کد خبر 188843
تاریخ انتشار: ۷ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۷

شهيد «محمدجواد ناصر شريعتي» دوم آذرماه 1334 در شهر همدان به دنيا آمد و تا کلاس ششم تحصيل کرد؛ وي علاقه زيادي به صنعت طلاسازي داشت و از 12 سالگي تا شهادتش در بازار مشغول به طلاسازي شد.

ویژه نامه دهه فجر مشرق- وي در سال 55 در منزل مشغول به طلاسازي شد و به طلافروشان عمده مي‌فروخت و بخشي از درآمد ماهيانه خود که حدود 10 تا 12 هزار تومان بود را در اختيار مردم محروم و بي‌بضاعت مي‌گذاشت و دوست داشت به هر عنوان به مستضعفين کمک مالي کرده و کارگشايي کند.

اين شهيد انقلاب هر کمکي که از دستش برمي‌آمد براي خانواده و حتي همسايگان انجام مي‌داد؛ خانواده وي با بيان خاطره‌اي از وي مي‌گويد: محمدجواد روزي در منزل مشغول کار بود؛ صداي داد و فرياد همسايگان را ‌شنيد و فوري خودش را به منزل همسايه ‌رساند؛ وي پس از ورود به منزل همسايه به يکي از بچه‌هاي آنها مواجه مي‌شود که شيشه رگ دستش را بريده بود و فرياد مي‌کشيد؛ وي آن بچه را به بيمارستان برد؛ بيمارستان تقاضاي خون کرد و محمدجواد بدون درنگ آماده انتقال خون شد و به گفته دکترها و مادر بچه به خواست خداوند آن بچه از مرگ قطعي نجات داده شد.

با شنيده شدن نواها و زمزمه‌هاي انقلاب از کوچه پس کوچه‌هاي تهران، شهيد شريعتي به مدت 4 ماه از کار دست کشيد و شبانه‌روز به تظاهرات و فداکاري در راه حفظ دين، قرآن مجيد و پيروزي انقلاب اسلامي پرداخت.

وي در اوايل انقلاب وقتي طاغوتيان به نيروي هوايي حمله‌ور شده بودند، به کمک نظاميان پيوسته به امواج انقلاب شتافت و در روز 21 بهمن ماه با 4 نفر چريک‌هاي اسلامي سه کلانتري را به تصرف اسلام درآوردند و از ساعت 20 روز 21 بهمن‌ با همان چند نفر در تسليحات فرح‌آباد (ژاله سابق) تا ساعت 2 و نيم شب 22 بهمن جنگيد و پس از 36 ساعت درگيري با طاغوتيان و اصابت چندين گلوله به کتف، گردن و پهلو به بيمارستان سوم شعبان منتقل شد که به علت تشديد خونريزي در همانجا به شهادت رسيد.

پدر شهيد در بيان خاطراتي از فرزندش مي‌گويد: محمدجواد هفت ماه قبل از پيروزي انقلاب، براي تسويه حساب اموال و پرداخت خمس نزد حجت‌الاسلام کاشاني پيش نماز مسجد جعفري دروازه دولاب رفت. او روز و ساعت براي سرنگوني رژيم طاغوت بي‌تابي مي‌‌کرد؛ متأسفانه طاغوتيان جوان‌هاي خوب را از پدران و مادران گرفتند و خدا را شکر که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.

منصوره نوراني مادر شهيد مي‌گويد: قبل از شهادت محمدجواد، مي‌خواستم امکان ازدواج او را فراهم کنم اما او  گفت «نه مادر بگذارد اين انقلاب پيروز شود، بعد ازدواج مي‌کنم». محمدجواد بسيار نمازخوان و مؤمن بود؛ زماني که به شهادت رسيد به بيمارستان سوم شعبان رفتيم اما از ديدار فرزندمان ممانعت کردند و همسايه‌ها به سختي بچه مرا از بين پيکر شهدا پيدا کردند و به سوي بهشت زهرا(س) برديم و او را دفن کرديم.

مادر شهيد شريعتي بيان مي‌دارد: هميشه موقع اذان ظهر و مغرب که مي‌شد، پسرم نخستين نفر در مسجد حاضر مي‌شد؛ او در کار طلاسازي صداقت داشت؛ يک شب وقتي صاحب مغازه به مسافرت رفته بود، دزد به مغازه آنها زد اما آژير مغازه به صدا درآمد و را گرفتند؛ از آن شب به مدت يک هفته جواد هر شب در مغازه مي‌خوابيد تا اينکه صاحب مغازه از مسافرت برگردد.

وي مي‌گويد: وقتي امام خميني(ره) به بهشت زهرا(س) رفتند، محمدجواد هم با عشق شديدي که به امام داشت به آنجا رفت و وقتي به منزل آمد، آنقدر با هيجان ورود امام را تعريف مي‌کرد که من از اينکه نتوانسته بودم به بهشت زهرا بروم حسرت مي‌خوردم.

نوراني مي‌افزايد: روزهاي بعد براي مبارزه با طاغوت از منزل بيرون رفت؛ به من گفت «تو مادرم هستي عزيز من هستي ولي دين به من اجازه مي‌دهد که جانم را فداي اسلام و مقدساتش کنم، صبر کنيد که خدا با صابران است».

"ساجد"

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس