آخرين ساخته پوران درخشنده، بيننده را به فضاي فيلمهاي قبلي اش مثل رابطه (1365) و پرنده کوچک خوشبختي (1366) مي اندازد. در اين ساخته اما محوريت با کودکي استثنايي است که خوابهايش به درستي تعبير مي شود و همه در پي خبر او درباره تصادف معلمش، به دنبال معلم مي روند و پاي پليس هم به ماجرا باز مي شود.
درخشنده در فصل پاياني فيلمبه سراغ نوجواني مي رود که معلوليت ذهني او باعث برخي عقده هاي درونياش شده و به همين خاطر تصميم مي گيرد از معلمش که حالا از چند طبقه سقوط کرده و زخمي است، انتقام بگيرد. اين سکانس اگر چه از نظر فني حرفي براي گفتن ندارد اما حس و حال عاطفي و تربيتي فيلم را کامل مي کند وهمين مهمترين عامل براي رضايت بيننده است.
«خوابهاي دنبالهدار» درخشنده از «بچه هاي ابدي» و خصوصا «روياي خيس» که در چند سال اخير ساخته، قوي تر نيست اما بازگشت نصفه و نيمه اي به فيلهاي دهه 60 اين فيلمساز دارد و همين باعث بروز نوعي حس نوستالوژي در بيننده مي شود که به ديدنش مي ارزد.
«خوابهاي دنبالهدار» به غير از بازي پانته آ بهرام و فرشته صدر عرفايي از نظر بازي حرفي براي گفتن ندارد. حتي عليرضا خمسه هم از عهده بازي يک پليس برنيامده. فيلمبرداري و قاب بندي ها هم چنگي به دل نمي زند. صحنه آرايي و گريم خاصي هم در کار نيست. حتي وقتي معلم از چند طبقه مي افتد فقط پايش لنگ مي زند و حتي فضاسازي ها براي انتقال او به زيرزمين و موتورخانه مجتمع ه متا حدودي غير اوقعي مي نماياند اما آنچه «خوابهاي دنبالهدار» در اين وانفساي سينماي ايران ديدني مي کند مايه هاي تربيتي و احساسي آن است.
حالا بيننده حداقل مي تواند با آرامش، فيلمي را در کنار خانواده ببيند و مطمئن باشد که براي فرزندانش بدآموزي ندارد!
***
«خوابهاي دنبالهدار» حکايت يک دختر دبستاني است که خواب هايش به درستي تعبير مي شود و وقتي خبر مي دهد که در خواب ديده معلمش تصادف مي کند، ابتدا کسي از اولياي مدرسه جدي اش نمي گيرد اما با جدي شدن ماجرا، معلم تربيتي او را به کلانتري مي برد تا با کمک پليس، خانم معلم را از حادثه اي که او را تهديد مي کند، نجات دهد.
معلم از تصادف مي گريزد اما در کمک به يک پيرزن به ساختمانش مي رود و ناگهان از پله ها مي افتد و با حالي نزار، جسم رنجورش به داخل موتورخانه مجتمع کشيده مي شود. اين کار را دختر نوجواني انجام مي دهد که در مدرسه و در کلاس خانم معلم دچار نوعي تحقير شده و حالا فرصتي پيدا کرده است تا عقده هايش را خالي کند.
اينجا اوج احساسي فيلم است و خانم معلم با دريافت مشکل او، حال و هوايش را درک مي کند و با کمک سايرين عقده هاي دختر معلول را رفع مي کند.




