به گزارش مشرق، 1. به واقع چنين نيست. تنهايي امام در معرکه سياست همان قدر متاثر از ضعف شناخت مردمان از جبهه حق و باطل و وظيفه نشناسي بود که تحت تاثير زنجيرهاي اجتماعي و اقتصادي. تعداد کساني که در کوفه بخاطر ندانستن مقام حسينبنعلي و حقانيت او از حمايت امام دست کشيدند بسيار کمتر از جمعيتي بود که فضل آل علي بر بنياميه را در عدل و حکومت ميدانستند اما با علم به اين مطلب، دست ياري دراز نکردند و نداي نصرت را بيپاسخ گذاشتند. جمعيت انبوهي که ابتدا با مسلم بن عقيل دست بيعت دادند، مويد اين مدعاست.
حال اگر اينگونه باشد خواندن مناقب حسيني و حتي تبيين امامت و نظام سياسي تشيع، براي پيشگيري از تکرار واقعه کفايت نميکند. دعوتنامه را کوفيان امامشناس نوشتند همانها که به قول فرزدق شاعر: قلبهاشان با حسين بود. حال بايد ديد کدام زنجيرها بر دست و پاي يک جامعه بسته شده که چشمش حق را ميبيند و با قلبش آن را ميخواهد اما اقدام و ايثار نميکند؟
۲. اينکه چه عناصري شيعيان کوفه را زمينگير کرده بود، تحقيقي تاريخي – جامعهشناختي ميطلبد. ما در اين نوشتار تنها به سهم مولفههاي اقتصادي ميپردازيم؛ عواملي كه ميتواند بسترساز تنهايي امامت حق شود.
پيشتر و رساتر از همه، سهم نظام معيشتي و اخلاق اقتصادي در واقعه كربلا را خود حسينبنعلي (عليهالسلام) به ما آموخت، آنجا که فرمود: «مردمان بنده دنيايند و دين لقلقه زبانشان. تا معيشتشان ميگذرد، گرد دين ميچرخند اما چنانچه دشواري و آزموني فرارسد، چه اندکند دينداران!» (تحف العقول، ص ۲۴۵) اين يعني اهميت كشاكش معيشت با مسئوليتهاي اخلاقي يا سياسي.
۳. بيشك يكي از قويترين غرايزي كه در طبع انسانها سرشته شده، ميل به لذت و منفعت آني و دوري گزيدن از سختي و خطر است (يحبون العاجله/ لحب الخير لشديد). از اين رو در دوران غلبه غريزه، بايد صبر و چشمپوشي را به كودك آموخت اما كشش به سوي لذائذ نيازي به آموزش ندارد. در مقابل انسان بالغ، تلخي دارو را به آساني ميچشد و بار سختي را بر دوش ميكشد. جامعه نيز كمابيش چنين است: اگر غلبه با طبع حيواني و غريزه كودكي باشد، نميتواند از نفع امروز اقتصادي براي اهداف اخلاقي چشم بپوشد.
لاجرم از تحمل دشواري معيشتي شانه خالي ميكند. در اينجا مقاومت در اقتصاد و مجاهدت در سياست بيمعناست. چيزي بالاتر از رفاه و قدرت و فخرفروشي نيست كه بتوان اينها را به پاي آن ايثار كرد بلكه برعكس، ديگر امور (از جمله ديانت) فداي اين ميلهاي سركش ميشوند. اينگونه است كه ميتوان يك كودك (يا جامعه غريزي) را با تهديد به منع غذا يا اسباببازيهايش، وادار به هر كاري كرد ولي انسان بالغ با تحميل و فشار، خود را ذليل نميسازد بلكه خود داوطلبانه اعتصاب غذا ميكند.
۴. با اين وجود انسان بيش از حيوانيت، وجوه متمايزي هم دارد. غريزه تنها نيرو و حاكم مطلق نيست. طبيعت حيواني رقيب قويپنجهاي دارد به نام فطرت انساني. مردمان هر روز بارها خلاف غريزه خود، از برخي خوردنها و گفتنها و ديدنها چشم ميپوشند، از غذاي خود به فقير ميدهند، برخلاف نفع خود راست ميگويند و به دشواريهاي قانون عمل ميكنند. اينجاست كه بدون درجهاي از تقوي، شيرازه زندگي جمعي آدميان از هم ميپاشد. حال بايد پرسيد چگونه ميشود كه گاه در عرصه جامعه، غريزه، فطرت را بر زمين ميزند؟ چه ميشود كه گاه حيوانيت، اخلاق و عدالت را سر ميبرد؟ اين حادثه رخ نخواهد داد مگر آنكه مناسبات اقتصادي و اجتماعي و سياسي، از نفسانيت جانبداري كنند، نفت بر آتش غريزه بريزند و بر طبل ترس و طمعهاي حيواني بكوبند.
۵. هر سيستم اقتصادي، در عمل و نه در ادعا، خلقيات متناسبي را دامن ميزند و بدون حرف، مردمان را به ارزشها و شيوههاي خاصي فرا ميخواند. يك نظام، نوعدوستي و دستگيري را تسهيل ميكند و ديگري، رقابت نفسگير بر سر نفع شخصي را ترغيب. اين ارزشهاي رفتاري اگر عادتي فراگير شد، سايه خود را بر سر تمام تصميمات غيراقتصادي نيز خواهد انداخت. مردمي كه در اقتصاد به ارزشهايي خو گرفتند، كمتر ميتوانند بين محل كار با خانواده يا صندوق راي تمايز قائل شوند و كمابيش مشابه عمل خواهند كرد.
مثلا سيستم اقتصادي كه ميان ابتكار و تكرار تفاوت نميگذارد يا پاداش عالم و جاهل را يكسان ميدهد، خمودگي و بيدانشي را در ديگر حوزهها نيز ترويج ميكند. حال به اصل ماجرا ميرسيم: كدام نظام اقتصادي به ترس و طمعهاي مادي و شخصي دامن ميزند؟ كدام سيستم معيشتي، رعايت عدالت و پيگيري معنويت را براي مردم آسان ميكند و يا آنها را به ترك عدالت و معنويت فراميخواند؟
۶. دينداري و فراخي معيشت نه تنها معارض هم نيستند بلكه گاه ياور يكديگرند. اما چنانچه بين منفعت اقتصادي و مسئوليت هاي اخلاقي مصافي درگيرد، بايد شيب سيستم اقتصادي، مردم را به سوي جبهه حق سوق دهد، يعني عدالت و تقوي را تسهيل و تشويق كند، نه آن نظم اقتصادي كه:
* مرفهتر شدن را به غايت تبديل كند و منزلت اجتماعي انسانها را با سطح مصرف و تظاهر بسنجد و پول را به قاعدهگذار اصلي مناسبات سياسي و اجتماعي تبديل كند و به همه در همه جا چرتكهاندازي بياموزد.
* يا اجازه دهد مسابقه ای بيانتها در گردآوري ثروت، در بيرون زمين كار و علم و نوآوري به وجود آيد و سوداگران فرصتطلب قدر بينند و نامولدهاي بيدانش بر صدر نشينند تا همگان به سوي اين الگوها شتاب گيرند.
* يا چنان راه هاي كسب و كار سالم را براي افراد تنگ ساخته و در تقسيم اموال عمومي و امكانات ناعادلانه عمل كند كه كثيري از مردم براي حداقلهاي زندگي شرافتمندانه، صبح تا شامِ خود را به دنبال روزي دوان باشند و فرصتي براي آگاهي و خودسازي نداشته باشند.
* يا چنان نسبت به گسترش زمينههاي فساد مالي ضعيف بوده و با تبعيض و مماشات برخورد كند كه بيشتر فعالان اقتصاد را به ربا و رشوه و حرام آلوده سازد و تاثير دعوت حق را از بين ببرد.
۷. برخي از ويژگيهاي چهارگانه فوق، همان است كه در جوهره مناسبات سرمايهداري وجود دارد و برخي نيز در هر نظامي محتمل است. اقتصاد امروز ايران نيز از گزند اين بلاها در امان نمانده است. البته مقصود اين نيست كه اقتصاد تنها حوزه هنجارآفرين يا مهمترين عامل تغيير اخلاق است. نظام سياسي يا اجتماعي هم ميتواند ضدارزشهايي را به عادت تبديل كند كه تاثير منفي بر معيشت و ديانت داشته باشند.
اما مهم آن است كه بدانيم اقتصاد مبتني بر حرص و ارزشهاي پولي، اخلاقيات ويژهاي را رايج ميكند، آدمهاي استاندارد خود را ميسازد و اين آدمها در ديگر انتخابها نيز، فقط ترازوي هزينه – منفعت در دست دارند. اين جماعت (ولو متشرع) دستكشيدن از حق و عدل را بر مقاومت اقتصادي ترجيح خواهند داد؛ «زماني كه دشواري فرارسد چه اندكند دينداران». اگر سيستم اقتصاد، مردم را به ماشين حسابهاي سود و زيان تبديل كند، حتي دم گرم موعظهگران نيز بر آهن سرد شيعيان اثر نخواهد كرد.
۸. براي اقدام و ايثار، دانستن و دوست داشتن کفايت نميکند. ميتوان به حقانيت امام يقين داشت اما در عمل خلاف آن عمل كرد؛ «يقين داشتند اما بخاطر گرفتن حق ديگران و برتريطلبي، انكار كردند» (نمل:۱۴). اين حادثه زماني رخ ميدهد كه «هوي را معبود بگيري» (فرقان:۴۳ و جاثيه:۲۳). يا به تعبير روايات: «عقل، اسير باشد و هوي، امير». هوي ميتواند عادات اجتماعي اهل سقيفه باشد و يا ترس و طمعهاي اهل كوفه. به هر حال چنين موانعي از جنس علم و اعتقاد نيست، از جنس عقل عملي است.
اين موانع، سلاح ديگري ميطلبد و اينجاست كه نقش برانگيختن عواطف عاشورايي و عشق به امام، اهميت خود را جلوهگر ميسازد. تنها در مجاورت خورشيد عشق است كه آدمي تزكيه و يكتاپرست ميشود و يخهاي ترس و طمع ذوب خواهند شد. محرم، فرصتي است هم براي تزكيه درون از ترس و طمع و هم پيراستن سيستم اقتصادي و سياسي از منفعت طلبی فراگیر. منبع: الف
حال اگر اينگونه باشد خواندن مناقب حسيني و حتي تبيين امامت و نظام سياسي تشيع، براي پيشگيري از تکرار واقعه کفايت نميکند. دعوتنامه را کوفيان امامشناس نوشتند همانها که به قول فرزدق شاعر: قلبهاشان با حسين بود. حال بايد ديد کدام زنجيرها بر دست و پاي يک جامعه بسته شده که چشمش حق را ميبيند و با قلبش آن را ميخواهد اما اقدام و ايثار نميکند؟
۲. اينکه چه عناصري شيعيان کوفه را زمينگير کرده بود، تحقيقي تاريخي – جامعهشناختي ميطلبد. ما در اين نوشتار تنها به سهم مولفههاي اقتصادي ميپردازيم؛ عواملي كه ميتواند بسترساز تنهايي امامت حق شود.
پيشتر و رساتر از همه، سهم نظام معيشتي و اخلاق اقتصادي در واقعه كربلا را خود حسينبنعلي (عليهالسلام) به ما آموخت، آنجا که فرمود: «مردمان بنده دنيايند و دين لقلقه زبانشان. تا معيشتشان ميگذرد، گرد دين ميچرخند اما چنانچه دشواري و آزموني فرارسد، چه اندکند دينداران!» (تحف العقول، ص ۲۴۵) اين يعني اهميت كشاكش معيشت با مسئوليتهاي اخلاقي يا سياسي.
۳. بيشك يكي از قويترين غرايزي كه در طبع انسانها سرشته شده، ميل به لذت و منفعت آني و دوري گزيدن از سختي و خطر است (يحبون العاجله/ لحب الخير لشديد). از اين رو در دوران غلبه غريزه، بايد صبر و چشمپوشي را به كودك آموخت اما كشش به سوي لذائذ نيازي به آموزش ندارد. در مقابل انسان بالغ، تلخي دارو را به آساني ميچشد و بار سختي را بر دوش ميكشد. جامعه نيز كمابيش چنين است: اگر غلبه با طبع حيواني و غريزه كودكي باشد، نميتواند از نفع امروز اقتصادي براي اهداف اخلاقي چشم بپوشد.
لاجرم از تحمل دشواري معيشتي شانه خالي ميكند. در اينجا مقاومت در اقتصاد و مجاهدت در سياست بيمعناست. چيزي بالاتر از رفاه و قدرت و فخرفروشي نيست كه بتوان اينها را به پاي آن ايثار كرد بلكه برعكس، ديگر امور (از جمله ديانت) فداي اين ميلهاي سركش ميشوند. اينگونه است كه ميتوان يك كودك (يا جامعه غريزي) را با تهديد به منع غذا يا اسباببازيهايش، وادار به هر كاري كرد ولي انسان بالغ با تحميل و فشار، خود را ذليل نميسازد بلكه خود داوطلبانه اعتصاب غذا ميكند.
۴. با اين وجود انسان بيش از حيوانيت، وجوه متمايزي هم دارد. غريزه تنها نيرو و حاكم مطلق نيست. طبيعت حيواني رقيب قويپنجهاي دارد به نام فطرت انساني. مردمان هر روز بارها خلاف غريزه خود، از برخي خوردنها و گفتنها و ديدنها چشم ميپوشند، از غذاي خود به فقير ميدهند، برخلاف نفع خود راست ميگويند و به دشواريهاي قانون عمل ميكنند. اينجاست كه بدون درجهاي از تقوي، شيرازه زندگي جمعي آدميان از هم ميپاشد. حال بايد پرسيد چگونه ميشود كه گاه در عرصه جامعه، غريزه، فطرت را بر زمين ميزند؟ چه ميشود كه گاه حيوانيت، اخلاق و عدالت را سر ميبرد؟ اين حادثه رخ نخواهد داد مگر آنكه مناسبات اقتصادي و اجتماعي و سياسي، از نفسانيت جانبداري كنند، نفت بر آتش غريزه بريزند و بر طبل ترس و طمعهاي حيواني بكوبند.
۵. هر سيستم اقتصادي، در عمل و نه در ادعا، خلقيات متناسبي را دامن ميزند و بدون حرف، مردمان را به ارزشها و شيوههاي خاصي فرا ميخواند. يك نظام، نوعدوستي و دستگيري را تسهيل ميكند و ديگري، رقابت نفسگير بر سر نفع شخصي را ترغيب. اين ارزشهاي رفتاري اگر عادتي فراگير شد، سايه خود را بر سر تمام تصميمات غيراقتصادي نيز خواهد انداخت. مردمي كه در اقتصاد به ارزشهايي خو گرفتند، كمتر ميتوانند بين محل كار با خانواده يا صندوق راي تمايز قائل شوند و كمابيش مشابه عمل خواهند كرد.
مثلا سيستم اقتصادي كه ميان ابتكار و تكرار تفاوت نميگذارد يا پاداش عالم و جاهل را يكسان ميدهد، خمودگي و بيدانشي را در ديگر حوزهها نيز ترويج ميكند. حال به اصل ماجرا ميرسيم: كدام نظام اقتصادي به ترس و طمعهاي مادي و شخصي دامن ميزند؟ كدام سيستم معيشتي، رعايت عدالت و پيگيري معنويت را براي مردم آسان ميكند و يا آنها را به ترك عدالت و معنويت فراميخواند؟
۶. دينداري و فراخي معيشت نه تنها معارض هم نيستند بلكه گاه ياور يكديگرند. اما چنانچه بين منفعت اقتصادي و مسئوليت هاي اخلاقي مصافي درگيرد، بايد شيب سيستم اقتصادي، مردم را به سوي جبهه حق سوق دهد، يعني عدالت و تقوي را تسهيل و تشويق كند، نه آن نظم اقتصادي كه:
* مرفهتر شدن را به غايت تبديل كند و منزلت اجتماعي انسانها را با سطح مصرف و تظاهر بسنجد و پول را به قاعدهگذار اصلي مناسبات سياسي و اجتماعي تبديل كند و به همه در همه جا چرتكهاندازي بياموزد.
* يا اجازه دهد مسابقه ای بيانتها در گردآوري ثروت، در بيرون زمين كار و علم و نوآوري به وجود آيد و سوداگران فرصتطلب قدر بينند و نامولدهاي بيدانش بر صدر نشينند تا همگان به سوي اين الگوها شتاب گيرند.
* يا چنان راه هاي كسب و كار سالم را براي افراد تنگ ساخته و در تقسيم اموال عمومي و امكانات ناعادلانه عمل كند كه كثيري از مردم براي حداقلهاي زندگي شرافتمندانه، صبح تا شامِ خود را به دنبال روزي دوان باشند و فرصتي براي آگاهي و خودسازي نداشته باشند.
* يا چنان نسبت به گسترش زمينههاي فساد مالي ضعيف بوده و با تبعيض و مماشات برخورد كند كه بيشتر فعالان اقتصاد را به ربا و رشوه و حرام آلوده سازد و تاثير دعوت حق را از بين ببرد.
۷. برخي از ويژگيهاي چهارگانه فوق، همان است كه در جوهره مناسبات سرمايهداري وجود دارد و برخي نيز در هر نظامي محتمل است. اقتصاد امروز ايران نيز از گزند اين بلاها در امان نمانده است. البته مقصود اين نيست كه اقتصاد تنها حوزه هنجارآفرين يا مهمترين عامل تغيير اخلاق است. نظام سياسي يا اجتماعي هم ميتواند ضدارزشهايي را به عادت تبديل كند كه تاثير منفي بر معيشت و ديانت داشته باشند.
اما مهم آن است كه بدانيم اقتصاد مبتني بر حرص و ارزشهاي پولي، اخلاقيات ويژهاي را رايج ميكند، آدمهاي استاندارد خود را ميسازد و اين آدمها در ديگر انتخابها نيز، فقط ترازوي هزينه – منفعت در دست دارند. اين جماعت (ولو متشرع) دستكشيدن از حق و عدل را بر مقاومت اقتصادي ترجيح خواهند داد؛ «زماني كه دشواري فرارسد چه اندكند دينداران». اگر سيستم اقتصاد، مردم را به ماشين حسابهاي سود و زيان تبديل كند، حتي دم گرم موعظهگران نيز بر آهن سرد شيعيان اثر نخواهد كرد.
۸. براي اقدام و ايثار، دانستن و دوست داشتن کفايت نميکند. ميتوان به حقانيت امام يقين داشت اما در عمل خلاف آن عمل كرد؛ «يقين داشتند اما بخاطر گرفتن حق ديگران و برتريطلبي، انكار كردند» (نمل:۱۴). اين حادثه زماني رخ ميدهد كه «هوي را معبود بگيري» (فرقان:۴۳ و جاثيه:۲۳). يا به تعبير روايات: «عقل، اسير باشد و هوي، امير». هوي ميتواند عادات اجتماعي اهل سقيفه باشد و يا ترس و طمعهاي اهل كوفه. به هر حال چنين موانعي از جنس علم و اعتقاد نيست، از جنس عقل عملي است.
اين موانع، سلاح ديگري ميطلبد و اينجاست كه نقش برانگيختن عواطف عاشورايي و عشق به امام، اهميت خود را جلوهگر ميسازد. تنها در مجاورت خورشيد عشق است كه آدمي تزكيه و يكتاپرست ميشود و يخهاي ترس و طمع ذوب خواهند شد. محرم، فرصتي است هم براي تزكيه درون از ترس و طمع و هم پيراستن سيستم اقتصادي و سياسي از منفعت طلبی فراگیر. منبع: الف