امام آمده بود تا بگوید: «فرزندان عزیز جهادىام به تنها چیزى که باید فکر کنید به استوارى پایههاى اسلام ناب محمدى (ص) است. اسلامى که غرب، و در رأس آن امریکاى جهان خوار، و شرق و در رأس آن شوروى جنایتکار را به خاک مذلت خواهد نشاند. اسلامى که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقراى جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایه داران و پولپرستانند. اسلامى که طرفداران واقعى آن همیشه از مال و قدرت بىبهره بودهاند؛ و دشمنان حقیقى آن زراندوزان حیلهگر و قدرتمداران بازیگر و مقدس نمایان بىهنرند.» و خمینی شهر حاج عبدالله از این آرمانشهر، چه کم دارد؟
«به داد بشاگرد برسید!»؛ و همین یک اشارت امام کافی است تا حاج عبدالله را به جهاد در جبههای دیگر بکشاند و جهاد اصغر را وارهد. جهادی که برای جهادگرانش شهادت نیز به ارمغان نمیآورد و اما چگونه ممکن است جهادی که حاج عبدالله کرده است، پاداشش کمتر از شهادت باشد؟
حاج عبدالله مسئول کمیته امداد امام بشاگرد بود و تو گویی که او والی همه آنهایی است که در بشاگرد بودند و چگونه ممکن است حاج عبدالله عایلهاش را در رنج و سختی رها کند و آسوده سر بر بالین بگذارد؟ حاج عبدالله جهاد کرد تا طعم خوش انقلاب را بر شهروندان دورافتادهترین نقطه از جمهوری اسلامی بچشاند؛ فتح خرمشهر را رها کرد تا قلبهای مستضعفان بشاگرد را فتح کند و خمینیشهر را در دل آن بنا کند.
حاج عبدالله اهل تکلیف بود، و از فیض عظمای شهادت گذشت تا به داد مظلومانی برسد که از همه چیز محروم بودند و در این راه هیچگاه معطل امکانات نماند. اگر امکانات کافی نبود، با هر چه داشت و اگر هیچ نبود با دستان خالی و با همه وجود به جهاد با فقر و محرومیت رفت و خمینیشهر امروز مرهون برکتی است که جهاد مخلصانهی او به ارمغان آورده است.