به گزارش مشرق، نسبت ما با «تجدد» بیش از یک قرن است که به یکی از مناقشهبرانگیزترین مسائل فکری و فرهنگی ایران بدل شده است؛ مناقشهای که گاه در قالب دوگانه سادهانگارانه «سنت یا مدرنیته» صورتبندی شده و گاه به نفی یکی به سود دیگری انجامیده است. کتاب «مسألهشناسی فرهنگی به روایت جریان مجدد» نوشته فرشاد مهدیپور، تلاشی است برای خروج از این دوگانه و بازخوانی تجربه ایرانی مواجهه با امر جدید از منظری متفاوت.
مهدیپور، پژوهشگر حوزه فرهنگ و سیاستگذاری فرهنگی، در این کتاب با بررسی تاریخی و تحلیلی جریانهای فکری ایران از دوره قاجار تا امروز، از جریانی سخن میگوید که نه در پی پذیرش بیچونوچرای تجدد است و نه در موضع نفی مطلق آن میایستد. او این جریان را «مجدد» مینامد؛ جریانی که هم به تجدید و بازخوانی سنت میاندیشد و هم امکان نقد، اصلاح و اقتباس از مدرنیته را فراهم میبیند.
نویسنده با توضیح مفهوم «مجدد»، تمایز آن با «متجدد» و «منجمد» و بررسی مصادیق تاریخی و فکری این جریان، تلاش میکند نشان دهد که مسأله اصلی جامعه ایرانی نه تقابل اسلام و تجدد، بلکه چگونگی فهم، بومیسازی و زیست آگاهانه در جهان جدید است. گفتوگویی که پیش رو دارید، مدخلی است برای ورود به یکی از بحثهای بنیادین فرهنگ معاصر ایران؛ بحثی که همچنان بر سیاست، فرهنگ و آینده ما سایه انداخته است.

کلمه «مجدد» که در عنوان آمده دقیقا به چه معناست و به چه گروهی اشاره دارد؟
در توضیح این کلمه باید بگویم که ما از اواسط دوره قاجار به صورت عینی و حتی پیش از آن هم با سطوحی از ملاحظات، با پدیدهای روبهرو شدیم که از آن با کلماتی همچون «دوره مدرن» یا «مدرنیته» تعبیر میکنند و معادل فارسی آن «تجدد» است. در نسبت با مفهوم «تجدد»، سه گرایش یا سه رویکرد یا سه جریان در ایران شکل میگیرد. جریان اول، جریانی است که رویکردش نسبت به این مفهوم، یک رویکرد کاملا مثبت و پذیرفتهشده است؛ یعنی تجدد را میپذیرد و سعی میکند آن را تئوریزه کند و در کشور به دنبال آن باشد. این گروه را در اصطلاح «متجددین» مینامیم، اما روش این گروه، تنها رویکرد در مواجهه با این پدیده نیستند. افراد دیگری هم وجود دارند که اساسا در نسبت با تجدد، موضع منفی و مخالفت دارند؛ یعنی آن را نفی میکنند؛ یعنی هم مظاهر تجدد و هم مفاهیم و الگوهایش را نفی میکنند. به این افراد «گروههای منجمد» میگوییم. جریان سوم اما، گروه دیگری است که در نسبت با امر جدید، نه جانب نفی کامل را دارد و نه کاملا آن را میپذیرد و ما آن را گروه «مجددین» مینامیم. این سه جریان، پس از شکلگیری، تا به امروز هم جلو آمدهاند و میتوان گفت که ما در هیچ شرایطی از این سه صورت خارج نشدهایم.
با این توضیح، به نظر میرسد که گروه اول بین مدرنیته و اسلام تقابل میبینند؟
این گروه، از آنجایی که امر مدرن را یک امر پذیرفته شده، جهانی و تنها الگوی پیشرفت و توسعه میدانند، آن را مبنا قرار میدهند و به نفی مذهب، دین، سنت، بهعنوان پایه دوم، نگاه میکنند. یعنی میگویند هر چیزی که تجدد گفت پسندیده است و هر چیزی که با آن در تخالف قرار میگیرد، باید نفی شود. گروه دوم، عکس این رویکرد را دارند؛ یعنی میگویند که سنت، همه چیزش پسندیده است و اگر تجدد چیزی از آن را نفی میکند، در اینجا باید در برابر تجدد ایستاد. اما گروهی که من در این کتاب درباره آنها بحث کردهام، یعنی جریان مجدد، هم تجدیدکننده سنت است و هم تأییدکننده مفاهیمی از تجدد. این نگاه، بخشی از تجدد را میپذیرد، بخشی از آن را نقد میکند و بخش دیگری از آن را هم اصلاح میکند؛ یعنی نگاهش نه نفی کامل است و نه پذیرش کامل.
بهعنوان نمونه، این جریان مجدد کدام بخشهای مدرنیته را میپذیرد؟
هر تجربه جدید بشری میتواند محدودیتهایی داشته باشد. مثلا در دوره انقلاب اسلامی، ما تفکیک قوا را در کشور پذیرفتیم. سه قوه قضائیه، مجریه و مقننه شکل گرفتند و این امر در قانون اساسی ما هم آمده است. پایه این عنصر در سنت یا دین ما قبلا وجود نداشته است؛ بلکه مونتسکیو و دیگران پیشنهادش کردهاند و در نظامات حقوقی کشورهای مختلف شکل گرفته و پذیرفته شده است. در کشور ما هم سالهاست که پذیرفته شده و در حال حرکت است. این مثال، یک مثال ساختاری و بسیار بزرگ است؛ اما مثالهای ریز و درشت روزمره هم میتوان برایش آورد. مثلا در مورد همین موضوع مجله و روزنامهنگاری و چیزهایی از این دست، جریانی است که در زمان کودتای بیستوهشت مرداد و اتفاقات بعد از آن با مجله «مکتب اسلام» که توسط آیتالله مکارم شیرازی در دهه ۳۰ راهاندازی شد، شکل تازهای به خود گرفت و تأثیرگذار واقع شد.

درباره فرآیند نگارش این کتاب و نحوه انعکاس موضوعات روز در آن هم توضیح دهید.
خود کتاب حاصل دغدغهای طولانی است که من از دوران کارشناسی با آن درگیر بودم، اما خود کتاب در حدود ۷-۶ سال قبل تدوین شده و اخیرا کار خاصی روی آن انجام شده است. در واقع، این کتاب محصول سالهای ۹۸ تا ۹۹ است که به تازگی منتشر شده است؛ اما نکاتش ناظر به همان زمان است. بهعنوان مثال «بیانیه گام دوم» که چارچوب تازهای را به برخی از مفاهیم میدهد، به دلیل اختلاف زمانی، طبعا این امر در کتاب منعکس نشده است. از این جهت، موضوعات روز در زمانه خودش را پوشش میدهد.
در مورد افرادی که در مواجهه با موضوع مدرنیته تأثیرگذار بودهاند، یک نگاه عمومی وجود دارد که این امر را به چهرههای مشهور دوران مشروطه و بعدتر افرادی همچون جلال آلاحمد، دکتر شریعتی و شهید مطهری نسبت میدهد. بر اساس الگویی که شما در این پژوهش به آن پرداختهاید، مجددین همین افراد هستند یا چهرههایی دیگر؟
در کتاب توضیحی مبنی بر این امر داده شده است که چنین تقسیمبندیهایی در عالم انتزاع معنا دارند و موضوع در عالم انضمامی تفاوت دارد. علاوه بر این، افرادی بودهاند که ممکن است در یک دورههای مختلف به جریانهای متفاوتی متمایل بودهاند؛ مثلا مرحوم جلال آلاحمد در ابتدای فعالیتهای خودش تا دهه ۳۰، عضو حزب توده است، گرایشات چپ دارد و در زمره متجددین قرار میگیرد. او اما، به مرور، تغییر گرایش میدهد و با پرداختن به مفهوم «غربزدگی» وارد جرگه «مجددین» میشود.
بنابراین نمیتوانیم بگوییم که آلاحمد متعلق به این جریان بوده است. طبیعی است که افراد در طول زمان آرا و اندیشههایشان متحول شود، اما شهید مطهری در زمره عناصر اصلی جریان مجددین قرار میگیرد و در این طیف چهرهای پایدار محسوب میشود که رویکردش در دهههای چهل و پنجاه جزو اساسیترین عناصر پایدار این جریان دستهبندی میشود.
تقریبا میتوان گفت همه کسانی که در پیدایش انقلاب اسلامی و تعین یافتن جمهوری اسلامی نقش داشتند، متعلق به همین جریان بودند و به دست و قلم و رأی و نظر این گروه بود که قانون اساسی در ایران نوشته شد.
بومیسازی که درباره آن هم صحبت کردهاید، آیا فقط حوزه فرهنگ را در بر میگیرد یا دایرهاش گستردهتر است؟ در اینباره یک نگاه عمومی وجود دارد که بومیسازی فرهنگ یعنی ما با مدرنیته مواجه میشویم، آنچه با اسلام مغایرت ندارد را قبول میکنیم و آنچه تعارض دارد را دور میاندازیم. واقعا ماجرا به همین سادگی است یا لایههای پیچیدهتری دارد؟
چنین چیزی اساسا ممکن نیست. فناوری، پیشرانها، تحولات و ... به نحوی نیستند که روبهروی شما ظاهر شوند و شما بتوانید به همین سادگی در پذیرش یا رد آنها عمل کنید. مراتب و شیوه عمل در این موارد بسیار پیچیدهتر از چیزی است که گفتید.
مثلا، یکی از عناصر این امر تجربه و دیگری زیست کردن در آن چارچوب است. گروه اول یا همان متجددین که درباره ایشان توضیح دادم، افرادی ضددین و هرهری مذهب نبودهاند؛ بلکه خیلی از آنها، به تعبیر عامیانه، «ملا» بودهاند و بسیاری هم یا خودشان به طبقه روحانیون تعلق داشتهاند و یا فرزندان روحانیون بودهاند؛ اما وقتی در خارج از کشور و مشخصا اروپا زیست کردهاند، با وجود پایههای قوی سنتی، به مرور زمان و در نتیجه زیست در اروپا و کسب برخی تجربیات، باور و گرایششان تغییر کرده است. اینطور نبوده که از روز اول تصمیم بگیرند که مثلا سنت را کنار بگذارند و بعد به اروپا بروند. من در این کتاب به سفرنامهها هم اشاره کردهام. مرور بسیاری از سفرنامهها نشان میدهد که در خود سفرنامهها، از ابتدا تا انتها، تغییر لحن و نگاه و زاویه دید سفرنامهنویس، منعکس میشود. بنابراین، نمیتوانیم با سادهسازی بگوییم که ما چیزی در برابرمان رخ میدهد، آن را میبینیم و بعد تصمیم میگیریم که آن را رد کنیم یا بپذیریم؟
اگر کسی که تحصیلات دانشگاهی مرتبط ندارد، کتاب شما را مطالعه کرد و به موضوع علاقهمند شد و خواست کتابهای دیگری را هم مطالعه کند، چه پیشنهادی به او میدهید؟
من در انتهای کتاب، علاوه بر فهرست منابع، فهرست دیگری هم برای مطالعه بیشتر آوردهام. فهرست مفصلی است و کتابهای زیادی، اعم از سفرنامهها، منابع نظری و... آوردهام و پیشنهاد میکنم که خوانندگان به این فهرست هم توجه کنند. این کتاب چند حوزه را پوشش میدهد: حوزه فرهنگ و دانش فرهنگی، حوزه سیاستگذاری فرهنگی و حوزه تاریخ فرهنگی کشور. برای هر سه حوزه آثاری در انتهای کتاب پیشنهاد شده است.
منبع: صبح نو




