به گزارش مشرق، هفتهنامه پنجره در شماره 69 خود نوشت: يکي از مسائلي که اين روزها در محافل سياسي مطرح ميشود، ادعاي پيرو خط امام بودن و يا از دايره خط امامي خارج بودن است و شاهديم عدهاي از افراد بهواسطه اينکه مدتي همراه حضرت امام بودهاند، خود را پيرو خط امام و رفتار و عملکرد خود را معيار اين موضوع ميدانند. رهبر معظم انقلاب در مراسم بيست و يکمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (رحمتا... عليه) بهترين شاخص را براي صيانت از جهتگيريهاي اصلي انقلاب اسلامي، خود امام (رحمتا... عليه) و خط امام دانستند و فرمودند: «امام منهاي خط امام، آن امامي نيست که ملت ايران به نفس او، به هدايت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دريغ نکردند و بزرگترين حرکت قرن معاصر را در اين نقطه عالم به وجود آوردند و اساسا با اين روشى که امام در پيش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نميشود انسان خود را در خط امام بداند، دنبالهروِ امام بداند، اما با کسانىکه صريحا پرچم معارضه با امام و اسلام را بلند ميکنند، خودش را در يک جبهه تعريف کند. نميشود قبول کرد که آمريکا و انگليس و سيا و موساد و سلطنتطلب و منافق بر روى يک محورى توافق کنند، حول يک محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! اين نميشود، اين قابلقبول نيست.»
حجتالاسلام "محمدحسن رحيميان" يکي از ياران امام راحل است که سابقه همراهي وي با حضرت امام به قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بازميگردد و با توجه به اينکه ايشان در سالهاي آغازين پيروزي انقلاب با برخي از افرادي که هماکنون ادعاي خط امامي بودن را دارند رابطه نزديکي داشته، نشريه پنجره با وي در اين رابطه به گفتوگو نشسته است که در پي ميآيد.
بهعنوان اولين سئوال بفرماييد از چه زماني عضو مجمع روحانيون شديد؟
چند سال اول از زمان تأسيس را عضو بودم.
در خصوص نحوه ورودتان به مجمع روحانيون مبارز توضيح دهيد؟
کلا در آن زمان اهل خط و گروه نبودم؛ فقط با تمام وجود سعي ميکردم خدمتگزار امام باشم. تصورم در شکلگيري مجمع هم تقابل با اين و آن نبود، بلکه فکر ميکردم قرار است يک جمع روحاني که اکثرا به نوعي با امام يا دفتر امام مرتبط بودند با جديت و قاطعيت بيشتر در تحقق فرامين حضرت امام گوي سبقت را از ديگران بربايند. برداشت از نگاه امام اين بود که نظام لازم است دو جناح به معني دو بال داشته باشد تا با نقش مکمل و هماهنگي که براي نظام ايفا ميکنند، امکان پرواز به قلههاي پيروزي در عرصههاي مختلف را فراهم کنند. با اين انگيزه پيشنهاد عضويت را قبول کردم.
از چه زماني از مجمع خارج شديد؟ و چرا؟
چندين سال پيش در تشييع شهداي تفحصي، جواني پرسيد شما عضو مجمع روحانيون هستيد؟ گفتم: من خادم بنياد شهيد هستم. فکر کرد سئوال او را نشنيدم؛ دوباره پرسيد شما عضو مجمع روحانيون هستيد؟ گفتم: من خادم بنياد شهيدم. دفعه سوم پرسيد. گفتم: ده بار ديگر هم بپرسي، جوابم همان است و توضيح دادم هر کس در هر جناح و تشکلي باشد، وقتي مسئوليتي را در نظام به عهده گرفت، بايد از همه تعلقات گروهي، قومي، خويشاوندي و محلي خود منقطع و 100 درصد در خدمت نظام باشد. وقتي يک نفر مثلا وزير کشور شد، ديگر نبايد وزير اين جناح يا آن جناح باشد او بايد وزير کشور جمهوري اسلامي باشد و قس عليهذا.
نکته ديگر اينکه در مقطعي در همان سالهاي اول، مجمع بهصورت نيمهتعطيل درآمد و تعدادي از اعضاء از همان زمان مجمع را ترک کردند از جمله آقايان جلالي خميني، شيخ حسن صانعي، روحاني، دعايي و حقير. ضمنا با مرور زمان ناهمگوني اعضا از جهت فکري بروز و ظهور بيشتري پيدا کرد و معلوم شد در زمينههاي مختلف اختلافنظرهايي وجود دارد مثلا يادم هست که بعضي از آقايان اعتماد و ارتباط زيادي با بعضي از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب و تحکيم وحدت داشتند و بعضا آنها را در فعاليتهاي مجمع وارد ميکردند؛ در حاليکه بعضي ديگر مانند آقاي کيان ارثي با صراحت مخالفت داشتند.
به هر حال، مجموع شرايط باعث شد که عدهاي از اعضا از مجمع فاصله گرفتند و افراد جديدي هم وارد شدند. البته هنوز هم تا آنجا که اطلاع دارم، همه اعضاي موجود همگون و همدل نيستند و افراد متعددي را در مجمع ميشناسم که با بسياري از رفتارها و مواضعي که به نام مجمع توسط چند نفر تدوين و اعلام ميشود، بهخصوص در رابطه با فتنه 1388 کاملا مخالف هستند اما با چه حجت شرعي هنوز در آنجا ماندهاند و حساب خود را از مواضعي که قبول ندارند جدا نميکنند، نميدانم!
آيا مجمع روحانيون مبارز در بدو تشکيل در عمل هم به آرمانهاي امام التزام داشت؟
بله، مثلا در قضيه آقاي منتظري، مجمع محکمتر و شفافتر از ديگران بهدنبال امام حرکت کرد؛ نمونه آن، نامهاي بود که آقايان کروبي و روحاني و امام جماراني خطاب به آقاي منتظري نوشتند و الان در دسترس هست. نمونه ديگر آن، يکي از اعضا که آن زمان فرمانده کميته بود، رنجنامه مرحوم حاج احمدآقا را در سطح وسيعي چاپ و منتشر کرد و ديگري که رابطه نزديکي با مجمع داشت، با صدور نامه 6/1/68 امام در مورد آقاي منتظري، حتي يک شب را تحمل نکرد و شبانه براي برداشتن تصاوير آقاي منتظري ضايعاتي را هم به بار آورد! نمونه ديگر آن، مخالفت با ليبرالها و مواضع قاطع عليه امريکا و اسراييل بود. موضعگيريهاي اصولي آقاي محتشمي عليه نهضت آزادي و دفاع از ملت فلسطين مثالزدني است.
علت اصلي تغيير موضع مجمع روحانيون را در چه مسائلي ميدانيد؟
اولا توجه داشته باشيد همانگونه که گفتم، تعدادي از اعضاي اصلي مجمع که جزو نزديکترين افراد به امام بودند، از همان اوايل مجمع را ترک کردند و عدهاي هم در ترکيب موجود با مواضع مجمع موافق نيستند.
ثانيا چند نفري هم که نقش اصلي را ايفا ميکنند، ضمن آنکه همه آنها را نميتوان يکدست به حساب آورد، اما از کيد شيطان و نفوذ چند لايهاي عوامل آنها و فضايي که در پيرامون اين مراکز درست ميکنند، نبايد غافل بود؛ مخصوصا آنگاه که رابطه با کانون و محور نظام ضعيف يا قطع شود؛ آن وقت اين سخن حق به ذهن متبادر ميشود که: «يوم يعض الظالم علي يديه يقول يا ليتني اتخذت مع الرسول سبيلا يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا لقد اضلني عن الذکر بعد اذ جائني و کان الشيطان للانسان خذولا» (فرقان/آيات 27 و 28 و 29)
بريدن از راه سعادت و افتادن در چاه رابطه دوستانه با فلان و فلان و در نتيجه از دست دادن همهچيز:
تو اول بگو با کيان زيستي/ پس آنگه بگويم که تو کيستي
البته ناشيگريها و احيانا برخوردهاي سببي بعضي از افراد و نقش عوامل نفوذي و شياطين در اينسو را هم نبايد ناديده گرفت. گاهي در کشمکشها و زد و خوردهاي جناحي، افرادي از طرف مقابل به حق يا ناحق زخمي ميشوند و شياطين هشيار بلافاصله خود را به آنها ميرسانند و در حاليکه روي آن زخم نمک ميپاشند، با ژست مشفقانه آن زخم را پانسمان ميکنند و همين، نقطه آغازي ميشود براي دور شدن از دوست ديروز و نزديک شدن به دشمن هميشگي. يکي از همين افراد که عضو مجمع هم هست، ميگفت من وقتي به محضر مقام معظم رهبري شرفياب ميشوم، همان کرامت و لطف امام را در وجود ايشان لمس ميکنم اما وقتي که بيرون ميآيم، احساس ميکنم بعضي از افراد با نگاهشان ميخواهند من را از رهبرم برانند.
لازم است در همينجا يادآوري کنم که مقام معظم رهبري براي مجمع روحانيون سنگ تمام گذاشتند؛ از همان اول رهبريشان مبلغ خوبي را بهطور ماهانه براي مجمع مقرر و پرداخت کردهاند و موافقت کردند يک نفر بهعنوان نماينده مجمع بهطور هفتگي با ايشان ملاقات داشته باشد. در ملاقاتي که همگي بعداز رحلت امام بهعنوان اعلام بيعت با ايشان داشتيم، بر ادامه فعاليت مجمع تأکيد فرمودند و تصريح کردند که اگر اين کار در زمان امام هم انجام نشده بود، من با تشکيل آن موافقت ميکردم (نقل به مضمون) تا همين يکي دو سال پيش دو نفر از اعضاي مجمع نماينده ايشان در اوقاف و نيروي انتظامي بودند و الان هم با دفتر همکاري دارند و نماينده ايشان و امام جمعه يزد يکي ديگر از اعضاي مجمع بوده و چند نفر ديگرشان عضو مجمع تشيخص مصلحت هستند که يکي فوت کرد و ديگري نميآيد و يک نفر از آنها عليرغم اينکه گفته ميشود از افراد ذينقش در صدور بيانيههاي ساختارشکنانه است، همچنان در مجمع تشخيص حضور دارد.
آيا هنوز مجمع روحانيون خود را در خط امام ميداند؟
بايد از خودشان پرسيد. اين سئوالي است که زياد از من ميپرسند و من متحيرم چه جوابي بدهم. مردم ميگويند: چطور شد که بعد از 20 سال از رحلت امام موضع مجمع روحانيون در قبال آقاي منتظري تغيير يافت يا در قبال نهضت آزادي دگرگون شد؟ و چطور شد که در بسياري از موارد از جمله در فتنه سال 1388 مواضع مجمع با نهضت آزادي و مليگراها همگون از آب درآمد؟ آيا بعد از 10 سال يا 20 سال آقاي منتظري و نهضت آزادي به خط امام نقل مکان کردند يا در اين مدت مواضع و ديدگاههاي امام نسبت به اين دو مقوله تغيير يافته است يا شما از خط امام خارج شدهايد؟
فعلا به مطالب ديگر درباره نهضت آزادي کاري نداريم فقط با ملاحظه همين نامه امام در مورد نهضت آزادي و نامه مرحوم حاج احمد آقا و همچنين اظهارات مکرر آقاي محتشمي بهخصوص همين صحبتهاي دو سال پيش ايشان، چگونه کسي ميتواند مدعي خط امام باشد و با همين نهضت آزادي همسو، همصدا و همنشين شود؟! و حتي بعضي از يادگاران عزيز يادگار امام را در محافل آنها بکشانند تا تصويرشان در کنار ابراهيم يزدي در سايتها منتشر شود تا از يک طرف اين عزيزان را تنجيس کنند و از طرف ديگر کساني را که امام و مرحوم حاج احمد آقا آنگونه درباره آنها گفته و نوشتهاند، تطهير کنند! و از سويي ديگر، مردم و نسل جديد را نسبت به امام دچار تزلزل و سرگرداني کنند.
باز هم به متن سخنان آقاي محتشمي که در مصاحبه با ماهنامه يادآور شماره خرداد 1387 در محکوميت ابراهيم يزدي به شلاق بهخاطر تهمت در مورد نامه امام و هم در مورد دروغگو بودن يزدي بيان کرده است، توجه کنيد:
«اما در مورد سنديت، نظر من اين است که اين نامه، خط شخص امام است. اين حرف را به اين دليل ميگويم که وقتي نهضت آزادي شکايت کرد، قرار شد کارشناسان دادگستري بروند و در مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، خطهاي امام را کنار هم بگذارند و صحت مسئله را تأييد کنند که همين کار را هم کردند و ثابت شد که نامه به خط شخص امام است. متأسفانه اينها بهدليل سلطهاي که در دوره دولت موقت پيدا کردند، حتي در قوه قضاييه هم نفوذ پيدا کرده بودند و لذا رسيدگي به اين پرونده را چندين بار به تعويق انداختند. بهطوري که بالاخره مرحوم حاج احمد آقا، شخصا به دفتر آقاي يزدي رفت و گفت که چرا به پرونده رسيدگي نميکنيد؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن از جمله ورقه کارشناسي تأييد خط مفقود شده است. عوامل آنها در قوه قضاييه جمهوري اسلامي ميدانستند که اگر پرونده نهضت آزادي رو شود، ديگر چيزي برايش باقي نميماند! به هر حال با پيگيري مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقاي دکتر يزدي چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. اينها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرايط، بدترين وضعيتي که براي نهضتيها پيش ميآمد، اين بود که يزدي را بخوابانند و شلاق بزنند! اينطور بود که مرحوم حاج احمد آقا رضايت داد که اين حکم را اجرا نکنند. مسئله بسيار روشن و واضح است، منتهي آقاي دکتر يزدي يک ويژگي خاصي دارد و آن اينکه بسيار راحت دروغ ميگويد و چنان قاطعانه و محکم هم دروغ ميگويد که ممکن است کسي کوچکترين شکي به او نکند. کدهايي را که در مورد نجف و نوفل لوشاتو و مسير انقلاب داده، بررسي کنيد، ميبينيد که همه آنها دروغ است. در مصاحبههايش هر چه را که ويژگي منحصربهفرد و ممتاز جمهوري اسلامي است، به خود نسبـت ميدهد، ميگويد تشکيل شوراي انقلاب نظر من بود. دولت موقت نظر من بود، روز قدس را من پيشنهاد کردم، جهاد سازندگي را من پيشنهاد کردم، سپاه پاسداران را من پيشنهاد کردم. من به عمرم چنين آدم دروغگوي شارلاتاني نديدهام. اگر من و آقاي ناصري و آقاي رحيميان و دوستان ديگر مرحله به مرحله همراه امام نبوديم، شايد به شک ميافتاديم که او دارد راست ميگويد. يکي از حرفهايش اين است که در نوفل لوشاتو، صبحها که امام قدم ميزدند، من با ايشان بودم و مسير انقلاب را مرحله به مرحله براي امام تبيين ميکردم! و امام ميگفتند اينها را يادداشت کن و به من بده! از اين جور دروغهاي عجيب و غريب، در حاليکه آقاي يزدي حتي يک روز هم صبحها با امام قدم نزده، محل سکونت امام باغچه آقاي دکتر عسگري بود که دو تا اتاق داشت. يک اتاق که خود ايشان در آنجا ساکن بود، اتاق ديگر که ما طلبهها آنجا بوديم. دکتر يزدي اصلا شبها آنجا نبود. اينها ميرفتند به ساختمان هتل گونهاي که چند تا اتاق داشت و به آن هتل طويله ميگفتند و شبها آنجا بودند و ساعت 9 صبح ميآمدند. امام نماز صبح و تعقيبات را که ميخواندند، ميرفتند در اين باغچه قدم ميزدند و تنها هم بودنـد. ما هم از داخل اتاق ايشان را تماشا ميکرديـم. اينها ساعـت 9، 5/9 ميآمدند. اگر يک نفر حتي ديده که آقاي يزدي صبح زود با امام مشغول قدم زدن بوده، بيايد بگويد.»
ممکن است کسي ادعا کند که نهضت آزادي و ملي مذهبيها در زمان امام آنگونه بودند که امام توصيف کردهاند ولي حالا به راه امام آمدهاند.
در اينجا باز هم فقط به يک نمونه از جديدترين افاضات آقايان آن هم درباره شخص امام که قلم از بازنويسي آن شرم دارد، توجه ميکنيم: نامه سرگشاده مورخ 6/4/89 آقاي عبدالعلي بازرگان آکنده از اهانتهاي فراوان به امام است و با عرض معذرت در قسمتي از آن چنين نوشته است:
«...اما مسئله آقاي خميني مسئله شخصي نيست، سايه سياستهاي ايشان بيش از 30 سال است بر سر اين ملت سنگيني ميکند و سرنوشت يک ملت بزرگ را با تاريخ و تمدني درخشان زير چتر سياه گرفته و آزادي و امنيت را از اين مرز و بوم سلب کرده است.»
آيا اين از عجايب روزگار ما نيست که کسي مدعي خط امامي بودن باشد و در منزل و جلسات او که پاتوق جمعي از همين مدعيان خط امام و بعضي از اعضاي مجمع است، آقاي عزت سحابي و امثال او براي آنها تفسير قرآن بگويد؛ در حاليکه همان امام که آقايان مدعي انحصاري پيروي از او هستند در همان نامه به آقاي محتشمي اينگونه ميفرمايد: «ضرر آنها ـ نهضت آزادي چه رسد به ملي مذهبيها ـ به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند کرد و نيز با دخالت بيمورد در تفسير قرآن کريم و احاديث شريفه و تاويلهاي جاهلانه موجب فساد عظيم ممکن است شوند، از ضرر گروهکهاي ديگر حتي منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان بيشتر و بالاتر است.»
به هرحال يا بايد بگوييد نهضت آزادي و امثال آنها در زمان امام منحرف بودهاند و حالا توبه کردهاند و به راه امام بازگشتهاند و برخورد امام در آن زمان درست بوده و کار شما هم در اين زمان درست است که نامه 6/4/89 عبدالعلي بازرگان نمونهاي از اوج گستاخي آنان عليه امام است.
يا بايد بگوييد حضرت امام در آن زمان اشتباه کرده و حقيقت را دريافت نکرده است و شما هم که در آن زمان از امام پيروي کردهايد، اشتباه بوده و حالا به اشتباه امام و اشتباه خودتان پي بردهايد و حالا که فهميدهايد، بايد جبران مافات کنيد و به اين ترتيب اعلام کنيد که شما حالا که بيشتر از امام، اسلام، و دوست و دشمن را ميشناسيد، طبق معيارهاي خودتان عمل ميکنيد، اعلام کنيد ما دنبال خط خودمان هستيم نه خط امام؛ نه آنکه ادعا کنيد فقط ما خط امامي هستيم و ميخواهيم خط امام را زنده کنيم و خلاصه شفاف بگوييد آيا معيارهاي خط امام عوض شده است يا نهضت آزادي و امثال آنها که اصل ولايت فقيه و حکومت اسلامي را قبول ندارند، عوض شدهاند يا آنکه شما عوض شدهايد؛ در صورتي که اصول و معيارهاي خط عوض شدني نيست؛ نهضت آزادي و امثال آنها هم که عوض نشدهاند بلکه وضعيت انحراف آنها روشنتر شده است. پس شما عوض شدهايد و براي اينکه مارک نفاق بر شما نخورد، عنوان خط امامي را از خودتان برداريد تا موجب انحراف ديگران نشويد.
بهنظر شما سرنوشت مجمع روحانيون چه خواهد شد؟
همانطورکه اشاره کردم، همه اعضاي مجمع يکدست نيستند و اميد است آنهايي که به خط امام و ميراث امام که همان حکومت اسلامي و ولايت فقيه است وفادار هستند، آنهايي که به اصول خط امام مانند استکبارستيزي، عدم جدايي دين از سياست، حمايت از مظلومين بهخصوص ملت فلسطين و نغز سلطهگري غرب و فرهنگ منحط آن و... پايبند هستند يا از اين تجمع خارج شوند يا زمام کار را به دست گيرند و رسما وفاداري و تولي خودشان را با نظام و مقام ولايت اعلام کنند و از دشمنان اسلام و امام تبري جويند.
اما آنهايي که در مجمع يا همسوي مجمع هستند و همچنان با ساز دشمنان ميرقصند و رفتارها و مواضعي را پيش گرفتهاند که روزهخوارها، بيحجابها، ضدانقلابها، ليبرالها، بهاييها، منافقين، سلطنتطلبها و در نهايت امريکا و اسراييل و انگليس براي آنها کف و سوت ميزنند و مورد حمايت آنها قرار ميگيرند، مطمئن باشند همان سرنوشتي را در همين دنيا خواهند داشت که منافقين، سلطنتطلبها و امثال آنها گرفتار آن شدند و اگر آنها که هر کدام براي خود ادعاهاي بزرگي داشتند کاري عليه نظام پيش بردند، اينها هم خواهند توانست.
ليکن باز هم اميدواريم اين آقايان هم، شياطين و خناسان را از خود دور کنند و روي خود را از مجموع جريانهاي ضددين و ضد انقلاب و ضد امام برگردانند و با توکل به خدا، به اين کلام ملکوتي امام راحل گوش دل بسپارند که «آن روزي که امريکا از ما تعريف کند، بايد عزا گرفت. آن روز که کارتر و ريگان از ما تعريف کنند، معلوم ميشود در ما اشکالي پيدا شده است.»
و «ما نبايد توقع داشته باشيم که اينها براي ما خوب بگويند؛ اگر خوب بگويند معلوم ميشود ما خيانت کردهايم.» (صحيفه امام ج2/242)
فقط در سايه تبري از بيدينان و تولي دينداران است که ميتوان در دامن پر مهر و محبت ملت بزرگ ايران آرميد. از کف و سوت بيحجابها و روزهخوارها و... بگذريد تا با سلام و صلوات ميليوني مردم با ايمان مورد استقبال قرار گيريد./916/د103/ع
ارزيابي شما از انتخابات دوم خرداد و به وجود آمدن جبهه دوم خرداد چيست؟
يقينا هر يک از اين حوادث يک آزمون و امتحان الهي است؛ مثلا دوم خرداد، سوم خرداد، 14 خرداد، 15خرداد، 23 خرداد، 30 خرداد هر کدام در مقطعي از تاريخ نهضت و نظام يک آزمون بهحساب ميآيند تا به تعبير قرآن: «حتي يميز الخبيث من الطيب». در آزمون دوم خرداد بسياري از واقعيتها آشکار شد و دست جريان نفاق جديد رو شد. آنهايي که از اول با امام نبودند، آنها که با امام بودند ولي با گذشت زمان دچار ارتداد از خط امام شده بودند، آنها که زمان امام زخم خورده بودند ولي در کمين بودند تا از امام انتقام بگيرند، آنها که ضعيفالايمان بودند ولي ژست مؤمن به خط امام و اصل دين به خود گرفته بودند و... همه اينها لو رفتند. اين جريانها هرچند با فتنه 18 تير و تحصن مجلس ششم و لجنپراکنيهايشان در روزنامههاي زنجيرهاي و صدها شيطنت ديگر آسيبهايي به جامعه و نظام وارد کردند و ريزشهايي را بهوجود آوردند اما از طرف ديگر باعث بيداري، رويش و افزايش بصيرت عمومي شدند و همين امر زمينه گرايش عمومي به جريان اصولگرايي را فراهم کرد.
البته اين نکته هم قابلذکر است: جريانهايي که سوار موج دوم خرداد شدند از سالها پيش در دوران سازندگي از جهت فکري در محورهايي همچون حلقه کيان و از جهت اجرايي و عملي با فراهم کردن زمينههايي همچون تأسيس و توسعه فرهنگسراها و رونق بخشيدن پاتوقهاي اباحيگري در برابر مساجد و... توسط کارگزاران و... با آمادگي وارد فضاي موسوم به توسعه سياسي آقاي خاتمي شدند و تا آنجا که توانستند، پيش رفتند و در حاليکه در متن حاکميت قرار گرفته بودند با لايهبندي چهرهها و عملکردهايشان پله به پله براندازي نظام اسلامي و پايههاي اصلي آن را هدف گرفتند؛ در يک لايه انکار ولي فقيه(مصداق)، در لايه بعد انکار ولايت فقيه(مفهوم) و در لايه سوم انکار کارآيي دين در اداره جامعه(حکومت اسلامي) و در لايه نهايي اصل دين را مورد ترديد و انکار قرار دادند.
آيا شما فکر ميکرديد که فردي مانند موسوي در اين سناريو قرار گيرد؟
خير، قابل تصور نبود که آقاي موسوي در چنين موضعي قرار گيرد اما با ورود ايشان به اين صحنه قابل پيشبيني بود که تمام جرياناتي که مرگ و زندگي سياسي خود را در گرو اين انتخابات ميديدند، اطراف آقاي موسوي را احاطه کنند و با مديريت او اين فتنه بزرگ را به راه بيندازند.
آقاي کروبي چطور؟
در انتخابات، مشارکت طرف آقاي موسوي رفتند و عباس عبدي را که از طرف دادگاه محکوم شده بود، براي کروبي فرستادند. مجمع روحانيون از موسوي حمايت کرد و آقاي ابطحي از مجمع سهم آقاي کروبي شد. کارگزاران در خدمت آقاي موسوي قرار گرفتند و آقاي کرباسچي محکوم دادگاه طرف آقاي کروبي آمد آن هم بهعنوان معاون اول! اولين حکم آقاي کروبي براي مهاجراني صادر شد با آن سابقه سياه ولاحقه لندننشينياش؛ در روزنامه اعتماد ملي متعلق به آقاي کروبي با بزرگترين تيتر صفحه اول نوشتند: رأي سروش به کروبي؛ همان سروشي که چند هفته قبل از آن مطلب انکار وحي بودن قرآن را مطرح کرده بود. برنامه جريان فتنه اين بود که با اين سناريو و شيطنتهاي ديگري که بهکار گرفتند، آقاي کروبي را کاملا از چشم مردم بيندازند که انداختند و رأي او را به کمتر از آراي باطله رساندند.
از طرف ديگر با شگردهاي مختلف به او باورانده بودند که تو حتما رييسجمهوري خواهي شد؛ بهگونهاي که حتي در مقابل طرح کنار رفتن او به نفع آقاي موسوي اعلام کرد فقط عزراييل ميتواند من را منصرف کند و در جاي ديگر گفت اينبار نميخوابم. اشاره به انتخابات نوبت قبل که همين باور را به او القاء کرده بودند که رأي اول را داري؛ تا ساعت پنج صبح بعد از انتخابات 1384 باور کرده بود که رييسجمهوري است اما چند ساعت خوابيده بود و بيدار شده بود و با اعلام نتايج معلوم شد رييسجمهوري نيست و از همين نقطه با همفکرانش در مجمع که وزارت کشور را داشتند و برگزار کننده انتخابات بودند، مشکل جدي پيدا کرد و منجر به جدايي از آنها و تشکيل حزب اعتماد ملي شد.
بههرحال جريان فتنه باتوجه به زمينههايي که در آقاي کروبي سراغ داشتند و با مديريت برنامه انتخاباتي او، موفق شدند از يک طرف او را ساقط کنند و از طرف ديگر با باور قطعي او به رييسجمهوري شدن و بعد با عدم تحقق آن با آن آراي اندک او را در برابر نظام قرار دهند.
آيا اين سناريو در مورد موسوي هم مصداق دارد؟
در مورد آقاي موسوي اين سناريو بسيار پيچيدهتر بود.
بهنظر شما فرماندهي اين سناريو در دست چه کساني بود؟
قطعا هدايت اصلي اين ماجرا در دست دشمنان اسلام و نظام بود؛ البته بايد توجه داشت شياطين و دستگاههاي جاسوسي آن چند لايهاي کار ميکنند. به قول مرحوم شهيد محمد منتظري هيچوقت عناصر اصلي شناخته شده و آشکار نميشوند. روند ماجرا و پيامدهاي مترتب بر آن کاملا نشان ميدهد که دشمن باتوجه به همه ناکاميهايش در سه دهه گذشته اينبار با بهکارگيري همه ظرفيتهاي خود و بهرهگيري از همه انحرافات و نقاط ضعف اين آقايان و حتي استفاده از ناشيگريها و غفلتهاي داخلي نظام، نابودي و براندازي نهايي نظام را هدف گرفته بود.
آنها ميخواستند يکي از بزرگترين دستاوردهاي نظام يعني انتخابات بينظير 23 خرداد را تبديل به سقوط از قله کنند و اينبار نه بهوسيله عناصر بدنام و منفور که با استفاده ابزاري از چهرههايي که متعلق به نظام بودند، ضربه نهايي خود را وارد کنند و البته معلوم است که اگر هم به فرض محال موفق ميشدند و به اصطلاح، خرشان از پل فتنه ميگذشت و زمام کار را به دست ميگرفتند، يقينا موسوي و کروبي اولين قربانيان اين ماجرا بودند.
نظر شما درباره انتخابات سال گذشته چيست؟
اصل مشارکت 85 درصدي مردم در انتخابات و رأي دادن به چهار کانديدايي که مورد تأييد شوراي نگهبان قرار گرفته بودند و همه آنها التزام خود را نسبت به نظام، ولايت فقيه و قانون اساسي اعلام کرده بودند، در حقيقت يک رفراندم در حمايت از نظام جمهوري اسلامي بود.
هميشه هم بالاخره يکي رأي ميآورد و بقيه محترمانه کموبيش ميپذيرفتند اما مطلب بيسابقه اين بود که آقايان با طرح بيمنطق و غيرمستند تقلب و پايفشاري روي آن، کليد فتنه را زدند و تمام تلاشهاي مقام معظم رهبري«مدظله» و ديگر مسئولان از جمله هيئت ويژه شش نفره منتخب شوراي نگهبان در جهت اقناي آقايان براي حرکت در بستر قانون و رسيدگي به کليه اعتراضات ايشان با حضور خودشان و نمايندگانشان و بازشماري صندوقها و بررسي يکايک خواستههاي ايشان بينتيجه ماند و تا آخر بر طبل توخالي تقلب نواختند تا جايي که محرز شد آقايان در بستر يک فتنه برنامهريزي حرکت ميکنند.
قبلا به تفصيل، جزييات تلاشهايي که در هيئت شش نفره مشتمل بر آقايان دکتر ولايتي، دکتر حداد عادل، دکتر افتخار جهرمي، ابوترابي، دري و اينجانب براي بررسي و بازنگري نامحدود همهچيز در انتخابات 1388 تا روشن شدن همه ابهامات آقايان را بيان کردهام تا آنجا که اگر به نتايجي رسيديم که مقتضي ابطال انتخابات براساس قانون باشد، شوراي نگهبان اعلام ابطال کند؛ ولي آنها حتي يک قدم براي همکاري و حضور در جلسات بررسي برنداشتند.
در اينجا فقط به نکتهاي که هم مايه تأسف است و هم مضحک اشاره کنم که در همان ايام از يکي از نزديکان يک کانديداي معترض شنيدم مدعي بود حدود 9 ميليون رأي آن کانديدا را جابهجا کردهاند. به طيف يکي ديگر از کانديداها هم القاء شده بود که همين 9 ـ 8 ميليون رأي آن کانديدا را کم کردهاند. از طرف جريان آقاي موسوي هم القا ميکردند که 17 ميليون رأي او را به نفع آقاي احمدينژاد جا بهجا کردهاند! در يک حساب سر انگشتي، معلوم شد از 24 ميليون رأي احمدنژاد حدود 35 ميليون رأي آن از ديگران بوده است؛ اين در حالي بود که عموما هر رييسجمهوري تابهحال در دور دوم رأي آورده است با اين ويژگي که آقاي احمدينژاد در دوره چهارساله اولش با کار بيسابقه 60 بار سفر استاني انجام داده بود که تقريبا کل 70 ميليون جمعيت ايران او را يک الي دوبار در چهار سال ديده بودند.اگر به جاي احمدينژاد هر رييسجمهوري ديگري هم با اين ويژگي مسلم بود، رأي ميآورد.
حجتالاسلام "محمدحسن رحيميان" يکي کساني است که سابقه همراهي وي با حضرت امام به قبل از پيروزي انقلاب اسلامي بازميگردد.