشانند. دستگاه اهلبيت اگر سياهي لشکر لازم داشت که بلد بود. دستگاه اهلبيت ،‌ دستگاه ازدياد معرفت انسانها به ذات الهي است. رسالت اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام بالابردن شعور انسانها است. والا ، مگر دستگاه اهلبيت ، کليساي مسيحيان است که در آن اعتراف کنند و بخشوده شوند و در مابقي لحضات زندگي خود به همان کار سابق خود مشغول باشند و ديگر هم دين در شئني از شئون زندگي آنها دخالتي نداشته باشد و هروقت دلشان هواي هرمنوتيک و اولترامترياليزم بسرش زد ،‌ به کليسا شيرجه بروند و کسي برايشان ارگ بنوازد و آوازي بخوانند و الخ... ؟
اين نما ، داستاني کريه است که از ساحت دانشگاه انسان سازي اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام دور است . اگر کسي سعي کند محراب نماز عشق به اهلبيت را به اين ورطه ها بکشاند ، اين محراب را به کليسا بدل کرده و از محوريت هبل الهي خارج نموده و ماهيت قيام پيامبر خدا حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم ) را درک نکرده است. اگر آنچه که در مکتب منحرف مسيحيت براي بشر باقي مانده بود ، براي سعادت انسان کفايت مي کرد و انسان در تفکيک حوزه اثر دين از حوزه اثر علم فائز مي بود ، چه لزومي به حضور پيامبري ، که مکتب او به ما مي آموزد اين تفکيک ، فقط يک مغلطه براي دور کردن انسان از جايگاه واقعي خويش است ؟
و از همه مهمتر ، بازخواني قيام عاشورا. و آيا مگر حسين ابن علي سيدالشهداء با فرياد بارها هدف خود را نگفته بود ؟ مگر نگفت که علت قيامش آن است که آداب و شرايع اسلام ضايع و به زير پا گذارده شده و در مقابل اين ، سزد که خون امام زمان هم ريخته شود و فيا سيوف خذيني ؟ و مگر اين نيست که امام حسين جز براي آنکه دين پيامبر خدا فراموش شده و حرام آن را حلال و حلالش را حرام کرده بودند و از منکرات پرهيز نمي شد و به معروف هم عمل نمي شد قيام کرد ؟
و چه نامردي بزرگي است که در حق سالار شهيدان مي کنند اين ناجوانمرد ، که ذيل علم ابالفضل ، به مکتب حسين شهيد عليه السلام پشت پا مي زنند ؟ وجه اعظم دستگاه اهلبيت ، تربيت و انسان سازي است. نه ايجاد يک کليساي اسلامي که به غسل تعميد و خريد و فروش گناهان انسانها بپردازد. بخشش گناهان از باب معرفت و بازگشت و توبه ي اسلامي آنان است که حاصل مي شود. نه آنکه فرد بدون معرفت و آگاهي در سطلي از مواد شوينده ي گناه بيفتد وبدون آنکه بداند ، گناهانش از وي زائل شوند !
کاش ، که اين خلط مبحث و خطاي عجيب ، ناشي از نفهمي و بدفهمي بود ، نه ناشي از درد دکان و چرتکه ! که اگر آنگونه بود ، نامردي نام نداشت و ناجونمردي نبود . تاسف و درد و فرياد آنجاست که ماجرا فقط درد نان و جيب و عنوان است ، والا ، انچه که گفته شد و مي شود را خود ، بهتر مي دانند.
مکتب اهلبيت هرگز بدنبال تعداد نبود. واگر بود ، چه ها که در آستين داشت که رو کند ، که آن جماعت کوفي و آن اشباح ارجال را گرد خود آورد تا برادرزاده ي امام ، با سر از بام دارالعماره به زمين نرسد و سر امام معصوم از قفا بريده نشود. آنچه که کربلا را کربلا کرد ، معرفتي بود که در کالبد زمان کاشت که تا امروز ، چشمه ي معرفت است. کربلا ، چشمه ي سيراب گر همه است ، دست يازيدن به حرم شش گوشه ، مستلزم عبور از مقدماتي است که تو را لايق کند.
در معرفت الهي ، اين فقط کربلا نيست که اينگونه است. اين ، کل شفاعت اهلبيت و اين کل مکتب علوي است که براي همه است، ليکن همه ، بايد که نائل به مقدمات شوند تا به قلب مفهوم راه يابند.
شستشويي کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد از تو اين دير خراب آلوده
و عجبا که مغالطات فريبنده ي امروز ، در زماني ابزار و ريسمان حيله مي شود که نور معرفت و چراغ هدايت پرفروغ و تابنده است و بطلان اين وسوسه ها ، آشکار . و اگر اين ادبيات در دوران جاهليت پهلوي نشر مي يافت و توسعه پيدا مي کرد ، تعجب کمتر بود.
و تو ، اين مسير را بگير و برس به آنجا که مي بيني مي گويند مي شود بدون آنکه ذره اي به ذات انقلاب اسلامي که جاري کردن اسلام در زندگي فردي و اجتماعي است اعتقادي داشت ، و بدون انکه ضرورت داشته باشد که تو دشمن حاکميت دين در زندگي فردي و اجتماعي انسان نباشي ، بروي و زير علم چيزي بنام جمهوري اسلامي سينه بزني که محصول سياسي و اجتماعي اين گفتمان الهي است.
انبياء رفتند و آمدند تا درخت هدايت الهي ميوه اي الهي بنام جمهوري اسلامي بدهد. که چه ؟ که ما هم دو روز دور هم باشيم و حکومتي شکل دهيم و ناني بخوريم ؟ و مگر بازهم دعوا بر سر لحاف ملا است ؟ و مگر دعواي غرب با ايران ، بر سر فرم است يا محتوا ؟ که آيا اگر جمهوري اسلامي همين مجلس و همان دولت و حتي همين مديران را هم داشته باشد ، اما ديگر بر اجراي احکام اسلام در محيط داخلي و خارجي خود اصرار نورزد ، کوچکترين دشمني را برخواهند انگيخت ؟ و مگر نه آنکه آنچه که جوهر اصلي اين انقلاب است ، همين است و بس ! و مگر صدور انقلاب اسلامي يعني صدور ديناميت و بمب ، که فقط داشتن يک نظام سياسي در مهار ما ، براي ما کفايت کند تا بتوانيم اين انقلاب ديناميتي را صادر کنيم ؟ انقلاب ما انقلاب اسلامي است نه انقلاب ديناميتي. انقلاب اسلامي اگر از محتواي اسلامي اش تهي شود ، ديگر چيزي براي صدور ندارد و اين اسلام است که جوهره ي اصلي انقلاب ما است.
انقلاب اسلامي ما ، استوار به اجراي اسلام در صحنه جامعه است . اسلام هرگز فرصتي براي کبر و خودپرستي و زورمدار و ظلم پذيري باقي نمي گذارد. اسلام بما هو اسلام هرگز فرصتي براي هيچ زورگويي براي توجيه ظلم خود باقي نمي گذارد. و حضور اسلام در صحنه اجتماع ، نفس زورگويان را بشماره مي اندازد و آنان که بدنبال بيرون کردن دين از صحنه اجتماعند و گاهي در لباس مخالفت با انقلاب اسلامي و - چشممان روشن اين روزها - با اسم دفاع از نظام سياسي حاکم زير اين علم سينه مي زنند در حقيقت باطني خود بدنبال هدم و هضم اين نظامند و خود خوب مي دانند که اگر اسلام و بروز بيروني و اجتماعي آن را از اين نظام بگيري ، ديگر چيزي نمي ماند که بماند!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس