کد خبر 15602
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۸۹ - ۱۹:۵۸

حجت‎الاسلام "محمدحسن رحيميان" يکي کساني است که سابقه همراهي وي با حضرت امام به قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بازمي‎گردد.

به گزارش مشرق، هفته‌نامه پنجره در شماره 69 خود نوشت: يکي از مسائلي که اين روز‎ها در محافل سياسي مطرح مي‎شود، ادعاي پيرو خط امام بودن و يا از دايره خط امامي خارج بودن است و شاهديم عده‎اي از افراد به‎واسطه اين‎که مدتي همراه حضرت امام بوده‎اند، خود را پيرو خط امام و رفتار و عملکرد خود را معيار اين موضوع مي‎دانند. رهبر معظم انقلاب در مراسم بيست و يکمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (رحمت‎ا... عليه) بهترين شاخص را براي صيانت از جهت‎گيري‎‎هاي اصلي انقلاب اسلامي، خود امام (رحمت‎ا... عليه) و خط امام دانستند و فرمودند: «امام منهاي خط امام، آن امامي نيست که ملت ايران به نفس او، به هدايت او جان‎شان را کف دست گرفتند، فرزندان‎شان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مال‎شان دريغ نکردند و بزرگترين حرکت قرن معاصر را در اين نقطه عالم به وجود آوردند و اساسا با اين روشى که امام در پيش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نمي‎شود انسان خود را در خط امام بداند، دنباله‎روِ امام بداند، اما با کسانى‎که صريحا پرچم معارضه با امام و اسلام را بلند مي‎کنند، خودش را در يک جبهه تعريف کند. نمي‎‎شود قبول کرد که آمريکا و انگليس و سيا و موساد و سلطنت‎طلب و منافق بر روى يک محورى توافق کنند، حول يک محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! اين نمي‎شود، اين قابل‎قبول نيست.»
حجت‎الاسلام "محمدحسن رحيميان" يکي از ياران امام راحل است که سابقه همراهي وي با حضرت امام به قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بازمي‎گردد و با توجه به اين‎که ايشان در سال‎‎هاي آغازين پيروزي انقلاب با برخي از افرادي که هم‎اکنون ادعاي خط امامي بودن را دارند رابطه نزديکي داشته، نشريه پنجره با وي در اين رابطه به گفت‎وگو نشسته‎ است که در پي مي‌آيد.
به‎عنوان اولين سئوال بفرماييد از چه زماني عضو مجمع روحانيون شديد؟
چند سال اول از زمان تأسيس را عضو بودم.
در خصوص نحوه ورودتان به مجمع روحانيون مبارز توضيح دهيد؟
کلا در آن زمان اهل خط و گروه نبودم؛ فقط با تمام وجود سعي مي‎کردم خدمتگزار امام باشم. تصورم در شکل‎گيري مجمع هم تقابل با اين و آن نبود، بلکه فکر مي‎کردم قرار است يک جمع روحاني که اکثرا به نوعي با امام يا دفتر امام مرتبط بودند با جديت و قاطعيت بيشتر در تحقق فرامين حضرت امام گوي سبقت را از ديگران بربايند. برداشت از نگاه امام اين بود که نظام لازم است دو جناح به معني دو بال داشته باشد تا با نقش مکمل و هماهنگي که براي نظام ايفا مي‎کنند، امکان پرواز به قله‎‎هاي پيروزي در عرصه‎‎هاي مختلف را فراهم کنند. با اين انگيزه پيشنهاد عضويت را قبول کردم.
از چه زماني از مجمع خارج شديد؟ و چرا؟
چندين سال پيش در تشييع شهداي تفحصي، جواني پرسيد شما عضو مجمع روحانيون هستيد؟ گفتم: من خادم بنياد شهيد هستم. فکر کرد سئوال او را نشنيدم؛ دوباره پرسيد شما عضو مجمع روحانيون هستيد؟ گفتم: من خادم بنياد شهيدم. دفعه سوم پرسيد. گفتم: ده بار ديگر هم بپرسي، جوابم همان است و توضيح دادم هر کس در هر جناح و تشکلي باشد، وقتي مسئوليتي را در نظام به عهده گرفت، بايد از همه تعلقات گروهي، قومي، خويشاوندي و محلي خود منقطع و 100 درصد در خدمت نظام باشد. وقتي يک نفر مثلا وزير کشور شد، ديگر نبايد وزير اين جناح يا آن جناح باشد او بايد وزير کشور جمهوري اسلامي باشد و قس عليهذا.
نکته ديگر اين‎که در مقطعي در همان سال‎‎هاي اول، مجمع به‎صورت نيمه‎تعطيل درآمد و تعدادي از اعضاء از همان زمان مجمع را ترک کردند از جمله آقايان جلالي خميني، شيخ حسن صانعي، روحاني، دعايي و حقير. ضمنا با مرور زمان ناهمگوني اعضا از جهت فکري بروز و ظهور بيشتري پيدا کرد و معلوم شد در زمينه‎‎هاي مختلف اختلاف‎نظر‎هايي وجود دارد مثلا يادم هست که بعضي از آقايان اعتماد و ارتباط زيادي با بعضي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب و تحکيم وحدت داشتند و بعضا آن‎‎ها را در فعاليت‎هاي مجمع وارد مي‎کردند؛ در حالي‎که بعضي ديگر مانند آقاي کيان ارثي با صراحت مخالفت داشتند.
به‎ هر حال، مجموع شرايط باعث شد که عده‎اي از اعضا از مجمع فاصله گرفتند و افراد جديدي هم وارد شدند. البته هنوز هم تا آن‎جا که اطلاع دارم، همه اعضاي موجود همگون و همدل نيستند و افراد متعددي را در مجمع مي‎شناسم که با بسياري از رفتار‎ها و مواضعي که به نام مجمع توسط چند نفر تدوين و اعلام مي‎شود، به‎خصوص در رابطه با فتنه 1388 کاملا مخالف هستند اما با چه حجت شرعي هنوز در آن‎جا مانده‎اند و حساب خود را از مواضعي که قبول ندارند جدا نمي‎‎کنند، نمي‎‎دانم!
آيا مجمع روحانيون مبارز در بدو تشکيل در عمل هم به آرمان‎هاي امام التزام داشت؟
بله، مثلا در قضيه آقاي منتظري، مجمع محکم‎تر و شفاف‎تر از ديگران به‎دنبال امام حرکت کرد؛ نمونه آن، نامه‎اي بود که آقايان کروبي و روحاني و امام جماراني خطاب به آقاي منتظري نوشتند و الان در دسترس هست. نمونه ديگر آن، يکي از اعضا که آن زمان فرمانده کميته بود، رنجنامه مرحوم حاج احمدآقا را در سطح وسيعي چاپ و منتشر کرد و ديگري که رابطه نزديکي با مجمع داشت، با صدور نامه 6/1/68 امام در مورد آقاي منتظري، حتي يک شب را تحمل نکرد و شبانه براي برداشتن تصاوير آقاي منتظري ضايعاتي را هم به بار آورد! نمونه ديگر آن، مخالفت با ليبرال‎‎ها و مواضع قاطع عليه امريکا و اسراييل بود. موضع‎گيري‎هاي اصولي آقاي محتشمي عليه نهضت آزادي و دفاع از ملت فلسطين مثال‎زدني است.
علت اصلي تغيير موضع مجمع روحانيون را در چه مسائلي مي‎دانيد؟
اولا توجه داشته باشيد همان‎گونه که گفتم، تعدادي از اعضاي اصلي مجمع که جزو نزديک‎ترين افراد به امام بودند، از همان اوايل مجمع را ترک کردند و عده‎اي هم در ترکيب موجود با مواضع مجمع موافق نيستند.
ثانيا چند نفري هم که نقش اصلي را ايفا مي‎کنند، ضمن آن‎که همه آن‎‎ها را نمي‎‎توان يک‎دست به حساب آورد، اما از کيد شيطان و نفوذ چند لايه‎اي عوامل آن‎‎ها و فضايي که در پيرامون اين مراکز درست مي‎کنند، نبايد غافل بود؛ مخصوصا آن‎گاه که رابطه با کانون و محور نظام ضعيف يا قطع شود؛ آن وقت اين سخن حق به ذهن متبادر مي‎شود که: «يوم يعض الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا لقد اضلني عن الذکر بعد اذ جائني و کان الشيطان للانسان خذولا» (فرقان/آيات 27 و 28 و 29)
بريدن از راه سعادت و افتادن در چاه رابطه دوستانه با فلان و فلان و در نتيجه از دست دادن همه‎چيز:
تو اول بگو با کيان زيستي/ پس آن‎گه بگويم که تو کيستي
البته ناشي‎گري‎‎ها و احيانا برخورد‎هاي سببي بعضي از افراد و نقش عوامل نفوذي و شياطين در اين‎سو را هم نبايد ناديده گرفت. گاهي در کشمکش‎ها و زد و خورد‎هاي جناحي، افرادي از طرف مقابل به حق يا ناحق زخمي مي‎شوند و شياطين هشيار بلافاصله خود را به آن‎‎ها مي‎رسانند و در حالي‎که روي آن زخم نمک مي‎پاشند، با ژست مشفقانه آن زخم را پانسمان مي‎کنند و همين، نقطه آغازي مي‎شود براي دور شدن از دوست ديروز و نزديک شدن به دشمن هميشگي. يکي از همين افراد که عضو مجمع هم هست، مي‎گفت من وقتي به محضر مقام معظم رهبري شرفياب مي‎شوم، همان کرامت و لطف امام را در وجود ايشان لمس مي‎کنم اما وقتي که بيرون مي‎آيم، احساس مي‎کنم بعضي از افراد با نگاه‎شان مي‎خواهند من را از رهبرم برانند.
لازم است در همين‎جا يادآوري کنم که مقام معظم رهبري براي مجمع روحانيون سنگ تمام گذاشتند؛ از همان اول رهبري‎شان مبلغ خوبي را به‎طور ماهانه براي مجمع مقرر و پرداخت کرده‎اند و موافقت کردند يک نفر به‎عنوان نماينده مجمع به‎طور هفتگي با ايشان ملاقات داشته باشد. در ملاقاتي که همگي بعداز رحلت امام به‎عنوان اعلام بيعت با ايشان داشتيم، بر ادامه فعاليت مجمع تأکيد فرمودند و تصريح کردند که اگر اين کار در زمان امام هم انجام نشده بود، من با تشکيل آن موافقت مي‎کردم (نقل به مضمون) تا همين يکي دو سال پيش دو نفر از اعضاي مجمع نماينده ايشان در اوقاف و نيروي انتظامي بودند و الان هم با دفتر همکاري دارند و نماينده ايشان و امام جمعه يزد يکي ديگر از اعضاي مجمع بوده و چند نفر ديگرشان عضو مجمع تشيخص مصلحت هستند که يکي فوت کرد و ديگري نمي‎‎آيد و يک نفر از آن‎‎ها علي‎رغم اين‎که گفته مي‎شود از افراد ذي‎نقش در صدور بيانيه‎‎هاي ساختارشکنانه است، همچنان در مجمع تشخيص حضور دارد.
آيا هنوز مجمع روحانيون خود را در خط امام مي‎داند؟
بايد از خودشان پرسيد. اين سئوالي است که زياد از من مي‎پرسند و من متحيرم چه جوابي بدهم. مردم مي‎گويند: چطور شد که بعد از 20 سال از رحلت امام موضع مجمع روحانيون در قبال آقاي منتظري تغيير يافت يا در قبال نهضت آزادي دگرگون شد؟ و چطور شد که در بسياري از موارد از جمله در فتنه سال 1388 مواضع مجمع با نهضت آزادي و ملي‎گراها همگون از آب درآمد؟ آيا بعد از 10 سال يا 20 سال آقاي منتظري و نهضت آزادي به خط امام نقل مکان کردند يا در اين مدت مواضع و ديدگاه‎‎هاي امام نسبت به اين دو مقوله تغيير يافته است يا شما از خط امام خارج شده‎ايد؟
فعلا به مطالب ديگر درباره نهضت آزادي کاري نداريم فقط با ملاحظه همين نامه امام در مورد نهضت آزادي و نامه مرحوم حاج احمد آقا و همچنين اظهارات مکرر آقاي محتشمي به‎خصوص همين صحبت‎هاي دو سال پيش ايشان، چگونه کسي مي‎تواند مدعي خط امام باشد و با همين نهضت آزادي همسو، هم‎صدا و همنشين شود؟! و حتي بعضي از يادگاران عزيز يادگار امام را در محافل آن‎‎ها بکشانند تا تصويرشان در کنار ابراهيم يزدي در سايت‎ها منتشر شود تا از يک طرف اين عزيزان را تنجيس کنند و از طرف ديگر کساني را که امام و مرحوم حاج احمد آقا آن‎گونه درباره آن‎‎ها گفته و نوشته‎اند، تطهير کنند! و از سويي ديگر، مردم و نسل جديد را نسبت به امام دچار تزلزل و سرگرداني کنند.
باز هم به متن سخنان آقاي محتشمي که در مصاحبه با ماهنامه يادآور شماره خرداد 1387 در محکوميت ابراهيم يزدي به شلاق به‎خاطر تهمت در مورد نامه امام و هم در مورد دروغگو بودن يزدي بيان کرده است، توجه کنيد:
«اما در مورد سنديت، نظر من اين است که اين نامه، خط شخص امام است. اين حرف را به اين دليل مي‎گويم که وقتي نهضت آزادي شکايت کرد، قرار شد کارشناسان دادگستري بروند و در مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، خط‎‎هاي امام را کنار هم بگذارند و صحت مسئله را تأييد کنند که همين کار را هم کردند و ثابت شد که نامه به خط شخص امام است. متأسفانه اين‎‎ها به‎دليل سلطه‎اي که در دوره دولت موقت پيدا کردند، حتي در قوه قضاييه هم نفوذ پيدا کرده بودند و لذا رسيدگي به اين پرونده را چندين بار به تعويق انداختند. به‎طوري که بالاخره مرحوم حاج احمد آقا، شخصا به دفتر آقاي يزدي رفت و گفت که چرا به پرونده رسيدگي نمي‎‎کنيد؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن از جمله ورقه کارشناسي تأييد خط مفقود شده است. عوامل آن‎‎ها در قوه قضاييه جمهوري اسلامي مي‎دانستند که اگر پرونده نهضت آزادي رو شود، ديگر چيزي برايش باقي نمي‎‎ماند! به هر حال با پيگيري مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقاي دکتر يزدي چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. اين‎‎ها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرايط، بدترين وضعيتي که براي نهضتي‎‎ها پيش مي‎آمد، اين بود که يزدي را بخوابانند و شلاق بزنند! اين‎طور بود که مرحوم حاج احمد آقا رضايت داد که اين حکم را اجرا نکنند. مسئله بسيار روشن و واضح است، منتهي آقاي دکتر يزدي يک ويژگي خاصي دارد و آن اين‎که بسيار راحت دروغ مي‎گويد و چنان قاطعانه و محکم هم دروغ مي‎گويد که ممکن است کسي کوچک‎ترين شکي به او نکند. کد‎هايي را که در مورد نجف و نوفل لوشاتو و مسير انقلاب داده، بررسي کنيد، مي‎بينيد که همه آن‎‎ها دروغ است. در مصاحبه‎هايش هر چه را که ويژگي منحصر‎به‎فرد و ممتاز جمهوري اسلامي است، به خود نسبـت مي‎دهد، مي‎گويد تشکيل شوراي انقلاب نظر من بود. دولت موقت نظر من بود، روز قدس را من پيشنهاد کردم، جهاد سازندگي را من پيشنهاد کردم، سپاه پاسداران را من پيشنهاد کردم. من به عمرم چنين آدم دروغگوي شارلاتاني نديده‎ام. اگر من و آقاي ناصري و آقاي رحيميان و دوستان ديگر مرحله به مرحله همراه امام نبوديم، شايد به شک مي‎افتاديم که او دارد راست مي‎گويد. يکي از حرف‎هايش اين است که در نوفل لوشاتو، صبح‎‎ها که امام قدم مي‎زدند، من با ايشان بودم و مسير انقلاب را مرحله به مرحله براي امام تبيين مي‎کردم! و امام مي‎گفتند اين‎‎ها را يادداشت کن و به من بده! از اين جور دروغ‎‎هاي عجيب و غريب، در حالي‎که آقاي يزدي حتي يک روز هم صبح‎‎ها با امام قدم نزده، محل سکونت امام باغچه آقاي دکتر عسگري بود که دو تا اتاق داشت. يک اتاق که خود ايشان در آن‎جا ساکن بود، اتاق ديگر که ما طلبه‎‎ها آن‎جا بوديم. دکتر يزدي اصلا شب‎‎ها آن‎جا نبود. اين‎‎ها مي‎رفتند به ساختمان هتل گونه‎اي که چند تا اتاق داشت و به آن هتل طويله مي‎گفتند و شب‎‎ها آن‎جا بودند و ساعت 9 صبح مي‎آمدند. امام نماز صبح و تعقيبات را که مي‎خواندند، مي‎رفتند در اين باغچه قدم مي‎زدند و تنها هم بودنـد. ما هم از داخل اتاق ايشان را تماشا مي‎کرديـم. اين‎‎ها ساعـت 9، 5/9 مي‎آمدند. اگر يک نفر حتي ديده که آقاي يزدي صبح زود با امام مشغول قدم زدن بوده، بيايد بگويد.»
ممکن است کسي ادعا کند که نهضت آزادي و ملي مذهبي‎‎ها در زمان امام آن‎گونه بودند که امام توصيف کرده‎اند ولي حالا به راه امام آمده‎اند.
در اين‎جا باز هم فقط به يک نمونه از جديدترين افاضات آقايان آن هم درباره شخص امام که قلم از بازنويسي آن شرم دارد، توجه مي‎کنيم: نامه سرگشاده مورخ 6/4/89 آقاي عبدالعلي بازرگان آکنده از اهانت‎هاي فراوان به امام است و با عرض معذرت در قسمتي از آن چنين نوشته است:
«...اما مسئله آقاي خميني مسئله شخصي نيست، سايه سياست‎‎هاي ايشان بيش از 30 سال است بر سر اين ملت سنگيني مي‎کند و سرنوشت يک ملت بزرگ را با تاريخ و تمدني درخشان زير چتر سياه گرفته و آزادي و امنيت را از اين مرز و بوم سلب کرده است.»
آيا اين از عجايب روزگار ما نيست که کسي مدعي خط امامي بودن باشد و در منزل و جلسات او که پاتوق جمعي از همين مدعيان خط امام و بعضي از اعضاي مجمع است، آقاي عزت سحابي و امثال او براي آن‎‎ها تفسير قرآن بگويد؛ در حالي‎که همان امام که آقايان مدعي انحصاري پيروي از او هستند در همان نامه به آقاي محتشمي اين‎گونه مي‎فرمايد: «ضرر آن‎‎ها ـ نهضت آزادي چه رسد به ملي مذهبي‎‎ها ـ به اعتبار آن‎که متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند کرد و نيز با دخالت بي‎مورد در تفسير قرآن کريم و احاديث شريفه و تاويل‎هاي جاهلانه موجب فساد عظيم ممکن است شوند، از ضرر گروهک‎هاي ديگر حتي منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان بيشتر و بالاتر است.»
به هرحال يا بايد بگوييد نهضت آزادي و امثال آن‎‎ها در زمان امام منحرف بوده‎اند و حالا توبه کرده‎اند و به راه امام بازگشته‎اند و برخورد امام در آن زمان درست بوده و کار شما هم در اين زمان درست است که نامه 6/4/89 عبدالعلي بازرگان نمونه‎اي از اوج گستاخي آنان عليه امام است.
يا بايد بگوييد حضرت امام در آن زمان اشتباه کرده و حقيقت را دريافت نکرده است و شما هم که در آن زمان از امام پيروي کرده‎ايد، اشتباه بوده و حالا به اشتباه امام و اشتباه خودتان پي برده‎ايد و حالا که فهميده‎ايد، بايد جبران مافات کنيد و به اين ترتيب اعلام کنيد که شما حالا که بيشتر از امام، اسلام، و دوست و دشمن را مي‎شناسيد، طبق معيار‎هاي خودتان عمل مي‎کنيد، اعلام کنيد ما دنبال خط خودمان هستيم نه خط امام؛ نه آن‎که ادعا کنيد فقط ما خط امامي هستيم و مي‎خواهيم خط امام را زنده کنيم و خلاصه شفاف بگوييد آيا معيار‎هاي خط امام عوض شده است يا نهضت آزادي و امثال آن‎‎ها که اصل ولايت فقيه و حکومت اسلامي را قبول ندارند، عوض شده‎اند يا آن‎که شما عوض شده‎ايد؛ در صورتي که اصول و معيار‎هاي خط عوض شدني نيست؛ نهضت آزادي و امثال آن‎‎ها هم که عوض نشده‎اند بلکه وضعيت انحراف آن‎‎ها روشن‎تر شده است. پس شما عوض شده‎ايد و براي اين‎که مارک نفاق بر شما نخورد، عنوان خط امامي را از خودتان برداريد تا موجب انحراف ديگران نشويد.
به‎نظر شما سرنوشت مجمع روحانيون چه خواهد شد؟
همان‎طورکه اشاره کردم، همه اعضاي مجمع يکدست نيستند و اميد است آن‎‎هايي که به خط امام و ميراث امام که همان حکومت اسلامي و ولايت فقيه است وفادار هستند، آن‎هايي که به اصول خط امام مانند استکبارستيزي، عدم جدايي دين از سياست، حمايت از مظلومين به‎خصوص ملت فلسطين و نغز سلطه‎گري غرب و فرهنگ منحط آن و... پايبند هستند يا از اين تجمع خارج شوند يا زمام کار را به دست گيرند و رسما وفاداري و تولي خودشان را با نظام و مقام ولايت اعلام کنند و از دشمنان اسلام و امام تبري جويند.
اما آن‎‎هايي که در مجمع يا همسوي مجمع هستند و همچنان با ساز دشمنان مي‎رقصند و رفتار‎ها و مواضعي را پيش گرفته‎اند که روزه‎خوارها، بي‎حجاب‎ها، ضدانقلاب‎ها، ليبرال‎ها، بهايي‎ها، منافقين، سلطنت‎طلب‎ها و در نهايت امريکا و اسراييل و انگليس براي آن‎‎ها کف و سوت مي‎زنند و مورد حمايت آن‎‎ها قرار مي‎گيرند، مطمئن باشند همان سرنوشتي را در همين دنيا خواهند داشت که منافقين، سلطنت‎طلب‎ها و امثال آن‎‎ها گرفتار آن شدند و اگر آن‎‎ها که هر کدام براي خود ادعا‎هاي بزرگي داشتند کاري عليه نظام پيش بردند، اين‎‎ها هم خواهند توانست.
ليکن باز هم اميدواريم اين آقايان هم، شياطين و خناسان را از خود دور کنند و روي خود را از مجموع جريان‎هاي ضددين و ضد انقلاب و ضد امام برگردانند و با توکل به خدا، به اين کلام ملکوتي امام راحل گوش دل بسپارند که «آن روزي که امريکا از ما تعريف کند، بايد عزا گرفت. آن روز که کارتر و ريگان از ما تعريف کنند، معلوم مي‎شود در ما اشکالي پيدا شده است.»
و «ما نبايد توقع داشته باشيم که اين‎‎ها براي ما خوب بگويند؛ اگر خوب بگويند معلوم مي‎شود ما خيانت کرده‎ايم.» (صحيفه امام ج2/242)
فقط در سايه تبري از بي‎دينان و تولي دين‎داران است که مي‎توان در دامن پر مهر و محبت ملت بزرگ ايران آرميد. از کف و سوت بي‎حجاب‎ها و روزه‎خوار‎ها و... بگذريد تا با سلام و صلوات ميليوني مردم با ايمان مورد استقبال قرار گيريد./916/د103/ع
ارزيابي شما از انتخابات دوم خرداد و به وجود آمدن جبهه دوم خرداد چيست؟
يقينا هر يک از اين حوادث يک آزمون و امتحان الهي است؛ مثلا دوم خرداد، سوم خرداد، 14 خرداد، 15خرداد، 23 خرداد، 30 خرداد هر کدام در مقطعي از تاريخ نهضت و نظام يک آزمون به‎حساب مي‎آيند تا به تعبير قرآن: «حتي يميز الخبيث من الطيب». در آزمون دوم خرداد بسياري از واقعيت‎‎ها آشکار شد و دست جريان نفاق جديد رو شد. آن‎‎هايي که از اول با امام نبودند، آن‎‎ها که با امام بودند ولي با گذشت زمان دچار ارتداد از خط امام شده بودند، آن‎‎ها که زمان امام زخم خورده بودند ولي در کمين بودند تا از امام انتقام بگيرند، آن‎‎ها که ضعيف‎الايمان بودند ولي ژست مؤمن به خط امام و اصل دين به خود گرفته بودند و... همه اين‎‎ها لو رفتند. اين جريان‎ها هرچند با فتنه 18 تير و تحصن مجلس ششم و لجن‎پراکني‎هاي‎شان در روزنامه‎‎هاي زنجيره‎اي و صد‎ها شيطنت ديگر آسيب‎‎هايي به جامعه و نظام وارد کردند و ريزش‎‎هايي را به‎وجود آوردند اما از طرف ديگر باعث بيداري، رويش و افزايش بصيرت عمومي شدند و همين امر زمينه گرايش عمومي به جريان اصول‎گرايي را فراهم کرد.
البته اين نکته هم قابل‎ذکر است: جريان‎‎هايي که سوار موج دوم خرداد شدند از سال‎ها پيش در دوران سازندگي از جهت فکري در محور‎هايي همچون حلقه کيان و از جهت اجرايي و عملي با فراهم کردن زمينه‎‎هايي همچون تأسيس و توسعه فرهنگ‎سرا‎ها و رونق بخشيدن پاتوق‎هاي اباحيگري در برابر مساجد و... توسط کارگزاران و... با آمادگي وارد فضاي موسوم به توسعه سياسي آقاي خاتمي شدند و تا آن‎جا که توانستند، پيش رفتند و در حالي‎که در متن حاکميت قرار گرفته بودند با لايه‎بندي چهره‎‎ها و عملکردهاي‎شان پله به پله براندازي نظام اسلامي و پايه‎‎هاي اصلي آن را هدف گرفتند؛ در يک لايه انکار ولي فقيه(مصداق)، در لايه بعد انکار ولايت فقيه(مفهوم) و در لايه سوم انکار کارآيي دين در اداره جامعه(حکومت اسلامي) و در لايه نهايي اصل دين را مورد ترديد و انکار قرار دادند.
آيا شما فکر مي‎کرديد که فردي مانند موسوي در اين سناريو قرار گيرد؟
خير، قابل تصور نبود که آقاي موسوي در چنين موضعي قرار گيرد اما با ورود ايشان به اين صحنه قابل پيش‎بيني بود که تمام جرياناتي که مرگ و زندگي سياسي خود را در گرو اين انتخابات مي‎ديدند، اطراف آقاي موسوي را احاطه کنند و با مديريت او اين فتنه بزرگ را به راه بيندازند.
آقاي کروبي چطور؟
در انتخابات، مشارکت طرف آقاي موسوي رفتند و عباس عبدي را که از طرف دادگاه محکوم شده بود، براي کروبي فرستادند. مجمع روحانيون از موسوي حمايت کرد و آقاي ابطحي از مجمع سهم آقاي کروبي شد. کارگزاران در خدمت آقاي موسوي قرار گرفتند و آقاي کرباسچي محکوم دادگاه طرف آقاي کروبي آمد آن هم به‎عنوان معاون اول! اولين حکم آقاي کروبي براي مهاجراني صادر شد با آن سابقه سياه ولاحقه لندن‎نشيني‎اش؛ در روزنامه اعتماد ملي متعلق به آقاي کروبي با بزرگترين تيتر صفحه اول نوشتند: رأي سروش به کروبي؛ همان سروشي که چند هفته قبل از آن مطلب انکار وحي بودن قرآن را مطرح کرده بود. برنامه جريان فتنه اين بود که با اين سناريو و شيطنت‎هاي ديگري که به‎کار گرفتند، آقاي کروبي را کاملا از چشم مردم بيندازند که انداختند و رأي او را به کمتر از آراي باطله رساندند.
از طرف ديگر با شگرد‎هاي مختلف به او باورانده بودند که تو حتما رييس‎جمهوري خواهي شد؛ به‎گونه‎اي که حتي در مقابل طرح کنار رفتن او به نفع آقاي موسوي اعلام کرد فقط عزراييل مي‎تواند من را منصرف کند و در جاي ديگر گفت اين‎بار نمي‎‎خوابم. اشاره به انتخابات نوبت قبل که همين باور را به او القاء کرده بودند که رأي اول را داري؛ تا ساعت پنج صبح بعد از انتخابات 1384 باور کرده بود که رييس‎جمهوري است اما چند ساعت خوابيده بود و بيدار شده بود و با اعلام نتايج معلوم شد رييس‎جمهوري نيست و از همين نقطه با همفکرانش در مجمع که وزارت کشور را داشتند و برگزار کننده انتخابات بودند، مشکل جدي پيدا کرد و منجر به جدايي از آن‎‎ها و تشکيل حزب اعتماد ملي شد.
به‎هرحال جريان فتنه باتوجه به زمينه‎‎هايي که در آقاي کروبي سراغ داشتند و با مديريت برنامه انتخاباتي او، موفق شدند از يک طرف او را ساقط کنند و از طرف ديگر با باور قطعي او به رييس‎جمهوري شدن و بعد با عدم تحقق آن با آن آراي اندک او را در برابر نظام قرار دهند.
آيا اين سناريو در مورد موسوي هم مصداق دارد؟
در مورد آقاي موسوي اين سناريو بسيار پيچيده‎تر بود.
به‎نظر شما فرماندهي اين سناريو در دست چه کساني بود؟
قطعا هدايت اصلي اين ماجرا در دست دشمنان اسلام و نظام بود؛ البته بايد توجه داشت شياطين و دستگاه‎‎هاي جاسوسي آن چند لايه‎اي کار مي‎کنند. به قول مرحوم شهيد محمد منتظري هيچ‎وقت عناصر اصلي شناخته شده و آشکار نمي‎‎شوند. روند ماجرا و پيامد‎هاي مترتب بر آن کاملا نشان مي‎دهد که دشمن باتوجه به همه ناکامي‎هايش در سه دهه گذشته اين‎بار با به‎کارگيري همه ظرفيت‎هاي خود و بهره‎گيري از همه انحرافات و نقاط ضعف اين آقايان و حتي استفاده از ناشي‎گري‎ها و غفلت‎هاي داخلي نظام، نابودي و براندازي نهايي نظام را هدف گرفته بود.
آن‎ها مي‎خواستند يکي از بزرگترين دستاورد‎هاي نظام يعني انتخابات بي‎نظير 23 خرداد را تبديل به سقوط از قله کنند و اين‎بار نه به‎وسيله عناصر بدنام و منفور که با استفاده ابزاري از چهره‎‎هايي که متعلق به نظام بودند، ضربه نهايي خود را وارد کنند و البته معلوم است که اگر هم به فرض محال موفق مي‎شدند و به اصطلاح، خرشان از پل فتنه مي‎گذشت و زمام کار را به دست مي‎گرفتند، يقينا موسوي و کروبي اولين قربانيان اين ماجرا بودند.
نظر شما درباره انتخابات سال گذشته چيست؟
اصل مشارکت 85 درصدي مردم در انتخابات و رأي دادن به چهار کانديدايي که مورد تأييد شوراي نگهبان قرار گرفته بودند و همه آن‎‎ها التزام خود را نسبت به نظام، ولايت فقيه و قانون اساسي اعلام کرده بودند، در حقيقت يک رفراندم در حمايت از نظام جمهوري اسلامي بود.
هميشه هم بالاخره يکي رأي مي‎آورد و بقيه محترمانه کم‎وبيش مي‎پذيرفتند اما مطلب بي‎سابقه اين بود که آقايان با طرح بي‎منطق و غيرمستند تقلب و پاي‎فشاري روي آن، کليد فتنه را زدند و تمام تلاش‎هاي مقام معظم رهبري«مدظله» و ديگر مسئولان از جمله هيئت ويژه شش نفره منتخب شوراي نگهبان در جهت اقناي آقايان براي حرکت در بستر قانون و رسيدگي به کليه اعتراضات ايشان با حضور خودشان و نمايندگان‌شان و بازشماري صندوق‎ها و بررسي يکايک خواسته‎‎هاي ايشان بي‎نتيجه ماند و تا آخر بر طبل توخالي تقلب نواختند تا جايي که محرز شد آقايان در بستر يک فتنه برنامه‎ريزي حرکت مي‎کنند.
قبلا به تفصيل، جزييات تلاش‎هايي که در هيئت شش نفره مشتمل بر آقايان دکتر ولايتي، دکتر حداد عادل، دکتر افتخار جهرمي، ابوترابي، دري و اين‎جانب براي بررسي و بازنگري نامحدود همه‎چيز در انتخابات 1388 تا روشن شدن همه ابهامات آقايان را بيان کرده‎ام تا آن‎جا که اگر به نتايجي رسيديم که مقتضي ابطال انتخابات براساس قانون باشد، شوراي نگهبان اعلام ابطال کند؛ ولي آن‎‎ها حتي يک قدم براي همکاري و حضور در جلسات بررسي برنداشتند.
در اين‎جا فقط به نکته‎اي که هم مايه تأسف است و هم مضحک اشاره کنم که در همان ايام از يکي از نزديکان يک کانديداي معترض شنيدم مدعي بود حدود 9 ميليون رأي آن کانديدا را جابه‎جا کرده‎اند. به طيف يکي ديگر از کانديدا‎ها هم القاء شده بود که همين 9 ـ 8 ميليون رأي آن کانديدا را کم کرده‎اند. از طرف جريان آقاي موسوي هم القا مي‎کردند که 17 ميليون رأي او را به نفع آقاي احمدي‎نژاد جا به‎جا کرده‎اند! در يک حساب سر انگشتي، معلوم شد از 24 ميليون رأي احمد‎نژاد حدود 35 ميليون رأي آن از ديگران بوده است؛ اين در حالي بود که عموما هر رييس‎جمهوري تابه‎حال در دور دوم رأي آورده است با اين ويژگي که آقاي احمدي‎نژاد در دوره چهارساله اولش با کار بي‎سابقه 60 بار سفر استاني انجام داده بود که تقريبا کل 70 ميليون جمعيت ايران او را يک الي دوبار در چهار سال ديده بودند.اگر به جاي احمدي‎نژاد هر رييس‎جمهوري ديگري هم با اين ويژگي مسلم بود، رأي مي‎آورد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس