کد خبر 16028
تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۵

حسين شريعتمداري در يادداشت امروز خود به موضوع عيد غدير پرداخت...

به گزارش مشرق در يادداشت کيهان آمده است: رسول خدا(ص) از آخرين سفر حج خود- حجه الوداع- به مدينه بازمي گردد. جماعت انبوهي از مسلمانان حج گزار ايشان را همراهي مي کنند. جمعيت به منطقه «جحفه» رسيده است. رسول خدا(ص) به گونه اي غيرمنتظره، در کنار برکه اي خشک- غديرخم- توقف مي کنند. از اين نقطه راه کاروانيان که عازم مناطق مختلف هستند، از هم جدا مي شود. آنها که نزديکتر ايستاده اند از حالات رسول خدا(ص) احساس مي کنند که آيه اي نازل شده و دستور تازه اي رسيده است. پيامبر(ص) ندا مي دهند که جلوتر رفته ها بازگردند و برجاي بمانند تا آنان که نرسيده اند نيز از راه برسند. خدايش فرموده است «اي پيامبر! آنچه از خدا بر تو نازل شده است را اعلام کن! که اگر چنين نکني، رسالت خود را انجام نداده اي». جماعت به حيرت فرو مي روند. بعد از آن همه مرارت ها، جنگ با دشمنان، آزار و اذيت ديدن ها، ايمان آوردن فوج فوج انسان ها و نهايتا استقرار دين حنيف خدا، ديگر چه چيزي بايد ابلاغ شود که اگر نشود، گويي رسول خدا(ص) رسالت خود را به انجام نرسانده است؟! موضوع تازه، به يقين، يکي از احکام عبادات شخصي و فردي و امثال آن نيست، بايد بسيار فراتر از آن باشد که بدون آن، رسالت رسول خدا(ص) انجام نگرفته است!
2- در گرماگرم جنگ احد، هنگامي که شايعه شهادت رسول خدا(ص) بر زبان ها افتاد، جماعتي از مسلمانان که در غروب عمر رسول خدا(ص)، پايان عمر اسلام و آنچه را که او آورده بود، مي ديدند، دست از کارزار کشيدند و از ميدان نبرد بيرون خزيدند، با دلشوره اي دل آزار از سرانجام و عاقبت کار. در آن بحبوحه، خداي مهربان به کلامي از وحي که خالي از ملامت نيز نبود، آنان را دلداري داده و فرمود؛ «محمد(ص) رسول خداست و پيش از او نيز پيامبراني بوده اند، اگر رحلت کند يا به شهادت برسد، آيا به گذشته ها بازمي گرديد؟» 144 آل عمران. در پي اين پيام، دل ها آرام گرفت، مؤمنان پيشاني شکر بر زمين سائيدند و سرانگشت ملامت به دندان گزيدند که چرا از اين نکته غافل بوده اند.
مدت ها پيش از آن هم، اشراف حجاز که با ظهور اسلام، حاکميت اشرافي و سلطه جبارانه خود بر مردم مظلوم آن سامان را از دست داده بودند، اين خيال خام را در ذهن خود مي پروراندند که محمد(ص) فرزند پسر ندارد و بي «عقبه» و «ابتر» است، از اين روي وقتي رخت از دنيا برمي بندد، آنچه با خود آورده هم روي به افول مي گذارد. در آن هنگام نيز خداي مهربان و منان، مومنان را به «کوثر» بشارت داده و خطاب به رسول خود فرموده بود «ان شانئک هوالابتر... دشمن تو بي دنباله و بي عقبه است».
3- اواخر سال 1360- 1981- کتابي با عنوان «دين و سياست» به سه زبان فارسي، انگليسي و عربي در آمريکا به چاپ رسيده و يکي از دوستان نسخه اي از آن را براي شوراي فرماندهي سپاه فرستاده بود. مدتي بعد نسخه هاي انگليسي و عربي اين کتاب نيز با تيراژي قابل توجه در کشورهاي اسلامي منطقه توزيع شد. از سردبيران چند روزنامه نسبتا مطرح و پرتيراژ در پاکستان، اندونزي و برخي کشورهاي عربي خواسته شده بود ضمن معرفي کتاب، چکيده اي از مطالب آن را در روزنامه تحت مسئوليت خود به دست چاپ بسپارند. اصرار نويسنده کتاب بر ضرورت جدايي دين از سياست بود و استدلال ها، همان دلايل دم دستي و بي پايه اي بود که طرفداران اين نظريه طي ساليان متمادي به آن استناد مي کردند. اما در بخشي از اين کتاب به نقل از يک پژوهشگر شرق شناس آمريکايي به نکته اي اشاره شده بود که با موضوع اين نوشته ارتباط مستقيم دارد و مصداق بارز اين کلام که؛ «الفضل ما شهد به الاعداء. فضل و کمال آن است که دشمنان نيز به آن گواهي دهند». مضمون آنچه به نقل از شرق شناس آمريکايي آمده بود اين است؛
«وقتي بر ضرورت جدايي دين از سياست تاکيد مي شود و اين نظريه مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد، نه فقط عامه مردم بلکه همه صاحبنظران نيز چنين تصور مي کنند که منظور از جدايي دين و سياست، همزيستي مسالمت آميز «دين» با «سياست» است و اين که هر يک از آنها در حوزه و بستر مربوط به خود قرار گرفته و در امور يکديگر دخالت نکنند. يعني «قيصر» پادشاهي کند و «پاپ» به امور ديني مردم بپردازد. پيدايش اين تصور اگرچه در اروپاي بعد از «رنسانس» و عبور از «قرون وسطي» به علت ساختار «مسيحيت» چندان دور از انتظار نبوده است ولي «اسلام» ماهيت ديگري دارد و هنگامي که بر جدايي دين از سياست تاکيد مي شود، منظور آن است که «دين» به نفع «سياست» خودکشي کند و از صحنه زندگي انسان ها بيرون برود...»
وي در توضيح اين برداشت خود از جدايي دين و سياست مي گويد «دين و مخصوصاً دين اسلام درباره مسائل اجتماعي و سياسي جامعه ساکت و بي نظر نيست، بلکه در اين عرصه، صاحب نظر و دستور العمل است. آموزه هاي سياسي و اجتماعي اسلام بارها بيشتر و انبوه تر از آموزه هاي مربوط به عبادات شخصي مسلمانان است، بنابراين عرصه سياست، فقط جاي يکي از دو مقوله «دين» و «سياست» است و مفهوم واقعي جدايي دين از سياست که ما خواستار آن هستيم، خودکشي کردن دين به نفع سياست است.» و اما، همين شرق شناس آمريکايي در کتاب ياد شده مي گويد؛ «فقط خميني به اين نکته پي برده و مي داند که معناي واقعي جدايي دين از سياست، خودکشي دين و حذف آن از زندگي انسان هاست».
4- امام راحل ما (ره) در باره «غدير» مي فرمايند؛ «ولايتي که در حديث غدير آمده است به معناي حکومت است، نه به معناي مقام معنوي... زنده نگه داشتن اين عيد نه براي اين است که چراغاني بشود و قصيده خواني بشود و مداحي بشود، اينها خوب است، اما مسئله اين نيست. مسئله اين است که به ما ياد بدهند که غدير منحصر به آن زمان نيست، غدير در همه اعصار بايد باشد و روشي که حضرت امير عليه السلام در حکومت در پيش گرفته است بايد روش ملت ها و دست اندرکاران باشد. قضيه غدير، قضيه جعل- تشکيل- حکومت است. اين است که قابل نصب است و الا مقامات معنوي قابل نصب نيست.»
5- و حالا، جماعت حج گزار در بازگشت از حجه الوداع، در اطراف برکه ايستاده اند و در انتظار شنيدن پيامي که قرار است رسول خدا(ص) اعلام کند، اين پا و آن پا مي کنند، اينجا منطقه اي خشک و بي آب است و معمولا هيچ کارواني در اين نقطه منزل نمي کند. کم کم، جلوتر رفته ها بازمي گردند و عقب تر مانده ها، از راه مي رسند. به دستور پيامبرخدا(ص) جهاز شتران را روي هم مي گذارند و چيزي به بلنداي يک منبر مي سازند. رسول خدا(ص) بر فراز منبر مي رود، دست علي(ع) را در دست دارد. علي(ع) را همه مي شناسند، نيازي به معرفي ندارد. پيامبر اکرم(ص) ندا برمي دارد و افرادي که با فاصله از هم در ميان جمعيت ايستاده اند صداي پيامبرخدا(ص) را به گوش آنان که دورتر ايستاده اند، مي رسانند. «هر که مرا مولاي خويش مي داند، پس از من، علي مولاي اوست»... غريو شادي از جمعيت برمي خيزد، وعده خدا راست بود، دشمنان رسول خدا(ص) بي عقبه اند، رفتن رسول خدا(ص) و محروم شدن از وحي اگرچه سخت و ناگوار است، اما، با رحلت او، اسلام عزيز مي ماند. آخر، بدون برقراري حکومتي که ولي خدا بر آن حاکم باشد، آموزه هاي حيات آفرين اسلام چگونه مي تواند از عرصه نظر به ميدان عمل وارد شود؟!
بدون برپايي حکومت اسلامي، باز هم، «اسلام» همان نسخه شفابخش است که بود. اما «شفا» بدون عمل به نسخه شفابخش ناممکن است. اگر حکومتي که حاکمي «عالم» و «عادل» بر تارک آن نشسته است، در ميان نباشد، چگونه مي توان «بايد»ها را از چنگ اندازي آنان که نمي پسندند بيرون آورد و «نبايد»ها را از دست اندازي نابکاران بدخواه دور داشت؟
6- انبوه جمعيتي که در غديرخم گرد آمده اند، با اشاره رسول خدا(ص) سکوت مي کنند. پيامبر اکرم(ص) سخن ديگري براي گفتن دارند. بعد از انتصاب ولي امر خويش و معرفي او به مردم، ديگر چه سخني در ميان است؟ رسول خدا(ص)، ادامه آياتي که به ايشان وحي شده است را اعلام مي فرمايند؛
«امروز کافران از «زوال» دين شما نااميد شدند، بنابراين از آنها بيم نداشته باشيد، بلکه از «نافرماني» من بترسيد. امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و پذيرفتم که اسلام دين شما باشد.»
7- امام راحل(ره) مي فرمود دوسوم فقه، سياسيات و اجتماعيات است و فقط يک سوم آن به امور شخصي و تکاليف فردي اختصاص دارد. اين واقعيت با مروري گذرا بر آموزه هاي اسلامي نيز به آساني قابل درک است. باز هم، حضرت امام(ره) مي فرمودند، «ولايت فقيه» ادامه ولايت رسول خدا(ص) و ائمه اطهار عليهم السلام است و ضرورت آن از جمله امور بديهي است که تصور آن باعث تصديق خواهد بود. با اين توضيح ساده و خالي از ابهام که؛ قوانين «اسلام» براي پياده شدن است و اجراي آن نياز به حکومت دارد. در رأس اين حکومت بايد کسي باشد که اولا؛ از قوانين اسلامي به خوبي آگاه باشد(فقيه)، اما علم و آگاهي به تنهايي کافي نيست و کم نبوده و نيستند عالماني که از حق عدول کرده اند. بنابراين، حاکم اسلامي بايد علاوه بر آگاهي دقيق از قوانين اسلامي، «عادل» نيز باشد. سپردن زمام جامعه اسلامي به دست «فقيه عادل» همان «ولايت فقيه» است بنابراين به آساني مي توان نتيجه گرفت، کساني که
با اصل «ولايت فقيه» مخالفت مي کنند، چه بخواهند و بدانند و چه نخواهند و ندانند، با «اسلام» مخالفت کرده اند. چرا که در خوشبينانه ترين حالت- بخوانيد ساده لوحانه ترين برداشت- با پياده شدن آموزه هاي اسلامي مخالفت ورزيده اند! که گونه اي ديگر از مخالفت با اسلام است. آنهايي که تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور حضرت بقيه الله-ارواحنالتراب مقدمه الفداء- را نفي مي کنند نيز، اگر ريگي در کفش نداشته باشند- که برخي از آنها دارند- بي آن که متوجه باشند، معتقد به تعطيلي قوانين اسلامي هستند! و... آيا حالت ديگري هم قابل تصور است؟! به يقين پاسخ منفي است.
حضرت امام(ره) طي سخناني که به مناسبت عيد غدير در جمع مسئولان و کارگزاران نظام ايراد فرموده اند- شهريور56- بعد از استدلالي روشن و خالي از ابهام نتيجه مي گيرند؛
«اين بازيگرها آمدند و اين طور کردند که ماها هم باورمان آمده بودکه دين چکار دارد به سياست، سياست مال امپراتورها. اين معنايش اين است که تخطئه کنيم خدا را و رسول خدا را و اميرالمومنين را، براي اين که حکومت سياست است، حکومت که دعا خواندن نيست، حکومت که نماز نيست، حکومت روزه نيست. حکومت، حکومت عدل، اسباب اين مي شود که اينها اقامه بشود، اما خود حکومت يک دستگاه سياسي است. آن که مي گويد دين از سياست جداست، تکذيب خدا را کرده است، تکذيب رسول خدا را کرده است، تکذيب ائمه هدي را کرده است.»
عيد غدير بر همگان و مخصوصا مردم شريف ايران اسلامي که بعد از هزار و چندصد سال، بار ديگر پرچم ولايت را برافراشتند، سقف ظلماني نظام سلطه را شکافتند و طرحي نو بر پايه حاکميت اسلام ناب محمدي(ص) درانداختند، پيشاپيش مبارک باد.
حسين شريعتمداري

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس