کد خبر 1536759
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۰
داریوش مهرجویی نمایه

روح‌الله داداشی، قوی‌ترین مرد ایران، سر یک تصادف جزئی و نزاع با جوانی ریزجثه، به ضرب چاقو کشته شد. قتل قوی‌ترین مرد ایران هم می‌تواند به همین سادگی و با دلایلی تا این اندازه پیش پا افتاده رخ دهد.

به گزارش مشرق، داریوش مهرجویی عالی‌ترین تراز ملی و بین‌المللی فیلم می‌ساخت و بخش چشمگیری از آنچه امروز به‌عنوان سینمای ایران می‌شناسیم، مرهون کارهایی است که او ساخت. فیلمسازی که گذشته از چالش‌های نظری درباره محتوای آثارش - چیزی که نشان می‌داد او از لحاظ محتوایی هم جدی است - به لحاظ سطح کیفی آثار تا «میهمان مامان» عالی بود و شاید بعضی‌ها «نارنجی‌پوش» او را هم دوست داشته باشند.

سیما ثابت، مجری سابق شبکه ایران‌اینترنشنال که چندی پیش به دلیل آنچه خودش حفظ نشدن کرامت انسانی می‌خواند و با این رسانه خداحافظی کرده بود، توییتی زد و نوشت: «بکشید منو... ولی من ‌حقم رو می‌خوام بگیرم... شکی نیست که همین کارنامه پروپیمانی برای یک کارگردان است؛ کارنامه‌ای که حتی یک‌پنجم از وزن آن برای نامدار شدن هر فیلمساز و ورودش به لیگ تاریخی قهرمانان کافی به نظر می‌رسد. مهرجویی را می‌شود محجوب‌ترین یا لااقل یکی از محجوب‌ترین روشنفکران عرفی ایران، نه‌تنها در وادی سینما، بلکه به‌طور کل در دنیای روشنفکری ایران دانست. او یک روشنفکر عرفی بود اما ضددین نبود و متلک‌های موذیانه هم نمی‌انداخت.

فیلمسازی که پیش از انقلاب با دید انتقادی نسبت به نظم سیاسی و اجتماعی وقت، طرفدار طبقات محروم بود و پس از انقلاب، دغدغه طبقه متوسط و به‌خصوص زنان طبقه متوسط را پیدا کرد. او کسی بود که بخش قابل توجهی از سواد بصری کارگردانان ایرانی در میزانسن، مدیون تماشای آثارش است و میزانسن را از دل فیلمنامه بیرون می‌کشید و در سینمای اقتباسی ایران هم به بالاترین قله‌ها رسید؛ هنری که امروز مهجور است. داریوش مهرجویی در شامگاه ۲۲ مهرماه به همراه همسرش وحیده محمدی‌فر به قتل رسید و نوع مرگ او طوری بود که همه را غافلگیر کرد. راستش این خبر به هر کسی می‌خورد به جز داریوش مهرجویی. چند صحنه قتل را در فیلم‌های او به یاد دارید یا اصلا در سینمای مهرجویی کجا به قتل اشاره می‌شود؟

در جست‌وجوی قاتل مهرجویی

فرضیه براندازان درباره قتل حکومتی داریوش مهرجویی و همسرش بی‌اندازه پرت و بدون مبناست. سوای از عدم وجود هر نوع قرینه‌ای عینی که به جدی شدن این فرضیه کمک کند، حاکمیت ایران نه‌تنها انگیزه‌ای برای این کار ندارد، بلکه به‌شدت از چنین اتفاقی متضرر خواهد شد. یک بار حمید هامون می‌خواست همسر بی‌وفایش را از دور با تفنگ دوربین‌دار بزند که او هم دلش نیامد. این خداحافظی ما با پدربزرگ عصبی و کمی بدخلق اما خوش‌ذات سینمای ایران، می‌توانست همین قدر غمبار باشد که حالا هست، اما لااقل اینقدر دردناک نباشد. در ادامه مطالبی آمده که سینمای مهرجویی را از چشم‌انداز دو نویسنده روزنامه «فرهیختگان» بررسی می‌کند و گزارشی هم به آن ضمیمه شده که آثار مکتوب آقای مهرجویی را از نظر گذرانده است. در مطلبی دیگر، از خود مهرجویی و سینمایش و کتاب‌هایش فاصله گرفته‌ایم و به حواشی قتل او و بازتاب رسانه‌ای و اجتماعی‌اش پرداخته‌ایم.

پیرامون گمانه‌زنی‌هایی که درباره قتل کارگردان ایرانی و همسرش شکل گرفت

شنبه‌شب ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۲ بود که در زیبادشت کرج، یک زن و شوهر در منزل ویلایی‌شان به قتل رسیدند و مدت کمی پس از وقوع این جنایت، وقتی دختر نوجوان‌شان به خانه برگشت و با جنازه والدینش روبه‌رو شد، ماجرا را تلفنی به پلیس اطلاع داد. دو نفری که به قتل رسیده بودند داریوش مهرجویی، کارگردان نامدار ایرانی و همسرش وحیده محمدی‌فر بودند.

قتل یک مرد ۸۴ ساله مشهور، حتی اگر شبیه به موارد دهشتناک دیگری رخ داده باشد که در طول سال رخ می‌دهند، باز هم نمی‌تواند مثل خبر مرگ آدمی که مشهور نیست، دور از حواشی و تفسیرها بماند. از اولین ساعات نیمه‌شب ۲۳ مهر ماه که خبر به بیرون درز کرد، بلافاصله بازار شایعات داغ شد و جزئیات نادرستی راجع‌به قضیه در فضای مجازی پیچید.

از آن‌سو گروه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی، دست به کار انتساب این جنایت به رقبا و دشمنان‌شان شدند. جماعت برانداز که سال گذشته مهرجویی را در خارج از کشور به دلیل عدم همراهی با خودشان آزار داده بودند، در ادامه رویه‌ای که به جسدمعاشی معروف شده، سعی کردند ماجرا را به حاکمیت ایران ربط بدهند.

سیما ثابت، مجری سابق شبکه ایران‌اینترنشنال که چندی پیش به دلیل آنچه خودش حفظ نشدن کرامت انسانی می‌خواند و با این رسانه خداحافظی کرده بود، توییتی زد و نوشت: «بکشید منو... ولی من ‌حقم رو می‌خوام بگیرم... داریوش مهرجویی این حرف‌ها را یک سال‌ونیم پیش خطاب به جمهوری اسلامی فریاد زده بود...» اشاره او به خارج شدن فیلم «لامینور» مهرجویی، از فهرست اکران نوروزی ۱۴۰۱ بود که چندی بعد مشکلش رفع شد. مهرجویی در آن مقطع ویدیویی بیرون داد و اعتراض شدیدی کرد و بعد که مشکل اکران فیلمش رفع شد، ویدئوی دیگری منتشر کرد تا از مسئولان تشکر کند.

مدتی پیش کارگردان جوانی به اسم بابک خرمدین توسط پدر و مادرش به قتل رسید و تکه‌تکه شد. دلایل قتل او هم از بس بی‌خود و بی‌اساس بودند، که همین سادگی همه را در شوک فرو برد. یا کریم آتشی، کارگردان سینما و تلویزیون، همسایه‌اش را با کلاشینکفی که از صحنه یک فیلم در خانه‌اش جا مانده بود به رگبار بست و کشت؛ فقط به این دلیل که با صدای چرخ خیاطی آزارش داده بود. فرضیه براندازان درباره قتل حکومتی داریوش مهرجویی و همسرش بی‌اندازه پرت و بدون مبناست. سوای از عدم وجود هر نوع قرینه‌ای عینی که به جدی شدن این فرضیه کمک کند، حاکمیت ایران نه‌تنها انگیزه‌ای برای این کار ندارد، بلکه به‌شدت از چنین اتفاقی متضرر خواهد شد. راستش این است که جنایت را به خود براندازان هم نمی‌توان نسبت داد چه اینکه آنها دشمنانی بسیار جدی‌تر از مهرجویی داشتند و لااقل چند میلیون گزینه را می‌شود سراغ گرفت که برای ترور سیاسی، نسبت به این کارگردان ۸۴ سال اولویت داشتند. یک فرضیه دیگر که تا عصر روز یکشنبه ۲۳ مهرماه مرتب بین بخشی از جامعه داشت طرح می‌شد، عاملیت افراد غیر ایرانی در این جنایت بود.

یک موج فاشیستی علیه برخی اتباع در ماه‌های اخیر بین بخشی از جامعه ایران به راه افتاده که این گزاره هم می‌تواند داخل آن تعریف شود. گفته می‌شود در ایران شمار مهاجران غیرقانونی افغانستان پس از به حکومت رسیدن طالبان در این کشور بسیار افزایش داشته و تاکید اصلی کسانی که درخصوص این موضوع جنجال می‌کنند، معمولا روی موضوع امنیت است. مهاجران افغانستانی ساکن در ایران سال‌ها از این جهت مورد نقد یا حمله قرار می‌گرفتند که به‌عنوان کارگران ارزان‌قیمت موقعیت‌های شغلی را از کارگران ایرانی می‌گیرند اما در سال‌های اخیر که اصولا فرآیند تولید، حتی ساخت‌وساز مسکن در ایران دچار رکود جدی شده و از طرف دیگر کارگران خود ایران هم به‌شدت ارزان شده‌اند، این گزاره چندان مثل قبل کار نمی‌کند. حالا بحث جدیدی مطرح می‌شود که می‌توان آن را در همان عبارت «حس عدم امنیت» خلاصه کرد.

به نظر می‌رسد وجود چنین حسی بیشتر به تفاوت‌های فرهنگی برگردد که حتی در ظاهر این مهاجران هم مشهود است؛ نه اخباری پرتعداد از جنایت یا تبهکاری مهاجران. به عبارتی عده‌ای از شهروندان ایرانی به دلیل اختلاف فرهنگی با اتباع که حتی در ظاهر آنها هم به چشم می‌آید، با آنها حس بیگانگی می‌کنند و همین است که درون‌مایه عدم امنیت را در ناخودآگاه‌شان بیدار می‌کند. این حس عدم امنیت ربطی به جنایت و تبهکاری اتباع افغانستان ندارد؛ چه اینکه آنها نسبت به جمعیتی که در ایران دارند، در مقایسه با خود ایرانی‌ها یا سایر اتباع خارجی، درصد بالاتری از بزهکاری را به خودشان اختصاص نداده‌اند اما حالا با انتساب خبر قتل مهرجویی به افغانستانی‌ها می‌شود این احساس عدم امنیت که مبنای عینی مشخصی ندارد را به یک جنایت عینی، متصل و مستند کرد. به‌هرحال بعدازظهر روز یکشنبه پلیس اعلام کرد چهار مظنون در این رابطه دستگیر شده‌اند و هیچ‌کدام افغانستانی نبوده‌اند. منشأ خبری که عامل جنایت را اتباع افغانستان معرفی می‌کند، پستی منسوب به خانم وحیده محمدی‌فر، همسر داریوش مهرجویی است.

در جست‌وجوی قاتل مهرجویی

یادمان نرود که روح‌الله داداشی، قوی‌ترین مرد ایران، سر یک تصادف جزئی و نزاع با جوانی ریزجثه، به ضرب چاقو کشته شد. بله! قتل قوی‌ترین مرد ایران هم می‌تواند به همین سادگی و با دلایلی تا این اندازه پیش پا افتاده رخ بدهد. واقعیت این است که خواندن صفحه اخبار حوادث همیشه شوک‌آمیز است و عموما علل و ‌انگیزه‌های جنایت، قابل تطبیق با ابعاد آن نیست. به عبارت سرراست‌تر، در اکثر موارد دلایل قتل به قدری ساده هستند که همین سادگی، انسان را در شوک فرو می‌برد. وقتی قاتل یا مقتول در هر پرونده، چهره‌ای مشهور، مثلا یک سینماگر باشد، پذیرفتن این سادگی دشوارتر می‌شود.

مثلا مدتی پیش کارگردان جوانی به اسم بابک خرمدین توسط پدر و مادرش به قتل رسید و تکه‌تکه شد. دلایل قتل او هم از بس بی‌خود و بی‌اساس بودند، که همین سادگی همه را در شوک فرو برد. یا کریم آتشی، کارگردان سینما و تلویزیون، همسایه‌اش را با کلاشینکفی که از صحنه یک فیلم در خانه‌اش جا مانده بود به رگبار بست و کشت؛ فقط به این دلیل که با صدای چرخ خیاطی آزارش داده بود. وقتی دلایل قتل آدم‌های مشهور یا اقدام به قتل آنها را می‌خوانیم، ظاهرا برایمان به این راحتی قابل پذیرش نیست که تا این اندازه ساده و پیش پا افتاده باشند و برای همین است که سناریوسازی‌ها شروع می‌شوند. واقعیت این است که ماجراهای جنایی اکثرا به رمان‌های آگاتا کریستی و پرونده‌هایی که خانم مارپل پیگیری می‌کرد شباهت ندارند و آنها را باید بیشتر به رمان‌های ژرژ سیمنون و پرونده‌هایی که کارگاه مگره دنبال می‌کرد شبیه دانست.

یادمان نرود که روح‌الله داداشی، قوی‌ترین مرد ایران، سر یک تصادف جزئی و نزاع با جوانی ریزجثه، به ضرب چاقو کشته شد. بله! قتل قوی‌ترین مرد ایران هم می‌تواند به همین سادگی و با دلایلی تا این اندازه پیش پا افتاده رخ بدهد. ما اگر صفحه حوادث رسانه‌ها را بالا و پایین کنیم، عمدتا خواهیم دید که قتل‌ها با همین دلایل و ‌انگیزه‌ها رخ داده‌اند؛ چراکه قاتلان و به‌طور کل بزهکاران معمولا ذهن‌های پیچیده‌ای ندارند و از آن‌سو افراد ممکن است به دلیل عدم توانایی در کنترل تنش‌های عصبی، در لحظه تصمیمات هولناک و خونباری بگیرند، نه اینکه با یک نقشه پیچیده و چندلایه چنین جنایتی را رقم بزنند.

آه از این سردابه قرون وسطایی

«گاو»، «هامون» و «اجاره‌نشین‌ها» اهمیت تاریخی دارند و چندین فیلم دیگر در کارنامه مهرجویی در سطح بهترین آثار در دهه‌ای که ساخته شدند همواره مورد توجه بودند و در ذهن سینمادوستان ماندگار. می‌توانیم یک قطار نام ردیف کنیم از «درخت گلابی» و «دایره مینا» تا «آقای هالو» و «سارا»، از «میهمان مامان» و «لیلا» تا «پری» و «سنتوری». علی‌رغم روند نزولی کارنامه‌اش در سال‌های اخیر، عظمت آثار قدیمی، نام داریوش مهرجویی را برای همیشه در سینمای ایران به‌عنوان یکی از شاخص‌ترین فیلمسازان و مولفان ثبت کرده و خواهد کرد.
مهرجویی در یکی از بهترین دانشگاه‌های دنیا فلسفه خوانده بود و رگه‌هایی از نگاه فلسفی در بعضی فیلم‌هایش وجود داشت. (و امان از ماضی! کاش می‌شد از فعل مضارع استفاده کنم)

مشخصا «گاو» که امضای غلامحسین ساعدی را نیز به همراه داشت، شرحی از وضعیت ازخودبیگانگی روستاییان ایرانی و فقر در سال‌های پس از اصلاحات ارضی بود که به زیبایی دراماتیزه شده و ستایش‌های گسترده‌ای را برانگیخت و یکی از نمادهای موج نوی سینمای ایران لقب گرفت. سینمای مهرجویی، در سال‌های پس از انقلاب، آینه‌ای بود که تصویر طبقه متوسط شهری ایران معاصر را در جدال سنت و مدرنیته به نمایش می‌گذاشت. زنان در سینمای مهرجویی جایگاه ویژه داشتند و سوژه‌های این جدال بین سنت و مدرنیته بودند. آدم‌های آثار مهرجویی شبیه به خودش بودند و جایگاه طبقاتی و فرهنگی مشابه با او داشتند. مهرجویی آشفتگی و سرگشتگی روشنفکر ایرانی در سال‌های پس از انقلاب را به نمایش می‌گذاشت که با شمایل حمید هامون با صدای خسته و بازی گرم خسرو شکیبایی ماندگار شد.


فیلم‌های مهرجویی ارزش جامعه‌شناسانه دارند و او با بیانی شیوا دغدغه‌های انسان‌ها، مناسبات فرهنگی و زیست مردم عصر ما را بازنمایی می‌کرد. در آثار مهرجویی چندان علاقه‌ای به سیاست نمی‌بینیم و اگر کسانی سعی کردند چیزی در فیلم‌هایش (مثلا «اجاره‌نشین‌ها») تاویل کنند یا فیلمی از او توقیف می‌شد (از جمله «سنتوری» و «دایره مینا»)، بیش از اینکه رد پای سیاست را بتوان در آن دید، رویکرد جامعه‌شناسانه این آثار در نقد رویه‌ها و پدیده‌های موجود، گزندگی داشت و توجه متولیان سانسور را جلب می‌کرد.

مهرجویی به اقتباس از آثار ادبی علاقه‌مند بود و با توجه به عدم اقبال فیلمسازان و فیلمنامه‌نویسان ایرانی در تولید آثار اقتباسی، مهرجویی از این جهت جایگاه ویژه‌ای داشت و بعضی از بهترین فیلم‌هایش مثل «گاو»، «درخت گلابی»، «میهمان مامان» و... اقتباسی بودند و خیلی هم هنرمندانه به زبان تصویر درآمده بودند. مهرجویی ادبیات و موسیقی را می‌شناخت و پیگیری می‌کرد و از این جهت به سینماگران غربی شباهت داشت، خاستگاه و آبشخور ذهنش هم البته این‌گونه بود و به‌هرحال در آمریکا زندگی کرده و درس خوانده بود. نکته جالب درباره مهرجویی، گرایش او به عرفان ایرانی علی‌رغم خاستگاه فکری غربی‌اش بود. این موضوع را مشخصا در فیلم «هامون» و «پری» می‌توان دید و به یاد ساز مورد علاقه او یعنی سنتور افتاد که ظاهری شبیه به سازهای غربی دارد اما صدایش بسیار ایرانی است.


این اواخر، مهرجویی فیلم‌های خوبی نساخت و فیلم‌هایش یکی پس از دیگری با واکنش سرد سینمادوستان و منتقدان مواجه می‌شد. شاید بیراه نباشد که بگوییم توقیف «سنتوری» چنان برایش دردناک بود که دیگر نتوانست به کیفیت قبل بازگردد.

«من به قصد تحصیل به آمریکا رفتم. مدرسه ما کارگاهی بود که تنها به وسایل و ادوات و تکنیک توجه داشت و اینکه چه باید بکنیم تا بتوانیم به درجه جارو کشیدن استودیوها نائل شویم. بین استادان سینما در دانشگاه، کمتر کسی تنها به این هنر از دید امکانات آن و حد هنری‌اش نگاه می‌کرد. اورسن ولز را مسخره می‌کردند. اسم برگمان و فلینی و دیگر بزرگان را نشنیده بودند. شاید انتخاب فلسفه به‌عنوان موضوع تحصیل نتیجه نوعی واکنش به اساتید هالیوودزده دانشگاه‌مان بود. هنوز هم فکر می‌کنم بهترین انتخاب زندگی‌ام را همان موقع کردم.» مهرجویی انتخاب فلسفه را بُرد زندگی‌اش می‌دانست و به گفته کسانی که از نزدیک او را می‌شناسند، این فلسفه در همه زندگی‌اش جاری بود. ادبیات از سینمای او جدایی‌ناپذیر بود؛ درگذشت او اگرچه تلخ و ناگوار بود اما برای ما بار دیگر بهانه‌ای شد تا به کتاب‌هایش و نسبت کتاب و فیلم‌هایش نگاهی بیندازیم.

اقتباس همیشگی


نزدیک به نیمی از فیلم‌های مهرجویی براساس اقتباس آثار ادبی ساخته شده است. گاو متاثر از کتاب «عزاداران بیل، ساعدی»، آقای هالو متاثر از کتاب «آقای هالو، علی نصیریان»، دایره‌ مینا متاثر از کتاب ‌غلامحسین ساعدی‌، درخت گلابی متاثر از داستان «درخت گلابی» از ‌گلی ترقی‌ و میهمان مامان متاثر از داستان «میهمان مامان» از ‌هوشنگ مرادی‌کرمانی‌ ساخته شده است. همچنین چند فیلم وی اقتباس آزادی از آثار خارجی‌ هستند؛ ازجمله فیلم‌های «بانو» متاثر از کتاب «ویریدیانای بونوئل»، «سارا» متاثر از کتاب «خانه عروسک ایبسن» و «پری» متاثر از «فرانی و زویی، سالینجر». داریوش مهرجویی در سال 1384، در همایش «نگاهی تازه به سینمای ایران» در جمع دانشجویان شیرازی به اقتباس فیلم‌هایش از داستان یا نمایشنامه اشاره کرد و گفته بود: «در سینما خود فیلم مهم است، ‌اینکه محتوایش از کجا می‌آید مهم نیست.

حتی در سینمای مولف محتوایش براساس داستان، ‌رمان یا طرح است و کمتر کارگردانی پیدا می‌شود که خودش فیلمنامه بنویسد. سینما این آزادی را به فیلم‌ساز می‌دهد که محتوای کارش را از هر کجا که بتواند گیر بیاورد، مهم این است که انتخابش خوب و مناسب باشد.» او راز شارژ شدن و دوام آوردن در سینما را با «کتاب» و «فیلم» می‌دانست و در این باره گفته بود: «برای فیلم ساختن، یعنی حرفه‌ای که مدام با آن درگیری دارم و با آن کار و زندگی می‌کنم، باید جوهر زندگی و زنده بودن را در خودم حفظ کنم، اما متاسفانه فضای فرهنگی ما چندان فضای انرژی‌زایی نیست و بیشتر از آنکه ما را پر کند ما را بیشتر خالی می‌کند. بنابراین راه‌هایی برای شارژ دوباره باید وجود داشته باشد که شیوه‌ من خواندن کتاب‌های فلسفی، روانشناسی و رمان است و این‌گونه سعی می‌کنم در فضای فیلم‌سازی دوام بیاورم و کارم تداوم داشته باشد.»

در خرابات مغان‌ و فلسفه عیان


او نخستین رمانش را سال 88 با عنوان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» به چاپ رساند و بعد از گذشت سه سال، به گفته خودش به دلیل وجود محدودیت‌ها در سینما، باز هم دست به قلم شد و «در خرابات مغان» را نوشت. این دو تجربه به اندازه‌ای برای کارگردان صاحب نام سینما خوشایند بود که سومین رمانش را با نام «آن رسید لعنتی» روانه بازار کرد. کتاب «دو خاطره: سفرنامه‌ پاریس، عوج کلاب» را در سال 1395 و «برزخ ژوری» را در سال 1397 می‌نویسد.
مهرجویی در کتاب ‌در خرابات مغان‌ روایتش را با رابطه‌ عاشقانه‌ پسری ایرانی و دختری ایتالیایی شروع می‌کند که اتفاقات و مشکلات زیادی را از سر می‌گذرانند. محمود -راوی- ۲۲ ساله در شهر فیلادلفیا آمریکا زندگی می‌کند. او فارغ‌التحصیل رشته‌ مدیریت بازرگانی با هم‌دانشگاهی‌اش ماتیلدا ازدواج کرده و صاحب دختری به نام مارینا هستند. محمود به دلیل نداشتن شغلی که دوست داشته مجبور شده با اکراه در کازینویی که پدر همسرش معرفی کرده 22 سال کار کند. بعد از ماجرای 11 سپتامبر سال ۲۰۰۰ و ویران شدن برج‌های تجارت جهانی نیویورک او را با وجود سابقه‌ سودرسانی زیاد به کازینو، اخراج می‌کنند و...


به گفته بسیاری از کارشناسان ادبی، در این کتاب، مخاطب با فلسفه مهرجویی بیشتر آشنا می‌شود و این امر جذابیت موضوعی رمان را بیشتر کرده است. مخاطب در این رمان علاوه‌بر سرگرم‌کنندگی، به علومی چون روانشناسی، دین، فلسفه و درواقع علوم میان‌رشته‌ای نیز توجه دارد. شهرام اقبال‌زاده، منتقد ادبی درباره این رمان می‌گوید: «این رمان یک اثر پیشگویانه است، پیش از شکل‌گیری داعش نوشته شده و داستان یک دانشجوی مسلمان ایرانی را روایت می‌کند که به آمریکا می‌رود تا فلسفه بخواند. اقامت او در این کشور با رویداد ۱۱ سپتامبر همزمان می‌شود و او با فشارها و سختی‌هایی که یک جامعه به ظاهر دموکرات بر مسلمانان وارد می‌کند آشنا می‌شود و همه این خشونت را به تصویر می‌کشد. مهرجویی به‌عنوان کسی که فلسفه را وارد سینمای ما کرده، براین باور است که رمان، در شرایط فعلی قالب بهتری برای گفتن از دغدغه‌های ذهنی او و ارتباط با مخاطب است و مجال بیشتری به او در جایگاه نویسنده و همچنین مخاطب می‌دهد تا درباره ورق به ورق کتاب تامل کنند.»

انسان از نگاه «آن رسید لعنتی»


آنچه در کتاب «آن رسید لعنتی» روایت می‌شود، سردرگمی و کلاف بازنشدنی مشکلات انسان‌ها در زندگی شهری است. نوعی نقد ریشه‌ای بر ‌بروکراسی و اضطراب زندگی مدرن. با اینکه داستان در شهر تهران می‌گذرد، اما رویدادهای آن می‌تواند در هر شهر بزرگ و مدرن دیگری رخ‌ دهد. در لابه‌لای داستان با انسان‌های مختلفی برخورد می‌کنیم که همه غرق در مشکلات خودشان هستند. همه می‌خواهند به هم کمک کنند اما هیچ‌یک توان حل مشکلات‌شان را ندارند. قصه سه راوی دانای کل، بهزاد جاوید و همسرش دارد. بهزاد جاوید راوی اصلی است و داستان مقطع خاصی از زندگی‌اش را برای ما تعریف می‌کند. در کل داستان نگاه سینمایی نویسنده موج می‌زند.


برومند شکری، محقق و نویسنده درباره این کتاب می‌گوید: «کتاب ‌آن رسید لعنتی یک نقد اجتماعی محسوب می‌شود. نقدی که سیستم اداری به خاطر بی‌اعتمادی به انسان‌ها چیزی تحت عنوان رسید خلق نموده است و برای درستی، راستی و هنر آدم‌ها هیچ استثنائی قائل نمی‌شود و تنها چیزی که حقیقت را به آنها ثابت می‌کند یک رسید است. رسیدی که برای اعتبار بخشیدن به آن می‌بایست هر دری را بکوبی و پیش‌روی هر شخصی خم و راست شوی تا به دستش بیاوری! در کتاب ‌آن رسید لعنتی‌ انسان از نگاه مهرجویی تبدیل به یک رسید شده است. یک موجود بی‌ارزش که سیستم اداری و موانع دست و پا گیرش موجودیت و ارزش انسان بودن او را به خاطر همین کاغذبازی‌های اداری زیر سوال می‌برد و با وجود اینکه این مانع پیش‌روی همه انسان‌هاست ولی هیچ یک قدمی برای اصلاح چنین سیستمی بر نمی‌دارند!»

دو خاطره: سفرنامه‌ پاریس، عوج کلاب و ماجرای بی‌خانمانی


این کتاب از دو سفرنامه تشکیل شده است. سفرنامه‌ اول که تلفیقی از واقعیت و خیال است، ماجرای سفر نویسنده به پاریس را در میان سال‌های ۶۰ تا ۶۴ شمسی روایت می‌کند. شخصیت‌ها واقعی نیستند یا از نام‌های مستعار برای معرفی‌شان استفاده شده است. این سفرنامه شخصی و بازگوکننده تاثیر انقلاب ایران بر سرنوشت هنرمندان و روشنفکران است.
سفرنامه‌ دوم، عوج کلاب، سفر نویسنده به دبی را روایت می‌کند. مهرجویی از بی‌عدالتی حاکم بر این شهر امارات متحده‌ عربی کلافه شده و از بروکراسی ناکارآمد کشورهای عربی حوزه‌ خلیج‌فارس و رهایی از آن نوشته است. مهرجویی این کتابش را هم بسیار دوست دارد، درباره آن گفته بود: «ما اساسا قومی هستیم که سخت به وطن خود چسبیده‌ایم و از مهاجرت و تغییر منزل و رفتن به ممالک اغیار و اقامت‌کردن در غربت هراس داریم... ما بیشتر دوست داریم در جایی بیتوته کنیم که خاطره داشته باشیم. ‌خاطره‌؛ این رکن بزرگی در روان آدمی است. بی‌خانمانی یعنی بی‌خاطرگی و این برایمان هولناک است. این خصلت از درون خود من می‌آید و حاصل تجربیاتی است که در خارج از ایران داشته‌ام. همیشه می‌خواسته‌ام هرچه زودتر از ممالک خارجه فرار کنم و خود را به وطنم برسانم. ذوق و شوقی را که از دیدار مجدد خیابان شاهپور و خیابان فرهنگ و دبیرستان رهنما، یا گذر وزیردفتر پس از چندین سال‌ به من دست می‌داد، هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم. حتی در فیلم‌هایم ‌سارا و ‌هامون‌ به آن پرداخته‌ام... شخصیت‌های داستان‌های من هم به همین بیماری دچارند و در خارج از وطن، خود را زندانی می‌بینند و شوق گریز دارند.»


«به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» و جریان سیال ذهن راوی


این رمان روایت صریح و بازیگوش جوان 23 ساله‌ اهل تهران است که تلاش می‌کند فیلم بسازد تا دردش را در قالب هنری بیان کند اما از دو سال پیش مجوز کارگردانی‌اش باطل شده است. قصه که ساختاری غیرخطی دارد و به شکل‌ تداعی خاطرات روایت شده است، سرشار از اظهارنظرهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی در قالب غرولندهای قهرمان داستان بعد از عبور از هزارتوی اخذ مجوز است. سلیم مستوفی، قهرمان داستان با عالم و آدم و بدتر از همه با خودش درگیر است. او هامونی است که فقط دغدغه‌ فلسفه و عرفان ندارد. از دست جامعه و فرهنگ رایج آن عاصی است و به دنبال هویت دیگری می‌گردد.


اصغر یوسفی‌نژاد، کارگردان فقید سینمای ایران درباره این کتاب مهرجویی در یادداشتی نوشته است: «مهرجویی در اینجا شبیه کسی است که واپسین فرصت برای نوشتن رمان در اختیارش قرار گرفته و می‌کوشد هرچه دل تنگش می‌خواهد بگوید. بنابراین خواننده به جای ردگیری تداوم زمان و وحدت موضوع، برای لذت بردن از این اثر، باید سوار جریان سیال ذهن راوی با حس و غریزه‌ جوشان او همراه شود.»

«سفر به سرزمین فرشتگان» و نقد صریح به آمریکا

«اکثر مردم آرزو دارند در سرزمین فرشتگان زندگی کنند.» مهرجویی با اطلاع از این موضوع به روایت داستانش می‌پردازد. در این کتاب، نویسنده به ما تلنگر می‌زند تا بگوید: «ما آدم‌های شرقی که شاید در طول زندگی، هزاران دوز و کلک می‌بافیم و کلاغ را رنگ نموده و به نرخ طوطی می‌فروشیم یا با شنیدن یک حرف رکیک از کوره درمی‌رویم و آسمان را بر سر طرف خراب می‌کنیم همیشه بازنده‌ آدم‌های غربی بوده‌ایم.» رمان قرار است قهرمان‌هایش را از زندگی تلخ و جهنمی به نقطه‌ ایده‌آل در آن سوی اقیانوس‌ها به شهر لس‌آنجلس، جایی که تصور می‌شود بهشت است، ببرد.»
او در این کتاب، به نقد جامعه آمریکا می‌پردازد و خودش درباره آن گفته بود: «این رمان در واقع شرح حال اولین روزهایی است که شیادان آمریکایی برای جلب و جذب مردم دنیا، به‌خصوص از قلمرو جهان سومی، این شیوه لاتاری و برنده‌شدن را ابداع کرده بودند و سر مردم کلاه می‌گذاشتند.

این واقعه هم از یک رخداد واقعی نشات می‌گیرد. قضیه برنده‌شدن و... برای خود من و زنم رخ داد و ما را مبهوت و مشعوف کرد و برای یک هفته طبق دستور آنها رازداری کردیم و با کسی آن را در میان نگذاشتیم، تا اینکه دوست شفیقی به ما خبر داد که اینها یک دسته کلاه‌بردار منظم و سازمان‌یافته هستند که با او هم به همین بهانه تماس گرفته‌اند و او را تا مرز 130 هزار دلار پیاده کردند و همه‌اش کشک بود؛ و همین ما را سر عقل آورد و قضایا را ادامه ندادیم و کات کردیم. داستان کتاب از آنجا به بعد تخیل است، ولی تخیلی که می‌تواند واقعیت داشته باشد... من ذوق و شوق اولیه را که ما تجربه کرده بودیم، ادامه دادم و به شخصیت‌های داستان ‌سفر به سرزمین فرشتگان که یعنی همان لس‌آنجلس، تزریق کردم... من در آن خطه لس‌آنجلس زندگی کرده بودم و از خیلی از محله‌های آن عکس گرفته بودم، بنابراین می‌دانستم چی‌به‌چی است.»

«برزخ ژوری» و درک هستی
مهرجویی در رمان برزخ ژوری، روایت و داستانش را روی بهمن راد می‌گذارد؛ بهمن راد، کارگردان مشهور و باسابقه‌ ایرانی است که به‌عنوان عضو هیات ژوری یک جشنواره‌ سینمایی، عازم سفر به شهری ساحلی در اروپاست. او در آغاز سفر متوجه می‌شود که توموری در مغزش هست که خوش‌خیم و بدخیم بودنش معلوم نیست.

این خبر باعث می‌شود که او خود را در حال مرگ ببیند و سراسر سفر برایش به کابوسی طولانی تبدیل شود. کلنجار رفتن با اندیشه‌ مرگ و بیماری لاعلاجی که هر آن پایان زندگی شخصیت اصلی و راوی قصه را یادآوری می‌کند.
مجتبی گلستانی، پژوهشگر و منتقد ادبی درباره این رمان می‌گوید: «در برزخ ژوری ما در این موقعیت قرار می‌گیریم که هستی را بفهمیم. مهرجویی در این رمان تجربه مرگ را مطرح می‌کند و مخاطب را به این نتیجه می‌رساند که درباره تجربه هستی و نیستی سوال کند. او در این کتاب، این موقعیت را مطرح می‌کند که انسان برای زیستن نیاز به چه چیزی دارد.»

منبع: روزنامه فرهیختگان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 14
  • در انتظار بررسی: 21
  • غیر قابل انتشار: 3
  • IR ۱۴:۱۰ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    8 12
    آخه این‌پیرمرد چاقو زدن داشت از پشت سر می‌ ترساندیش سکته میزد
    • IR ۱۹:۲۳ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
      2 0
      اینطورها هم نیست ، پدر من سنش از مهرجویی هم بیشتره ولی اگر کسی بهش حمله کنه وایمیسته مبارزه می کنه ! از جوونیش ورزشکار و شجاع بوده
  • IR ۱۴:۲۳ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    18 0
    ناراحت کننده و ترسناک خداوند رحمتشون کند
  • IR ۱۴:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    14 36
    چرا اکثریت مردم حرفهای شماها را باور نمیکنند؟ حل این مشکل راه حل عاقبت به خیری شماها ست
    • IR ۱۶:۳۳ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
      34 11
      بخاطراینکه شما 3درصدی ها توهم اکثریت دارید
    • IR ۱۶:۳۴ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
      26 8
      چون این مردم منبع خبریشون بیربی سی انگلیسیذهست که نه میلیون هموطنشونو کشت
    • FR ۱۸:۲۹ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
      17 3
      قیاس به نفس نکن ! مردم ایران اصلاح‌طلبان تهوع اور نیستند
    • IR ۱۴:۲۴ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
      1 0
      چرا فکر میکنی اونهایی که باور میکنن اقلیت هستن؟ حل این مشکل شما هم شاید باعث عاقبت بخیریت بشه
  • مریم IR ۱۶:۴۳ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    20 2
    غم انگيز ،ناجوانمردانه،وحشتنااك،دلخراش،روح شان شاد و يادشان گراامى،خدا به فرزندان عزيزشون و جامعه ى هنرى صبر بده استااد بى تكرار
  • DE ۱۸:۳۳ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    4 12
    در تمام دنیا هنرمندان و سلبریتیها هم قربانی دزد و خلافکاران میشوند و اینها هم شدن خدا رحمتشون کنه . ولی دشمنان ایران دنبال سوژه میگردن تا شلوغش کنند .
  • جوادی IR ۱۸:۴۷ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    0 9
    سناریو را خودش نوشت و خودش کارگردانی کرد و بازیگرانش مشخص نیستند . فیلم درام هست زیر 18 ممنوع هست
  • مهرداد IR ۱۸:۴۸ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    14 1
    هر وقت عاملان شمیایی کردن مدارس دخترانه پیدا شدند این قاتلان هم پیدا می شوند ، مردم می دانند کار چه کسی هست
  • CZ ۱۹:۲۰ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    9 0
    مگه چاقو دسته خودشو میبره؟!!!
  • IR ۲۲:۰۱ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۴
    0 8
    عواملی دیگر ممکنه دخالت داشته باشد اگر تردد به خارج داشته باشد و شاید فعالیت مشترک با برخی داشته و موقع تقسیم منافع درگیری رخ داده باشد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس