حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی پژوهشگر و منتقد مکتب تفکیک در این یادداشت، دو مسئله مطرح شده از سوی مهدی نصیری، منتقد فلسفه و عرفان را بررسی کرده است.

به گزارش مشرق، حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی از استادان حوزه علمیه مشهد و منتقد مکتب تفکیک، یادداشت دوم خود را در پاسخ به یادداشت انتقادی مهدی نصیری مدیر فصلنامه اعتقادی ـ معرفتی سمات، در اختیار مشرق قرار داد که متن آن از نظر می‌گذرد.

وی یادداشت خود را در پاسخ به مطلب انتقادی مهدی نصیری نوشته است که چندی قبل یادداشت اول وی نیز در سایت مشرق منتشر شد.

مطلبی که البته نصیری آن را بعنوان جوابیه ای به گفتگوی تفصیلی حجت الاسلام وکیلی با عنوان "اشتباهات مکتب تفکیک" منتشر کرده بود.


بسم الله الرحمن الرحیم

ایام شهادت سالار و سرور شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و یاران وفادارش را خدمت همه خوانندگان تسلیت عرض می‌کنم.

در یادداشت گذشته عرض شد که مجموعه مطالب جناب آقای نصیری به دو بخش تحریفات تاریخی و نقلی و اشتباهات علمی قابل تقسیم است و ضمناً سه مورد از تحریفات تاریخی در کلام جناب آقای نصیری مرور شد که پیرامون سه شخصیت بزرگ از عالمان شیعه (شیخ بهائی، فیض کاشانی، محقق اصفهانی مشهور به کمپانی) بود و روشن شد علی‌رغم ادعاهای غلط عده‌‌ای، این بزرگان هر سه در جناح عرفای عالی‌‌قدر شیعه بوده‌ و تا آخر عمر شریفشان نیز در همین صراط مستقیم قدم زده‌‌اند. اکنون به بررسی برخی دیگر از نسبت‌‌های خلاف واقع در کلام آقای مهدی نصیری می‌پردازیم.

پیشاپیش تذکر این نکته ضروری است که طرح این مباحث صرفاً جهت اظهار حقیقت و دفاع از قرآن و سنّت و میراث علمی بزرگان شیعه است که با خون دلها به دست نسل امروز رسیده است.

شفافیت و بیان آشکار حق در این موارد فقط به جهت ادای حق برادران دینی همچون آقای نصیری است که اگر در دنیا این مطالب بیان نشود در آخرت عواقب دردناکی را به دنبال خواهد داشت و خداوند متعال و اولیائش شاهدند که قصد تشفی خاطر یا دفاع از خود یا هتک حرمت کسی در میان نیست و نگارنده به تمام مخالفان عرفان به مقداری که به موالی‌‌مان اهل بیت علیهم‌السلام محبت دارند، از صمیم دل محبت دارد. «و الله علی ما اقول وکیل». امید است این مباحث به جای ایجاد تنش در میان صفوف متحد شیعیان وسیله‌‌ای برای تأمّل بیشتر برادران پیرامون مسائل علمی باشد. امّا نمونه‌هائی دیگر از اشتباهات آقای نصیری:

جایگاه خداوند در کجای عالم هستی است؟

یکی دیگر از مطالب بی‌اساس آقای نصیری مطلبی است که ایشان به حقیر درباره عقیده مسلمانان غیرعارف نسبت داده‌ و در کنار آن نیز این بنده را از استهزاء و تمسخرشان بی‌بهره نگذارده‌اند. ایشان می‌نویسد:

«خدا در گوشه‌ای از آسمان است!

آقای متخصص، درکی کودکانه از مسئله توحید را به متکلمان و مخالفان وحدت وجود و نظریه عینیت خالق و مخلوق نسبت می‌دهد و خیال می‌کند که اهل توحید معتقدند خدا در گوشه‌ای از آسمان قرار دارد و از آنجا ربوبیت می‌کند! و این فهم از حرف مخالفان وحدت وجود واقعا خنده آور است. این مطلب جاهلانه‌ترین مطلبی است که ممکن است به مسلمانان نسبت داده شود. هیچ‌یک از علمای شیعه و مسلمانان ـ به جز فرقه مجسمه که خدا را جسم می‏دانند ـ به چنین اباطیلی معتقد نیستند. بدون شک هر کس که نسبت به توحید اسلامی و اعتقادات عموم مسلمانان این‌قدر بی‌خبر باشد حق دارد که از توحید اسلامی فرار کرده، و به دامن تصوف و عقاید مشرکانه یونان و هند و امثال آن پناه ببرد.»

حدود یک سال قبل در شماره پنج مجله سمات، مقاله‌ای مفصل با عنوان هیئت تحریریه سمات و با قلم آقای حسن میلانی منتشر شد که به ظاهر نقد عرائض حقیر در اصفهان و در حقیقت انبوهی از دروغ‌های تاریخی بود و در آن مقاله نیز همین نسبت خطا را بیان کرده و در اشاره به بنده که از ضرورت تخصص سخن گفته بودم، نوشته بودند:

«در لزوم تخصص برای اظهار نظر شکی نیست اما خود ایشان در این مسائل اصلا تخصص که بماند بلکه حتی اطلاعات سطحی مناسبی نیز ندارند، کما اینکه عقاید مخالفان خود بلکه عموم مسلمانان را هم اصلا نمی‌شناسند. چنان که خیال می‌کنند عموم مسلمانان در مورد معنای توحید، جدایی و فراتری وجود خداوند متعال از وجود مخلوقات معتقدند که «خداوند متعال در گوشه‌ای از عالم هستی جای گرفته و از آن نقطه به خلق و تدبیر و ربوبیت عالم هستی مشغول است» در حالی که این مطلب، جاهلانه‌ترین مطلبی است که ممکن است به مسلمانان نسبت داده شود! هیچ یک از علمای شیعه و مسلمانان به جز فرقه مجسمه  به چنین اباطیل و کفر و شرک‌هایی معتقد نیستند. بدون شک هر کس که نسبت به توحید اسلامی و اعتقادات عموم مسلمانان این قدر بی اطلاع باشد حق دارد که از توحید اسلامی فرار کرده، و به دامن تصوف و عقاید مشرکانه یونان و هند و امثال آن پناه ببرد.» (سمات، شماره 5، ص 15)

واقعیت مطلب چه بود؟

برای اینکه واقعیت این نسبت و نیز توانائی علمی آقایان نصیری و میلانی روشن شود بیان دو مقدمه کوتاه ضروری است:

1. از معارف بلند مکتب قرآن و تشیع آنست که خداوند متعال – نه فقط احاطه علمی- بلکه احاطه وجودی به همه موجودات دارد و هیچ مخلوقی از حیطه وجودی وی خارج نیست. «أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحیطٌ» (فصّلت،54) ، «وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحیطا» (نساء/126) این مطلب در آیات و روایات فراوانی بیان شده که به هیچ وجه از نظر قواعد فنّی تفسیر و حدیث قابل تأویل نیست (تفصیل این بحث و تحلیل اجتهادی آیات و روایات، باید در جای خود بیان شود.)

به هر حال، انتساب این مطلب را به قرآن و روایات بپذیریم یا نپذیریم، برداشت عرفا از قرآن و روایات چنین است و براهین عقلی نیز همین نظر را تأیید می‌کند. از این منظر، خداوند سراسر عالم وجود را پر کرده است و جائی خالی از وی نیست؛ (البته توجه داشته داشیم که به کار بردن این الفاظ و این‌گونه سخن گفتن، به تعبیر امام خمینی(ره) از ضیق خناق است.) البته نه بدان معنا که خداوند وجودی پهن و دراز دارد که یک سر آن در سوئی است و سر دیگر در سوی دیگر (که آقای نصیری و میلانی می‌پندارند)، بلکه او تعالی و تقدّس در عین تجرّد و بساطت – به تعبیر روایات مبارکه - در همه جا و همه چیز و با هر چیز است؛ گرچه فهم این معنا کار آسانی نیست و امید است این سلسله مباحث در آتیه به تبیین این بحث نیز برسد.

امّا در دیگر مکاتب فکری، خداوند احاطه وجودی به همه چیز ندارد؛ زیرا معمولاً یا چنین می‌پندارند که اگر خداوند بخواهد با همه چیز باشد حتماً جسم است پس او با همه چیز نیست. او مجرد است و اصلاً معنا ندارد با چیزهای دیگر باشد یا جدای از آنها. پس او فقط احاطه علمی دارد؛ یعنی علم او محیط است نه خود او.

یا مثلاً می‌پندارند که خداوند اگر احاطه وجودی داشته باشد باید همه چیز دیگر هیچ و پوچ بوده و معدوم گردند و دیگر نه بهشتی باشد و نه جهنمی و نه پیامبری و نه دینی و نه و نه. لذا می‌گویند خداوند احاطه مکانی و علمی به موجودات دارد ولی احاطه وجودی ندارد.

فهم معنای احاطه وجودی و نامتناهی وجودی از پیچیده‌ترین مباحث علم عرفان و مهمترین کلید فهم آیات و روایات توحیدی است که در رشته تخصصی آن باید پی‌گیری و فرا گرفته شود.

2. عالم هستی به معنای مجموعه چیزهائی است که لباس واقعیت را در بر نموده‌اند. فیلسوفان و گاه متکلمان سعی می‌کنند این مجموعه واقعیت‌ها را طبقه‌بندی نموده و ترتیب و چینش آن را بررسی کنند که این کار بخشی از هستی‌شناسی و جهان بینی به شمار می‌آید.

از نگاه عرفا خداوند متعال بخش یا طبقه‌ای از عالم هستی نیست؛ چون با همه چیز است و در همه چیز و نمی‌توان میان او و غیر او مرز وجودی قرار داده و او را در کنار دیگران تصویر کرد ولی از نگاه دیگران خداوند یک طبقه و یک بخش از عالم هستی را تشکیل می‌دهد.

در نگاه غیر عرفانی اگر عالم را مانند یک ساختمان چند طبقه فرض کنیم طبقه بالای آن خداوند است و طبقه‌های دیگر مخلوقات هستند که از نظر فلاسفه برخی مجردند و برخی مثالی و برخی مادی و از نظر برخی متکلمین همگی مادیند.

اما در نگاه قرآنی - عرفانی خداوند در همه جای این ساختمان حضور دارد و البته با هیچ چیز مخلوط نشده و با هیچ چیز اتحاد و حلول هم پیدا نمی‌کند و در عین غناء و استقلال و وحدت و بساطت با همه چیز است.

در درس‌های فلسفه و عرفان گاه از این مسأله ساده این‌طور تعبیر می‌شود که «در غیرعرفان خداوند در گوشه عالم هستی است ولی در عرفان خداوند در همه جای عالم هستی هست.»

نکته‌ای که برای افراد ناآشنا ضروری است آنکه منظور از «گوشه عالم هستی» گوشه مکانی نیست چون «عالم هستی» نزد همه عالمان امامیه مجموعه‌ای از مادیات و مجرد است و گوشه مادی ندارد (چون همه علمای شیعه خداوند متعال را مجرد می‌دانند)، «گوشه عالم هستی» یعنی یک وجود جدا از وجودات دیگر که در طبقه‌بندی وجودی قسمتی را پر می‌کند و قسمتی را خالی می‌گذارد.

تمام مکاتب کلامی و فلسفی در خداشناسی به این مشکل دچارند که خدا را از نظر وجودی جدای از مخلوقات و بریده از آنها می‌دانند، حتی تفکیکیان که تحت تأثیر عرفای نجف تلاش کرده‌اند که وجود نامتناهی خداوند را پذیرفته و به شکلی توضیح دهند و حتی حکمت متعالیه بنا بر تشکیک و انکار وحدت شخصیه وجود و توحید حقیقی. (تا اینجا مقدمه بود و توضیح و تبیین دقیق این بحث، فعلا وظیفه این یادداشت نیست و باید در جای خود، مفصل بیان شود) حال بازگردیم به اصل مسأله.

این بنده در موارد متعددی در شرح توحید قرآنی و وحدت‌وجود و تفاوت آن با توحید غیرقرآنی از تعبیری که گذشت استفاده نموده‌ام؛ چنانکه مجلّه سمات از بنده نقل نموده که «عموم مسلمانان در مورد معنای توحید، معتقدند که خداوند متعال در گوشه‌ای از عالم هستی جای گرفته و از آن نقطه به خلق و تدبیر و ربوبیت عالم هستی مشغول است».

آقایان میلانی و نصیری چه برداشت کرده‌اند؟

آقای میلانی که گویا وجود هر مجردی را غیر از خداوند انکار می‌کنند، از تعبیر «عالم هستی» «عالم دنیا» یا «عالم ماده» فهمیده‌اند و گمان کرده‌اند که حقیر گفته‌ام که «عموم مسلمانان معتقدند خداوند در «گوشه عالم ماده» است پس خداوند از دید عموم مسلمانان مکان دارد پس جسم است» و پس از این برداشت غلط در نقد بنده نگاشته‌اند:

«ایشان در این مسائل اصلا تخصص که بماند بلکه حتی اطلاعات سطحی مناسبی نیز ندارند، کما اینکه عقاید مخالفان خود بلکه عموم مسلمانان را هم اصلا نمی‌شناسند... این مطلب، جاهلانه ترین مطلبی است که ممکن است به مسلمانان نسبت داده شود! هیچ یک از علمای شیعه و مسلمانان  به جز فرقه مجسمه به چنین اباطیل و کفر و شرک‌هایی معتقد نیستند. بدون شک هر کس که نسبت به توحید اسلامی و اعتقادات عموم مسلمانان این قدر بی اطلاع باشد حق دارد که از توحید اسلامی فرار کرده، و به دامن تصوف و عقاید مشرکانه یونان و هند و امثال آن پناه ببرد.» (سمات، شماره 5، ص 15)

پس از ایشان، آقای نصیری که از آقای میلانی هم بی‌دقت‌ترند حتی نتوانسته‌اند الفاظ حقیر را درست نقل کنند و عبارت بنده را به این شکل نقل نموده‌اند:

«آقای متخصص، درکی کودکانه از مسئله توحید را به متکلمان و مخالفان وحدت وجود و نظریه عینیت خالق و مخلوق نسبت می‌دهد و خیال می‌کند که اهل توحید معتقدند خدا در «گوشه‌ای از آسمان» قرار دارد و از آنجا ربوبیت می‌کند!»

یعنی صراحةً به جای «عالم هستی» که تعبیر حقیر است کلمه «آسمان» را نهاده و گفته‌اند از دید بنده مخالفان وحدت وجود خداوند را در «گوشه آسمان» می‌دانند و سپس در مقام نقد عباراتی را شبیه آقای میلانی نثار نگارنده کرده و نوشته‌اند:

«و این فهم از حرف مخالفان وحدت وجود واقعا خنده آور است. این مطلب جاهلانه‌ترین مطلبی است که ممکن است به مسلمانان نسبت داده شود. هیچ‌یک از علمای شیعه و مسلمانان ـ به جز فرقه مجسمه که خدا را جسم می‏دانند ـ به چنین اباطیلی معتقد نیستند. بدون شک هر کس که نسبت به توحید اسلامی و اعتقادات عموم مسلمانان این‌قدر بی‌خبر باشد حق دارد که از توحید اسلامی فرار کرده، و به دامن تصوف و عقاید مشرکانه یونان و هند و امثال آن پناه ببرد.»

آری، حقیر بارها عرض کرده‌ام عموم مخالفان عرفان (تفکیکیان و غیرتفکیکیان) در حد کتاب بدایة الحکمه، توفیق فهمیدن مطالب حکمت الهی را نداشته‌اند. بسیاری از برادران ایمانی می‌پندارند این سخن تعارف یا مبالغه است؛ ولی نگارنده همواره تأکید کرده‌ام که این سخن بیان شفاف حقیقت است که از سر دلسوزی و خیرخواهی عرض می‌شود تا شاید این مخالفان را از این معاصی کبیره که همواره بدان مبتلا می‌باشند متنبه نموده و نجات دهد.

در سر کلاس‌ درس اسفار یا نهایةالحکمة اگر استادی بگوید «خداوند از دید متکلمین در گوشه عالم هستی است» و طلبه‌ای برداشت کند که «خداوند در گوشه آسمان است» بدون هیچ تعارفی عذر آن طلبه را می‌خواهند و از وی تقاضا می‌کنند برای به دست آوردن دقّت و فهم قوی مدّتی به خواندن منطق و کتب استدلالی همچون مطوّل یا قوانین یا رسائل مشغول شود تا ذهنش قوّت گرفته و بتواند ظرائف عبارات را درست متوجّه گردد و دوره‌ای نیز اشارات یا بدایه را تحصیل کند تا تفاوت «عالم هستی» را با «آسمان جسمانی» بفهمد؛ ولی مع الأسف در رسانه‌های ملّی می‌بینیم کسانی برای مناظره یا اظهار نظر پیرامون فلسفه حاضر می‌شوند که حتّی شایستگی شاگردی درس نهایه و اسفار را هم ندارند.

آقای نصیری عزیز! آیا شما که هنوز توان درست فهمیدن یک عبارت ساده از یک طلبه عادی را که در یک جلسه عمومی بیان شده ندارید، صحیح است که مجلّه‌ای تأسیس کنید و در آن به نقد ملاصدرا و محیی‌الدین و علامه طهرانی و علامه حسن‌زاده بپردازید؟ آیا عقلاً یا شرعاً صحیح است که داعیه مناظره با اساتید سطوح عالی عرفان و حکمت یا دیگر فضلا را داشته باشید؟

شما که عبارت چون بنده‌ای را در شرائط کاملاً آرام و با فرصت فراوان می‌خوانید و باز درباره آن اشتباهاتی چنین فاحش می‌نمائید، آیا می‌پندارید کلمات استادان فن را در مناظره درست متوجّه می‌شوید که در همان مجلس نقد نمائید؟

آری فهمیدن عبارتی ساده از طلبه‌ای عادی کمی آشنائی و تخصص می‌خواهد. آیا فهمیدن عبارات فصوص و فتوحات و اسفار تخصص نمی‌خواهد؟ متفکر عالی‌قدر و مدافع بزرگ اسلام وتشیّع مرحوم آیةالله مطهری می‌فرماید:

«مهمترین کتابهاى او (محیی‌الدین) یکى فتوحات مکیّه است که کتابى است بسیار بزرگ و در حقیقت یک دایرة المعارف عرفانى است. دیگر کتاب فصوص الحکم است که گرچه کوچک است ولى دقیق‌ترین و عمیق‌ترین متن عرفانى است. شروح زیاد بر آن نوشته شده است. در هر عصرى شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند. (مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏23، ص60)

به نظر شما آیا رواست که هر کس از راه برسد و مجله و همایش و سخنرانی در نقد این کتاب‌ها تشکیل دهد؟

برادر عزیز شما به خاطر نداشتن دقّت و ناآشنائی با مباحث معرفتی، عبارت بنده را تحریف نموده و نسبت ناروا دادید و استهزاء نمودید.

بنده نیز از آنچه حقّ الناس بود درباره این نسبت و ده‌ها نسبت خلاف واقع دیگر گذشتم و هیچ مطالبه‌ای در دنیا و آخرت ندارم؛ ولی بدانید گرچه شاید خداوند متعال از تهمت زدن به بنده راحت بگذرد ولی نسبت به اولیائش غیور است و به خدا قسم بابت هر کلمه بلکه هر حرف از افترائاتی که تا به حال به اولیاء الهی زده و میان عده‌ای افراد بی‌اطلاع و بی‌خبر منتشر ساخته‌اید در آخرت در موقف حساب و عرض ماه‌ها و سال‌ها باید پاسخگو باشید. و ما علینا الّا البلاغ.

در روایت است که ابواسحاق کندی فیلسوف عرب قبل از اسلام و تشیعش، مشغول نگاشتن کتابی در ردّ قرآن کریم و تناقضات آن بود. حضرت امام عسکری علیه‌السلام یکی از اصحاب را به نزد وی فرستادند و فرمودند: «مدّتی با وی مأنوس باش و در کارش به او یاری رسان و سپس به او بگو: آیا ممکن است که گوینده این قرآن از این آیات منظوری غیر از آنچه تو فهمیده‌ای و آن را نقد می‌کنی داشته باشد؟ کندی چون انسان فهیمی است خواهد گفت: آری؛ سپس به او بگو پس شاید واقعاً منظورش چیزی غیر از آنچه می‌پنداری باشد و تو کلمات را بر غیر معنایش حمل کرده باشی (و در حقیقت به جای نقد قرآن کریم فهم غلط خود را نقد نموده باشی)».

وی به نزد کندی رفت و آنچه را حضرت تعلیم فرمودند انجام داد و پیغام را رساند. کندی گفت سخنت را تکرار کن و او تکرار کرد و کندی به فکر فرو رفت. سپس گفت: این سخن از تو نیست. از که این سخن را آموختی؟ وی گفت از امام عسکری آموختم. کندی گفت چنین سخنی از غیر این خاندان صادر نمی‌شود و سپس تألیفاتش را آتش زد. (بحار الأنوار، ج50، ص311، با اختصار؛ گویا کندی پس از این حادثه شیعه گشته است، درباره تشیع وی ر.ک: فلاسفة الشیعة)

امید آنکه مخالفان عرفان هم ملاکی را که حضرت عرضه نموده‌اند به کار برده و در سیره غلط خود تجدید نظری نمایند.

 

آیا علامه طهرانی قدّس سرّه همه مطالب فتوحات مکیه را صحیح می‌دانند؟

یکی دیگر از نسبت‌های خلاف واقع و اشتباهات عجیب در کلام آقای نصیری مطالبی است که به سیدالطائفتین حضرت علامه طهرانی قدّس‌سرّه نسبت داده است. عبارات وی در این باب طولانی است ولی با این وجود نگارنده برای روشن شدن مطلب به شکل کامل آن را می‌آورد:

«آقای وکیلی در حالی دم از لزوم تخصص در فلسفه و عرفان و ضرورت 15 تا 25 سال درس خواندن و استاد دیدن می‌زند که استاد استادان وی مرحوم آقای حسینی طهرانی به شاگردی و مریدی فردی درس نخوانده به نام مرحوم سید هاشم حداد افتخار می‌کند و او را موحد عظیم و عارف کبیر می‌‌نامد و کتابی مفصل با عنوان «روح مجرد» در شرح حال و کرامات و افاضات علمی! و عرفانی! او می‌نگارد. کتابی که مملو از نکات غیر عالمانه و قابل نقد است. به عنوان نمونه استاد اساتید آقای وکیلی در جایی از کتاب درباره درست بودن همه محتوای کتاب فتوحات ابن عربی چنین عالمانه و متخصصانه استدلال می کند:

برهان نیّر عرشی! بر درست بودن تک تک کلمات فتوحات مکیه

«حضرت آقا حاج سید هاشم حداد قدس الله روحه می فرمودند: مرحوم آقا (آقای قاضی) به محیی الدین عربی و کتاب «فتوحات مکیه» وی بسیار توجه داشتند و می‌فرموده‌اند: محیی الدین از کاملین است و در فتوحات او شواهد و ادله فراوان است که او شیعه بوده است و مطالبی که مناقض با اصول مسلمه اهل سنت است، بسیار است. محیی الدین کتاب فتوحات را در مکه مکرمه نوشت و سپس تمام اوراق آن را بر روی سقف کعبه پهن کرد و گذاشت یک سال بماند تا به واسطه باریدن باران مطالب باطله ای اگر در آن است شسته شود و محو گردد و حق از باطل مشخص شود. پس از یک سال باریدن بارانهای پیاپی و متناوب وقتی که اوراق گسترده را جمع نمود، مشاهده کرد که حتی یک کلمه هم از آن شسته نشده و محو نگردیده است.»

از همه خوانندگان این مطلب تقاضا می شود پاراگراف بالا را یک بار دیگر بخوانند تا عمق عقلانیت و علمیت آقای وکیلی و اساتید و اقطاب عارف و فیلسوف ایشان روشن تر شود. این ادعای سخیف در باره فتوحات ابن عربی در حالی است که این کتاب مملو از مطالب خلاف عقل و برهان و ضد تشیع  است که یک نمونه آن را در زیر می‌آوریم:»

آقای نصیری سپس نمونه‌‌ای از اشتباهات کتاب فتوحات را متذکر می‌شود و می‌گوید:

« بله مطلب فوق از جمله مطالب حقه! کتاب فتوحات است که اگر نادرست بود آن گاه که ابن عربی اوراق کتابش را بر بام کعبه پهن کرده بود و یکسال در زیر آفتاب و باران گذاشته بود، با آب باران شسته می شد!»

عبارات آقای نصیری مشتمل بر چند مطلب است که ما در اینجا به ترتیب آن را بررسی می‌کنیم:

الف) علامه طهرانی همه محتوای فتوحات را صحیح می‌دانند.

ب) ایشان بر این امر به داستان تغییر نکردن عبارات فتوحات در بالای بام کعبه معظمه استدلال می‌کنند.

ج) این استدلال غیرعقلانی است چون فتوحات مطالبی باطل دارد (که آقای نصیری به یکی از آنها به عنوان نمونه اشاره کرده‌ است).

د) کتاب روح مجرد، مملوّ از نکات غیر عالمانه و قابل نقد است.

ه) حضرت آقای حدّاد - أفاض‌الله‌علینا‌من‌برکات‌علومه – طبق ادعای آقای وکیلی - فاقد مقام علمی لازم برای اظهار نظر در مسائل عرفانی هستند. چون 15 تا 25 سال تحصیلات تخصصی ندارند.

 

نظر علامه طهرانی درباره محتوای فتوحات

این ادعای آقای نصیری که حضرت علامه طهرانی قدّس‌سرّه همه محتوای فتوحات را درست می‌دانند کذب محض است و نگارنده نمی‌دانم که این سخن عجیب و نسبت ناروا را آقای نصیری از فرط بی‌دقّتی ساخته‌اند یا از سر بی‌تقوائی؟ و البته حسن ظن این بنده شخصاً به ایشان آنست که بی‌دقتی،‌ ایشان را به اینجا کشانده که به اولیاء خدا تهمت زده و سپس استهزاء نمایند.

حضرت علامه طهرانی در کتاب شریف روح مجرد به مناسبت بیان حالات حضرت آقای حداد بحثی مفصل پیرامون عارف کامل محیی‌الدین عربی قدّس‌الله روحه دارند که آغاز آن بحث از این عبارات است:

«ایشان در این مسافرت بسیار به مطالعه کتاب «فتوحات مکّیّة» محیى الدّین عربى مى‌‏پرداختند؛ نه به طوریکه بخواهند از آن استفاده کنند، بلکه براى انطباق محتویات آن با حالات خودشان. در بعضى از جاها می‌گذشتند، و چون در آن اشکالى نمی‌دیدند عبور مى‌‏نمودند؛ و غالباً چنین بود. و امّا در بعضى از جاها هم دیده مى‌‏شد که احیاناً به وى اعتراض داشتند و مطلب وى براى ایشان مورد پسند واقع نمى‌‏شد. و بعضاً در اینگونه مطالب زود نمى‏‌گذشتند، و چند روز می‌گذشت تا آن مطلب با وارده حالى ایشان اندازه گیرى شود، و ردّ و یا قبولش مورد امضا قرار گیرد و تثبیت شود.» (روح مجرد، ص310)

چنان که روشن است شروع بحث با این مطلب است که مرحوم حدّاد برخی از محتویات فتوحات را باطل می‌‌دانستند و بر اساس مشاهدات خود آن را رد می‌‌کردند.

حضرت علامه پس از این در طی بحث چندین بار این نکته را گوشزد می‌‌کنند که فتوحات آمیخته‌ای از حق و باطل است و باید محتویات آن را با عقل و نقل محک زد. ایشان می‌‌فرمایند:

«بنابراین، آنچه را که این بزرگان در کتب خود آورده‏‌اند، بر ما واجب نیست که بدون چون و چرا بپذیریم، بلکه باید با عقل و سنّت صحیحه و گفتار ائمّه حقّه تطبیق کنیم. آنچه را که درست است مى‏‌پذیریم و استفاده مى‌‏کنیم، و اگر أحیاناً در کتابهایشان چیزى نادرست به نظر آمد قبول نمى‌‏نمائیم، و آنرا حمل بر تقیّه و أمثالها مى‌‏کنیم؛ همانطور که دأب و دَیْدن ما در جمیع کتب حتّى کتب شیعه از این قرار است. در «محاضرات» محیى الدّین بسیارى از مطالب، خلاف عقیده ماست؛ آنها را قبول نمى‏‌کنیم؛ آنچه موافق تاریخ صحیح است و منافاتى با اصول ما ندارد البتّه مى‏‌پذیریم. و مطلب درباره «فتوحات» او و سائر کتابهاى او نیز از همین قبیل است.» (روح مجرد، ص351 و 352)

و نیز می‌فرمایند:

«در اینجا یاد آورى چند نکته نیکو است؛ نکته اوّل:

کسى که بر «فتوحات مکّیّة» محیى الدّین وارد باشد، در عین آنکه آنرا حاوى نکات دقیق و عمیق و أسرار عجیبه و علوم بدیعه متنوّعه مى‌‏یابد، مى‌‏بیند که حاوى بعضى از مکاشفات او نیز هست که با متن واقع و معتقَد شیعه تطبیق ندارد. مثل آنکه در اواخر کتاب «وصایا» ى خود که از کتب زیبا و مفید آنست، و آخرین باب از «فتوحات» را تشکیل می‌دهد، در دعاى وقت خاتمه مجلس می‌گوید:  ...» (روح مجرد، ص353)

عجیب‌تر از همه اینست که علامه طهرانی در همین کتاب پس از نقل برخی اشتباهات محیی‌الدین عین این اشکال را که آقای نصیری آورده، مطرح نموده و فرموده‌‌اند:

«و با وجود این نحوه از کشفیّات و مطالبى که در «فتوحات» است اگر کسى بگوید: پس چگونه کلام مرحوم قاضى صحیح است که: محیى الدّین چون از تصنیف «فتوحات مکّیّه» که آنرا بدون مراجعه به کتابى از حفظ نوشته بود فارغ شد، آنرا بر بالاى بام کعبه قرار داد تا یک سال در آنجا بماند، و پس از آن، آن را پائین آورد دید که همانطور که نوشته است باقى مانده و یک ورقه از آن تر نشده است و بادها آنرا متفرّق نکرده‌‏‌اند، با وجود کثرت باد و باران مکّه؛ و به مردم اذن استنساخ آنرا نداد مگر بعد از این عمل؟! جواب از دو نظر است: ... » (روح مجرد، ص356)

حقاً شرم‌‌‌آور است که انسان نسبتی ناروا به عالمی بزرگ بدهد و سپس اشکالی را که خود آن عالم در کتابش طرح و بررسی کرده و پاسخ داده از کتاب وی جدا کند و به نام خود به عنوان اشکال بر وی در رسانه‌‌های ملی مطرح نماید و آن نویسنده را مسخره کند و بگوید:

«از همه خوانندگان این مطلب تقاضا می‌شود پاراگراف بالا را یک بار دیگر بخوانند تا عمق عقلانیت و علمیت آقای وکیلی و اساتید و اقطاب عارف و فیلسوف ایشان روشن تر شود. این ادعای سخیف درباره فتوحات ابن عربی در حالی است که این کتاب مملو از مطالب خلاف عقل و برهان و ضد تشیع  است که یک نمونه آن را در زیر می‌‌آوریم»

آقای نصیری شکی نیست که افرادی که به مطالب شما علاقمند بوده و حرف‌‌های شما را باور می‌‌کنند به خود زحمت مراجعه به منابع اصلی را نمی‌‌دهند و باور می‌‌کنند که واقعاً علامه طهرانی چنین و چنان گفته‌‌اند ولی آیا در آخرت هم این حقائق مخفی خواهد ماند؟!

باری، با توجه به باطل‌‌بودن اصل این نسبت، بی‌‌‌اساس بودن این دو ادعای آقای نصیری نیز روشن می‌شود که:

1. علامه طهرانی بر درست بودن همه محتوای فتوحات به داستان تغییر نکردن عبارات فتوحات در بالای بام کعبه معظمه استدلال می‌کنند.

2. این استدلال غیرعقلانی است چون فتوحات مطالبی باطل دارد (که آقای نصیری به یکی از آنها به عنوان نمونه اشاره کرده است).

اما مفاد داستان مزبور چیست؟

آنچه به نقد آقای نصیری مربوط است روشن شدن بی‌‌اساسی اتهام مزبور می‌باشد. ولی جهت تکمیل این بحث سزاوار است نکته‌‌ای عرض شود.

سؤالی که ممکن است در اینجا مطرح شود اینست که با وجود باطل‌‌بودن برخی از مطالب فتوحات که همه بزرگان نیز بدان اشاره دارند، پس داستان مزبور چگونه قابل پذیرش است؟

ابتداءً باید دانست که مدار فن تاریخ بر مطلق ظن است. هر مسأله‌‌ای که سه شرط را داشته باشد در فن تاریخ مقبول است: 1. عادتاً محال نباشد؛ 2. از طرق قابل اعتنا و ظن‌‌آور نقل شده باشد؛ 3. معارض نداشته باشد.

از میرزای قمی منقول است که در پاسخ این سؤال که آیا در تاریخ می‌‌توان به قول یکی از علما اعتماد کرد هر چند ظن حاصل از آن ضعیف باشد، می‌‌فرماید:

«ظاهر این است که هر گاه معارضی در برابر نباشد و تصریح اصل از علمای تاریخ که اعتمادی به او باشد و مشهور به اعتماد و وثوق باشد کافی است مثل ابن جریر طبری و واقدی و مسعودی و ابن اثیر و امثال اینها هر چند از مخالفین باشند بلکه از نصاب و کفره باشند؛ چنانکه در هیئت از برای قبله عمل می‌‌کنند به قول حکمای یونان و دلیل بر حجیت این ظن همان دلیل حجیت ظنون در آن علوم است و آن اینست که در ترک مظنون یا ترجیح مرجوح لازم می‌‌آید یا ترجیح بلامرجح مخصوصاً در وقت انسداد باب علم. خلاصه اینکه فرقی نیست ما بین عمل به قول جوهری و فیروزآبادی و ما بین عمل به قول طبری و ابن‌اثیر و هکذا.» (طرائق الحقائق، ج1، ص467)

داستان مزبور شرط اول و دوم را برای قبول در فن تاریخ داراست؛ زیرا اولاً از اموری است که نظیر آن میان اهل طریقت بسیار واقع شده و در بین ایشان امری ممکن و طبیعی است گرچه برای دیگران بعید باشد و ثانیاً از طرق قابل اعتماد و اشخاص معتبر نقل گردیده است.

اولین منبعی که عجالةً این بنده بر آن اطلاع دارم کتاب «الاغتباط بمعالجة ابن الخیاط» از عالم مشهور اهل ‌تسنّن مجدالدین فیروزآبادی صاحب القاموس المحیط (م- 817) است که از بزرگان فقه و حدیث و ادب و لغت به شمار می‌‌آید و خصوصاً به اهل عرفان و آثار و احوال ایشان عنایت داشته و کتابش از منابع مورد اعتماد در شرح حال محیی‌الدین است.

وی در پاسخ یکی از منتقدین محیی‌الدین می‌گوید محیی‌الدین در عصر خود در میان علما زندگی می‌کرد و بسیاری وی را از نزدیک دیدند و همگی آنها وی را تعظیم و احترام نمودند و به جلالت قدر وی اعتراف نمودند. وی مدتی نیز مجاور مکه مکرمه بود و به سماع و اسماع حدیث می‌‌پرداخت و علمای مکه که بسیار نیز بودند به حضور در محضر وی تبرک می‌‌جستند و تألیفاتش را در نزدش می‌خواندند. سپس می‌‌گوید:

«و صنف فیها الفتوحات من ظهر قلبه و لمّا فرغ منها وضعها فی سطح الکعبة زادها الله تعظیماً و لم‌‌ینزلها الا بعد سنة فلمّا أنزلت وجدها کما وضعها لم‌‌یبتل منها ورقه و لا لعبت الریاح بها و أمطار مکة و ریاحها أمر عظیم فوق وصف الواصفین و حینئذ سنح للناس أن یکتبوها و ینشروها فهل الناس جهلوا حالهم و حاله؟!» (الاغتباط (ذیل کشف ما یرد به علی الفصوص)، ص 178)

(= محیی‌الدین در مکه مکرمه فتوحات را از بر نگاشت و چون از آن فارغ شد آن را بالای بام کعبه معظمه قرار داد و تا یک سال پائین نیاورد و چون آن را پائین آوردند دیدند که هیچ برگه‌‌ای از آن مرطوب نشده و بادها با آن بازی ننموده‌اند، در حالی‌‌که باران‌‌ها و بادهای مکه بسیار شدید است به گونه‌‌ای که قابل وصف نیست. و در این هنگام بود که به خاطر مردم رسید که این کتاب را بنویسند و نشر دهند. آیا مردم و عالمانی که در آنجا بودند از حال محیی‌‌الدین بی‌‌خبر بودند یا کارهائی جاهلانه می‌‌نمودند؟!)

جالب توجه آنست که فیروزآبادی با آنکه در مقام محاجّه  و جدل است این مطلب را ارسال مسلّم نموده به گونه‌‌ای که گویا در آن عصر از مشهورات و مقبولات بوده است.

پس از وی عبدالوهاب شعرانی (م- 973) که در تاریخ و آثار محیی‌الدین متخصص بوده و وثاقت او میان عامه و خاصه مورد توافق است (رک: روح مجرد، ص438 و 439) این مطالب را از فیروزآبادی با مختصر اختلافی نقل نموده که در پایان آن آمده است: «ما اذن للنّاس فی کتابتها و قراءتها الّا بعد ذلک» (= محیی‌الدین به مردم اجازه کتابت و قرائت فتوحات را نداد مگر پس از این واقعه) (الیواقیت و الجواهر، ج1، ص9؛ و رک: روح مجرد، ص356)

بنا بر این دو شرط اول گزاره‌های تاریخی در این داستان وجود دارد و باید بررسی کنیم که آیا معارضی دارد یا نه؟ ممکن است گفته شود که واقعیت عینی فتوحات و اشتباهات قطعی آن که کم نیز نیست، معارض با این نقل تاریخی است و لذا باید آن را رد کرد. ولی حق آنست که این واقعه با این اشتباهات تعارض ندارد.

وجوه مختلف توافق این داستان با اشتباهات فتوحات

برای حلّ این مسأله وجوهی احتمال داده شده که بررسی صحت و سقم آن از وظیفه این نوشتار کوتاه خارج است:

وجه اوّل: اینکه داستان مزبور مربوط به نسخه اوّل فتوحات است که محیی‌الدین در مکّه نوشته است و نسخه‌‌ای که امروزه متداول است نسخه دوّم است که در دمشق نگاشته شده و محیی‌الدین به تصریح خود در آن اضافاتی نموده است و چه بسا این اشتباهات از اضافات نسخه دوّم باشد. (رک: روح مجرد، ص356 و 357)

وجه دوّم: در فتوحات در طول تاریخ تحریفات و تغییرات فراوانی رخ داده است و چه بسا این اشتباهات جزء مطالبی باشد که دیگران بر فتوحات افزوده‌‌اند. (همان، ص 357-360)

وجه سوّم: حقیقت آنست که محیی‌‌الدین اصلاً‌ فتوحات را در مکّه به اتمام نرسانده است. وی در 599 در مکّه تألیف این اثر را آغاز نمود و در 629 در دمشق به پایان رساند (وی از 620 در دمشق بوده است) و پس از آن اقدام به نگارش نسخه دوّم آن نمود که در 636 دو سال قبل از رحلتش تمام شده است. (رک: الفتوحات المکیة، طبع عثمان یحیی، ج1، ص28؛ محیی‌الدین عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص 81، 100و105) و نیز می‌‌دانیم که محیی‌الدین در سال آغاز فتوحات یک یا دو سال بیشتر در مکّه نبوده است؛ چون در 601 وی به عراق سفر نموده است و مدتی به سفر پرداخت و دیگربار در 604 به مکه آمده و دوباره در 607 وی را در قونیه می‌یابیم. (همان، ص84-91)

آنچه معلوم است آنست که محیی‌الدین سِفر اوّل فتوحات را در سفر اول به مکه نگاشته و ظاهراً جریان مزبور نیز مربوط به همان سِفر اول فتوحات است نه تمام کتاب مزبور و در کلام فیروزآبادی و شعرانی نوعی مجاز به کار گرفته شده است.

وجه چهارم: امّا وجه چهارم آنکه این ماجرا ناظر به حق و باطل بودن مطالب فتوحات از منظر عقل عملی (باید و نباید) است نه از منظر عقل نظری (هست و نیست).

توضیح آنکه تأییداتی که در موارد استیذان و اجازه گرفتن در مکاشفات و کرامات و استخارات وجود دارد همه ناظر به جنبه باید و نباید می‌‌باشد نه درستی و خطای مطالب از جنبه مطابقت داشتن با واقع و عدم مطابقت.

فرض کنید نامه‌‌ای را برای دوستی می‌‌نگارید و نمی‌‌دانید که ارسال آن مصلحت است یا نه؟ و استخاره می‌‌نمائید و این کریمه شریفه می‌آید: « اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» (الزمر، 23) در فن استخارات این جمله بدان معنا نیست که محتوای نامه صد در صد صحیح است و مانند قرآن کریم از خطا معصوم می‌‌باشد بلکه بدین معناست که تمام محتوای نامه به گونه‌‌ایست که صلاحیّت ارسال نمودن و تأثیر‌گذاری در شخص مقابل را دارد. به تعبیر دیگر تمام نامه با توجّه به قابلیّت نویسنده و خواننده و شرائط دیگر مصداق «باید» است و ارسال آن حسن عقلی دارد و مورد نهی و «نباید» خداوند متعال نیست و بدیهی است که اگر نویسنده یا مخاطب کامل‌‌تر می‌‌بود چه بسا این نوشته مناسبت نداشته و محتاج اصلاحاتی بود.

از این دست حوادث در میان ارباب مکاشفات و استخارات بسیار است و داستان مزبور نیز ظاهراً از همین باب است؛ زیرا محیی‌الدین در مقام استیذان بوده و می‌‌خواسته بداند آیا نشر این اثر با این کیفیت مورد رضای حضرت حق جلّ‌وعزّ هست یا نه؟ و خداوند متعال نیز تألیف وی را تأیید نموده است.

فتوحات محیی‌الدین رضوان‌الله‌ و‌رحمته‌علیه گرچه اشتباهاتی دارد ولی با این وجود، همه مطالبش از جهت عقل عملی در آن زمان و آن عصر حق بوده و رضای خداوند متعال بوده که با آن کیفیت منتشر گردد و همه آنچه شیخ نوشته  - به تعبیر خودش در مواضع متعدد - به القاء الهی است (الفتوحات المکیه، ج3، ص456؛ و رک: الکبریت الاحمر، هامش الیواقیت و الجواهر، ج1، ص4و5) (در مجموعه بحث‌‌های نگارنده در باب تشیع محیی‌الدین که امید است موفق به نشر آن گردد، توضیح و اثبات حقانیت فتوحات از جهت عقل عملی به تفصیل خواهد آمد).

فتوحات در نوع خود بی‌‌نظیر است و از محیی‌الدین که در بلاد اهل تسنّن و سرزمینی که چند قرن تحت سیطره امویان بوده، نشو و نما یافته و با مبانی حدیثی و کلامی عامّه تربیت شده، بیش از این توقّعی نبوده است. به تعبیر زیبای علامه طباطبائی «هر علمی عصری دارد و مصری و نسلی و هر علمی روزی هر زمانی نیست» (رک: مهر استاد، ص119) آری، محیی‌الدین برای عصر خود و قرن‌‌ها پس از خود تا به امروز اقیانوسی از علم و معرفت و حکمت است.

محدث عالیقدر و عارف بزرگ ملا محمدتقی مجلسی چه زیبا می‌فرماید:

«مجملا اگر دانشمندى را حالت فهمیدن کلام شیخ محى‌الدین بوده باشد، مى‌‏داند که فضیلت و حالت او در چه مرتبه بوده است؛ چنان که مولانا جلال دوانى در شرح رساله زوراء اطناب در مدح او کرده و همچنین مولانا شمس الدین خفرى و همچنین شیخ بهاء الدین محمد و مولانا صدر الدین محمد شیرازى، بلکه جمیع محققین و مدققین خوشه چین خرمن اویند.

از آن جمله یک جلد فتوحات در استنباط علوم است از قرآن مجید، و اشاره به زیاده از هزار نوع از علم کرده در آن که بکر است و نرسیده‌‏اند به آن مگر بعضى از عارفان. و مولانا جلال در شرح زوراء نقل کرده است که تا محیى الدین ظاهر نشد، جمیع علوم ظاهر نشد و اکثر شبهات علم و ربط حادث به قدیم و غیر آن را از کلام محى الدین حل نموده‏» (صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست، ج‏2، ص: 642؛ در ضمن رساله اصول فصول التوضیح؛ صحّت استناد این رساله را به مرحوم مجلسی، این بنده در جای دیگر به تفصیل بررسی نموده است.)

و حضرت آیة‌‌الحق و العرفان حاج میرزا علی آقای قاضی می‌‌فرمودند: «بعد از مقام عصمت و امامت، در میان رعیت احدى در معارف عرفانى و حقائق نفسانى در حد محیى الدین عربى نیست و کسى به او نمى‌رسد. و نیز فرمود که ملاصدرا هر چه دارد از محیى‌الدین دارد و در کنار سفره او نشسته است.» (دومین یادنامه علامه طباطبائى، ص: 41)

و نیز می‌‌فرمودند: «اگر من قبل‌ها می‌‌شنیدم که در بین آحاد رعیت بعد از مقام عصمت کسی به پایه محیی‌الدین بن عربی نمی‌رسد، الان دارم این امر را مشاهده کرده و می‌بینم. (پایگاه اطلاع‌‌رسانی حضرت استاد حسن رمضانی، مصاحبه با استاد درباره علامه سید علی آقا قاضی)

و علامه طباطبائی می‌‌فرمودند: «شیخ اکبر محیى الدین عربى، حقایق و معارف را در فصوص الحکم مشت ‏مشت آورده است، و در فتوحات مکّیه دامن دامن.» (هزار و یک کلمه، ج‏2، ص: 128، کلمه 242)

آری همه سخن در این است که به قول مرحوم مجلسی: «اگر دانشمندى را حالت فهمیدن کلام شیخ محی‌الدین بوده باشد ...» ولی با این همه محیی‌الدین نه خودش معصوم بوده و نه آثار و تألیفاتش از خطا مبراست و علی‌رغم عظمت مطالبش در باب توحید و مقام انسان کامل و ظرائف سلوک ولی در جهات دیگر، اشتباهات دارد و به قول مرحوم آیت‌‌الله الهی (اخوی علامه طباطبائی) قدّس‌سرّهما:

«روزگاری علما می‌گفتند که خورشید در آسمان چهارم و به دور زمین می‌‌چرخد و محیی‌الدین عربی محصول این روزگار بود، یعنی با آن افکار دانشمندان، عارفش این بود. الآن که نظرات دانشمندان عوض شده و ما می‌‌دانیم که زمین به دور خورشید می‌‌چرخد چه تغییراتی در عرفانش حاصل شده است؟ باید تغییر حاصل شود... وقتی در عالم تکامل ایجاد می‌‌شود باید در عرفان هم تأثیر داشته باشد. عرفان محیی‌‌الدین باید اصلاح شود.» (الهیه، ص91 و 92)

باری، ماجرای پهن نمودن فتوحات مطلبی نیست که بتوان به آن یقین نمود چنانکه بر اساس قوانین  فن تاریخ وجهی برای رد کردن آن نیز وجود ندارد. حضرت علامه طهرانی نیز نه فقط مطالب فتوحات را درست نمی‌‌دانند بلکه این داستان را نیز به عنوان دلیل بر چیزی نیاورده‌‌اند و فقط آن را به مانند یک حکایت تاریخی نقل نموده و بررسی تاریخی نموده‌‌اند و نسبت‌‌های باطل و بی‌‌اساس آقای نصیری در این مسأله نیز مانند دیگر مسائل بسی جای تعجّب است.

آیا کتاب روح مجرد مملوّ از نکات غیر عالمانه و قابل نقد است؟

از دیگر ادعاهای آقای مهدی نصیری این بود که کتاب روح مجرد مملوّ از نکات غیر عالمانه و قابل نقد است. با آنچه گذشت پاسخ این ادعا نیز خود به خود روشن است. کسی که این قدر بی‌‌دقت است که مطلب علامه طهرانی را که بارها به آن تصریح کرده‌‌اند، به عنوان اشکال بر خود آن ایشان طرح می‌‌کند چه توقّع فهمیدن دقائق عرشی کتاب روح مجرد است؟ کتابی که در عصر اخیر در تبیین حالات انسان کامل و مراحل سیر وی  از اواخر سفر اول تا تمکّن در عالم بقاء یقیناً بی‌‌نظیر است.

کسی حق دارد درباره عالمانه بودن یا نبودن محتوای این کتاب قضاوت نماید که بهره‌‌ای کافی از علم برده و دارای دقّت و ظرافت و تیزهوشی باشد و گرنه همچون برادران مخالف فلسفه همواره در غفلت از این ماء معین مانده و در تشنگی خواهد سوخت.

عظمت علمی حضرت آقای حدّاد (نفعنا الله تعالی بعلومه)

و امّا آخرین نکته در این باب آنکه آقای نصیری بر معارف عرشی حضرت آقای حدّاد، طعنه زده و همراه با استهزاء مقامات علمی ایشان را مخالف با عرائض این بنده در زمینه ضرورت تخصص در مسائل علمی شمرده‌‌اند.

پاسخ این سؤال نیز گرچه بر همه فضلا آشکار است ولی به جهت تکمیل بحث، نگارنده باز هم بدان اشاره می‌‌نمایم.

ضرورت تخصص که به امید الهی در آینده مشروحاً از آن بحث خواهد شد، مربوط به حوزه علم حصولی است. از مسائل مسلّم اسلام و خصوصاً تشیّع است که علم و حکمت به دو گونه قابل حصول است: 1. با درس خواندن 2. با افاضه الهی

در قرآن از اعطاء حکمت به لقمان نام برده شده و در روایات شیعی نمونه‌‌های فراوانی از این دست وجود دارد تا جائیکه در باب فضائل جناب سلمان رضوان‌الله علیه وی را عالم به تمام علوم اولین و آخرین شمرده‌‌اند (رک: نفس الرحمن، ص 239-343؛ بحار الأنوار، ج22، ص315-355) و معلوم است که سلمان این علوم را با تحصیلات رسمی حاصل ننموده‌‌اند.

مرحوم حضرت آقای حدّاد در عصر اخیر از بهترین نمونه‌‌های همین حقیقتند که خداوند گاه چشمه‌های جوشان حکمت را بر زبان آهنگری جاری می‌‌فرماید که مجتهدین بزرگ عصر همچون علامه‌ طهرانی، آیة الله شهید مطهری، آیة الله سید عبدالکریم کشمیری، آیة الله سید مصطفی خمینی، آیة الله شهید دستغیب و ... پروانه‌‌وار به گرد او چرخیده و از آن استضائه می‌‌نمایند.

به هر حال بی‌‌ربطی این اشکال به عرائض حقیر در زمینه ضرورت تخصص، واضح‌‌تر از آنست که محتاج اطاله سخن باشد. امید است که خداوند توفیق احتراز از اهانت به اولیاء و توبه از آن را به همگان عنایت فرماید.

تقاضای مجدّد حقیر از آقای نصیری آنست که در پاسخ این شماره از مناظره مکتوب نیز – اگر پاسخی دارند – بحث را از تمرکز خارج ننمایند و فقط به دفاع از مطالبی که گفته بودند و نقد شد بپردازند که عبارت بود از:

1. آقای وکیلی خیال می‌‌کند که اهل توحید معتقدند خدا در «گوشه‌‌ای از آسمان» قرار دارد و از آنجا ربوبیت می‌‌کند.

2. علامه طهرانی همه محتوای فتوحات را صحیح می‌‌دانند.

3. ایشان بر این امر به داستان تغییر نکردن عبارات فتوحات در بالای بام کعبه معظمه استدلال می‌‌کنند.

4. این استدلال غیرعقلانی است و فتوحات مطالبی باطل دارد.

5. آقای حدّاد – طبق ادعای آقای وکیلی - فاقد مقام علمی لازم برای اظهار نظر در مسائل عرفانی هستند، چون 15 تا 25 سال تحصیلات تخصصی ندارند.

نگارنده آماده ادامه بحث در زمینه همه شبهات عرفان و حکمت با رعایت ترتیب، صبر و حوصله است.


نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 106
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 11
  • کمال ۱۳:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 5
    این مناظره است یا فحش نامه؟!
  • سلطان ۱۳:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 2
    مشرق جان کامنت قبلیمو نذار اشتباه فرستادم!!!!!!!!!!!!!
  • ۱۳:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    1 0
    أحسنت
  • حمید ۱۴:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    4 0
    فحش نامه ، یادداشت آقای نصیری است لطفا انصاف را مراعات کن
  • احمدرضا ۱۴:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    4 0
    بسیار زیبا و عالمانه و دقیق است بیانات و نوشتجات حجت الاسلام وکیلی. واقعاً لذّت بردم. نه فقط به خاطر دفاع از حکمت و عرفان. به خاطر بیانات دقیق و موشکافانه ایشان.
  • برادر ۱۴:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    1 4
    عزیزم با مچ گیری تو از نصیری و مچ گیری نصیری مشکلی حل نمیشه . اینا همش تکرار مکرراته و از این حرفهای تکراری خسته شدیم. دو کلمه حرف حساب در مورد خدا و راه شناخت خدا از دیدگاه قرآن و پیامبر و ائمه علیهم السلام بزن. تا بیبینیم چیزی تو چنته داری یا نه .. با سخنان حضرت صدرا و حضرت حداد و حضرت تهرانی مشکل حل نمیشه.
  • محمودی ۱۴:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    1 0
    دوستان اینقدر روی این قضیه ی فحش و توهین و بی ادبی مانور ندهند. بابا دوتا محقق جوان اند. ادبیاتشان کمی تند است، هر دو هم می گویند تندی لازم است. الحمدلله بحث خوبی است. دو طرف احترام هم را دارند و مودبانه می نویسند. فقط آقای نصیری اگر دست از تیکه انداختن و به حاشیه بردن بحث پرهیز کنند بحث بسیار خوبی خواهیم داشت. متمرکز اشکالات آقای وکیلی را جواب بدهد آقای نصیری. مسائل جدید مطرح نکند.
  • ۱۴:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    3 0
    عزیزم ! این بزرگانی که نام بردی بزرگترین عرفای تاریخ اند. به سخنان چند روز پیش رهبری درباره طریقه مرحوم سید علی آقا قاضی مراجعه کن. سه جلد الله شناسی دارد مرحوم علامه طهرانی، می توانی مراجعه کنی استفاده کنی. سطحت اونقدر نیست. آموزش عقاید آیت الله مصباح را بخوان.
  • ۱۴:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    آقای "برادر" دوست "ناشناس" خوب فرمودند. اینها بحث های مقدماتی است و لازم است. و إلّا آقای نصیری و امثالهم باز تمام نظرات توحیدی عرفایی مثل حضرت امام و علامه طباطبایی و علامه طهرانی و ایت الله جوادی آملی را کفر و شرک می خوانند. فقط ادعا و باز هم ادعا...
  • منصوره رفعتی ۱۴:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    یک چیزی از همین الآن کاملاً مشخص است. آقای نصیری ساکت نمی نشیند و جواب هایی منتشر می کند. حالا ما چه کنیم که از این بحث ها فایده ببریم ؟؟؟؟ یا چیزی دست گیرمان بشود که حق با کدام طرف است ؟؟؟؟ واقعاً دوستان دقت کنند به این سوال و فکر کنند.... چه باید بکنیم ؟ به نظر بنده : باید از نگاه های سطحی و اولیه بیایم بیرون و تعصبات رو کنار بذاریم. یعنی واقعاً هرچی قبلاً خوندیم و شنیدیم بذاریم کنار و اشخاص رو هم در نظر نگیریم. واقعاً آزاد اندیشانه تحلیل کنیم سخنان دو طرف را. فقط در همین بحث، ببینیم چه کسی دارد دقیق و علمی و بر اساس حق سخن می گوید و چه کسی بیراهه می رود. اگر جایی لازم بود مراجعه کنیم به اصل کتاب ها. اشکالاتی که مطرح می شود را پیگیری کنیم که آیا طرف دیگر مناظره جواب می دهد یا نه. در مناظره قبلی دو استاد، در مورد "حزن و سرور سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا"؛ اگر این کار توسط دوستان انجام می شد واقعاً حق کاملاً واضح و روشن می شد. http://masontube.ir/1391/08/27/post-2462
  • روح الله ۱۵:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    1 0
    واقعاً به زبان منطق و فطرت سخن گفته شده : آقای نصیری که از آقای میلانی هم بی‌دقت‌ترند حتی نتوانسته‌اند الفاظ حقیر را درست نقل کنند و عبارت بنده را به این شکل نقل نموده‌اند: «آقای متخصص، درکی کودکانه از مسئله توحید را به متکلمان و مخالفان وحدت وجود و نظریه عینیت خالق و مخلوق نسبت می‌دهد و خیال می‌کند که اهل توحید معتقدند خدا در «گوشه‌ای از آسمان» قرار دارد و از آنجا ربوبیت می‌کند!» یعنی صراحةً به جای «عالم هستی» که تعبیر حقیر است کلمه «آسمان» را نهاده و گفته‌اند از دید بنده مخالفان وحدت وجود خداوند را در «گوشه آسمان» می‌دانند و سپس در مقام نقد عباراتی را شبیه آقای میلانی نثار نگارنده کرده و نوشته‌اند: «و این فهم از حرف مخالفان وحدت وجود واقعا خنده آور است. این مطلب جاهلانه‌ترین مطلبی است که ممکن است به مسلمانان نسبت داده شود. هیچ‌یک از علمای شیعه و مسلمانان ـ به جز فرقه مجسمه که خدا را جسم می‏دانند ـ به چنین اباطیلی معتقد نیستند. بدون شک هر کس که نسبت به توحید اسلامی و اعتقادات عموم مسلمانان این‌قدر بی‌خبر باشد حق دارد که از توحید اسلامی فرار کرده، و به دامن تصوف و عقاید مشرکانه یونان و هند و امثال آن پناه ببرد.» آری، حقیر بارها عرض کرده‌ام عموم مخالفان عرفان (تفکیکیان و غیرتفکیکیان) در حد کتاب بدایة الحکمه، توفیق فهمیدن مطالب حکمت الهی را نداشته‌اند. بسیاری از برادران ایمانی می‌پندارند این سخن تعارف یا مبالغه است؛ ولی نگارنده همواره تأکید کرده‌ام که این سخن بیان شفاف حقیقت است که از سر دلسوزی و خیرخواهی عرض می‌شود تا شاید این مخالفان را از این معاصی کبیره که همواره بدان مبتلا می‌باشند متنبه نموده و نجات دهد. در سر کلاس‌ درس اسفار یا نهایةالحکمة اگر استادی بگوید «خداوند از دید متکلمین در گوشه عالم هستی است» و طلبه‌ای برداشت کند که «خداوند در گوشه آسمان است» بدون هیچ تعارفی عذر آن طلبه را می‌خواهند و از وی تقاضا می‌کنند برای به دست آوردن دقّت و فهم قوی مدّتی به خواندن منطق و کتب استدلالی همچون مطوّل یا قوانین یا رسائل مشغول شود تا ذهنش قوّت گرفته و بتواند ظرائف عبارات را درست متوجّه گردد و دوره‌ای نیز اشارات یا بدایه را تحصیل کند تا تفاوت «عالم هستی» را با «آسمان جسمانی» بفهمد؛ ولی مع الأسف در رسانه‌های ملّی می‌بینیم کسانی برای مناظره یا اظهار نظر پیرامون فلسفه حاضر می‌شوند که حتّی شایستگی شاگردی درس نهایه و اسفار را هم ندارند. آقای نصیری عزیز! آیا شما که هنوز توان درست فهمیدن یک عبارت ساده از یک طلبه عادی را که در یک جلسه عمومی بیان شده ندارید، صحیح است که مجلّه‌ای تأسیس کنید و در آن به نقد ملاصدرا و محیی‌الدین و علامه طهرانی و علامه حسن‌زاده بپردازید؟ آیا عقلاً یا شرعاً صحیح است که داعیه مناظره با اساتید سطوح عالی عرفان و حکمت یا دیگر فضلا را داشته باشید؟ شما که عبارت چون بنده‌ای را در شرائط کاملاً آرام و با فرصت فراوان می‌خوانید و باز درباره آن اشتباهاتی چنین فاحش می‌نمائید، آیا می‌پندارید کلمات استادان فن را در مناظره درست متوجّه می‌شوید که در همان مجلس نقد نمائید؟ آری فهمیدن عبارتی ساده از طلبه‌ای عادی کمی آشنائی و تخصص می‌خواهد. آیا فهمیدن عبارات فصوص و فتوحات و اسفار تخصص نمی‌خواهد؟ متفکر عالی‌قدر و مدافع بزرگ اسلام وتشیّع مرحوم آیةالله مطهری می‌فرماید: «مهمترین کتابهاى او (محیی‌الدین) یکى فتوحات مکیّه است که کتابى است بسیار بزرگ و در حقیقت یک دایرة المعارف عرفانى است. دیگر کتاب فصوص الحکم است که گرچه کوچک است ولى دقیق‌ترین و عمیق‌ترین متن عرفانى است. شروح زیاد بر آن نوشته شده است. در هر عصرى شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند. (مجموعه‏ آثار استادشهیدمطهرى، ج‏23، ص60) به نظر شما آیا رواست که هر کس از راه برسد و مجله و همایش و سخنرانی در نقد این کتاب‌ها تشکیل دهد؟ برادر عزیز شما به خاطر نداشتن دقّت و ناآشنائی با مباحث معرفتی، عبارت بنده را تحریف نموده و نسبت ناروا دادید و استهزاء نمودید. بنده نیز از آنچه حقّ الناس بود درباره این نسبت و ده‌ها نسبت خلاف واقع دیگر گذشتم و هیچ مطالبه‌ای در دنیا و آخرت ندارم؛ ولی بدانید گرچه شاید خداوند متعال از تهمت زدن به بنده راحت بگذرد ولی نسبت به اولیائش غیور است و به خدا قسم بابت هر کلمه بلکه هر حرف از افترائاتی که تا به حال به اولیاء الهی زده و میان عده‌ای افراد بی‌اطلاع و بی‌خبر منتشر ساخته‌اید در آخرت در موقف حساب و عرض ماه‌ها و سال‌ها باید پاسخگو باشید. و ما علینا الّا البلاغ. امید است که پند گیرند... !
  • همت ۱۵:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    نه کمال جان این یک جور ادبیات است که در بین برخی از اهالی فلسفه و عرفان رایج است و آقای وکیلی خرّیط این ادبیات و فن است!
  • ۱۵:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    مطالب بیان شده توسط آقای وکیلی جذاب است و خدا خیرشان دهد ولی خواهشمند است حتی اگر آقای نصیری در بیان مطالب به گمان شما استهزاء و یا هر رفتار ناشایست دیگری داشته اند "شما نیز در بیان مطالب از کلمات طعن آمیز استفاده نکید" و فقط به پاسخ علمی به مطالب کفایت کنید زیرا شبهه "لگد مال کردن دیگران از روی خصومت" در اذهان ایجاد می شود که حتما شیوه بزرگانی چون "حداد" نبوده است. "رجوع شود به برخورد آقای حداد با "مادر زن" ایشان وقتی به ایشان مستقیم اهانت می کرده"
  • ناجی ۱۵:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    آقای وکیلی آن قدر حضزت حضرت و علامه علامه می کند که آدم می ترسد کمی فکر کند. لطفا از حجم تبلیغات بکاهید و به استدلال بپردازید.
  • ۱۵:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    1 0
    برادر! اینها با همین حضرت حضرت کردنها خرافی ترین و غیر عقلانی ترین حرفها را در بین عده ای جا انداخته اند و حالا تو می خواهی دیگر حضرت فلانی و بهمانی نگویند.
  • عرفان شناس ۱۵:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    2 0
    آقای روح الله! اهانت به اولیاء نشده است بلکه اهانت به خود خداوند شده است چون حضرت سید هاشم حداد و حضرت علامه طهرانی انسان کامل بودند و در مباحث عرفانی ثابت شده است که انسان کامل خود خداست. فتامل جیدا
  • ۱۵:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    و اینکه به تعبیر استاد مطهری انسان کامل عین خدا و خود خداست و می دانست که حضرت سید هاشم حداد یک انسان کامل است این گونه به ایشان جسارت نمی کرد!
  • عمو ۱۵:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    عالی بود. ممنونم. تمرکز بحث بهترین راهکار برای رفتار جناب نصیری در مباحثه است. همانطور که برای مطالب قبلی جوابی وجود نداشت برای این مطلب هم تا زمان ارائه مطلب بعدی جوابی وجود ندارد. البته بعید نیست آقای نصیری صبر کنند تعدادی از مطالب منتشر شود و سپس پاسخ گویی کنند. چنانکه در مطلب پیشین ایشان نیز دقیقا همین اتفاق افتاد.
  • ۱۵:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    نترس پسرم فکر کن. احترام بزرگان را نگاه داشتن هیچ ایرادی ندارد. از آقای نصیری و امثالهم که می گویند آقای حسن زاده و آقای جوادی که بهتر است. خیال می کنند بقال سر کوچه را صدا می زنند.
  • ۱۵:۴۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    صدها نفر از بزرگان حوزه با این شرایطی که شما فرمودید با آقای نصیری و استادش میلانی بحث کرده اند. فایده ای ندارد. وقتی این آقایان اینگونه بی ادبی و جسارت و هتاکی به علما و عرفای بزرگ می کنند. لازمه نهی از منکرشان کمی تندی در کلام است.
  • هرکول ۱۵:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    یک سوال اگر بپذیریم که محی الدین یک سنی متعب است آیا اینقدر منابع شیعه خالی و تهی است که نیاز به فتوحات مکیه و امثال هم داریم؟ حدایا تمامی دوستداران محی الدین را با ایشان محشور بفرماید ان شاء الله
  • روح الله ۱۵:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    این ادعای آقای نصیری که حضرت علامه طهرانی قدّس‌سرّه همه محتوای فتوحات را درست می‌دانند کذب محض است و نگارنده نمی‌دانم که این سخن عجیب و نسبت ناروا را آقای نصیری از فرط بی‌دقّتی ساخته‌اند یا از سر بی‌تقوائی؟ و البته حسن ظن این بنده شخصاً به ایشان آنست که بی‌دقتی،‌ ایشان را به اینجا کشانده که به اولیاء خدا تهمت زده و سپس استهزاء نمایند. در کتاب شریف روح مجرّد چنان که روشن است شروع بحث با این مطلب است که مرحوم حدّاد برخی از محتویات فتوحات را باطل می‌‌دانستند و بر اساس مشاهدات خود آن را رد می‌‌کردند. حضرت علامه پس از این در طی بحث چندین بار این نکته را گوشزد می‌‌کنند که فتوحات آمیخته‌ای از حق و باطل است و باید محتویات آن را با عقل و نقل محک زد. چرا آقای نصیری اینگونه تقطیع و تحریف می کند کلمات عرفا را ؟؟؟؟ از خدا نمی ترسد ؟؟؟ دوستان که می خواهند حق برایشان واضح شود لطفاً به کتاب روح مجرّد رجوع کنند. حقاً شرم‌‌‌آور است که انسان نسبتی ناروا به عالمی بزرگ بدهد و سپس اشکالی را که خود آن عالم در کتابش طرح و بررسی کرده و پاسخ داده از کتاب وی جدا کند و به نام خود به عنوان اشکال بر وی در رسانه‌‌های ملی مطرح نماید و آن نویسنده را مسخره کند. آقای نصیری شکی نیست که افرادی که به مطالب شما علاقمند بوده و حرف‌‌های شما را باور می‌‌کنند به خود زحمت مراجعه به منابع اصلی را نمی‌‌دهند و باور می‌‌کنند که واقعاً علامه طهرانی چنین و چنان گفته‌‌اند ولی آیا در آخرت هم این حقائق مخفی خواهد ماند؟!
  • طلبه ۱۵:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    1 0
    آقای وکیلی ـ با بی تقوایی ـ شهید عزیز آیت الله دستغیب را در زمره عرفا و مریدان آقای سید هاشم حداد قرار داده است در حالی که آن شهید عزیز وحدت وجود را ـ که بیت الغزل اعتقادات آقای حداد و مریدان و دستبوسان وی است ـ نظریه ای باطل و غیر معقول و التزام به لوازم آن را موجب خروج از دین می دانست. آن شهید در کتاب 82 پرسش در پاسخ به سئوالی این مطلب را مطرح کرده است. ببینید: سوال : "داخل فى الاشیاء لاکشى ء داخل فى الشى ء و خارج من الاشیاء لاکشى ء خارج من شى ء".توضیح حدیث فوق را بیان فرمایید. آنهایى که به وحدت وجود قائلند چه مى گویند و ردّ آنها چیست ؟ جواب : مورد سؤال جمله اى است از حدیثى که در کتاب اصول کافى از حضرت امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) نقل نموده و مفاد این حدیث بیان تنزیه حق تعالى از اوصاف و احوال جسم و جسمانیات است و تمام حدیث این است : «سئل امیرالمؤ منین (علیه السّلام) بم عرفت ربک ؟ قال :بما عرّفنى نفسه ، قیل :وکیف عرّفک نفسه ، قال :لا یشبهه صورة ولا یحس بالحواس ولا یقاس بالناس ،قریب فى بعده بعید فى قربه فوق کلّ شى ء ولا یقال شى ء فوقه ، اءمام کل شى ء و لایقال له اءمام ،داخل فى الاشیاء لا کشى ء داخل فى شى ء و خارج من الاشیاء لاکشى ء خارج من شى ء،سبحان من هو هکذا و لا هکذا غیره ولکل شى ء مبتدء.» ترجمه حدیث : سؤ ال گردید از امیرالمؤ منین (علیه السّلام) به چه چیز شناختى پروردگارت را؟ فرمود: به آنچه شناسانید به من خودش را. گفته شد: چگونه شناسانید به تو خودش را؟ فرمود: شناسانید مرا به اینکه شبیه نیست هیچ صورتى را و احساس ‍ کرده نمى شود به هیچ یک از حواس و قیاس کرده نمى شود به انسان یعنى جسم نیست و از صفات خلق منزه است ، از حیث احاطه علمیه و قدرتش به جمیع خلق نزدیک است با اینکه از حیث ذات و صفات از جمیع ممکنات دور است و از احاطه عقول و اوهام و افهام دور است . با اینکه نزدیک است به همه چیز؛ چون همه به او قائم هستند، فوق هر چیزى است از حیث قدرت و غلبه و کمال و جمیع صفات و گفته نمى شود که چیزى فوق اوست (فوق به حسب مکان نیست بلکه به رتبه و کمال است ) .«داخل فى الاشیاء» یعنى خالى نیست شیئى از اشیا و جزئى از اجزاى عالم از تصرف و تدبیر او و حضور علمى او و افاضه فیض وجودش بر او. «لاکشى ء داخل فى الشى ء» یعنى نه مثل دخول جزء در کل مثل دخول روغن در شیر و نه مثل دخول عارض در معروض و نه مثل دخول متمکن در مکان ، مثل نشستن بر تخت و نه مثل دخول حرارت در آب ؛ زیرا هر یک از این سه قسم ، از اوصاف و حالات جسم و جسمانیات است .«خارج عن الاشیاء» یعنى خارج است ذات مقدس او از اینکه مقارن و ملابس با اشیاء باشد و منزه است از اینکه متصف شود به صفات آنها. «لاکشى ء خارج من شى ء» یعنى نه مثل خروج چیزى از چیزى به خروج و بعد مکانى یا محلى و بالجمله معیت قیومیت الهیه باجمیع اشیا و شدت قرب و احاطه کلیه او با همه ، شبیه و نظیرى ندارد چنانچه مباینت او از جمیع اشیاى آن هم نظیرى ندارد بلى براى تقریب به ذهن به بعضى از وجوه مى توان به روح و نفس ناطقه انسانى مثال زد. مسلّم است که هیچ جزئى از اجزاى بدن نیست مگر اینکه مورد تصرف و تدبیر و احاطه نفس است با اینکه نسبت به هیچ جزئى نمى شود گفت روح در اوست پس هم در بدن است و هم خارج از بدن ، اما نه مثل دخول و خروج اجسام که قبلا ذکر گردید. و نیز قریب است به بدن از حیث تصرف و احاطه و دور است از بدن از حیث مقام ذات و استقلال و تنزه از عوارضات جسد. پوشیده نماند که قرب و بعد حقتعالى نسبت به جمیع عالم فوق قرب و بعد روح است نسبت به جسد که ذکر گردید و جایى که انسان از درک کیفیت قرب و بعد روح نسبت به جسد عاجز است پس به طریق اولى عاجز خواهد بود از درک کیفیت قرب و بعد حقتعالى : « (فسبحان اللّه ) الذى لایدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن ».[۲] و اما سؤال از وحدت وجود: قائلین به وحدت وجود فِرَق مختلفه هستند و بعضى از آنها مى گویند وجود واحد حقیقى است و موجودات مکثره نمایشات و تجلیات اوست و به دریا و موجهاى آن مثال مى زنند و این حرف در نزد عقلا غیرمعقول است . چگونه عاقلى مى تواند باور کند که این همه موجودات مکثره که هر یک منشاء اثر خاص است تمام موهومات باشد و غیر از یک وجود بیش نباشد و تشبیه به دریا و موجهاى آن و مثالهاى دیگرى که زده اند خیلى بى باکى است. با اینکه «لیس ‍ کمثله شى ء و سبحان اللّه عما یصفون » علاوه بر این ، امورى که لازمه این مذهب است التزام به آنها موجب خروج از دین است و لذا حضرت آیت اللّه آقاى آقا سید محسن حکیم – رضوان اللّه علیه – که یکى از مراجع تقلید بودند، در شرح عروة الوثقى پس از نقل احوال قائلین به وحدت وجود مى نویسند: «حسن الظن بهولاء القائلین بالتوحید الخاص و الحمل على الصحة الماءمور به شرعا یوجبان حمل هذه الاقوال على خلاف ظاهرها والا فکیف یصح على هذه الاقوال وجود الخالق والمخلوق و الا مر و الماءمور والراحم والمرحوم ؟! …».[۳] یعنى چون شرعا ماموریم به حسن ظن به هر کس که مسلمان است و نیز ماءموریم که اقوال و افعال هرمسلمانى را حمل بر صحت کنیم ، لذا مى گوییم قائلین به وحدت وجود، مراد آنها ظاهر کلامشان نیست ؛ زیرا مستلزم لوازم فاسده است که از جمله آنها انکار شرایع است بلکه معناى صحیحى قصد نموده اند وگرنه ظاهر این حرف با شرایع منافى است چنانچه قبلا گفته شد: (سُبحَانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ…)[۴] (وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).[۵] پاک از آنها که عاقلان گفتند پاکتر زانکه غافلان گفتند آقای وکیلی چه جوابی در پیشگاه خداوند برای ایراد اتهام عارف و صوفی مسلکی به آن شهید موحد قرانی و ذوب شده در اهل بیت علیهم السلام دارد؟
  • هرکول ۱۵:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    نا شناس اولی . یه سوال؟؟؟ چر از اول اسلام تا حالا همچین عرفایی پیدا نشده ؟؟؟ یهنی یهو آسمون پاره شد این عرفای گرام پیدا شدند . امثال کلینی مفید صدوق و .. و ... و ... به اندازه این آدم ها هم نمی فهمیدند؟؟؟!!! یه خرده چشمتو باز کن
  • ۱۶:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    این توهم شماست آقای اخوی طلبه ! ارادت شهید دستغیب به مرحوم حداد در مسائل معنوی و سلوکی از امور مسلم است و اسناد واضحی دارد.
  • مریم ۱۶:۰۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    بچه جان باز که بدون اجازه بزرگتر ها اومدی پای کامپیوتر. برو کاکاتو بخور. اینجا جای بحث علمی است نه بچه بازی. حضرت آیة‌‌الحق و العرفان حاج میرزا علی آقای قاضی می‌‌فرمودند: «بعد از مقام عصمت و امامت، در میان رعیت احدى در معارف عرفانى و حقائق نفسانى در حد محیى الدین عربى نیست و کسى به او نمى‌رسد. و نیز فرمود که ملاصدرا هر چه دارد از محیى‌الدین دارد و در کنار سفره او نشسته است.» (دومین یادنامه علامه طباطبائى، ص: 41) و نیز می‌‌فرمودند: «اگر من قبل‌ها می‌‌شنیدم که در بین آحاد رعیت بعد از مقام عصمت کسی به پایه محیی‌الدین بن عربی نمی‌رسد، الان دارم این امر را مشاهده کرده و می‌بینم. (پایگاه اطلاع‌‌رسانی حضرت استاد حسن رمضانی، مصاحبه با استاد درباره علامه سید علی آقا قاضی) و علامه طباطبائی می‌‌فرمودند: «شیخ اکبر محیى الدین عربى، حقایق و معارف را در فصوص الحکم مشت ‏مشت آورده است، و در فتوحات مکّیه دامن دامن.» (هزار و یک کلمه، ج‏2، ص: 128، کلمه 242)
  • طلبه ۱۶:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    آقای وکیلی ـ با بی تقوایی ـ شهید عزیز آیت الله دستغیب را در زمره عرفا و مریدان آقای سید هاشم حداد قرار داده است در حالی که آن شهید عزیز وحدت وجود را ـ که بیت الغزل اعتقادات آقای حداد و مریدان و دستبوسان وی است ـ نظریه ای باطل و غیر معقول و التزام به لوازم آن را موجب خروج از دین می دانست. آن شهید در کتاب 82 پرسش در پاسخ به سئوالی این مطلب را مطرح کرده است. ببینید: سوال : "داخل فى الاشیاء لاکشى ء داخل فى الشى ء و خارج من الاشیاء لاکشى ء خارج من شى ء".توضیح حدیث فوق را بیان فرمایید. آنهایى که به وحدت وجود قائلند چه مى گویند و ردّ آنها چیست ؟ جواب : مورد سؤال جمله اى است از حدیثى که در کتاب اصول کافى از حضرت امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) نقل نموده و مفاد این حدیث بیان تنزیه حق تعالى از اوصاف و احوال جسم و جسمانیات است و تمام حدیث این است : «سئل امیرالمؤ منین (علیه السّلام) بم عرفت ربک ؟ قال :بما عرّفنى نفسه ، قیل :وکیف عرّفک نفسه ، قال :لا یشبهه صورة ولا یحس بالحواس ولا یقاس بالناس ،قریب فى بعده بعید فى قربه فوق کلّ شى ء ولا یقال شى ء فوقه ، اءمام کل شى ء و لایقال له اءمام ،داخل فى الاشیاء لا کشى ء داخل فى شى ء و خارج من الاشیاء لاکشى ء خارج من شى ء،سبحان من هو هکذا و لا هکذا غیره ولکل شى ء مبتدء.» ترجمه حدیث : سؤ ال گردید از امیرالمؤ منین (علیه السّلام) به چه چیز شناختى پروردگارت را؟ فرمود: به آنچه شناسانید به من خودش را. گفته شد: چگونه شناسانید به تو خودش را؟ فرمود: شناسانید مرا به اینکه شبیه نیست هیچ صورتى را و احساس ‍ کرده نمى شود به هیچ یک از حواس و قیاس کرده نمى شود به انسان یعنى جسم نیست و از صفات خلق منزه است ، از حیث احاطه علمیه و قدرتش به جمیع خلق نزدیک است با اینکه از حیث ذات و صفات از جمیع ممکنات دور است و از احاطه عقول و اوهام و افهام دور است . با اینکه نزدیک است به همه چیز؛ چون همه به او قائم هستند، فوق هر چیزى است از حیث قدرت و غلبه و کمال و جمیع صفات و گفته نمى شود که چیزى فوق اوست (فوق به حسب مکان نیست بلکه به رتبه و کمال است ) .«داخل فى الاشیاء» یعنى خالى نیست شیئى از اشیا و جزئى از اجزاى عالم از تصرف و تدبیر او و حضور علمى او و افاضه فیض وجودش بر او. «لاکشى ء داخل فى الشى ء» یعنى نه مثل دخول جزء در کل مثل دخول روغن در شیر و نه مثل دخول عارض در معروض و نه مثل دخول متمکن در مکان ، مثل نشستن بر تخت و نه مثل دخول حرارت در آب ؛ زیرا هر یک از این سه قسم ، از اوصاف و حالات جسم و جسمانیات است .«خارج عن الاشیاء» یعنى خارج است ذات مقدس او از اینکه مقارن و ملابس با اشیاء باشد و منزه است از اینکه متصف شود به صفات آنها. «لاکشى ء خارج من شى ء» یعنى نه مثل خروج چیزى از چیزى به خروج و بعد مکانى یا محلى و بالجمله معیت قیومیت الهیه باجمیع اشیا و شدت قرب و احاطه کلیه او با همه ، شبیه و نظیرى ندارد چنانچه مباینت او از جمیع اشیاى آن هم نظیرى ندارد بلى براى تقریب به ذهن به بعضى از وجوه مى توان به روح و نفس ناطقه انسانى مثال زد. مسلّم است که هیچ جزئى از اجزاى بدن نیست مگر اینکه مورد تصرف و تدبیر و احاطه نفس است با اینکه نسبت به هیچ جزئى نمى شود گفت روح در اوست پس هم در بدن است و هم خارج از بدن ، اما نه مثل دخول و خروج اجسام که قبلا ذکر گردید. و نیز قریب است به بدن از حیث تصرف و احاطه و دور است از بدن از حیث مقام ذات و استقلال و تنزه از عوارضات جسد. پوشیده نماند که قرب و بعد حقتعالى نسبت به جمیع عالم فوق قرب و بعد روح است نسبت به جسد که ذکر گردید و جایى که انسان از درک کیفیت قرب و بعد روح نسبت به جسد عاجز است پس به طریق اولى عاجز خواهد بود از درک کیفیت قرب و بعد حقتعالى : « (فسبحان اللّه ) الذى لایدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن ».[۲] و اما سؤال از وحدت وجود: قائلین به وحدت وجود فِرَق مختلفه هستند و بعضى از آنها مى گویند وجود واحد حقیقى است و موجودات مکثره نمایشات و تجلیات اوست و به دریا و موجهاى آن مثال مى زنند و این حرف در نزد عقلا غیرمعقول است . چگونه عاقلى مى تواند باور کند که این همه موجودات مکثره که هر یک منشاء اثر خاص است تمام موهومات باشد و غیر از یک وجود بیش نباشد و تشبیه به دریا و موجهاى آن و مثالهاى دیگرى که زده اند خیلى بى باکى است. با اینکه «لیس ‍ کمثله شى ء و سبحان اللّه عما یصفون » علاوه بر این ، امورى که لازمه این مذهب است التزام به آنها موجب خروج از دین است و لذا حضرت آیت اللّه آقاى آقا سید محسن حکیم – رضوان اللّه علیه – که یکى از مراجع تقلید بودند، در شرح عروة الوثقى پس از نقل احوال قائلین به وحدت وجود مى نویسند: «حسن الظن بهولاء القائلین بالتوحید الخاص و الحمل على الصحة الماءمور به شرعا یوجبان حمل هذه الاقوال على خلاف ظاهرها والا فکیف یصح على هذه الاقوال وجود الخالق والمخلوق و الا مر و الماءمور والراحم والمرحوم ؟! …».[۳] یعنى چون شرعا ماموریم به حسن ظن به هر کس که مسلمان است و نیز ماءموریم که اقوال و افعال هرمسلمانى را حمل بر صحت کنیم ، لذا مى گوییم قائلین به وحدت وجود، مراد آنها ظاهر کلامشان نیست ؛ زیرا مستلزم لوازم فاسده است که از جمله آنها انکار شرایع است بلکه معناى صحیحى قصد نموده اند وگرنه ظاهر این حرف با شرایع منافى است چنانچه قبلا گفته شد: (سُبحَانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ…)[۴] (وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).[۵] پاک از آنها که عاقلان گفتند پاکتر زانکه غافلان گفتند آقای وکیلی چه جوابی در پیشگاه خداوند برای ایراد اتهام عارف و صوفی مسلکی به آن شهید موحد قرانی و ذوب شده در اهل بیت علیهم السلام دارد؟
  • علی ۱۶:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    بزرگان ما تعابیر بلندی درباره محی الدین دارند : امام خمینی (ره) : "از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتألهين ـ رضوان‌الله تعالي عليه و حشره‌الله مع‌النبيين و‌الصالحين ـ مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده؛ و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب عرفا و بخصوص محي‌الدين ابن‌عربي‌ نام نمي‌برم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين‌گونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد." حضرت آیة‌‌الحق و العرفان حاج میرزا علی آقای قاضی می‌‌فرمودند: «بعد از مقام عصمت و امامت، در میان رعیت احدى در معارف عرفانى و حقائق نفسانى در حد محیى الدین عربى نیست و کسى به او نمى‌رسد. و نیز فرمود که ملاصدرا هر چه دارد از محیى‌الدین دارد و در کنار سفره او نشسته است.» (دومین یادنامه علامه طباطبائى، ص: 41) و نیز می‌‌فرمودند: «اگر من قبل‌ها می‌‌شنیدم که در بین آحاد رعیت بعد از مقام عصمت کسی به پایه محیی‌الدین بن عربی نمی‌رسد، الان دارم این امر را مشاهده کرده و می‌بینم. (پایگاه اطلاع‌‌رسانی حضرت استاد حسن رمضانی، مصاحبه با استاد درباره علامه سید علی آقا قاضی) و علامه طباطبائی می‌‌فرمودند: «شیخ اکبر محیى الدین عربى، حقایق و معارف را در فصوص الحکم مشت ‏مشت آورده است، و در فتوحات مکّیه دامن دامن.» (هزار و یک کلمه، ج‏2، ص: 128، کلمه 242) اما نکته همین است که شهید مطهری فرموده اند : "در هر عصرى شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند." «مهمترین کتابهاى او (محیی‌الدین) یکى فتوحات مکیّه است که کتابى است بسیار بزرگ و در حقیقت یک دایرة المعارف عرفانى است. دیگر کتاب فصوص الحکم است که گرچه کوچک است ولى دقیق‌ترین و عمیق‌ترین متن عرفانى است. شروح زیاد بر آن نوشته شده است. در هر عصرى شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند. (مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏23، ص60)
  • ۱۶:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    این توهم شماست آقای اخوی طلبه ! ارادت شهید دستغیب به مرحوم حداد در مسائل معنوی و سلوکی از امور مسلم است و اسناد واضحی دارد.
  • خدا دوست ۱۶:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    صوفی سازی از علمای شیعه پروژه آقای وکیلی است پس تعجبی ندارد که شهید دستغیب هم قربانی این پروژه شود. شهید دستغیب از شهید اول و شهید ثانی و سید بن طاووس که توسط آقای وکیلی در زمره صوفیان معرفی شده اند، بالاتر نبوده است.
  • ۱۶:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    مشرق جان ! عزیزم. یک نظر را چند بار تکراری منتشر کردن اعصاب همه را بهم ریخته. دقت کن دیگه بابا. پاکش کن تا جواب و مثبت و منفی واسش نیومده. چرا نظرات عیناً تکراری را پشت سر هم منتشر می کنی ؟؟؟؟؟!!!! مشرق جان. یک کسی یک نظر را چند بار فرستاد شما هم باید چندبار منتشر کنی ؟؟؟!!!
  • فقیر خاکسار ۱۶:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    از حضرت اقای وکیلی می خواهیم در این باره که حضرت علامه (به علم حضوری!) آقای سید هاشم خداد و حضرت علامه (به علم حصولی!) حسینی طهرانی از چه کسی خرقه گرفته بودند برای ما فقرای خاکسار توضیحاتی ارائه بفرمایند و مقاله بعدی را به این موضوع اختصاص دهند. هو!
  • عرفان شناس ۱۶:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    آقا روح الله! درست کامنت بگذار و بی جهت نگو که کتاب فتوحات آمیخته ای از حق و باطل است. مگر تو نمی دانی که ابن عربی انسان کامل بوده است و انسان کامل عین خدا و بلکه خود خداست! چطور حرفهای عین خدا و خود خدا ممکن است باطل باشد؟!!
  • خوشه چین از خرمن ابن عربی ۱۶:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    هرکول جان! این هم یک دامن از خرمن ابن عربی در فتوحات که تقدیم به همشیره لابد شیعه مریم می شود: ابن عربی: شیعه دوازده امامی اسیر دامهای شیطان است ابن عربی در جلد اول فتوحات مکیه در مطلبی با عنوان «دروازه های شیطان برای ورود به نفوس» می نویسد: «مشی اهل بدعت و هواهای نفسانی بر این است که شیاطین بر آنها اصل صحیحی را [حب اهل بیت] که در آن شکی ندارند القا می کند و سپس به واسطه آن، تلبیسات و خطاهایی که ناشی از نفهمی است، بر آنها عارض می شود تا آنجا که گمراه می شوند و این امر کار شیطان است... بیشترین این مورد در میان شیعه به ويژه در بین امامیه (شیعه داوزده امامی) رخ داده است که شیاطین جن اول به عنوان محبت و دوستی اهل بیت وارد می شوند و حب اهل بیت را در دلهای آنان قرار می دهند و آنان می پندارند که این محبت از عالی ترین راههای تقرب به خداوند است که البته چنین است اگر از این مرحله تجاوز نکرده و بر آن چیزی نیافزایند اما آنان (شیعه) از محبت اهل بیت علیهم السلام به دو شیوه تجاوز می کنند: یک گروه بغض صحابه را به دل می گیرند و آنان را به خاطر این که اهل بیت را از دستیابی به حکومت بازداشتند، دشنام می دهند و خیال می کنند که اهل بیت به این منصب های دنیایی از دیگران سزاوارترند که از این گروه بسیار دیده شده و شناخته شده اند و گروهی دیگر از شیعه دوازده امامی علاوه بر دشنام دادن به صحابه، رسول الله و جبرییل و خداوند را متهم می کنند که چرا بر رتبه و مقام اهل بیت تصریح نکرده و آنان را در امر خلافت بر مردم مقدم نداشته اند تا آن که بعضی از آنها در قالب شعر گفته اند: آن که امین (جبرییل) را فرستاده است امین نبوده است.» (فتوحات مکیه ج 1 ص 281)
  • فقیر خاکسار ۱۶:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    از حضرت اقای وکیلی می خواهیم در این باره که حضرت علامه (به علم حضوری!) آقای سید هاشم خداد و حضرت علامه (به علم حصولی!) حسینی طهرانی از چه کسی خرقه گرفته بودند برای ما فقرای خاکسار توضیحاتی ارائه بفرمایند و مقاله بعدی را به این موضوع اختصاص دهند. هو!
  • ۱۷:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    مریم خانم و انقد بی ادب
  • ۱۷:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    کسی از آقاین ایراد شما را به ایشان می گرفت. در عالم رویا محی الدین را دید که به گودالی پر از حیوانات درنده اشاره دارد و به آن آقا گفت من بین اینها زندگی می کردم. برخی اهل نظر می گویند کسی به مراتب نمیرسد مگر از راه اهل بیت و اشاره دارند که محیالدین هم شیعه بوده ولی تقیه می کرده است.
  • هرکول ۱۷:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    اگه به اجازه بزرگترت داری این طوری با یه مرد صحبت می کنی که ... بر سر بزرگترت . اگه هم این قد سر خودی که .... بی خیال . جواب من رو با حدیث بده نه با مثال امام باقر صلواه اله و سلامه علیه می فرماید هر علمی که به غیر از خانه ما اهل بیت بیرون بیاید ضلالت هست حالا هر چی می خواد باش و هر جا و هر زمان . دخترم برو شوهر داریت رو بکن
  • هرکول ۱۷:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    یه سوال از تمامی شیعیان : محی الدین سنی متعصب به بهشت می رود یا جهنم؟؟؟؟
  • مسرور! ۱۸:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    «درتمام دهه عزاداری،حال حضرت[سیدهاشم]حدادبسیارمنقلب بود. چهره سرخ میشد و چشمان درخشان ونورانی؛حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمیشد؛سراسر ابتهاج و مسرت بود. میفرمود: چقدر مردم غافلند که برای این شهید جانباخته غصه میخورند و ماتم و اندوه بپا می دارند…تحقیقاً روز شادی و مسرّت اهل بیت (علیهم السلام) است». (کتاب روح مجرد، ص ۷۸ و ۷۹)
  • ۱۸:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    معاون موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی با انتقاد از کسانی که برای ظهور امام زمان وقت تعیین مي‌کنند، آنها را دکاندار نامید و گفت: مدیریت کشور را به این وضع کشانده‌اند و آن را به گردن امام زمان «عج» مي‌اندازند.
  • ۱۸:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    هرکول ! ابن عربی قبلا زیراب جهنم و عذاب را زده است حالا هی زور بزن بگو ابن عربی جهنمی است.
  • ۱۸:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    تجلیلی که اینها از فتوحات و فصوص با آن همه فضاحتهای موجود در آنها می کنند هرگز از کتب روایی و حدیثی شیعه مثل اصول کافی نمی کنند. خب فیلسوف و عارفند دیگر!!
  • زهره ۱۸:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    این همه نیش و کنایه زدن تهوع آور و نشانه خالی بودن چنته آقای نویسنده است.
  • ۱۸:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    پاسخ محکم نصیری را ببین تا بفهمی تحریف یعنی چه؟
  • محب ۱۹:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    خدائیش توش موندم. اگه بگم بهشت پس حدیث پیامبر که می گه امت من 72 فرقه می شوند و همه در آتش اند مگر یک فرقه رو چکنم اگه هم بگم می ره به جهنم که با این همه تعریف و تمجید چکنم؟
  • ۲۰:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    آقای عرفان شناس شما کلمه «خود» را معنی کنید تا بفهمیم خود خدا یعنی چه؟ متاسفانه انسان کامل را هم نشناخته اید. وجود چیزی جز خدا نیست. انسان کامل هم عینیت«حق» است. برای همین منصور حلاج می گفت اناالحق اما نمی گفت اناالله( العیاذ بالله)
  • ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    نمی دانم. اما قطعا با این منطق میرحسین موسویشیعه و سید اولاد پیغمبر به بهشت می رود و شیخ احمد یس به جهنم!! نه داداش. اتفاقا امکان ندارد کسی به قطب دایره امکان برسد و سنی بماند ولو اسما سنی باشد.
  • علی ۲۰:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    1 0
    رفقا، دعوای بین عرفا و فقها و طرفدارانشان قرنها ادامه دارد شما خودتان را ناراحت نکنید حوش به حال عارفان فقیه و فقیهان عارف
  • ۲۲:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    با این نوع بی ادی و هتاکی یک نفر روحانی باید گفت و علی الاسلام و السلام. به نظر می رسه حرفها و استدلالات جناب نصیری بیشتر با عقل جور دربیاد
  • ۲۲:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    احسنت فقیر جان دست مریزاد
  • وحیدی ۲۳:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۸
    0 0
    جوک بامزه ای بود ای ول =))
  • ۰۰:۵۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    اعصابت از جای دیگه خرد شده فکر نمیکردین نصیری جواب بده و اینطور اشتباهات تاریخی و علمی استادتان را رو کند
  • ۰۱:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    ممشکل طرفداران فلسفه و عرفان یکیش اینه صرف نظر ار نظرات و اعتقاداتشون که کاری به اون نداریم فکر می کنند باید کسانی هم که آنها را بیان کردند مثل ابن عربی رو هم تطهیر کنند بابا اصلا شاید نظرات شم ابرخی درست باشه و دیگه این کار شما که بخواید ابن عربی و.. که حال وروزشون این طوریه رو تطهیر کنید کمی مضحکه
  • علی ۰۲:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    خدا لعنت کند جلال الدین بلخی و ابن عربی و این عرفای اصطلاحی را که به شیعه آدرس غلط دادند. ابن عربی هر چی دارد از جن است نه از رسول الله (ص) اینها معلومات اجنه هست
  • مرتضی ۰۴:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    آقای نصیری چه جوابی دارد برای این دروغ های واضحی که نسبت داده بدهد ؟؟؟!!! آقای نصیری چرا تهمت و تحریف و دروغ را تا این اندازه سرلوحه کار خود کرده ای ؟؟؟!! آقای وکیلی خیلی حسن ظن دارند... به نظر من که آثار عدم وجود تقوا کاملاً مشخص است.
  • هرکول ۰۷:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    دکتردینانی بزرگتون می گه ابن عربی سنیه شما حالا شدی برای من عارف شناس با مطالعه صحبت کن
  • محسن ۰۹:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    این ناشناس (با پرچم خارجی) خبر ندارد که ابن عربی خودش را قطب دایره امکان می دانسته
  • رامين ۱۰:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    يا للعجب اين‌همه زور زده تا يك سني متعصب كه بارها در كتابش به محبان اهل‌بيت و شيعيان آن‌ها ناسزا گفته را تطهير كند. عارف خاندان وحي هستند و لاغير راه‌يافته پيروان آنان هستند و لاغير
  • ۱۱:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    جرا جناب محسن! اتفاقا خبر دارم! اما سنی ها از وجود انسان کامل خبر ندارند و معتقدند امام با انتخاب مردم تعیین می شود. کسی که به قطب دایره امکان برسد و ضمنا معتقد به وحدت وجود باشد وجود خودش را با وجود امام زمان و انسان کامل یکی می بیند. حالا انصافا این عقیده می تواند مال یک سنی باشد که صحابه را مجتهد دانسته و نقد آنها را بالکل خطا می داند؟ سنی هایی که خودشان هم قبول دارند ابوبکر هم انسان کامل نیست؟ به نظرم باید حساب عرفا از اسم شیعه و سنی جدا کرد. گر چه در کلمات آنها هم نشانه هایی از تشیع باشد هم نشانه هایی از تسنن. یا گاهی به شیعه بتازد و گاهی به سنی. بحث اصلی این است که آیا ابن عربی خداپرست است یا نه. که من معتقدم اصلا پرستش هم به معنای فنا است و پذیرش وجود و هر چیزی غیر از این پذیرفتن انانیت «من» است که همان دوزخ است.
  • حمید ۱۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    خانم زهره، شاید غذای ناجور خوردی تهوع داری، خودتو به دکتر نشون بده
  • ۱۲:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    استدلالات نصیری با بی عقلی بیشتر جور در میاد. البته استدلال که نیست خطابه و شعر و مغالطه است.
  • ۱۳:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    از امیرالمومنین چه کسی میتواند کاملتر باشد بروید دعای کمیل او را بخوانید تا ببینید با خدای خود چگونه صحبت میکند هنگامی که در نماز تشهد میخوانید مقام پیامبر را چگونه معترفید بالاترین مقام عبد بودن است که پیامبر به بالاترین درجه عبودیت رسید و بعد از او امیرالمومنین . بروید ببینید امیرالمومنین چگونه با خدا مناجات میکند (صبرت علی حر نارک فکیف اصبر علی فراقک) ادعای واصل شدن و انا الحق بودن شرک شیطان و خواب غفلت او است مگر امثال حلاج و قاضی طباطبایی و حداد از صحابی جلیل امیرالمومنین نظیر کمیل بن زیاد و میثم تمار و سعید بن جبیر بالاتر بودند که هیچ وقت ادعاهای آقایان را نکردند بلکه افتخار آنان جانبازی در راه امیرالمومنین و فرزندان مقدسش میباشد نه انا الحق گفتن و ادعای کذب کردن. معیار امیرالمومنین است و بس نه فتوحات مکی و ابن عربی و امثالهم اگر هم میخواهید به نسبت خالق با مخلوق پی ببرید بروید و خطبات توحیدی امیرالمومنین را بخوانید و اگر میتوانید همانطور که فرموده بفهمید و آنرا به نفع وحدت وجود تعبیر نکنید که هیچ کس حق ندارد راجع به ذات مقدس باریتعالی فکر کند تا چه رسد به اینکه بیاید و او را با وحدت وجود تشریح نماید مگر حضرت رسول الله نفرموده ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک کسی که به مقام قاب قوسین او ادنی رسیده چنین میگوید و هیچ وقت نمیگوید من واصلم و انا الحق با اینکه پیامبر حق مطلق بود بلکه افتخار خود را در بندگی خدا میدید . خدا دست ما را لحظه ای از دامن اهلبیت در دنیا و آخرت جدا نفرماید الهی آمین.
  • ۱۴:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    محی الدین در فضای سنی های متعصب و ناصبی بوده و ناچار به تقیه بوده است.
  • حمید ۱۶:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 1
    http://www.mortezamotahari.com/fa/mohagheghview.html?MohagheghID=52908&SubLevelID=821 به این سایت بروید و پاسخ خود را ببینید که شهید دستغیب هم خدمت مرحوم حداد می رفت
  • حمید ۱۶:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    آره دیگه ! به جای جواب یا جستجوی حقیقت یا خضوع در برابر حقیقت ، مسخره کنید!
  • هرکول ۱۶:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    نرود میخ آهنین بر سنگ . پسرک خارجی انشاءاله خدا شما را با ابن عربی همون ذوب شده در ذات!!! محشور بفرماید.
  • برادر ۱۷:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    1 0
    عزیزانی که این قدر دم از تدین می زنید و خود را صاحب نظر و شارح دین می دونید خدا وکیلی کدومتون یک بار تو عمرش قران را یک دور با دقت خونده؟؟؟ کدوم یکی از شما یک بار تو عمرش نهج البلاغه را با دقت خونده؟؟/ این امام رضا علیه السلام که این قدر زیارتش می رید کدومتون یک بار سخنان مربوط به خداشناسی حضرت را خوندید؟؟؟؟ برید همیتن سخنان بیهوده حضرت کی و حضرت کی را تا آخر عمر بخونید اونم کلمه کلمه و سطر به سطر با استاد ولی به حساب تفسیر دین و علوم دینی نگذارید.. خجالت بکشید 50 سال چرندیات این و اون را بخونم از باب مقدمه فهم دین پس کی اصل دین؟؟؟؟ ان هذا القوم اتخذوا القرآن مهجورا علوم به اصطلاح اسلامی ما بدبختها؛ سکولار شده و یک عده هم سنگ این نوع سکولاریسم را به سینه می زنند.. وای بر ما وای بر ما
  • ۱۷:۳۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    در تقیه سکوت میکنند و نه تحریف و توهین
  • سید مرتضی ۱۸:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    آقای وکیلی خیلی بزرگوارند خدا عزتشون بدهد خیلی با کرامت و ادب و علمی مطالب را بیان فرموده اند.
  • وحیدی ۱۸:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    برادر من در فضای تقیه نیاز نیست قائل به عصمت عمر! ، ولی الله بودن متوکل ، خطاکار بودن حضرت نوح ، برتری ابوبکر و عمر بر امیرمومنان علیه السلام و .... بود.
  • ۱۹:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    عرفان و فلسفه روایات عمیق معرفی را شرح می کنند. غیر از این طایفه بقیه فقط احکام و فقه و سطح دین را می فهمند. مفسّران قرآن و شارحان روایات اعتقادی همه از متخصّصین حکمت متعالیه و عرفان هستند و تا صحبت از این مسائل مطرح بشود همه انگشت‌ها روی شخصیت‌هائی چون علامه شعرانی و علامه طباطبائی و رهبر فقید انقلاب حضرت امام خمینی و حضرت آیت‌‌‌الله جوادی آملی و امثال ایشان می‌رود و دیگران در این عرصه متاع چندانی برای عرضه ندارند. علاوه بر اینکه اصل اثبات دین و پاسخ به شبهات که از ضروریات دوره ماست محتاج تخصّص در علوم عقلی است و بدون آن نمی‌شود از دین دفاع کرد.
  • هرکول ۱۹:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۰۹
    0 0
    مخصوصا تفکر در ذات خدا که فقط از عهده همین فلاسفه و عرفا بر میاد !!!!!!
  • محمد ۰۱:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    نقل است در اواخر عمر به حقیقت رسید.... داستان مال حاج آقا فاطمی نیاست در مورد مطلبی که در یکی از منبرها آیت الله بهجت به ایشان می گویند. در ضمن سعدی و مولانا به کجا بایند بروند ؟! در مورد شیعه و سنی بودن اینها و که چه می شوند و .... به این راحتی ها نمی شود حرف زد و قضاوت کرد....
  • محمد ۰۱:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    به ناشناس دومی : داداش در تقیه همه کار می کنند جز نخواندن نماز و یه کار دیگه.... یادم نمی یاد. تا باشه توهین و تحریف چی باشه !
  • محمد ۰۱:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    هرکولک (بر وزن مارمولک!) برو ببین خدا تو قرآن چقدر امر به تفکر و تعقل کرده. در چی ؟! شما که فهمیدی ما رو هم روشن کن....
  • ۰۹:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    این که گفته اند آقای وکیلی خیلی با ادب مطالب را مطرح کرده، انسان را یاد این ضرب المثل می اندازد که: به شتر گفتند از کجا می آیی؟ گفت از حمام کوی تو ، گفتند بله پیداست از زانوی تو!!
  • ۰۹:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    آقای وکیلی در باره آقای حسینی طهرانی که ظاهرا مقام قطبیت برای ایشان دارد، گفته سید الطائفتین که فکر می کنم اشتباهی رخ داده و حق استاد و قطب را ادا نکرده اند، باید حد اقل می گفتند: سید الکونین و اگر از جایگاه انسان کاملی ایشان خواسته باشند بگویند باید می گفتند مثلا خالق الکونین یا مدبر الکونین چون انسان کامل در عرفان عین خدا و خود خداست!!!!
  • خرمن خرمن عرفان ۰۹:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    ابن عربی: پیامبر مرد و کسی را به عنوان جانشین خود تعیین نکرد! ابن عربی در کتاب فصوص الحکم (ص 163) می نویسد: "مات رسول الله صلى الله عليه و سلم و ما نص بخلافة عنه إلى أحدو لا عَيَّنَه لعلمه أن في أُمته من يأخذ الخلافة عن ربه فيكون خليفة عن الله مع الموافقة في الحكم المشروع. فلما علم ذلك صلى الله عليه و سلم لم يحجر الأمر" يعني "پیامبر صلی الله علیه و آله رحلت کرد و بر جانشینی کسی برای پس از خود تصریح نکرد و فردی را برای خلافت تعیین ننمود زیرا او می دانست که پس از او کسی هست که خلافت را مستقیما از پرودگارش بگیرد و در نتیجه از جانب خداوند خلیفه شده باشد و البته حکمش با شریعت موافق و سازگار باشد. پس چون چنین چیزی را پیامبر می دانست امر تصدی خلافت پس از خود را از کسی منع نکرد." یکی از شارحان معاصر و شیعی ابن عربی و البته جزء شیفتگان افکار و آرای وحدت وجودی این شیخ سنی،در پانوشتی بر این عبارت ابن عربی می نویسد: «شک نیست که رسول الله برای خود وصی تعیین فرمود و آن امیر المؤمنین علیه السلام بود چنانکه شک نیست که رسول الله در حین ارتحال تعیین خلیفه نفرمود زیرا چون قلم و کاغذ خواست، عمر گفت: کتاب خدا ما را کافی است و ان الرجل لیهجر [یعنی این مرد(پیامبر) هذیان و چرند می گوید] و کار به مشاجره و نزاع در حضور رسول الله کشید به تفصیلی که در کتب فریقین مذکور است.» یعنی شارح محترم بر خبط و خطای شیخ و مراد معرفتی و علمی اش تاکید می کند اما در ادامه در صدد توجیه و تخفیف این خطای ایمان سوز بر می آید و می نویسد: «و اگر خیلی جمود و سماجت در ظاهر لفظ بشود باید گفت که شیخ صاحب عصمت نبود و در اول کتاب تصریح کرد که گفت من رسول و نبی نیستم ولی وارثم و حارس آخرتم و چون صاحب عصمت و رسول و نبی نیست، کشف او را که اخذ از حق تعالی است به حسب معتقد و سوابق انس و الفت اشتباهی روی آورد.» در اینجا باید چند نکته را یاد آور شویم: 1. جای شکرش باقی است که این شارح محترم در اینجا به توجیه مضحک تقیه ـ که اکنون در میان دوستداران و پیروان معرفتی ابن عربی رایج است ـ متوسل نشد. 2. ظاهر لفظ گویا تر از این حرفهاست که نیاز به جمود و سماجت داشته باشد تا بتوان از آن سنی مسلک بودن ابن عربی را استنباط کرد. 3. ابن عربی در مواردی شأن خود را فراتر از انبیاء دانسته و مدعی اخذ معارف به طور مستقیم از خود خداوند است لذا هرگز این توجیه دوستداران و مریدان خویش را که چون معصوم نبوده است در مکاشفه اش به خطا رفته است، نمی پذیرد! بنا بر این شاگردان باید نگران عاق استاد و مراد و شیخ خویش باشند! 4.شارح محترم همچنان شیفته مکاشفات این مرد است اما در این مورد معتقد است که اشتباهی رخ داده است. بله فقط اشتباهی!!
  • ناجی ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    آقای وکیلی خیال کرده این که بگوییم خداوند در گوشه ای از آسمان است یا در گوشه ای از عالم هستی با هم فرق دارد و لحن طعن آلود آقای نصیری را در مساله نگرفته است. مساله این است که چون فلسفه و عرفان خدای متعالی از زمان و مکان و امتداد و مقدار و خلاصه شئ بخلاف الاشیاء کلام را نتوانسته بفهمد به آنها نسبتهای کودکانه ای چون این که آنها خدا را در گوشه ای از عالم هستی و یا در گوشه ای از اسمان و عرش می دانند، می دهند. آیا این نکته صعب الفهمی بوده است که آقای وکیلی را به ارائه آن توضیحات بی مورد کشانده است؟
  • خوشه چین ۰۹:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    ابن عربی و منع لعن یزید ومقصر بودن امام حسین ع در شهادتش حاج میرزا ابوالفضل طهرانی در کتاب « شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور» گوید: « هیچیک از علمای اسلام جز عبدالمُغیث بغدادی که در رساله در منع لعن یزید نوشته، و محی الدین عربی، و عبدالقادر جیلانی، و عامّه نواصب که هیچ یک از اینها مسلمان نیستند، نباید ملتزم به این امر شوند.» [۱] و ایضاً گوید: « و از محی الدین عربی کلامی در «صواعق» نقل شده که تصریح به جمیع آنچه گفته ایم بر سبیل اجمال کرده، وَ عِبارَتُهُ هکَذا: لَمْ یَقْتُلْ یَزیدُ الْحُسَیْنَ إلّا بِسَیفِ جَدِّهِ ؛أیْ بِحَسَبِ اعْتِقادِهِ الْباطِلِ أنَّهُ الْخَلیفَةُ، وَ الْحُسَیْنَ باغٍ عَلَیهِ . وَ البَیْعَةُ سَبَقَتْ لِیَزیدَ وَ یَکْفی فیها بَعْضُ أهلِ الْحَلِّ وَ العَقْدِ. وَ بَیْعَتُهُ کَذلِکَ، لِأنَّ کَثیرینَ أقْدَموا عَلَیْها مُختارینَ لَها هذا مَعَ عَدَم ِالنَّظَرِ إلَی اسْتِخلافِ أبیهِ لَهُ، أمّا مَعَ النَّظَر لِذَلِکَ فَلا تُشْتَرَطُ مُوافَقَةُ أحَدٍ مِن أهلِ الْحَلِّ وَ العَقْدِ عَلَی ذلِک.»[۲] « یزید ، حسین را نکشت مگر با شمشیری که جدّ حسین در کف یزید نهاده بود. یعنی موجب قتل حسین اعتقاد باطل یزید بود که خود را خلیفه و حسین را طغیان کننده بر خود می پنداشت . چرا که مردم قبلاً با یزید بیعت نموده بودند، و در تحقق بیعت ، بیعت بعضی از اهل حلّ و عقد کفایت می کند . و بیعت با یزید اینچنین بود، به علت آنکه بسیاری از مردم از روی اختیار اقدام بر بیعت با یزید کردند. این در صورتی است که از جانشین قرار دادن معاویه وی را در جای خود صرف نظر نمائیم؛ و اما با در نظر گرفتن استخلاف معاویه،*دیگر موافقت أحدی از اهل حلّ و عقد، شرط نیست» ابن عربی در کتاب « الغوامض و العواصم» می نویسد: «إنّ یزیدَ إمامُ زمانِهِ، و خلیفةُ اللهِ فِی أرضِهِ، و خروجُ الحُسَین [الإمام علیه السلام] کانَ غَیرَ مَشروعٍ، و اِنَّ الحُسینَ قُتِلَ بِشَرِیعَةِ جَدِّهِ؛ » ( یزید پیشوای زمان خودش و خلیفه خدا در زمینش بود و خروج (جنگیدن) حسین مشروع نبود, بنابراین حسین براساس شریعت جدّش کشته شد) [۳] یعنی همان طور که در شریعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که هر کس بر ضد امام زمان خودش قیام کند، باید کشته شود، به همان جهت حسین بن علی علیه السلام کشته شد. آیت الله سید عزالدین زنجانی در مقدمه کتاب «اشعة اللمعات» در ذیل عبارت ابن عربی می نویسد: « فَضَّ اللهُ فاکَ، و عَلیکَ و عَلَی کُلِّ مُنحَرفٍ، مُعانِدٍ حَفنَةً مِنَ التُّرابِ! بِأَیِّ حُجَّةٍ کانَ یزیدُ القُرود و الفُهُود إمامَ المُسلِمینَ، و خَلِیفَةَ اللهِ فی الأرضِ أَبِقَتلهِ سَیِّدَ شَبابِ أَهلِ الجَنَّةِ؟! أَم بِإباحَةِ مدِینَةِ الرَّسولِ، حتَّی حَمَلَت أَلفُ باکِرٍ مِنَ السَّفاحِ؟! أَم بِحَرقةِ الکعبة، کانَ إماماً للمسلمین؟! » ( خدا دهانت را بشکند و بر دهان تو و هر منحرف معاند دیگر خاک باد! به کدام دلیل یزید بوزینه باز، پیشوای مسلمان ها و جانشین خدا در روی زمین شد، آیا با کشتن سید شباب اهل جنّت (ابا عبدالله الحسین)؟! یا مباح کردن ناموس مهاجر و انصار که در مدینة الرسول صلی الله علیه و آله و سلم هزار دختر به طور غیر مشروع حامله شدند؟! و یا با آتش کشیدن کعبه؟!) خرمن فوق به محبان ابن عربی تقدیم می شود.
  • دامن دامن عرفان ۰۹:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    ابن عربی: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند! از جمله عقاید عجیب و البته سخیف و باطل ابن عربی قائل شدن به تجسیم در مورد خداوند است. این بنیانگذار عرفان نظری در مواضع بسیاری همچون فرقه مجسمه اهل سنت به مجسم شدن خداوند تصریح می کند، از جمله آن که در کتاب فتوحات مکية بر حدیثی اسراییلی مهر تایید می زند و بارها آن را نقل می کند. بر اساس این حدیث خداوند در یک سوم آخر هر شب به آسمان دنیا نزول می کند و می گوید آیا توبه کننده ای هست؟ آیا دعا کننده و آمرزش خواهی هست؟ این در حالی است که در حدیثی راوی می گوید: از امام رضا علیه السلام پرسیدم: نظر شما در باره حدیثی که مردم از رسول خداوند صلی الله علیه و آله نقل می کنند که آن حضرت فرمود: خداوند هر شب به آسمان دنیا نزول می کند، چیست؟ حضرت فرمود: خداوند تحریف کنندگان کلمات را از معانی واقعی خویش لعنت کند. سوگند به خدا، پیامبر چنین نفرمود بلکه فرمود: خداوند تبارک و تعالی هر شب در یک سوم آخر آن و در شب جمعه در اول آن فرشته ای را به آسمان دنیا روانه می کند و به او فرمان می دهد که ندا در دهد آیا سائلی هست که به او عطا کنم و آیا توبه کننده ای هست که توبه او را بپذیرم و آیا آمرزش خواهی هست تا او را بیامرزم.... پس فرشته تا طلوع سپیده این ندا را تکرار می کند و هنگام سپیده به جایگاه خودش در ملکوت آسمان باز می گردد.[1] ابن عربی همچنین حدیثی دیگر که مجسمه اهل سنت آن را نقل می کنند، تایید می کند. این حدیث می گوید خداوند هروله می کند. ابن عربی می گوید: مراد اثبات این صفت برای خداوند به نحوی است که در خور جلال او باشد ... هروله معقول است، اما صورت و شکل آن نسبت به خداوند مجهول است و همچنین تمام چیزهایی که خداوند خودش را به آنها توصیف می‌کند.[2] ابن عربی همچنین در باره دیدار خداوند در روز قیامت داستان سرایی می کند و یادآور می‌شود که خداوند در روز قیامت بر جمیع مخلوقات متجلی می‌شود. خداوند می‌گوید: أنا ربکم، من پروردگار شما هستم. خلایق می‌گویند: از تو به خدا پناه می‌بریم، ما منتظریم تا خدایمان بیاید. خداوند جلّ و علا به ایشان می‌گوید: آیا بین شما و خدایتان علامتی هست تا او را بشناسید؟ گفتند: بله. خداوند به صورتی متحول می‌شود تا بدان نشانه او را بشناسند. سپس مخلوقات می‌گویند: أنت ربنا، تو پروردگار مایی....[3] اکنون باید با شگفتی از ستایش برخی از بزرگان فلسفه و عرفان معاصر از ابن عربی یاد کرد که گفته اند: در اسلام احدی نتوانسته یک سطر مانند ابن عربی بیاورد. !! [1] . توحید صدوق ص 176 بحار الأنوار ج‏3 ؛ ص314 [2] . فتوحات مکیه ج5 ص 237، تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی [3] . فتوحات مکیه ج 4ص 462 تحقیق ابراهیم مدکور و عثمان یحیی
  • ۰۹:۵۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    بی عقلی صفت صوفیان و عرفا و مدافعان آنان است که پیوسته از جنون و مستی ستایش می کنند نه مدافعان عقلانیت و وحی و مبانی قران و عترت.
  • جواد ۱۴:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحيم اول اين شكايت را به درگاه خداوند مي برم كه : خدايا اين همه درگيري و سردرگمي بين محبان تو و اهل بيت تو، ناشي از غيبت ولي توست . غيبتي كه در تمام زندگي ما از دين تا معيشت روزانه تأثير داشته و البته همه ما خواهان فرج ولي تو هستيم تا به طرفة العيني تمام اين مجادلات و احيانا دشمني ها تبديل به اتفاق نظر و دوستي بشود . امين اما در ادامه : واقعا در عجبم كه چرا عده اي داعيه تشيع دارند اما وقتي مي خواهند جهان را ، خدا را، هستي را و مسائلي از اين قبيل را بشناسند مي روند پاي صحبتهاي كساني كه افاضاتشان معصوم و خالي از اشتباه نيست !! آقا جان اگر خواهان فراگيري رياضي و فيزيك و طب و ... هستيد برويد پاي درس فيثاغورث و اينشتين و زيد و عمرو . اگر خواهان فراگيري علوم الهي و شناخت شناسي هستيد ، پس اين شما و اين اهل بيت پيغمبر شما . مگر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نفرمود : ... ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا ... ؟ آخر چرا ما فقط در مواجهه با اهل سنت به ياد اين حديث شريف مي افتيم؟ آيا اهل بيت ما دين را به ما ناقص تحويل داده اند تا ما محتاج بيانات و افاضات ارسطو و افلاطون و فلوطين و محي الدين ابن عربي و ملاصدرا و ابن سينا سهوردي و فارابي و ديگران باشيم ؟ اگر ما در شناخت وجود و شناخت دين ، محتاج منبع ديگر و حرفهاي ديگري بوديم كه در كلام اهل بيت ما يافت نمي شد ، پس بر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ، و به طريق اولي بر خداوند واجب بود كه به ما آن منبع را معرفي نمايد . و اگر محتاج نباشيم و اهل بيت تمام مسائل را تبيين فرموده اند و خداوند به آنها بشر را هدايت فرموده است ، پس اين همه قيل قال براي چيست ؟ چرا دنبال يك عده براه افتاده ايم كه بعضا درباره برخي از آنها آمده است كه در اواخر عمر مثلا پشيمان شده و هكذا؟ هيچ مي دانيد چرا پيغمبر من و پيغمبر شما كه سلام خداوند بر او و اهل بيتش باد اين جمله را بدين گونه مطرح فرموده كه : ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا ؟ و نفرموده : لن تضلوا ابدا ما ان تمسكتم بهما؟ چرا پيامبر گرامي اسلام اين جمله را بصورت حصر بيان فرموده ؟ يعني فقط تا زماني كه تمسك به اين دو جسته ايد از ضلالت به دور هستيد . آن هم تا ابد . و يعني اينكه به محض دوري از اينها و مراجعه به اغيار ، در دم دچار ضلالت گرديده ايد . ... برادران ! خواهران ! آخر اين چه علميست كه از همان ابتدا به دو شقه تقسيم شده است ؟ مشائيه و اشراقيه؟ و كار بزرگ ! فيلسوفان بعدي آشتي دادن بين اين دو مكتب است . برويد و بخوانيد اين همه تناقض را . اين همه تضاد افكار را... آيا براي بدست آوردن علم نبايد به مخزنهاي علم مراجعه كرد ؟ آيا در زيارت جامعه كبيره نمي خوانيم : ... و خزّان العلم ... ؟ پس به كجا مي رويم ؟ ما را چه مي شود ؟ آيا ما تمامي حقايق و لطايف و اسرار قرآن و احاديث را فراگرفته مستغني شده و حال بدنبال منبعي ديگر براي فهم و درك بيشتر هستيم؟ احاديثي كه به فرموده معصوم سلام الله عليه : صعب و مستصعب ! شما را نمي دانم ! اما من چشمهايم را به نگاه اهل بيت دوخته و گوشهايم را به افواه مباركشان سپرده ام تا هركجا مايل باشند و صلاح ببينند ببرند مرا . قلبم مي لرزد از اين شبهات و آلودگي هاي آخرالزمان ! اما آب در دلم تكان نميخورد چون اختيارم را به كسي داده ام كه از من به من شايسته تر و از پدر و مادر به من مهربانتر است و به اراده حضرت حق سبحانه و تعالي هرگز اشتباهي ندارند. ولا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. در آخر بايد عرض كنم كه پيغمبر اكرم و اهل بيت او (كه دانشمندان و عرفا همينها هستند) چراغ را روشن و طريق الي الله را را واضح نموده اند و خداوند بوسيله همينها حجت را بر من و شما تمام كرد كه : ... فلله الحجة البالغة ... و ديگر لازم نيست به صحبت ديگران توجه نمود . زيرا اگر صحبتهاي ديگر ، غير از صحبتهاي اهل بيت عزيز ، حجت بود ديگر اين آيه معنا نداشت. والسلام
  • ۱۶:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    دوستان حتما این پست رو تماشا بکنید درباره همین بحث های مطروحه است http://www.aparat.com/v/CDsKb
  • ۱۷:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    لا تفکروا فی ذات الله بل تفکرو فی آثار خلق الله
  • شکسته ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    آقا جوادسلام علیکم اگرمسئله اولیای خدارانمی دانی انکارهم نکن. چرا توهین به بزرگانی چون ملاحسین قلی همدانی شیخ بهاری قاضی بزرگ ملاهادی سبزواری نخودکی اصفهانی علامه بحرالعلوم حاج سیداحمدکربلایی سیدبن طاووس ملاصدرا فارابی میرداماد امام خمینی شاه آبادی ملکی تبریزی انصاری همدانی سیدعلی شوشتری استاداخلاق حاج شیخ مرتضی انصاری ودیگربزرگانی می زنی که دورکعت نمازصبحشان به تمام نمازهای امثال ما ها می ارزد ونامشان لرزه براندام هرمسلمانی می اندازد.می دانی چرا چون این بزرگان خود را شاگردمکتب محی الدین بزرگ می دانند وازفتوحات به جایی رسیدند هرچه دارندازملاصدرا دارند وملاهرچه داردازمحی الدین دارد.شما خیلی به راحتی عرفا را کوبیدید اول گفتیدهرچه اختلاف است به خاطرغیبت آقاست اما به راحتی حق را به خودتان دادید پس غیبت آقا تاثیری در حق بودن راه شما نداردفقط راه عرفاباطل است که با آمدن آقافاش خواهدشد.جوادآقا آیا درمکتب اهل بیت راهی برای رسیدن به خدا نیست راهی برای فنا نیست راهی برای لقای پروردگارنیست یا هست وفقط با شکیات حدود وصرف ونحوبه آن می رسیم.مکتب اهل بیت خیلی فراترازاین هاست امثال ما پی به خیلی ازآنها نبرده ایم آنها اصحابی خاص داشتند وبه آها رازها می گفتند سلمان ها بودندآقا همه چیزرابرای همه کس نمی گفتندبرای امثال سلمان می گفتند ولی امثال سلمان مگرچندنفربودند.چندتااویس قرنی داشتیم.آیابه آنها هم فقط احکام نمازیادمی دادند.آقا جوادبا ادبیاتت بدجوری به اولیای خداتهمت زدی وآنها را ازراه اهل بیت جدا دانستی .جوادآقا اگرمیلیاردها پیرو ومحب عمرجمع شوند حتی یک خط از نوشته های محی الدین را نمی توانند درک کنند تا چه برسد خودشان چنین چیزهایی ازخودشان بنویسند ملیاردها سنی نمی توانند شخصی چون امام خمینی را تربیت کنند اصلا چنین مثالی خودفرضامحال است اما امام خود را مطیع محی الدین می داند.اگردرشام آنزمان بودی برای اینکه جان ومال وناموست حفظ شود وآثارت باقی بماندتا اسلام پابرجا بماندمجبوربودی روزی صدباریزیدرا مدح گویی وازاهل بیت هم تبری بجویی و ازدست حاسدان وقاضیان متعصب وبی مغز واموی دوست شام نجات یابی .تقیه آنزمان تا تقیه دربعضی اززمان ها ومکان ها بسیارفرق دارد گرچه خیلی ازمطالب ازشیخ اکبرنیست ودستکاری شده وبعضی ازآنها ازشخصی ناصبی به نام ابوبکرابن العربی است که با ابن عربی معروف فرق دارد واوکس دیگری است.
  • محمد ۲۲:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    نقل است؟؟؟؟ !!!! قشنگترین توجیه ممکن احسنت
  • هرکول ۲۲:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    آقا محمد یه رساله بده بیرون بد جوری مریدت شدم!!!
  • هرکول ۲۳:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    محمد جان جواب شما خاموشی است می دونی چرا؟؟!!!
  • هرکول ۲۳:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۰
    0 0
    آقا جواد سید بن طاوس از محی الدین بهره برده؟ این عرفانی که شما و اولیای شما می فرمایدن قبل از محی الدین کسی نمی فهمید یه سوال دیگه : شما حق رو با افراد می شناسی یا یا افراد رو با حق؟ خدا به همه بصیرت عنایت بفرماید
  • هادي ۰۹:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۱
    0 0
    برادري كه هنوز فرق بين عوالم مختلف فرامادي با عالم ماده را نمي داني!!!!!براي همين فرق گفته ي آقاي وكيلي با انچه كه اقاي نصيري از ايشان تحريف كرده را نمي فهميد!!! چنين سوء برداشت هايي از تفكيكي ها در نظريه حدت وجود و تحريف آن نيز فراوان ديده ميشود! فتامل!!!
  • عمو ۱۰:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۱
    0 0
    وقتی خودت شدید تو کار تهمت و تکفیر و تفسیقی بهتره ابتدا نگران بهشتو جهنم حضرت خودت باشی.
  • عمو ۱۰:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۱
    0 0
    برادر جان میبینید که از فرط بی اطلاعی هیچ پاسخی ندارید و باید به هر خرده پاره ای چنگ بزنید تا نفستان تشفی پیدا کند. پاسخ روح الله این بود؟ تهمتی را که به مؤمنان میزنید چگونه پاسخ خواهید داد؟
  • هرکول ۱۶:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۱
    0 0
    عمو هم کیش محی الدینی بهت برخورد؟؟!!!
  • ۰۰:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۴
    0 0
    آقا مسرور چرا همه‌اش تهمت‌های تکراری را مطرح می‌کنید؟ جواب این تهمت به آقای حداد را که آقای وکیلی پارسال داد و آقای نصیری هم جواب نداشت بده
  • حافظ ۱۸:۱۳ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۴
    0 0
    با این همه سر و صدا صدایی حتی ضعیف از آقای نصیری نمی آید نکند خبری شده یا اتفاقی بالاخره ایشان فعال لما تشاء هستند ما کما کان منتظر جوا ب ایشان هستیم البته جواب نه فرافکنی که : محی الدین این و گفت پس همه کافرند ملاصدرا این و نوشت پس همه ملحدند!!! از میکده بیرون شو ... !!!
  • محمد ۱۸:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۴
    0 0
    حافظ جان محی الدین قطب بزرگت سنی بود یا شیعه؟
  • ۱۹:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۴
    0 0
    بسیار زیبا بود. دوستان حتماً ببینند.
  • محمدرضا ۰۰:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۵
    0 0
    مطالب جنای اقای وکیلی بسیار دقیق و موشکافانه است و حقیقتا اقای نصیری بدون از پاسخ به پرسش های وی عاجز مانده است اما متاسفانه ما محجوب حب و بغض های خویش هستیم که اجازه عبور از نقس وپذیرفتن حقیقت رو به مانمیدهد . عرفایی چون علامه طباطبایی ،قاضی، بهجت، حسن زاده ، و ... خود در زمره فقها بوده اند و جالب اینکه بهترین و کم نظیرترین تفسیری که در طول تاریخ کم نظیر است توسط علامه که فردی عارف بود نگاشته شده است که عده ای بدون توجه به این مسایل قصد نفی مرام و مسلک این بزرگان رو دارند.یادمان نرود کلام امام موقعی که فلسفه تدریس میکردنه که عده ای از همین کسانی که در حوزه بودند حاضرنمیشدند حتی از وسایل ایشون استفاده بکنند و قایل به نجاست انها بودند.
  • حافظ ۰۹:۰۵ - ۱۳۹۱/۰۹/۱۵
    0 0
    آقا محمد این رفتار انگ کفر را از کدام یک از موالیان آموزش دیدی ؟ تو که من ونمی شناسی من و دارای قطب و قطب بزرگ و... با کدام شناخت؟ حرف آقایان وکیلی و... نیز همین است که شما اول بشناسید بعد نظر کارشناسانه بفرمایید! ترجمه: ببینید عرفان را با ضمه می خوانند یا کسره وقتی فهمیدید لیلی زن است یا مرد آن وقت نرخ تعیین کنید چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو!!!
  • ۲۰:۳۹ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۰
    0 0
    عزیزم اینها که گفتی برای شیعیان خوب بود حالا اگر کسی امام صادق یا پیامبر و یا اصلا دین رو قبول نداره میخوای چه جوری استدلال کنی و شبهات وارده به دین رو پاسخ بدی ؟ میخوای بگی امام صادق این طوری گفته!!! اون فیلسوف غربی میگه امام صادق کیه دیگه؟ جواب عقلی بده من اصلا اونو قبول ندارم !!! عزیزم فلسفه برای دفاع عقلی از دین هست تا دین در مقابل شبهات بی دفاع نمونه
  • حسین ۲۱:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۱
    0 0
    با احترام به همه فقها و متکلمان و محدثان و حکما و عرفا و همه خادمان دین و شریعت عرض میکنم : پی بردن به حقیقت و عمق نظریه وحدت وجود میسور هر کسی نیست و فقط ارباب مشاهدات و اهل معرفت به کنه واقعی آن پی میبرند ایضا قضا و قدر"جبر و اختیار... البته التزام ما به قاعده معروف " نحن ابناء الدلیل"پابرجاست و خلل ناپذیر. خداوند متعال جز بقدر وسع افراد به آنها تکلیف نمیکند" *لا یکلف الله نفسا الا وسعها* وفقناالله و ایاکم انشاالله.
  • سزي ۱۱:۴۸ - ۱۳۹۱/۰۹/۲۹
    0 0
    فعال لما تشاء يا فعال لما يشاء؟؟؟
  • امیر ۰۸:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۶
    0 0
    سلام نه اقای ویکیلی نه اقای نصیری سید هاشم حداد نمیشناسن.سید هاشم فوق این حرفاست
  • یا حیدر یا علی حیدر ۱۹:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۳/۲۱
    1 0
    خداوند رحمت کند مرحوم علامه طهرانی و عارف توحیدی سید هاشم حداد را... شادی روحشان صلوات محمدی بفرستید..

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس