به گزارش خبرنگار ورزشی مشرق، این روزها شاهد به چالش کشیده شدن دو ستاره فوتبال ایران هستیم. بازیکنانی که از اتفاق، سطح فنی قابل قبولی داشته و در زمره بازیکنان خاص این دیار بوده اند. در حقیقت، بازیکنانی بودند که از سطح تکنیکی بالایی برخوردار بودند و همیشه مورد اقبال هوادان تیم هایشان. درست حدس زدید. منظور علی کریمی و فرهاد مجیدی هستند که روزهای پایانی حضورشان در مستطیل سبز را پشت سر می گذارند.
این دو که زمانی ستاره تیم های استقلال و پرسپولیس بودند، به جایی رسیدند که متهم به تضعیف این دو مجموعه شده اند. فرهاد مجیدی که قید بازی را زد و راهی انگلیس شد تا به عنوان مربی به ایران بازگردد. دیگری نیز از تیم اخراج شده و خود را در ردیف متهمان توطئه علیه سرمربی می بیند؛ اما چه چیز باعث می شود تا ستارگان این دیار چنین بد فرجام باشند؟ تاریخ پر از بازیکنانی این چنین است که گاها تا مرز نفرت عمومی نیز پیش رفتند. چه چیز موجب ترسیم چنین فرجام تلخی می شود و ریشه آن را باید در کجا جستجو کرد؟
مروری بر زندگی ستاره های فوتبال ایران نشان می دهد عموم آنها دچار یک توهم خاصی درباره خود هستند. تصور می کنند سر سلسله یک حرکت اجتماعی بوده و می توانند خود را به عنوان یک سرآغاز بزرگ در این حوره معرفی کنند. این در شرایطی است که تجربه نشان می دهد ورزشکاران و به خصوص فوتبالیست ها، همواره فاقد چنین خصلتی بوده و عموما در تداوم تاریخی داشتن دچار مشکلی اساسی هستند.
غلامرضا تختی را اگرچه برخی شاهد نقض این مدعی می دانند؛ اما باید توجه داشت که وی یک زندگی ناتمام داشت که در شرایطی خاص از این قرن روی داد. البته نباید رازهای سر به مهر مرگ وی را نیز از نظر دور کرد. در حقیقت، همین ابهام موجب می شود تا تختی به عنوان فردی شاخص در تاریخ یاد شود؛ اما نباید فراموش کرد فوتبالیست نبوده و به دلایل ذکر شده، نمی توان وی را در داخل این تحلیل قرار داد.
این مدعا را حتی می توان در یک بازیکن سابق فوتبال دید که حتی در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران ثبت نام کرد. وی که به دلیل نوع رفتارهایش، همواره از عرصه اول دور بود و گوشه نشین، خود را در چنان فضایی می دید که بتواند برای خود چنین جایگاهی را تعریف کند؛ اما واقعیت به گونه دیگری بود و همین نیز موجب شد تا در لابه لای تاریخ بماند و نتواند خود را در قامت یک اسطوره حفظ کند. منظور نیز آن است که بتوانند بر تحولات اجتماعی اثر بگذارند و در تاریخ سهمی داشته باشند.
× معترضان متوهم به آخر خط رسیده
عموم ستاره های فوتبال را می توان اشخاص متوهمی دانست که برای خود قامتی را فرض کرده اند که اساس جامعه چنین نگاهی به آنها ندارد. همین توهم نیز موجب می شود تا آنها که هر چه از دوران در اوج بودن خود می گذرند، با حقایق بیشتری مواجه شوند، دچار یک سرگشتگی و افسردگی شوند. این را بایستی در نظر گرفت که چنین حالتی را باید در کنار کاهش کیفیت فنی آنها نیز مورد توجه قرار داد که به یک باره شکست بزرگی را مقابل آنها قرار می دهد و البته، نمایش عریان حقیقت!
واکنش ها به این وضعیت متفاوت است. برخی بیراهه انحراف را در پیش می گیرند و به راهی می روند که حتی جامعه نیز از آنها دوری می کند. نمونه هایی بوده اند که روی به زندگی بی قید آورده و در پایان نیز محو شده اند. در دیگر سو، برخی هستند که رو به زندگی محاسبه گرایانه می آورند. آنها به معامله با گذشته خود پرداخته و فقط به خرید ویلا و ثروت اندوزی مشغول می شوند.
در این بین، باید توجه داشت که این ماجرا را نباید در ریشه اسطوره کشی یا قهرمان کشی مردم یک جغرافیا دانست. آنچه موجب بروز چنین فضایی می شود، عدم قاعده مندی شاخص سازی اشخاص در یک جامعه است. به طور مثال، در ایران مشخص نیست چرا یک بازیکن که بر فرض دارای توانمندی فنی است، الگوی جوانان باشد؟ چه چیز موجب می شود تا بگذاریم یک شخص در راس توجه رسانه ای باشد و خود را به این قامت برساند که بتواند حتی منافع ملی را به بازی بگیرد؟ و ...
نداشتن پاسخی جامع برای این سوالات موجب می شود تا بازیکنان مشهور به شبهه نمادهای اجتماعی تبدیل شوند که در عاقبت یا افرادی سرخورده و شکشت خورده می شوند یا دلالانی روزمزد. البته، برخی نیز چهره یاغی و معترض را به خود می گیرند که این گروه هم عموما اشخاصی با گذشته پر فراز و نشیب هستند که می توان آنها را در قالب یک ناهنجار اجتماعی دانست که از قضا به تریبون و موفقیتی حرفه ای نیز رسیده اند.
به نظر می رسد، بزرگان ورزش بایستی در این زمینه نیز با تدبر بیشتری به بررسی و تحلیل بپردازند تا قهرمانان ورزشی که به شکل سرمایه های اجتماعی ظهور می کنند، دچار چنین آفت ها و مشکلاتی نشده و در تاریخ نیز ماندگار شوند.
این دو که زمانی ستاره تیم های استقلال و پرسپولیس بودند، به جایی رسیدند که متهم به تضعیف این دو مجموعه شده اند. فرهاد مجیدی که قید بازی را زد و راهی انگلیس شد تا به عنوان مربی به ایران بازگردد. دیگری نیز از تیم اخراج شده و خود را در ردیف متهمان توطئه علیه سرمربی می بیند؛ اما چه چیز باعث می شود تا ستارگان این دیار چنین بد فرجام باشند؟ تاریخ پر از بازیکنانی این چنین است که گاها تا مرز نفرت عمومی نیز پیش رفتند. چه چیز موجب ترسیم چنین فرجام تلخی می شود و ریشه آن را باید در کجا جستجو کرد؟
مروری بر زندگی ستاره های فوتبال ایران نشان می دهد عموم آنها دچار یک توهم خاصی درباره خود هستند. تصور می کنند سر سلسله یک حرکت اجتماعی بوده و می توانند خود را به عنوان یک سرآغاز بزرگ در این حوره معرفی کنند. این در شرایطی است که تجربه نشان می دهد ورزشکاران و به خصوص فوتبالیست ها، همواره فاقد چنین خصلتی بوده و عموما در تداوم تاریخی داشتن دچار مشکلی اساسی هستند.
غلامرضا تختی را اگرچه برخی شاهد نقض این مدعی می دانند؛ اما باید توجه داشت که وی یک زندگی ناتمام داشت که در شرایطی خاص از این قرن روی داد. البته نباید رازهای سر به مهر مرگ وی را نیز از نظر دور کرد. در حقیقت، همین ابهام موجب می شود تا تختی به عنوان فردی شاخص در تاریخ یاد شود؛ اما نباید فراموش کرد فوتبالیست نبوده و به دلایل ذکر شده، نمی توان وی را در داخل این تحلیل قرار داد.
این مدعا را حتی می توان در یک بازیکن سابق فوتبال دید که حتی در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران ثبت نام کرد. وی که به دلیل نوع رفتارهایش، همواره از عرصه اول دور بود و گوشه نشین، خود را در چنان فضایی می دید که بتواند برای خود چنین جایگاهی را تعریف کند؛ اما واقعیت به گونه دیگری بود و همین نیز موجب شد تا در لابه لای تاریخ بماند و نتواند خود را در قامت یک اسطوره حفظ کند. منظور نیز آن است که بتوانند بر تحولات اجتماعی اثر بگذارند و در تاریخ سهمی داشته باشند.
× معترضان متوهم به آخر خط رسیده
عموم ستاره های فوتبال را می توان اشخاص متوهمی دانست که برای خود قامتی را فرض کرده اند که اساس جامعه چنین نگاهی به آنها ندارد. همین توهم نیز موجب می شود تا آنها که هر چه از دوران در اوج بودن خود می گذرند، با حقایق بیشتری مواجه شوند، دچار یک سرگشتگی و افسردگی شوند. این را بایستی در نظر گرفت که چنین حالتی را باید در کنار کاهش کیفیت فنی آنها نیز مورد توجه قرار داد که به یک باره شکست بزرگی را مقابل آنها قرار می دهد و البته، نمایش عریان حقیقت!
واکنش ها به این وضعیت متفاوت است. برخی بیراهه انحراف را در پیش می گیرند و به راهی می روند که حتی جامعه نیز از آنها دوری می کند. نمونه هایی بوده اند که روی به زندگی بی قید آورده و در پایان نیز محو شده اند. در دیگر سو، برخی هستند که رو به زندگی محاسبه گرایانه می آورند. آنها به معامله با گذشته خود پرداخته و فقط به خرید ویلا و ثروت اندوزی مشغول می شوند.
در این بین، باید توجه داشت که این ماجرا را نباید در ریشه اسطوره کشی یا قهرمان کشی مردم یک جغرافیا دانست. آنچه موجب بروز چنین فضایی می شود، عدم قاعده مندی شاخص سازی اشخاص در یک جامعه است. به طور مثال، در ایران مشخص نیست چرا یک بازیکن که بر فرض دارای توانمندی فنی است، الگوی جوانان باشد؟ چه چیز موجب می شود تا بگذاریم یک شخص در راس توجه رسانه ای باشد و خود را به این قامت برساند که بتواند حتی منافع ملی را به بازی بگیرد؟ و ...
نداشتن پاسخی جامع برای این سوالات موجب می شود تا بازیکنان مشهور به شبهه نمادهای اجتماعی تبدیل شوند که در عاقبت یا افرادی سرخورده و شکشت خورده می شوند یا دلالانی روزمزد. البته، برخی نیز چهره یاغی و معترض را به خود می گیرند که این گروه هم عموما اشخاصی با گذشته پر فراز و نشیب هستند که می توان آنها را در قالب یک ناهنجار اجتماعی دانست که از قضا به تریبون و موفقیتی حرفه ای نیز رسیده اند.
به نظر می رسد، بزرگان ورزش بایستی در این زمینه نیز با تدبر بیشتری به بررسی و تحلیل بپردازند تا قهرمانان ورزشی که به شکل سرمایه های اجتماعی ظهور می کنند، دچار چنین آفت ها و مشکلاتی نشده و در تاریخ نیز ماندگار شوند.