مشرق در مذاکرات آلماتی2 به سادهترین زبان ممکن قابل خلاصهسازی در 4 گزاره اصلی و بنیادین زیر است:
1- موضع ایران روشن است؛ یا چیز بیشتری بدهید یا چیز کمتری بخواهید.
2- ایران میخواهد بداند انتهای مسیر به کجا خواهد رسید. بدترین حالت این است که پس از طی یک مسیر طولانی تازه متوجه شویم سر خانه اول هستیم. این اتفاقی است که در مذاکرات هستهای دوران دوم خرداد رخ داد و ایران بار دیگر اجازه تکرار آن تجربه را نخواهد داد.
3- در حالی که یک چارچوب جامع برای مذاکرات توافق نشده، برداشتن گام اول غیرممکن نیست اما اقدامات متقابل در گام اول ضرورتا حداقلی خواهد بود.
4- اگر غرب خواهان آن است که به نگرانیهای فوریاش پاسخ داده شود، باید به نگرانیهای فوری ایران پاسخ دهد. این قدم اول برای تحقق اصل توازن مذاکراتی است. مذاکرات آلماتی- 2 بسیار سرنوشتساز بوده است و به عقیده من مسیر آینده مذاکرات میان ایران و گروه 1+5 درباره مساله هستهای را- که به نظر نمیرسد چندان هم طولانی باشد- ریلگذاری خواهد کرد. مذاکرات آلماتی- 1 در حالی آغاز شد و به آلماتی- 2 رسید که آمریکاییها پیشفرضهای زیر را قطعی فرض کرده بودند:
1- ایران نگران افزایش تحریمها بویژه در آستانه انتخابات است و بنابراین به طور بیسابقهای منعطف خواهد بود.
2- این انعطاف زمانی بیشتر خواهد شد که ایران یک پیشنهاد خوب هم در دست داشته باشد که نه گفتن به آن واکنش داخلی ایجاد کند و بلی گفتن به آن تامینکننده مقادیر کافی FACE SAVING باشد.
3- مطالبه سازش در ایران اجتماعی شده است بنابراین فضای داخلی ایران به هر نوع شکست مذاکراتی واکنش نشان خواهد داد و تیم ایرانی را مقصر آن خواهد دانست.
4- همانطور کهگری سیمور مشاور سابق اوباما و عضو تیم مذاکرهکننده آمریکا تا مذاکرات مسکو روز قبل از مذاکرات آلماتی- 2 در بروکینگز گفت، فرض آمریکاییها این بود که ایران حتی اگر توافق رسمی شکل نگیرد به طور غیررسمی فرآیند تبدیل مواد 20 درصد به سوخت و در نتیجه فاصلهگیری مستمر از نقطه breack out را ادامه خواهد داد. به عبارت دیگر آمریکاییها فکر میکردند- و شاید هنوز هم فکر میکنند- ایران بزودی یک نگرانی فنی بزرگ برای آنها تولید نخواهد کرد.
5- همچنین تقریبا قطعی است که آمریکاییها امید بسته بودند از پاییز گذشته به این سو وضع برتری گفتمانی، سازماندهی اجتماعی، ادبیاتسازی سیاسی و احیای سازمانی جریان فتنه به تدریج و به نحوی محسوس بهبود پیدا کند و این جریان به سرکردگی آقای هاشمی رفسنجانی بتواند در آغاز بهار به عنوان یک اپوزیسیون قوی در مجموعهای از مسائل کشور ظهور کرده و گفتمان سازش را به عنوان راهحل مشکلات کشور در مقابل گفتمان مقاومت تئوریزه کند. حتی از این هم ناامید نبودند که درون دولت نیز کسانی ندای اجتناب ناپذیر بودن سازش را سر دهند و به این ترتیب نظام حس کند، فشار اجتماعی و سیاسی قدرتمند، فراجناحی و یکپارچهای برای تعدیل مواضعش در موضوعات امنیت ملی به آن وارد میشود. این پیشبینیها همگی نادرست از آب درآمده است.
حقیقت این است که ایران پیک تحریمها را پشتسر گذاشته است. تحریمهای بیشتر قابل اعمال است ولی بعید است که به احساس فشار بیشتر از ناحیه ایران منجر شود. درواقع آمریکاییها با سرعت دادن بیش از حد به این فرآیند و اعمال پی درپی تحریمها بیآنکه تبعات و نتایج راهبردی آن به درستی ارزیابی شده باشد، از جامعه ایران نسبت به تحریمها شوک زدایی کردهاند و میدانیم وقتی اثر روانی تحریمها کنترل شده باشد کنترل اثرات واقعی آنها واقعا دشوار نیست.
برخورد ایران با پیشنهاد آلماتی- 1 هم برای آمریکاییها غیرمنتظره بود. تلاش برای قرار دادن ایران در موقعیتی که ناچار شود یک بله یا خیر کلی بگوید در آلماتی- 2 شکست خورد. ایران پیشنهاد طرف مقابل را رد نکرد ولی چارچوب خود را حفظ و درون این چارچوب جایی برای این پیشنهاد باز کرد. در واقع قضیه بسیار ساده است. غرب باید مذاکره کند نه دیکته و این یعنی باید بپذیرد انجام اقدامات اعتماد ساز یک مسیر دو طرفه است که باید درباره جزئیات آن مذاکره کرد و یک طرف نمیتواند مطالبات خود را کم کند یا اگر قادر به این کار نیست ما به ازاهای خود را افزایش دهد و در عین حال در همان آغاز روند روشن کند که در انتهای مسیر به دنبال چه چیزی است.
این دقیقا به این معناست که پیشنهادهای آلماتی- 1 قابل مذاکره است اما نه بدون چارچوب یا در چارچوبی که غرب آن را دیکته میکند. مهمتر از اینها، ظاهرا آمریکاییها هر چه دقت میکنند نشانههای کمتری از اینکه جامعه ایرانی در آستانه شورش یا جریان فتنه در آستانه احیا باشد میبینند. از همان روز اول هم که شورای امنیت ملی کاخ سفید در سال 89 مصوب کرد که استراتژی ترکیب گزینههای فشار یا محاسبات حاکمان را در ایران تغییر میدهد یا محاسبات جامعه را یا محاسبات هر دو را، کسانی این نکته را گوشزد کردند که این تحلیل زیاده از حد آمریکایی است و این مساله را که ایران قادر به مدیریت فشارها خواهد بود، جامعه ایرانی موضوع هستهای را بخشی از غرور ملی خود میداند و ارزش داشتههای خود را میداند و همچنین این مساله را که خط سازش در ایران امتحان پس دادهتر از آن است که مجددا قابل احیا باشد، و درنهایت توان مدیریت بحران رهبری را نادیده میگیرد. در مجموع به نظر میرسد حفظ همزمان 2 موضع افزایش فشار و انکار حق غنیسازی در کنار هم آرام آرام برای آمریکا غیرممکن خواهد شد. ساعت تغییرات درونی در ایران هم نه از حیث سرعت و نه از حیث جهت، آنگونه که آمریکاییها فکر میکنند حرکت نمیکند چه رسد به اینکه بنا باشد این ساعت، از ساعت برنامه هستهای ایران تندتر کار کند. پیشبینی آمریکا از شرایط و برنامهریزیهای آن برای شکل دادن به شرایط هر 2 شکست خورده است. اگر فرض کنیم مذاکرات ادامه پیدا خواهد کرد، آمریکاییها باید ناچار به دنبال راهبردی جدید باشند.
وطن امروز