به گزارش ویژه نامه نوروزی مشرق، بازیگران سینما و تلویزیون همیشه از جمله محبوب ترین افراد برای برخی از مردم بوده اند و برای آن ها شاید خیلی مهم باشد که بدانند حرف دل بازیگر محبوبشان در سال نو و بهار چیست. این بار باهم دل نوشته های نوروزی برخی از این هنرمندان را مرور می کنیم:
مهدی هاشمی:
آواز زایش زمین را پرنده می خواند
و رنگ شکوفه ها را مرغان بال میزنند
و بنفشه های کنار جویبارها
و سوسن و یاسمن بوستان ها
به زبان اشارت می گویند
ابرها در گذرند
و باران ها کوتاه اند
بیا که آسمان به پاکی روز اول آفرینش
است
و خوش ترین بوهای باغ های آهوان
نسیم شده است
و عاشقانه ترین بسته گسترد است
بیا و دمی با ما باش
آزیتا حاجیان:
بهار تکرار من است
تکرار ما...
هزار دانه من
در باران
و هزار زمزمه
در نسیم
و هزاران رنگ من
در شکوفه سیب
بهار تکرار همیشه عاشقی ما
در حافظه سبز خداست...
رضا رویگری:
رسیدن بهار توید سرسبزی و شکوفایی را به ما میدهد. امیدوارم در این سال هر
یک از ما با تعهد و پذیرش و مسوولیت، برای خودمان و در خدمت مردم و کشور
عزیزمان ایران باشیم.
نیلوفر خوش خلق:
اگر تنها یک علت باشد کخ بتواند کیفیت زندگی ما را تغییر دهد آن صبر است.
در این دنیای پر از شتابزدگی برایمان عادی شده است که انتظار داشته باشیم
همه چیز به سرعت اتفاق بیافتد، فورا از کوره در برویم و نتیجه آن که دیگر
جنبه های واقعی مهم زندگی را نمی بینیم و عصبانی، پرتنش و ناکام می مانیم.
هر باغبانی به ما خواهدگفت که حرکت چرخه های طبیعت به صبر نیاز دارد،
مانمی توانیم دانه ای بکاریم و همان روز بعد متوقع گل دادن آن باشیم.
برای سرعت دادن به این روند نمی توانیم برگ ها را به زور بیرون بکشیم
و غنچه ها را هم به زور باز کنیم، پس ما هم زمان نیاز داریم،
پس بهاری پر از صبر و پر از عشق برای همه مان از خدای
مهربان آرزو دارم
کامبیز دیرباز:
دوست داشتم بهاریه ای که تقدیم شما میکنم،یکی از دست نوشته های خودم باشد،
اما باز هم گرفتاری فرصت این کار را نگذاشت.شعری خوانده ام از سیاوش کسرایی
که شاید شما هم مثل من آن را دوست داشته باشید...
یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز میکنی
زمانه زیرورو
زمینه پر نگار می شود.
مادرم گندم درون آب میریزد
پنجره بر آفتاب گرمی آور می گشاید
خانه می روبد، غبار چهره آیینه ها را
می زداید تا شب نوروز
خرمی در خانه ما پا گذارد
زندگی برکت پذیرد با شگون خویش
بشکفد در ما و سرسبزی بر آرد.
ای بهار!ای مهمان دیر آینده!
کم کمک این خانه آماده است
درین بهار...آه
چه یاد ها
چه حرف های ناتمام...
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار میشود.
این همه می گویدم هر شب
ای همه می گویدم هر روز
باز می آید بهاره رفته از خانه
باز می آید بهار زندگی
افروز
تولد بهار را
به روی دست های جنگل
بزرگ دیده ام
و سینه ریز رنگ رنگ تپه ها
شکوفه های نوبرانه چیده ام
کنون برابر تو ایستاده ام
بهاره زیرورو کننده می رسد
نگاه کن!ببین!
کمند امیر سلیمانی:
هر چی فکر میکنم که چرا فصل بهار رو بیشتر از بقیه ی فصل ها دوست دارم،
نمیتونم به یک جمع بندی کلی برسم.مجبورم افکار پراکندمو رو کاغذ بیارم تا آخرش
ببینم چیز به درد بخوری نوشتم یا نه...اول از همه بهار رو دوست دارم،چون
توی همین فصل به دنیا اومدم،و یه وقتایی که خوش عطر و سبز و خرم هستم
خودمو به بهار وصل میکنم.حالا معلوم نیست اون وقتایی که از سردی برف
زمستون یخ ترم به کی و به چی رفتم!
شاید هم متغیر بودن روحیم مال همین فضای گاهی،ابری،گاهی بارونی و گاهی
آفتابی باشه.اصلا همین خصلت هاست که آدمو دوست داشتنی می کنه!(چه میشه
کرد خیلی وقت بود کسی ازم تعریف نکرده بود؛خودم که میتونم برای خودم کارت
تبریک بفرستم!!)
دوم این که چند سال پیش ،باد بهاری که وزیدن گرفت،منو بردو برد تا رسید به
نیمه هاش و درست نیمه ی آخر اردیبهشت بود که نیمه ی گمشدمو بهم رسوند.
این کامل شدن ام رو مدیون همین بهارو همین فصل هستم.
سوم این که مرد دوم زندگیم هم (پسرمو میگم!)
تو اولین روزهای بهار به دنیا اومده و نسیم خوش بهاری رو تو زندگیم جاری کرده.
ایلیایی که مثل رگبارهای تندو کوتاه بهاری یهو رو سرم فرود میاد و یهو چنان زود آفتابی
میشه و می درخشه که آدم یادش میره چی شد که خیس شده...!
خلاصه که با شروع بهار هی باید کادو بدیم و هی کادو بگیریم؛اینه که بهار برای همیشه
خاطره انگیزتر ودوست داشتنی تره.دیگه حرفای کلیشه ای نمیزنم که سال نو میشه و
تازه میشیم و غم و کینه و کدورت رو دور میریزیم و از این حرفا...خلاصه فصل بهار
مثل همون شنبه ایه که می خوایم درس خوندن رو شروع کنیم و همه ی هدفا و تصمیمامونو
میذاریم از اول بهار که اجراش کنیم ...
امیدوارم امسال همون بهاری باشه که هر سال منتظرشیم تا همه برنامه هاو نقشه هامونو توش
اجرا کنیم و موفق وپیروز باشیم..وان شاء ا...
امیر آقایی:
این روزهای خسته را طلسم کرده اند،
و تقویم رومیز را هم نه میروند نه می مانند...
فقط از تراکم عبور و مرور در ماشین های خیابان
اسفند را میفهمم
این سال کهنه،
بطالت این برگه های تقویم،
و کلاغ سیاه پشت پنجره
شمارش معکوس را شروع کرده اند.
و وای اگر که عمرمان به هفت سین هفت چهره قد بدهد،
چه آرزو ها که نکنیم.