
فرض كنيد يك نفر شما را تهديد كند و از شما بخواهد كاري را انجام بدهيد كه او ميخواهد ولي شما انجام آن كار را دوست نداشته باشيد، پاسخ شما چه خواهد بود؟ شما از انجام كاري (كه آن فرد از شما ميخواهد) امتناع خواهيد كرد، مگر اينكه مجازاتي كه او در نظر گرفته، واقعاً دهشتناك باشد زيرا توجه كردن به تهديدها، فرد تهديدكننده را تشويق ميكند كه مطالبات بيشتري از شما داشته باشد. اما اگر يك نفر به شما بگويد اگر فلان كار را بكني، اين قدر به تو ميپردازم، آن وقت چطور؟ اگر پولي كه او (براي شما) در نظر گرفته به اندازه باشد، شما با انجام آن موافقت خواهيد كرد، زيرا اقدام شما به همكاري، پيامي متفاوت از طرف شما (به درخواستكننده) خواهد فرستاد. (اين كار) به جاي اينكه نشان دهد شما ممكن است بيشتر و بيشتر قابل ارعابشدن هستيد، خيلي ساده نشان ميدهد كه اگر مابهازاي مناسبي دريافت كنيد، مايل به همكاري خواهيد بود.
راهکار عقلاني: فشار يا تعامل؟
بيشتر افرادي كه تا كنون درگير سياست(گذاري) امريكا در مورد ايران هستند، اين منطق ساده را فراموش كردهاند. امروز عقل متعارف اين است كه تنها راه جلب همكاري ايران، تهديد كردن بيشتر و بيشتر است، يعني همان چيزي كه جو بايدن اخيراً آن را «ديپلماسي مورد حمايت فشار» ناميد. هرچند ايالات متحده و متحدينش يك دهه است كه بدون كسب موفقيتي، ايران را تهديد كردهاند ولي حتي كارگزاران عقلاني ديپلماسي از جمله همكار من نيكولاس برنز هم تأكيد دارند كه امريكا و متحدينش بايد تعامل را با تهديد معتبر به استفاده از زور مخلوط كنند.
همانطور
كه در پاراگراف اول گفتم، چنين رهيافتي، برخي كارهاي مهم علمي را ناديده
ميگيرد، (از جمله) دولتها چگونه ميتوانند خيلي ساده همكاري (ديگران) را
جلب كنند. كنث اوي، انديشمند علوم سياسي دانشگاه ام.اي.تي، در دهه ۱۹۷۰ ميلادي بين «باجخواهي» و چيزي كه آن را « پشتخاراندن» (Back Scratching)
مينامد، يك تمايز مهم قايل شد و نشان داد كه آن طريق رهيافت دوم، احتمال
جلب همكاري بيشتر است. دولتها (و افراد) مايلند در برابر فرد باجخواه
بايستند، زيرا همين كه براي اولين بار به آنها (باج) بدهند، روي مطالبات
بيشتر و بيشترشان خواهند ايستاد. در سياست بينالملل، وا دادن در مقابل
تهديد يك دولت، حمل به ضعف و جلب مطالبات ديگران خواهد شد. پشت خاراندن كه
اساس توافقنامههاي تجاري است، ايجاد يك سابقه ارزشمند ميكند: اين كار
نشان ميدهد كه (مثلاً) اگر شما كاري براي من انجام بدهيد، من هم كاري براي
شما انجام خواهم داد.
موضعگيري استراتژيک رهبري ايران
جاي تعجب نيست كه حكومت ايران تلاش ميكند كه همين مسئله را به ما بگويد. سرمشق آنها سالها اين بوده كه حاضر نيستند در شرايطي كه اسحله روي سر آنها قرا ر دارد، گفتوگو كنند. اين همان چيزي است كه رهبر معظم، (آيتالله) خامنهاي، در رد طرح پيشنهاد گفتوگوي دوجانبه گفته است: «در واقع توپ در زمين شماست. آيا معني دارد كه پيشنهاد مذاكره بدهيد و همزمان تهديد و فشار بياوريد؟ شما اسلحه به سمت ايران گرفتهايد و ميگوييد ميخواهيم مذاكره كنيم. ملت ايران با تهديد، مرعوب نميشود.» چنين اظهاراتي به طور معمول نشانه ديگري از ناسازگاري ايران تفسير شده ولي همانطوري كه گفتم، اين موضع ايران يك مبناي استراتژيك به نظر ميرسد. در واقع، اگر كسي خود ما را هم روزي تهديد كند، ما هم دقيقاً همين طور موضعگيري ميكنيم.
فشارها ايران را به سوي بمب اتم سوق ميدهد
البته مشكل ديگر رهيافت غرب اين است كه تهديد كردن، علاقه ايران را براي داشتن قابليت نهفته سلاح هستهاي بيشتر ميكند و ممكن است در نهايت آنها (ايرانيها) را متقاعد كند كه عملاً نيازمند داشتن يك بمب (اتمي) هستند. بنابراين، اگر هدف ما اين است كه تا جاي ممكن ايران را از آستانه هستهاي دور نگه داريم، اعمال تحريمهاي سختتر، تكرار مدام (جمله) «همه گزينهها روي ميز است» و اخطار درباره اينكه اگر ديپلماسي شكست بخورد، جنگ سياه در راه است، راه هوشمندانهاي براي دنبال كردن نيست.
اين هم حايز اهميت است كه نزديكترين موقعي كه امريكا و ايران براي معامله داشتند، تلاش ناكامي بود كه براي تبادل سوخت در مقابل ( بيرون فرستادن) اورانيوم، جهت رآكتور تحقيقاتي تهران در سال ۲۰۰۹ ميلادي انجام شد. اين طرح نزديك به موفقيت بود چرا كه ترتيباتي (مبتني بر فرضيه) پشتخاراندن داشت و مستلزم تسليمشدن ايران در مقابل تهديدها نبود. ضمن اينكه مقامهاي برزيلي و تركيهاي كه به ميانجيگري اين توافق كمك كردند، شكست آن را بيشتر متوجه امريكا دانستند، نه ايران.
راهکار پوچ "اهريمننمايي" ايران
بنابراين، چرا افرادي به اين هوشمندي، رهيافتي را در قبال ايران اتخاذ ميكنند كه ضد و نقيض و ۱۰ سال است كه به طورمداوم شكست خورده است؟ من كاملاً مطمئن نيستم ولي گمانم اين است براي جا انداختن اين رهيافت (جدبد) در واشنگتن، بايد تلاش زيادي انجام داد. دليلش اين است كه ايران مدتهاست كه «اهريمننمايي» شده و به شكلي پوچ، به عنوان بزرگترين تهديد امنيت مليي معرفي شده كه ما با آن روبهرو هستيم. به خاطر همين، تقريباً براي هيچ كسي ممكن نيست كه بدون منزويشدن، آزادانه از يك رهيافت جايگزين صحبت كند. شما حتي اگر طرفدار مذاكره كردن ( با ايران) هم باشيد، بايد تندرو و سخت به نظر برسيد، چرا كه فقط در اين صورت است كه (افراد) در جهان تبليغات رسمي در واشنگتن جدي گرفته ميشوند. به عنوان مثال، به جلسه استماع كميته نيروهاي مسلح در مورد چاك هگل نگاه كنيد.
در نهايت، نبايد چيزهايي را كه در بالا نوشتم، نشان دهنده سمپاتي من با حكومت فعلي ايران دانست. جمهوري اسلامي برخي كارهاي قابل مخالفت در داخل و خارج انجام داده است. ولي كشورهاي متحد و دوست ما هم همين وضع را دارند. اين به معناي آن نيست كه ايالات متحده از اشتباه كردن مصون است، چنانچه خيلي از عراقيها، پاكستانيها، اهالي نيكاراگوئه، گواتمالا و ديگران خيلي زود (اشتباهاتمان) را به ما خواهند گفت. نگراني من نشاندادن اين است كه نحوه دستيابي به يك نتيجه ديپلماتيك و اجتناب از يك جنگ بيمعني ديگر در خاورميانه است.
ضرورت روابط مثبتتر دولت اوباما با ايران
بايد ديد كه آيا اوباما خواهد توانست اين اجماع گنديدهاي را كه تا كنون رهيافت ما در قبال ايران را فراگرفته، بشكند. براي ديدن شواهد اينكه ديدگاههاي حساستري (مثل من) هم وجود دارد به ديدگاههاي پيتر كنينز، ديپلمات بريتانيايي و تبادل ديدگاهها بين توماي پيكرينگ، ديپلمات سابق امريكايي و محمد خزاعي نگاه كنيد. تنها پرسش (باقيمانده) اين است كه آيا دولت اوباما خواهد توانست استراتژيي را به كار بگيرد كه با استفاده از آن ايران مجاب شود كه در اين سوي آستانه هستهاي باقيمانده و در نهايت باب روابط مثبتتر با آن كشور را بگشايد. بيشتر از هر چيز ديگر، اين نيازمند كنارگرفتن از رهيافت رويارويي است، رهيافتي كه بيش از يك دهه است كه به طور مداوم شكستخورده است. تئوري خاراندن پشت بر اين مثال ساده انگليسي استوار شده:«اگر تو پشت مرا بخاراني، من هم در ازايش پشت تو را ميخارانم.»
منبع: سياست ايراني