کد خبر 217548
تاریخ انتشار: ۴ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۱

«صلاح عدس» نویسنده سنی‌ مذهب مصر در کتاب «آل بیت‌النبی» می‌نویسد: علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه، نخستین فدایی در راه اسلام و یکی از 10 نفری است که وعده بهشت به آنها داده شد.

به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از فارس، دکتر صلاح عدس از دانشوران معاصر اهل تسنن مصر در کتاب «آل بیت النبی» (قاهره: دار الحسین الاسلامیة، 1430/2009) به بیان برخی ویژگی‌های و کمالات خاندان پیامبر(ص) پرداخته است.

وی در این کتاب عمدتاً از متون کهن اهل تسنن نظیر تفسیر «ابن کثیر، سیره ابن هشام، صحیح بخاری و شرح آن فتح الباری، الاصابه و اسدالغابه، تاریخ طبری، تاریخ الخلفای سیوطی، المختصر ابوالفدا و السلوک لمعرفة دول الملوک مقریزی» بهره برده و تنها منبع او که مستقیماً به اهل بیت پرداخته، کتاب نور الابصار شبلنجی است. به همین منظور، بعضی از مطالب کتاب به شدت محل انتقاد است، با این همه، حال و هوای خاصی بر کتاب حاکم است.

 

 

عبدالحسین طالعی که ترجمه این اثر را بر عهده گرفته و بخش‌هایی از آن را به مناسبت‌های گوناگون در وبگاه مؤسسه کتاب‌شناسی شیعه منتشر می‌کند، می‌گوید: دکتر صلاح عدس مانند پاره‌ای از نویسندگان معاصر مصری عادت به درج منابع مطالب خود ندارد. این اشکال می‌تواند سبب تضعیف مطالب شود ولی به هر حال همینگونه می‌نویسند و مترجم باید امانت را نگاه دارد.

 

 

شرح حال

امام علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه، زاهد، پاک نهاد، شجاع، هوشمند، زیرک، نمونه، و نخستین فدایی در راه اسلام.

پدرش ابوطالب بود یعنی عبد مناف بن عبد المطلب. کنیه اش ابوالحسن بود. کنیه دیگرش  ابوتراب بود که پیامبر، این کنیه را به او داده بود؛ لذا او این کنیه را بسیار دوست می داشت. مادرش فاطمه بنت اسد بن هاشم بود، نخستین بانوی هاشمی که فرزندی هاشمی زاد. آن بانو، مسلمان و در زمره بانوان مهاجر بود.[2]

پدرش ابوطالب پیامبر را پس از وفات جدش عبدالمطلب سرپرستی کرده بود. و همواره حامی او بود تا سال دهم بعثت که از دنیا رفت و به شهادت عباس، در حال مرگ، شهادتین بر لب داشت.

 

علی رضی الله عنه ویژگی‌هایی داشت، از جمله:

ـ یکی از 10 تن که وعده بهشت به آنها داده شد.

ـ برادر پیامبر، به حکم حدیث مؤاخاة.

ـ داماد پیامبر که همسرش فاطمه سرور زنان جهان رضی الله عنها بود.

ـ یکی از پیشکسوت‌ها در اسلام.

ـ یکی از شجاعان مشهور.

ـ یکی از زاهدان جاودانه.

ـ یکی از خطیبان شناخته شده.

ـ از کسانی که در جمع قرآن کوشیدند و بر پیامبر عرضه کردند. ابوالاسود دؤلی، ابوعبدالرحمان سلمی و عبدالرحمان بن ابی لیلی نسخه خود از قرآن را بر علی رضی الله عنه عرضه داشتند.

ـ نخستین خلیفه از بنی هاشم و پدر دو نواده پیامبر بود.[3]

 

میلاد، کودکی، رشد

سرور ما علی رضی الله عنه در سال دهم قبل از بعثت – به روایت صحیح – متولد شد. در دامان پیامبر بزرگ شد. هرگز از او جدا نشد. در تمام جنگ ها همراه پیامبر بود بجز تبوک که پیامبر او را جانشین خود و سرپرست مدینه قرار داده بود.[4] 

او میان برادران خود (جعفر، عقیل، طالب) کوچکترین بود. میان هر یک از برادران، ده سال فاصله زمانی بود. مکه دچار قحطی شده و ابوطالب عائله فراوان داشت. لذا عباس، برادر ابوطالب یک فرزند او را برد تا بزرگ کند، جعفر را. پیامبر نیز علی را به خانه برد  و به خدیجه رضی الله عنها سپرد. البته او در آینده، تنها واسطه حفظ این نسل شد، زیرا نسل پیامبر فقط از طریق تنها دخترش فاطمه زهرا ادامه یافت، یعنی از طریق علی رضی الله عنه.

در چنین دودمانی علی امام و پدر امامان شد. بدین گونه علی بر اساس والاترین پایه و ارزش اخلاقی تربیت شد؛ در محضر پیامبر امین، از سالهای پیش از بعثت، علم و دین فرا گرفت.

 

اسلام آوردن

ابن اثیر می نویسد: اسلام علی ریشه دیرینه دارد. ابن عباس، انس، زید بن ارقم، سلمان فارسی و گروهی دیگر، او را نخستین مسلمان می دانند. بعضی اجماع بر این مطلب را نیز آورده اند. ابو یعلی از علی رضی الله عنه آورده است: پیامبر روز دوشنبه برانگیخته شد و من سه شنبه مسلمان شدم. در آن هنگام، ده سال داشت.

حسن بن زید بن حسن گفت: او هرگز بتی نپرستید. این سخن را ابن سعد نیز آورده است.[5]

ابن اثیر روایت کند که امام علی پس از اسلام آوردن خدیجه نزد پیامبر آمد و آن دو بزرگوار را مشغول نماز دید. پرسید: این عمل چیست؟ پیامبر فرمود: دین خدا است که برای  خود برگزیده و پیامبرانش را بر آن فرستاده است. اینک تو را می خوانم به سوی خدا و عبادتش و کفر به لات و عزی؛ و شهادت به وحدانیت الله که شریکی ندارد و برائت از انداد. علی پاسخ مثبت گفت و اسلام آورد.

ابن عباس گوید: نخستین مسلمان علی بود. این مطلب بر مردم مشتبه شد، زیرا علی اسلام آوردن خود را از ابوطالب پنهان داشت، اما ابوبکر اسلام آورد و اسلام خود را آشکار کرد.[6]

به دلیل این سرپرستی ویژه، او هیچگاه بت نپرستید و گرفتار گناه نشد، چون هرگز جاهلیت نداشت.

 

هجرت

ابن اثیر گوید: پیامبر هجرت گزید و به علی بن ابی طالب امر فرمود که در بستر او بخوابد و روانداز سبز رنگ او را بر سر خود بکشد. علی چنین کرد. پیامبر امر فرمود که علی در مکه بماند و امانت های مردم را – که نزد پیامبر سپرده بودند – به آنها باز گرداند. این کار را نیز انجام داد.

قریش انتظار داشتند که پیامبر را در بستر ببینند، اما علی را در بستر حضرتش یافتند. بدین سان از طلب کردن پیامبر باز ماندند. پیامبر نیز علی را به جای خود گماشت که خانواده اش را به او برساند.[7]

سرور ما علی همراه با بعضی از مؤمنان بانوانی را که از بستگان پیامبر بودند و فاطمه نام داشتند، به مدینه رساند: فاطمه بنت رسول الله، مادر خود فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب دختر عموی پیامبر رضی الله عنهن. ایمن فرزند ام ایمن خادم پیامبر و ابو واقد نیز همراه این کاروان کوچک بودند. ابو واقد کسی است که نامه پیامبر را به علی رسانده بود که بانوان را به مدینه انتقال دهد. ابو واقد مرکب ها را به سرعت راه می برد. سرور ما علی رضی الله عنه به او گفت: ابو واقد! با زنان مدارا کن که آنها نیرومند نیستند. گفت: نگرانم که مبادا مشرکان به ما برسند. سیدنا علی رضی الله عنه گفت: نگران مباش، زیرا پیامبر به من فرموده که آنها به شما نمی رسند. سپس علی خود مهار مرکب را به دست گرفت، آن را آرام می راند و رجز می خواند:

لیس الا الله فارفع ظنکا

یکفیک رب الناس ما اهمکا

در این میان هشت سوارکار نقابدار پیش آمدند و به مرکبشان نزدیک شدند که سیدنا علی بدانها اجازه نداد که نزدیک شوند. یکی از آنها با شمشیر پیش آمد که سیدنا علی رضی الله عنه او را با ضربه خود، دو نیم کرد تا شمشیر به کتف اسبش رسید. سپس در میان بقیه آن گروه که در حال فرار بودند، فریاد زد: « هر کس دوست دارد که خونش را بریزم به من نزدیک شود».

بدین سان، پیروزمند - و در حالی که راه را پیاده با  دعا و یاد خدا پیموده بود - به مدینه رسیدند. ابن اثیر در کتاب اسد الغابه گوید: «وقتی خبر ورود علی به پیامبر رسید، فرمود: علی را نزد من بیاورید. گفتند: او (از شدت خستگی) نمی تواند راه برود. پیامبر پیش آمد، او را در آغوش گرفت، و به گریه افتاد، به جهت ورمی که در پای خود داشت و خون از آن جاری بود. پیامبر دستی بر پایش کشید که علی تا روزی که زنده بود از درد پا شکایت نکرد. در این زمان او بیست و سه سال داشت».

 

حضور در غزوه بدر و قهرمانی در غزوات

ابن حجر در کتاب الاصابة گوید: «علی رضی الله عنه به قهرمانی و شجاعت و اقدام مشهور بود».

قریش بارها به پیامبر هجوم آوردند: سال دوم هجری در محل بدر،سال سوم در اُحد، سال پنجم در جنگ خندق (احزاب). تمام این حمله ها به سرپرستی ابوسفیان انجام شد که دشواری های زیادی برای پیامبر و مسلمانان پدید می آورد. سیدنا علی در آن زمان جوانی تقریبا بیست ساله بود، ولی رادمردی و قهرمانی و شجاعت در او نمودار بود که به مرگ اعتنایی نداشت.

مثلا در جنگ بدر که 25 سال داشت، چند پهلوان قریش به میدان آمدند: عتبة بن ربیعه و برادرش شیبة بن ربیعه و فرزندش ولید بن ربیعه. علی با ولید و حمزه با شیبه در افتادند، سپس حمزه و علی با عتبه در افتادند و او را کشتند.[8]    

هند – همسر ابوسفیان و مادر معاویه – در یک زمان پدر و پسر و عمویش را از دست داد. لذا تصمیم به انتقام از حمزه گرفت. لذا به سال سوم هجری جنگ احد را به راه انداخت. مسلمانان از گِرد پیامبر پراکنده شدند، مصعب بن عمیر پرچمدار لشکر مسلمین کشته شد و پیامبر پرچم را به علی سپرد. او با پایمردی خود به حمایت از پیامبر پرداخت و ضربه های مشرکان را برگرداند، از جمله سعد بن ابی طلحه که پرچم مشرکان به دست داشت و مبارز می طلبید و هماورد نمی جست. وی می گفت: ای یاران محمد! می پندارید که کشتگان شما در بهشت اند و کشتگان ما در دوزخ. سوگند به لات، دروغ می گویید. اگر مدعای خود را بحق می دانید، یکی از شما به جنگ من بیاید!

سیدنا علی رضی الله عنه در مدت کوتاهی او را کشت.[9]

در همین جنگ دندان مبارک پیامبر شکست و سنگ به پیشانی حضرتش خورد که خون بر چهره و محاسنش جاری شد. پیامبر خونها را می زدود و می فرمود: «چگونه رستگار شوند مردمی که چهره پیامبرشان را به خون خضاب کنند در حالی که آنها را به عبادت خدایشان فرا می خواند؟»[10]

در همین حال سیدنا علی رضی الله عنه خونها را از چهره پیامبر پاک کی کرد. ابن اثیر گوید: «در روز احد شانزده ضربه به علی زدند که با هر ضربه ای به زمین افتاد و جبرئیل او را از زمین بر می داشت. سعد بن عباده پرچمدار پیامبر بود که در هنگام جنگ این پرچم را علی بن ابی طالب بر می گرفت»[11]

به سال پنجم جمعی از مشرکان – و در رأس آنها عمرو بن عبدود – در غزوه خندق هجوم آوردند. چند تن از مسلمانان و در رأس آنها سیدنا علی  تاخت تا حمله آنها را برگرداند. عمرو مبارز می طلبید. سیدنا عای کرم الله وجهه پیش آمد  و گفت: تو را به خدا و رسولش و اسلام فرا می خوانم.

عمرو گفت: نیازی به این کار ندارم.

سیدنا علی گفت: پس تو را به مبارزه می خوانم.

عمرو پاسخ داد: چرا تو، برادر زاده؟ من دوست ندارم تو را بکشم.

علی گفت: اما من دوست دارم تو را بکشم.

عمرو پیاده شد. هر دو در میدان جولان دادند. علی رضی الله عنه او را بکشت. مشرکان پراکنده شدند. سیدنا علی در آن زمان بیست و هشت سال داشت.

به سال هفتم هجری غزوه خیبر پیش آمد. ابن اسحاق گوید:

«رسول خدا پرچم را به ابوبکر داد. او جنگید و بدون پیروزی بازگشت. روز بعد پرچم را به عمر بن خطاب داد. او نیز بدون پیروزی بازگشت. پیامبر فرمود: فردا پرچم را به مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد. خدا و رسولش نیز دوستش می دارند. خداوند فتح را به دست او می رساند و او هیچگاه از معرکه ها نمی گریزد. آنگاه علی را فراخواند... و فرمود: این پرچم را بگیر و پیش برو تا خداوند فتح را به دست تو برساند»[12]

ابن حجر آورده که وقتی سیدنا علی کنار دژ خیبر رسید، درِ آن را برگرفت و بر زمین افکند. هفتاد مرد جنگی گرد آمدند تا آن را به جای خود برگردانند.[13]

علی رضی الله عنه در این زمان 30 سال داشت. هنگامی که پیامبر پرچم را به دستش داد، به او فرمود: «آنها را به سوی اسلام فراخوان. و حق خدا را که به عهده دارند به آنها خبر ده. به خدا سوگند، اگر خداوند یک تن را به دست تو هدایت کند، برایت بهتر است از شتران سرخ موی.»

این درسی بود که سیدنا علی از پیامبر فراگرفت که هدف از جهاد، هدایت مردم است نه گردن زدن آنان.

 

خلافت حضرتش رضی الله عنه

سیدنا علی نسبت به عدم دستیابی به خلافت پس از وفات پیامبر و خلیفه اول و دوم احساس ناخوشنودی می کرد. طبری خطبه ای از سیدنا علی آورده که ایشان خطاب به گروه اعزامی معاویه فرمود:

«اما بعد، خدای جل ثنائه محمد [صلی الله علیه و آله] را به حق برانگیخت...[14] سپس او را قبض روح کرد، در حالی که آن حضرت وظیفه اش را ادا کرده بود. سپس ابوبکر و عمر خلیفه شدند. ما بر آن دو خشم گرفتیم که بر ما تسلط یافتند در حالی که ما خاندان پیامبریم .... سپس عثمان به قدرت رسید که او را کشتند.... سپس  مردم نزد من آمدند و گفتند: بیعت کن. من با آنها بیعت کردم. آنگاه در باره ام دیده نشد مگر جدایی طلبی آن دو فردی که با من بیعت کرده بودند (یعنی طلحه و زبیر) و مخالفت معاویه که خداوند عزوجل برای او نه سابقه ای در دین قرار داده بود و نه پیشینه صداقتی در اسلام. او طلیق بن طلیق بود... همواره خودش و پدرش با خدای عزوجل و پیامبرش و مسلمانان دشمن بودند تا زمانی که از سر اکراه وارد اسلام شدند. پس چرا شگفت زده نشوم از انقیاد شما نسبت به او در حالی که آل بیت پیامبرتان را واگذارده اید، آنها که سزاوارتان نبود که با آنها در افتید و مخالفتشان کنید و از آنها به سوی کسی دیگر عدول کنید ....»[15]

این نصی است که طبری آورده، و او نویسنده سنی است، بلکه بزرگترین مورخ سنی است که تمام تاریخ نویسان مسلمان از کتابش نقل قول کرده اند.

این نص می رساند که او شایسته ترین فرد به جانشینی پیامبر و قدرت یافتن او پس از پیامبر است. این نص همچنین عقیده سیدنا علی  را در مورد این حقیقت می رساند که  همین، سبب ناخوشنودی و خشم او نسبت به واقعیت آن روز جامعه بود،  به گونه ای که او نتواند آرزوهای خود در جهت اصلاح امت را تحقق بخشد حتی پس از دستیابی به فدرت.

این ناخشنودی به سیدنا الحسن نیز منتقل شد، سپس سیدنا الحسین رضی الله عنه، سپس دیگر امامان. این احساس پیوسته با افزیش ظلم و فشار امویان و عباسیان بر امامان افزوده می شد.

سیدنا علی رضی الله عنه پس از قتل سیدنا عثمان بر امور مسلط شد. فتنه بزرگی روی داد که انقلابیون از بصره و کوفه و مصر پیش آمدند تا با عثمان در افتند؛ به این مدعا که او نزدیکام خود را بر کارها گمارده، به ویژه مروان بن حکم را که پسر عمویش بود و او را به عنوان کاتب یعنی دبیر معین کرده بود. نیز عبدالله بن ابی سرح که برادر رضاعی عثمان بود و حکومت مصر را به او سپرده بود.

وقتی موسم حج نزدیک می شد، انقلابیون به مدینه رسیدند. عثمان از ازدیاد هرج و مرج و خونریزی ترسید و خود را فدا کرد، اما نخواست درخواست های انقلابیون را پاسخ مثبت دهد تا هیبت دولت خلافت نریزد. با این همه بعضی از صحابه مانند سعد بن ابی وقاص و ابوهریره و زید به ثابت از او دفاع می کردند......[16]

سرانجام، عثمان در روز هجدهم ذی الحجه سال 35  هجری پس از 12 سال خلافت در نود سالگی کشته شد.[17] 

سیدنا علی در 58 سالگی زمام امور را به دست گرفت. طلحه و زبیر در مدینه با او بیعت کردند، اما همراه با عایشه معرکه جمل را در سال 36 به راه انداختند تا از خون عثمان انتقام گیرند. سپس معاویه در سال 37 سرکشی پیش گرفت و معرکه صفین را بر پا کرد. به سال 38 معرکه نهروان به دست خوارج راه افتاد.

ابن حجر می گوید: « سپس علی رضی الله عنه دو سال دیگر ادامه داد و مردم را به جنگ با سرکشان تشویق می کرد ، اما فرصت آن را نیافت، تا اینکه به سال 40 هجری در 63 سالگی درگذشت.»[18]

 

 

سخن مترجم

چند نکته در زمینه این گفتار به نظر می آید که در کمال اختصار بیان می شود.

1.روشن است که در این گونه شرح حال نویسی یک اصل مسلّم نادیده گرفته شده است و آن کلام گرامی امیر المؤمنین علیه السلام است که فرمود: « لا یقاس بآل محمد من هذه الامة احد» (نهج البلاغه خطبه 2). اگر به این اصل خرد پسند – که در جای خود تبیین شده است - [19]توجه شود، دیگر چنین نمی اندیشیم که حضرتش را فردی شجاع  چون دیگر شجاعان یا حتی قابل قیاس با آنها بدانیم. البته این دیدگاه با اسوه دانستن آن گرامی منافات ندارد، چنانکه در جای خود توضیح داده شده و این مجال کوتاه را امکان تفصیل نیست.

2. بهترین معرف امام معصوم – به حکم عقل و نقل – امام معصوم است که خوشبختانه در مورد امام امیر المؤمنین علیه السلام به تفصیلی بیشتر از دیگر امامان معصوم چنین سرمایه ای در اختیار است. در  کلمات خود حضرت حیدر، بهترین معرفی از خودشان را می توان یافت که کتاب « خاطرات امیر مؤمنان » ( قم: بوستان کتاب، 1378) به ترتیب زمانی تدوین شده و بهترین و معتمدترین منبع در باب آن حجت بزرگ خدا است.

3. علاوه بر این، زیارت غدیریه صادره از ناحیه مقدسه امام هادی علیه السلام منبعی بسیار مطمئن برای شناخت دقیق و درست امیر المؤمنین است. این زیارتنامه  به تصریح محدث قمی در دو کتابش هدیة الزائر و مفاتیح الجنان، در شمار معتبرترین زیارات است. از امتیازات آن شرح حالی مختصر و مفید از سیره علوی است که با رعایت اختصار، شاه کلیدهایی در این مورد ارائه می کند.

امام هادی علیه السلام در زمینه اصحاب جمل و صفین و نهروان حقایقی بیان می فرماید که در منابع دیگر کمتر بدان پرداخته شده و توجه بیشتر اهل نظر را می طلبد. ( بنگرید: بحار الانوار چاپ بیروت ج 97 ص 359-371 شامل متن زیارت و توضیح مختصر علامه مجلسی). بر اساس همان بیان امام معصوم، می توان به نقد جدی پاره ای از منابع شیعی و سنی مانند همین گفتار دکتر عدس پرداخت که این نقد و ارزیابی را به خوانندگان پژوهشگر وا می گذاریم.  

4. بدیهی است که  امیر المؤمنین علیه السلام بزرگوارتر از آن است که در وادی سرپرستی  مقام خلافت، به مسائل شخصی بیندیشد و احساس ناراحتی فردی داشته باشد. حضرتش در خطبه سوم نهج البلاغه خود به تفصیل ، این بحث را توضیح داده است که در اینجا به همین اشاره بسنده می کنیم.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] عدس  به سکون دال ( بر وزن فجر) است. (مترجم)

[2] . تاریخ الخلفاء سیوطی، طبع دارالمنار، ص 124

[3] . تاریخ الخلفاء سیوطی ص 125

[4] . الاصابه ابن حجر عسقلانی

[5] . تاریخ الخلفاء ص 125

[6] . اسد الغابه ابن اثیر، شرح حال شماره 3789

[7] . اسد الغابه، شرح حال شماره 3789

[8] . السیرة النبویة ، ابن هشام، ج 1 ص 216

[9] . سیره ابن هشام ج 3 ص 55

[10] . همان ص 59

[11] . اسد الغابه – شرح حال شماره 3789

[12] . سیره ابن هشام ج 3 ص 165

[13] . الاصابة فی تمییز الصحابة. از ابورافع روایت شده که سیدنا علی آن در را به عنوان سپر خود برگرفت  و سپس بر زمین افکند که نتوانستند آن را از زمین برگیرند.

[14] . حذف و تلخیص در اینجا و موارد بعدی از اصل کتاب است (مترجم)

[15] . تاریخ طبری ج 3 ص 80

[16] . نویسنده در اینجا آخرین روزهای عثمان را با تمام جزئیات باز می گوید که ارتباط چندانی با موضوع ندارد. لذا برای رعایت تلخیص در ترجمه حذف شد (مترجم)

[17] . مختصر تاریخ البشر ، ابوالفدا . ج 1 ص 212

[18] . الاصابة فی تمییز الصحابة تالیف ابن حجر عسقلانی. مراد او از سرکشان، یاران معاویه است، بنا بر کلام پیامبر که به عمار فرمود: «تقتلک الفئة الباغیة»

[19] . در منابع مختلف از جمله کتاب کلام جاودانه نوشته استاد محمدرضا حکیمی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • حميدرضا ۱۴:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۰۴
    0 0
    سينم و سپر ميكنم و ميگم آقام علي عالم و خبر ميكنم و ميگم آقام علي

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس