بایدن

درسیاست خارجی جهان غرب و رابطه‌اش با اسرائیل هیچ مبنایی برای صلحی عادلانه و پایداروجود ندارد که به‌صورت دیپلماتیک واستراتژیک توسط دولت‌های مترقی یابه‌ نحوی مؤثر توسط سازمان ملل متحد ترویج شود.

به گزارش مشرق، پس ازسال۱۹۶۷، اسرائیل رابطه خود با ‌ایالات متحده را از یک سربار استراتژیک به یک شریک استراتژیک تغییر داد و به بازیگر نظامی‌ مهمی در سراسر منطقه تبدیل شد. اسرائیل برخلاف معاهده منع‌اشاعه تسلیحات هسته‌ای مجاز به دستیابی به تسلیحات هسته‌ای بود.

پس از انقلاب اسلامی‌ در ‌ایران، اسرائیل ارزش بیشتری پیدا کرد؛ چراکه سقوط شاه به معنای از دست دادن تنها متحد استراتژیک غرب در منطقه‌ای بود که از نظر انرژی و کنترل راه‌های تجاری اصلی اهمیت فوق‌العاده‌ای داشت.

جام جم در ادامه نوشت: بهترین امید برای فلسطین در ‌این زمان تشدید فعالیت‌های جامعه مدنی برای توقف نسل‌کشی است، مثل مورد آفریقای‌جنوبی که دادخواستی به دادگاه بین‌المللی دادگستری ارائه کرده و به‌دنبال آن است و منزوی‌کردن اسرائیل در حوزه‌های فرهنگی، ورزشی و انواع تحریم‌ها در سیاست خارجی جهان غرب و رابطه‌اش با اسرائیل هیچ مبنایی برای صلحی عادلانه و پایدار وجود ندارد که به‌صورت دیپلماتیک و استراتژیک توسط دولت‌های مترقی یا به نحوی مؤثر توسط سازمان ملل متحد ترویج شود.

پیروزی نزدیک است!

اسرائیل حساسیت زیادی به انتقادات بین‌المللی دارد، به‌ویژه از جانب منتقدانی که در پایگاه حمایتی آن هستند، یعنی در شهرک‌نشینان و کشورهای استعماری اروپایی که مجموعا جهان سفیدپوست غربی راتشکیل می‌دهند.

به این ترتیب، حساسیتی هم به دعواهای حقوقی مطرح از جانب طرفداران فلسطین دارد؛ دعواهایی که مرتبط با نهادهای بین‌المللی هستند، به‌ویژه سازمان ملل، دیوان بین‌المللی دادگستری، دادگاه کیفری بین‌المللی و شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد؛ چراکه مشروعیت آن به‌عنوان کشوری مستقل تا حدودی بر ‌این ادعا استوار است که تنها دولت دموکراتیک در خاورمیانه است؛ تصور غلطی که ازطرف آمریکا در بالاترین سطوح دولتی تقویت شده است.

این تصورغلط ناظر به «ارزش‌های مشترک»، یعنی هسته اصلی «ارتباط ویژه»، ازطریق نادیده‌گرفتن جنایات اسرائیل علیه اکثریت بومی، یعنی جمعیت عرب فلسطین رواج یافته است. ‌

این جمعیت بومی‌ درسال۱۹۴۸ازطریق اخراج اجباری و از حداقل سال۱۹۶۷، از رهگذر تسلط استعماری بر سرزمین‌های ‌اشغالی فلسطینی یعنی قدس شرقی، کرانه باختری و غزه مورد ظلم و جنایت واقع شده‌اند.

تمام فعالان مبارزه علیه اسرائیل هدف حملات تخریب شخصیت افتراها و اتهامات اسرائیل قرار می‌گیرند.

ریچارد اندرسون فالک، گزارشگر ویژه در رابطه با نقض حقوق‌بشر توسط اسرائیل در فلسطین‌اشغالی (۲۰۱۴ ــ ۲۰۰۸) دراین‌باره می‌گوید: «بنده در دوره‌ای که در مقام گزارشگر ویژه در رابطه با نقض حقوق‌بشر توسط اسرائیل در فلسطین‌اشغالی در دوره ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴ خدمت می‌کردم، هدف حملات تخریب شخصیت افتراها و اتهامات اسرائیل بودم. ‌این حملات شامل اتهام یهودستیزی به من و همچنین انتقاد شدید از سازمان ملل به‌عنوان نهادی مغرض بود؛ چراکه از دید آنها توجه زیادی به «تخلفات ادعایی اسرائیل» می‌کرد. واکنش سازمان ملل به‌ویژه در زمان دبیرکلی بان کی‌مون‌ این بود که در لاک دفاعی فرورفته و هر کاری که می‌توانست انجام دهد تا از من فاصله بگیرد. بان کی‌مون بقای من در سمت گزارشگر ویژه را این‌طور به اسرائیل و جهان توضیح می‌داد که من را شورای حقوق‌بشر سازمان بدون پرداخت حقوق منصوب کرده و بنابراین بخشی از بدنه خدماتی سازمان ملل نیستم به همین دلیل، او نمی‌تواند من را توبیخ یا اخراج کند.

‌این حرف او اذعان به این نکته بود که انتقادات افتراآمیز اسرائیل موجه بودند. حمله به منتقدان اسرائیل بدل به ابزاری سیاسی در دستان اسرائیل و حامیان صهیونیست آن در کشورهای جهان غرب شده است. یک نوع آن حمله به اعتبار منتقدان فرآیندی است که من آن را «سیاست انحراف» نامیده‌ام ودرآن توجه رسانه‌ها به جای پیام اصلی که درباره تخلفات اسرائیل است به پیام‌رسان معطوف می‌شود. نوع دیگر ارعاب فعالان وسایرینی است که جرات می‌کنند تا ابتکار عمل‌های مربوط به همبستگی خشونت‌پرهیز مثل بوت(بایکوت واگذاری وتحریم) را ترویج کنند. هیچ تلاش مشابهی برای سرکوب چنین انتقادات یا فعالیت‌هایی در آفریقای جنوبی دردوران آپارتاید صورت نگرفت، حتی باوجودی که دولت‌های ‌ایالات متحده وبریتانیا در طول سال‌های جنگ سرد، به لحاظ استراتژیک با رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی هم‌سو بودند.

حضور شبکه‌ای صهیونیستی که حامی‌ اسرائیل است و با سلاح یهودستیزی به شیوه‌های مختلف باعث عدم تعادل در رسانه‌ها و نقض آزادی آکادمیک در مؤسسات آموزشی غرب می‌شود، اسرائیل را از گزند انتقاد در امان نگه می‌دارد. »

چیستی و چگونگی نفوذ اسرائیل در عرصه بین‌الملل

اسرائیل مشروعیت خود به‌عنوان کشوری جدید را اندک‌زمانی پس از جنگ جهانی دوم، در گرگ‌ومیش نظم استعماری، اروپا تثبیت و ادعای حاکمیت خود بر اکثریت عرب ساکن که خود را متعلق به ملت فلسطین می‌دانستند، تحمیل کرد. پروژه صهیونیستی ‌ایجاد کشوری یهودی در فلسطین رویای جنبش کوچک متعصبی در اواخر قرن نوزدهم در اروپا بود و زمانی که انگلستان طی بیانیه بالفور در سال ۱۹۱۷ از تأسیس میهن یهودیان در فلسطین حمایت کرد به پروژهای سیاسی تبدیل شد. ‌

این مداخله‌ای استعماری در حق تعیین سرنوشت یک ملت بود. تأسیس اسرائیل در طول دوران قیمومیت بریتانیا [بر فلسطین] به هدفی دست‌یافتنی تبدیل شد. در آن دوره بریتانیا از طرف جامعه ملل قیمومیت فلسطین را بر عهده داشت و یهودیان را تشویق به مهاجرت به آنجا می‌کرد ــ روندی که در واکنش به ظهور و اوج‌گیری فاشیسم در اروپا تسریع شد. یهودی‌ستیزی مرگبار در اروپا که به هولوکاست و مرگ شش میلیون یهودی منجر شد، در نظام‌های لیبرال دموکراسی غربی احساس گناه برانگیخت، [و همان احساس گناه اینک] علت تلاش‌های ناچیز آنها برای مقابله با تجاوزهای اسرائیل و نسل‌کشی آن است.

بریتانیایی‌ها تا حدودی در واکنش به حملات تروریستی ضدانگلیسی صهیونیست‌ها به سازمان ملل متحد تازه تأسیس و چالش دلهره‌آور یافتن راه‌حلی برای درگیری‌های داخلی فزاینده در فلسطین میان یهودیان مهاجر و اعراب بومی‌ به مأموریت خود در آنجا پایان دادند.

سازمان ملل متحد، تجربه بریتانیای استعماری با سیاق تفرقه بینداز و حکومت کن را ادامه داد. سازمان ملل کمیسیونی تأسیس کرد که پیشنهاد داد فلسطین به دو کشور تقسیم شود و بیت‌المقدس پایتخت مشترک آنها و شهری بین‌المللی باشد، جنبش صهیونیستی این تقسیم‌بندی را پذیرفت اما نمایندگان ملت فلسطین آن را رد کردند.

با وجود چنین پس‌زمینه‌ای اسرائیل پس از جنگ داخلی فلسطین تأسیس شد، جنگی که بین نیروهای شبه‌نظامی‌ یهودی و نیروهای مسلح کشورهای عربی همسایه در گرفته بود. ‌این جنگ با شناسایی و توافق بر سر یک «خط سبز» پایان یافت که به عنوان مرز داخلی موقتی بین دو ملت تلقی می‌شد. اسرائیل اما فراتر از تقسیم ارضی سازمان ملل متحد، ۷۸ درصد از خاک فلسطین را به جای ۴۵ درصد طرح پیشنهادی سازمان ملل به دولت یهودی بخشید و بیت‌المقدس را بین دو ملت تقسیم کرد و کنترل سمت فلسطینی خط سبز را به اردن و غزه را به مصر واگذار کرد.

حتی علی‌رغم پیروزی نظامی‌ و حمایت دیپلماتیک و اقتصادی غرب، بنیان اسرائیل در شرایطی گذاشته شد که مشروعیت آن به‌عنوان یک کشور هم در منطقه خودش و هم درواقع از سوی اکثر کشورهای جنوب جهانی محل سؤال بود. اسرائیل از همان ابتدا متوجه شد که اگر بتواند گفتمان عمومی‌ که شکل‌دهنده افکارعمومی‌ بین‌المللی است را کنترل کند، به امنیت و جایگاهش در نظام بین‌المللی کمک شایانی خواهد کرد.

آنچه امنیت شکننده آن را برجسته‌تر می‌کرد، ‌این واقعیت بود که در نخستین سال‌های پس از تأسیس، اسرائیل توسط دولت‌های بزرگ‌تری احاطه شده بود که متخاصم بودند و وجود اسرائیل در میان خود را به‌مثابه نوعی نفوذ سرزمینی نژادی و مذهبی و به طور کلی راه‌حلی استعماری برای مشکلی اروپایی به خرج کشورهای بلوک اسلامی‌ و عربی می‌دیدند. نفوذ وسیع یهودیان در رسانه‌های بزرگ غربی به‌ویژه‌ آمریکا به موفقیت اسرائیل در کنترل گفتمان عمومی‌ کمک زیادی کرد. جمعیت یهودی پراکنده ثروت زیادی داشت و پس از هیتلر به قصد حمایت از تأسیس یک ملت یهودی بسیج شد تا در صورت شیوع مجدد یهودستیزی در آینده مکان امنی برای آنها باشد.

با استفاده از ‌این ابزار تبلیغاتی به روش‌های پیچیده اسرائیل را بابت ‌ایجاد یک لیبرال دموکراسی به سبک غربی و موفقیتش در مدرنیزاسیون در برابر جامعه به‌ظاهر عقب‌مانده راکد و فقیر فلسطینی تحسین کردند.

آنها اسرائیل را ازنظراجتماعی مترقی وازنظر اقتصادی موفق به تصویر کشیدند، کشوری که حتی موفق شده «صحرا را شکوفا کند.» در ابتدا تنش‌ها و اختلاف‌نظرهایی درغرب، درمورد حمایت از اسرائیل و حفظ دسترسی مطمئن به ذخایر عظیم نفت و گاز در منطقه وجود داشت اما اسرائیل توانست ‌این تنش‌هارا از طریق پیروزی بر دشمنان عرب خود در جنگ ۱۹۶۷ و همچنین ‌اشغال سرزمین‌های فلسطینی حل و فصل کند. ازهمه نمادین‌تر اعلام بیت‌المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل بود که تا به امروز توسط بسیاری از دولت‌ها پذیرفته نشده است.

تبدیل رابطه اسرائیل با آمریکا از سربار استراتژیک به شریک استراتژیک

همان زمان که رژیم آپارتاید اسرائیل درگیر شیوه‌های غیرانسانی کنترل مقاومت فلسطینیان بود و به طور فزاینده‌ای عدم تمایل خود به دستیابی به مصالحه‌ای سیاسی از طریق مذاکرات دوجانبه را آشکار می‌کرد، مشروعیت آن باردیگر حتی در جوامع غربی نیز به‌طور گسترده‌ای محل تردید واقع شد، هرچند نه توسط دولت‌ها.

این روند اخیرا هنگامی‌ تشدید شد که دولت ائتلافی نتانیاهو با حزب صهیونیسم مذهبی در ژانویه۲۰۲۳به قدرت رسید و بلافاصله به خشونت شهرک‌نشینان در کرانه باختری چراغ ‌سبز نشان داد، حرمت اماکن مقدس مسلمانان (به‌ویژه مسجدالاقصی) را شکست و نقشه‌هایی را در سازمان ملل و جاهای دیگر به نمایش گذاشت که در آنها «از رودخانه تا دریا» فقط اسرائیل وجود دارد. در این مدت تلاش‌های اسرائیل برای کنترل گفتمان توسط شبکه‌ای در جهان غرب که از سوی صهیونیست‌ها به‌خوبی تأمین مالی می‌شود، تقویت شده و از سلطه گفتمانی‌اش برای شیطان جلوه‌ دادن منتقدانش استفاده می‌کند. تصویب تعریف انجمن بین‌المللی یادبود هولوکاست از یهودستیزی، که هرگونه انتقاد شدید از صهیونیسم یا اسرائیل را، هرچند با شواهد ومدارک موجه و منطقی به عنوان یهودستیزی تلقی می‌کند به این سلطه کمک کرد.

طنز تلخ روزگار ‌این‌که چنین اتهام‌زنی‌های نادرستی باعث‌ایجادیهودستیزی واقعی درجهان شده؛ یعنی نفرت واقعی ازیهودیان به مثابه ابرازخصومت با صهیونیست‌ها و اسرائیل. حمایت آمریکا از اسرائیل و آینده پیش‌رو قطعا دلیلی برای تغییر افکار عمومی‌ شهروندان کشورهای جهان غرب شده است؛ اما دولت‌ها مهم‌تر از همه آمریکا و بریتانیا، علی‌رغم مخالفت فزاینده‌شان با کشتار جمعیت غیرنظامی‌ غزه به حمایت خود از اسرائیل ادامه می‌دهند. ‌این حمایت باعث ‌ایجاد منطقه‌ای کوچک و پرجمعیت شده که بدون بازسازی گسترده و تلاش امدادی، کاملا غیرقابل سکونت است.

دولت‌هایی که حتی پس از توسل اسرائیل به نسل‌کشی به حمایت‌شان از اسرائیل ادامه می‌دهند، تحت‌تأثیر ترکیبی از منافع استراتژیک و آنچه می‌توان سیاست هویت نامید، قرار دارند. مسائل استراتژیک و هویتی در رابطه با اسرائیل همگرا می‌شود؛ چراکه اسرائیل ترکیبی است ازتوانایی‌های نظامی‌ قوی وهویت تمدنی. جامعه‌ای مدرن با فناوری پیشرفته که پیوندهای مهمی‌ با غرب دارد و در میان مجموعه‌ای از کشورهای اسلامی‌ متخاصم و جنبش‌های غیردولتی که دشمن آن هستند، قرار گرفته است.

اگر جنگ گسترده‌تری آغاز شود به‌منزله جنگ تمدن‌ها درنظر گرفته خواهد شد که یادآور پیش‌بینی ساموئل هانتینگتون در سال ۱۹۹۳ از جهان پس از پایان جنگ سرد است.

بخشی از تصویر کلی ثبات رابطه اسرائیل با لیبرال‌دموکراسی‌های غرب، به‌رغم نسل‌کشی بی‌شرمانه مردم فلسطین را می‌توان به بهترین وجه با اثربخشی حمایت مالی رژیم‌صهیونیستی از مخالفان سیاسی مقامات منتخب منتقد اسرائیل و تأمین مالی سیاستمداران حامی‌ آن توضیح داد. به این ترتیب فقدان قابلیت لابی‌گری سازمان‌یافته فلسطینی‌ها در غرب مهم است؛ چراکه می‌تواند تا حدودی از شدت و حدت سیاست خارجی حامی‌ اسرائیل بکاهد.

اگر اسرائیل موفق شود سناریوی انتقال جمعیت را در غزه اجرا کند و فلسطینیان بازمانده را مجبور به پناهندگی در منطقه کند، پاکسازی قومی‌ نیز به جنایت نسل‌کشی در قالب جنایت علیه بشریت اضافه خواهد شد. ‌این امر به احتمال خیلی زیاد منجر به بسیج نیروهای ضدغربی در سراسر خاورمیانه می‌شود وفشارهای خطرناک جدیدی رامتوجه پیوند ویرانگر جهان غرب با اسرائیل می‌کند.

همچنین ابهاماتی وجود دارد درباره واکنش اسرائیل به برچسب دولت «مطرودی» که در معرض بایکوت و حتی تحریم قرارمی‌گیرد و همین‌طور تشدید ستیزه‌جویی گروه‌های همبستگی جهانی که خود را وقف آینده‌ای انسانی برای مردم فلسطین کرده‌اند ازجمله بیش از هفت میلیون پناهنده و تبعیدی که در منطقه و سراسر جهان پراکنده‌اند.

فلسطینیان چه امیدی دارند؟

بهترین امید برای فلسطین در ‌این زمان تشدید فعالیت‌های جامعه مدنی برای توقف نسل‌کشی است مثل موردآفریقای‌جنوبی که دادخواستی به دادگاه بین‌المللی دادگستری ارائه کرده و به‌دنبال آن است ومنزوی‌کردن اسرائیل در حوزه‌های فرهنگی ورزشی و انواع تحریم‌ها.

درسیاست خارجی جهان غرب و رابطه‌اش با اسرائیل هیچ مبنایی برای صلحی عادلانه و پایداروجود ندارد که به‌صورت دیپلماتیک واستراتژیک توسط دولت‌های مترقی یابه‌ نحوی مؤثر توسط سازمان ملل متحد ترویج شود.

در موقعیت‌هایی استراتژیک مثل رابطه اسرائیل و آمریکا سنبه اولویت‌های ژئوپلیتیکی از رهنمودهای قوانین بین‌المللی و اخلاقیات همزیستی میان دولتی پرزورتر است. بدون ارزیابی مجدد ژئوپلیتیکی هیچ چشم‌انداز واقع‌بینانه‌ای برای ‌ایجاد تغییرات کافی در تعهد غرب به امنیت اسرائیل، چیزی که اکنون به‌دنبال آن است، وجود ندارد. کنشگری جامعه مدنی می‌تواند محاسبات منافع استراتژیک درغرب واسرائیل رادر کوتاه‌مدت، مثلا طی پنج یا ۱۰سال تغییر دهد.

انسانیت‌زدایی اسرائیل از فلسطینیان

همان‌طور که ادوارد سعید درکتاب‌ شرق‌شناسی‌اش ‌اشاره کرد، تصویر روشنفکری استعماری از اعراب مقدمه‌ای برای انسانیت‌زدایی از آنها و احساس برتری تمدن غربی است، به‌ویژه که از منظرمدرنیته تکنوکراتیک ارزیابی می‌شود.

همان‌طور که قبلا بحث شد، اسرائیل درحالی‌ تأسیس‌شد که نظم استعماری اروپا درحال‌ فروپاشی بود و آن هم پس از یک نسل‌کشی هیولایی که کشورهای لیبرال‌دموکرات در غرب نتوانستند جلوی آن را بگیرند تا ‌این‌که آلمان و ژاپن تجاوزهایی انجام دادند که هژمونی کلی آنها را به خطر انداخت.

صهیونیسم اولیه تلاش‌های فعلی برای محوفلسطینیان ازسرزمین‌شان را پیش‌بینی می‌کرد که با این جمله ضدانسانی بیان می‌شود: «سرزمینی برای مردمی‌ بی‌سرزمین در ازای سرزمینی بدون مردم.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۰۷:۵۴ - ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
    0 1
    اعراب ساکنان بومی اسراییل؟؟؟ حاجی باید خدمتتون عرض کنم قبل از اینکه اعراب بیان تو اسراییل،یهودیان اینجا زندگی می کردند و کشور و حکومت داشتن...
  • IR ۲۲:۳۲ - ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
    0 0
    اسرائیل و آمریکا هیچ وقت جدا نبوده و نیستند. آمریکا مقر اصلی صهیونیست ها و اسرائیل پادگان آن ها در غرب آسیاست.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس