معظم بیگ نیز از خاطرات خود در زندان بگرام، پیش از انتقال به گوانتانامو میگوید. او از مشاهده مرگ زندانیانی میگوید که زیر شکنجه دوام نمیآوردند. گوشهای بیگ هنوز از صدای جیغ زنان زندانی پر است. او هر لحظه تصور میکرد که صدای همسرش را میشنود. اما سه سال بعد، و پس از آزادی متوجه شد همسرش هرگز دستگیر نشده.
بدن ابوبکر قاسم، مسلمان چینیالاصل، هنوز جای زخمهای عمیقی را بر خود دارد. او هنوز کابوس میبیند و صدای فریاد همسلولیهایش را میشنود. او میگوید: در گوانتانامو، قانون وجود نداشت. افراد فقط از روی شماره شناسایی میشدند.
سامی الحاج، خبرنگار الجزیره، یکی از افرادی است که سالهایی از عمر خود را در این زندان سپری کرده است. وی درباره گوانتانامو و شرایط سخت آن میگوید: «آنها از سگ استفاده میکردند. سگها مرا گاز میگرفتند. گاهی اوقات من را آویزان میکردند و تا شش روز اجازه نمیدادند بخوابم. گاهی اجازه نمی دادند به دستشویی بروم. بعضی وقتها دستگاه تهویه را روی درجه زیاد روشن کرده و مرا برای مدت طولانی در اتاق رها میکردند.»
وی در سال ۲۰۰۱ در پاکستان، هنگام تهیه گزارش درباره حمله آمریکا به افغانستان، توسط ارتش آمریکا دستگیر شد. در حین دستگیری کاسهی زانوی الحاج شکست. او در طول زمان زندانی بودنش در گوانتانامو بارها و بارها توسط نیروهای آمریکایی شکنجه شد.
او میگوید: «گاهی اوقات سربازان اعمال شنیعی جلوی من انجام میدادند. اگر بیماری خاصی مثل دنداندرد داشتم، دکتر از من میخواست اول به سوالات بازجوها پاسخ دهم تا مرا درمان کند. من مشکلات دندانی داشتم چون آنها به من مسواک و خمیردندان نمیدادند.»
براندون نیلی، یک افسر پلیس و نگهبان سابق گوانتانامو میگوید در این زندان با زندانیها رفتار وحشتناکی میشد. او میدید زندانیان کتک میخورند و تحقیر میشوند. با وجود اینکه نیلی تعهد عدم فاش سازی اسناد را امضا کرده بود، اما تصریح میکند: «من باید در مورد اتفاقی که آنجا میافتد حرف میزدم. من ترجیح میدهم با عکسالعملها روبرو شوم تا اینکه اصلا حرفی نزنم، چون مردم باید بدانند آنجا چه خبر است.»
نیلی تنها فرد در ارتش آمریکا نیست که در مورد واقعیات گوانتانامو صحبت میکند.
عمر دقایس، درباره اتفاقی که منجر به نیمهبسته شدن یکی از چشمانش شد میگوید: پنج یا شش نگهبان، به سلول من و دیگر زندانیان آمدند تا اعتصاب غذا و دیگر اعتراضات ما نسبت به شکنجهها و آزارهای جنسی را متوقف کنند. آنها ما را تهدید کردند و پس از کتک زدن در سلول، مرا به بیرون سلول کشاندند. در حالی که افسر ایستاده و تماشا میکرد، یکی از نگهبانان با خشونت باور نکردنی یکی از چشمان من را بیرون آورد و چون یکی از چشمان من از قبل مشکل داشت، بینایی هر دو چشمم را از دست دادم. بعد به تدریج بینایی یکی چشمانم برگشت اما چشم دیگر بدتر و بدتر میشد. سپس آنها به سلولهای دیگر رفتند تا همین کار را با دیگر زندانیان بکنند تا درس عبرتی باشیم برای سایرین که دست به هیچ اعتراض و اعتصابی نزنند.»
تمام این خاطرات، و حرفهای گفته و ناگفته بسیار دیگر، تنها مشتی از خروار شکنجهگری های سربازان و افسران آمریکایی در گوانتانامو است. شکنجههایی چون آزار جنسی، تحقیر، بیخوابیهای اجباری، زندانهای انفرادی، اعدامهای صوری، تجویز اجباری دارو، استفاده از سگها برای ترساندن زندانیان، گرما و سرمای بیحد و حصر، بمباران حسی (سر و صدا)، تماشای شکنجه دیگران، شکنجه های روحی و روانی، همه و همه قوانین بینالمللی و تمام قواعد حقوق بشر را زیر پا گذاشتهاند.
با وجود اینکه بیشتر این شکنجهها، جنایت جنگی محسوب میشوند، اما هرگز کسی بابت آنها مسئول شناخته و محاکمه نشده است و کشورهای مدعی حقوق بشر به شکنجه و کشتار خود ادامه می دهند.