آن زمان که تب مهاجرت و رفتن از ایران به امید زندگی آرمانی،فراگیر شده بود محمدعلی فارسی با «مهاجران» خود نقطه عطفی در کنترل این بحران بود، اما این روزها بحرانها روز به روز در حال افزایش است و ایران نیز از آن مصون نیست. به بهانه مستند «یاسمن»- با موضوع انقلاب تونس- به سراغ محمد علی فارسی رفتیم تا ببینیم اوضاع مستند و مستند بحران در ایران، بحرانی است یا این حرفها تنها در حد یک شایعه است و بس. حرفهای شنیدنی زیادی برای گفتن بود که خواندن آن خالی از لطف نیست.
این گفتوگو در ادامه می آید:
ابتدا اجازه بدهید از مستند «یاسمن» آغاز کنیم. موضوع این مستند چیست و در چه مرحلهای است؟
موضوع فیلم، انقلاب تونس است و هم اکنون در مرحله پایانی مونتاژ و تحویل پروژه هستیم.
در این فیلم از چه زاویهای به انقلاب تونس نگاه کردهاید؟
یک روایت تاریخی است. از استقلال تونس و ریاست «حبیب بورقیبه» شروع میشود؛ سپس کودتای «بن علی» علیه «بورقیبه» و در آخر، دلایل قیام مردم در مقابل «بن علی» و پیروزی انقلاب. در فیلم، ما به عنوان فیلمساز، هیچ تحلیلی درباره وقایع تاریخی تا پیروزی انقلاب نداریم. ولی برآیند کلی فیلم، ارائه یک تصویر نسبتاً جامع و کامل از گذشته این کشور تا زمان پیروزی را به مخاطب ارائه میدهد. به گونهای که هر کس با تماشای فیلم، به درک بهتری از ماهیت این حادثه و آینده آن خواهد رسید.
شما به عنوان یک مستندساز با سابقه، چه تعریفی از واژه «مستند بحران» در ایران دارید؟
خوشبختانه کلمه بحران برای ما ایرانیها در طول دوران بعد از انقلاب، به هیچ وجه واژه ناآشنایی نیست. در طول این دوران، حقیقتاً دچار بحران بودهایم؛ مانند غائله کردستان، غائله منافقین، غائله جنگ، تحریم، ترور و... و یا هر کجا که خبری از بحران نبوده، این کلمه، منجی دولتهایی بوده که کاستیها و کمکاریهای خود را تحت پوشش آن به گردن دشمن خارجی و غیره بیاندازند. برای ما مستندسازان نیز مثل همه مردم این کلمه، کاملاً آشناست. ولی آنچه منظور شماست، ساخت فیلم مستند، در شرایط بحرانی است. گاه این بحران، داخلی است و گاه خارجی.
در بحرانهای داخلی، آنجا که نقش حاکمیت کمرنگتر بوده، مستندسازان خیلی بهتر عمل کردهاند. نمونهاش جنگ است. در دوران جنگ، بهترین مستندها را گروهی به رهبری آوینی تولید کردند که به هیچ وجه دولتی نبودند. پوشش دولتی داشتند؛ ولی کاملاً خودجوش عمل میکردند و به اعتراف همه، شاهکار کردند. به نظر من، مهمترین دلیل معجزه مستندهای روایت فتح، دقیقاً همین عدم دخالت مستقیم نهادهای دولتی بود.
حتی در غائله کردستان و منافقین نیز اگر مستندسازها توفیق داشتند و کارنامه قابل قبولی ارائه کردند، به همان دلیلی است که عرض کردم. اما اندک اندک، با به وجود آمدن فضای سیاسی و امنیتی در کشور و دخالت بیش از پیش نهادهای دولتی در خطدهی مستندسازان، نقش آنها به عنوان یک بازوی قدرتمند اطلاعرسانی صحیح، هر روز کمرنگتر شد. تا جایی که تقریبا حذف شدند. در عوض، جای آنها را گزارشهای خبری در معاونت سیاسی صدا و سیما پر کرد. آن هم با نظارت و ممیزی شدید. آنچه بنده عرض می کنم صرفا اظهار نظر در حوزه تصویر است و شناختی از دیگر رسانهها ندارم، ولی در حوزه تصویر، مستندسازان در زمان بحرانهای داخلی، تقریباً حذف شدند. البته درباره هر بحران، مانند جریان فتنه، یکی دو فیلم ساخته میشود که به هیچ وجه خودجوش و مردمی نیست. سفارشدهنده اصلی این فیلمها نهادهای دولتی و امنیتی هستند که به دلیل ماهیت سفارشی بودن آنها، نه فیلمهای قابل اعتنایی هستند و نه حتی قابل باور. به همین دلیل هرگز نتوانستهاند مانند مستندهای روایت فتح، نگاه حاکمیت را با مردم همگن کنند، چون مسیر، مسیر اشتباهی است.
دست و پای مستندسازها در حوزه بحران آن چنان بسته است که حتی شهامت ساخت فیلم در حوزههای غیر سیاسی را نیز ندارند. مانند بحران مهاجرت. بحران آلودگی کلان شهرها. بحران آمار رو به افزایش طلاق و یا حتی بحران گرانی مرغ. جای همه این مستندها را نیز همان گزارشهای سطحی خبری پر کرده است.
شما مستند بحران را به داخلی و خارجی تقسیم کردید. منظورتان از بحرانهای خارجی چیست؟
منظور، هر حادثه یا اتفاق غیرمترقبه در هر گوشه جهان است. چه سیاسی،
مانند بیداری اسلامی و چه غیر سیاسی، مثل سیل و زلزله و سونامی. اهمیت برخی
از بحرانهای جهانی برای ما به عنوان یک ملت و دولت، در حد اطلاعرسانی
است. ولی اهمیت برخی دیگر، همپای بحرانهای داخلی بسیار مهم است و از همین
جاست که مستند بحران و یا مستندسازان شرایط بحرانی، اهمیت پیدا میکنند.
اتفاقاً روند فیلمسازی مستند در بحرانهای مهم بینالمللی دقیقاً مانند
مستند بحران در داخل است.
ماجرای بوسنی یا حوادث لبنان در همان سالها، نمونههای خوبی است. خب، از آن جهت که تولید فیلم درباره این موضوعات، کاملاً غیردولتی بود و بچهها خودجوش به این مناطق میرفتند و فیلم میساختند. من یادم نمیآید که در زمان جنگ بوسنی، مردم علیرغم همه کمبودها، در محافل عمومی بگویند بوسنی چه ربطی به ما دارد؟ یا حتی حوادث مربوط به لبنان در آن سالها، همانند حوادث داخل کشور، برای مردم دارای اهمیت بود. اینکه چرا آن دوره اینگونه بود، دلایل فراوانی دارد ولی مستندسازان نخبه عرصه بحران قطعاً بیتأثیر نبودند، اما چه شد که اکنون برخی این ابهام دارند که مسائل جهان عرب به ما چه ربطی دارد؟ ما خودمان گرسنهایم؛ درد مردم فلسطین به ما چه مربوط؟ چرا باید از سوریه دفاع کنیم؟ ماجراهای عراق و افغانستان، چرا باید اولویت اول دولتمردان باشد؟ و ... هزاران سوال دیگر.
یکی از راهکارهای همگن کردن حاکمیت و ملت، اطلاعرسانی به جا، درست و دقیق از حوادث جهانی و پیرامونی است. اطلاعرسانی نیز صرفاً یک گزارش کوتاه و مبهم و پر از شعار در قالب خبر نیست. حوادث نیاز به تحلیل دارند. مادامی که مردم ندانند حیات و ممات نسل آینده یک کشور، در گرو فلان غائله در بیرون مرزها است، هرگز دولتها نخواهند توانست بدون اعتراضات عمومی مردم، برای چنین حوادثی، هزینه کنند.
همه حوزههای بحران در خارج از کشور، به ویژه حوادثی که رابطه مستقیم با منافع ملی در داخل دارد، عرصه مستند بحران است، اما در عمل، نقش مستندسازان در این عرصه، خیلی کم رنگ است. البته اگر بخواهم جانب انصاف را رعایت کنم، دغدغه سران حاکمیت با منِ مستندساز، دقیقاً یکی است. چه بسا اهمیت ارائه تحلیل درست به تودهها برای آنها از ما بسیار بیشتر است. هزینه هم میکنند. دستور هم میدهند که حتماً اطلاعرسانی شود و حتماً مردم در جریان کلانِ حوادث و اتفاقات باشند. ولی پروسه تبدیل این دغدغه به یک فیلم مستند مؤثر، آنچنان بیمار و آلوده است که خروجی آن، جز معدودی فیلمهای سفارشی، شعاری و خالی از هر گونه جذابیت و تأثیر است که حتی توان مقابله با یک بخش خبری مثلاً بیبیسی فارسی را ندارد. آسیبشناسی اینکه چرا اینگونه شده، چندان آسان نیست، ولی از بارزترین و مهمترین این دلایل، عدم شناخت مدیران و مسئولان فرهنگی از مقوله مستند و مستندسازی است. برای اثبات این مدعا، هزاران دلیل روشن وجود دارد. اگر داعیهداران حوزه فرهنگ را به بخشهای مختلف تقسیم کنیم، آنچه به ما مستندسازان برمیگردد، مهمترین آنها، صدا و سیما، معاونت سینمایی ارشاد، حوزه هنری و زیرشاخههای این نهادها و سازمانهاست.
تفاوت هزینه ساخت فیلم مستند و داستانی در صدا و سیما کمتر از یک به صد است
در صدا و سیما، کافی است به ردیف بودجههایی که صرف سریالهای داستانی، سینمایی، تله فیلم و غیره میشود، نگاهی بیندازید تا متوجه میزان گرایش صدا و سیما به ساخت فیلم مستند (به صورت اعم) و ساخت مستندهای موثر در عرصه بحران بشوید. جهت اطلاع توده مردم که چندان تخصصی در این حوزه ندارند، عرض کنم که این مبلغ (یعنی تفاوت هزینه در ساخت فیلم مستند و داستانی در صدا و سیما) یک به صد هم نیست. دغدغه آن را هم ندارند. برای این حرفم دلیل دارم. به نظر من که خودم بازنشسته تلویزیون هستم طی تقریبا دو دهه گذشته یک اتفاق تقریبا بد در صدا و سیما رخ داده که منشاء اعمال این نوع از سیاست در سازمان شده است.
نمیدانم بر اساس کدام مصلحت، تلویزیون بیش از آنکه در خدمت مردم باشد، رسالت خود را در سرگرم کردن آنها میداند. ظاهرا با هجوم رسانههای تصویری بیگانه، صدا و سیما به جای اینکه پاسخگوی نیاز حقیقی مردم باشد، همه توان خود را صرف سرگرم کردن مردم کرد تا کمتر به سراغ ماهواره بروند. غافل از آنکه مردم نیازمند اطلاعات درست از مسائل روز کشورشان هستند و اگر تلویزیون این اطلاعات را به آنها ندهد، به سمت منابع دیگر سوق پیدا میکنند. همین اتفاقی که الآن رخ داده. یعنی مردم با تلویزیون سرگرم میشوند،اما اعتماد کمتری به آن دارند. در واقع، یا همیشه در حوادث ، دیر و منفعلانه عمل میکند یا اطلاعات ناقص به مخاطب میدهد.
به نظرم شما اندکی وارد کلیگویی شدهاید. آیا میتوانید در مورد همین ادعا، مصداق یا نمونهای بیاورید؟
حتماً. حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری را همه به یاد داریم. در همان دوران، دفتر کار بنده، نبش خیابان فتحی شقاقی با خیابان ولیعصر بود. یادم هست، در اولین روزها ، این نقطه تبدیل به چهار راه حوادث شده بود. باز یادم هست، در یکی دو روز اول، هنوز تعدادی از خبرنگارهای خارجی در ایران بودند و مستقیماً از حوادث تهران، گزارشهای مصور مخابره میکردند.
در یکی از همین روزها، خیابان مطهری به دلیل آتش گرفتن چند اتوبوس، تعدادی خودرو، سطلهای بزرگ زباله و غیره، تقریباً در احاطه آتش و دود بود. یکی از دوستان از منزلش که ماهواره داشت تماس گرفت. تصویر این خیابان ظاهراً توسط خبرنگار CNN به جهان مخابره میشد. دوستم با حیرت و ترس پرسید آنجا چه خبره؟ و من هم توضیح دادم.
بعدها از دوست دیگری شنیدم که با اندوه میگفت همان روز، من تمام شبکههای داخلی را جستجو کردم. انگار هیچ اتفاقی در قلب پایتخت رخ نداده است. شبکه اول، برنامه کودک؛ شبکه دوم، یک برنامه علمی، شبکه 3 ورزش؛ شبکه 4 یک میزگرد فرهنگی... و حتی شبکه بینالمللی خبر، اخبار علمی و اقتصادی پخش میکرد و برعکس، CNN در حال پخش تصاویر خیابان مطهری بود. به نظر شما، کجای این رفتار صدا و سیما بر اساس مصلحت بود؟ درست در لحظاتی که آحاد مردم تشنه اطلاعات بودند، به ناچار به ماهواره رو میآوردند. صدا و سیما نیز هر از چند گاهی با تحلیلهای سطحی و بدون تفکیک بین عناصر اصلی فتنه و مردمی که واقعاً تصور میکردند، رأی و حق آنها نادیده گرفته شده، همه را اوباش و خائن میخواند، هیچ کمکی به خاموش کردن آتش فتنه نکرد.
شما به جز صدا و سیما، از دیگر نهادها نیز نام بردید. مثل حوزهی هنری و ارشاد...
بله. در این نهادها نیز شرایط بهتر از صدا و سیما نیست. به عنوان نمونه، برنامه «هفت» اگر هزار عیب داشته باشد این حسن را دارد که مردم را بیشتر با مسائل پشت صحنه سینما آشنا کرده است. برای ما مستندسازان همین بس، که از نگاه این برنامه، اصولاً مستند، ربطی به سینما ندارد. در صورتی که در همه دنیا، سینما به دو بخش مستند و قصهگو تبدیل میشود. ولی در ایران، سینما، فقط داستانی است. و مستند، یعنی حیات وحش. اگر کسی به یاد دارد که در طول چند سالی که از پخش برنامه «هفت» میگذرد، حتی یک بار مجری، نام مستند را برده، اعلام کند. البته یکی دو بار در حد چند ثانیه، خبر جشنواره «سینما حقیقت» را گفتند و یک بار نیز اسمی از یک فیلم مستند که آن هم سازندهاش فرزند معاونت سینمایی ارشاد بود بردند و... والسلام.
اینکه برنامه «هفت» چنین رویکردی را دارد، نشاندهنده جایگاه مستند نزد مدیران سینمایی کشور، به ویژه وزارت فرهنگ و ارشاد است. همه عرصه تصویر برای این دوستان، فقط سینما است. آن هم نه سینمایی که در شأن مردم و آرمانهای انقلاب است. سینمای سطحی و مبتذل. بهترین فیلمسازان کشور، یا خانهنشینی اختیار کردهاند یا هر از چند سالی با زحمت، یک فیلم تولید میکنند و دغدغه حضرات، نه کمک به حل معضلات اساسی سینما، که دامن زدن به مناقشات بی پایان و سخیف است. همین الآن، دعوای تمام نشدنی برخی نهادها، حتی کودکان دبستانی را نسبت به اصل و ماهیت سینما بدبین کرده است. در میان این مناقشات، موضوعی که اصلاً محلی از اعراب ندارد، مستند است. چه برسد به مستند بحران!
شبیه نوع نگاه معاونت سینمایی به مقوله مستند را در حوزه هنری هم
میتوانید ببینید. در آنجا نیز دغدغه اصلی و اولویت اول مدیران محترمشان،
سینمای قصهگو است. در ظاهر، بخش مستند نیز دارند. شورای مستقلی هم برای
بخش مستند تعریف کردهاند. ولی در پس پرده، بنده خبر دارم که مدتی است
اعضای اصلی شورای طرح مستند، به دلیل رفتار مدیران بالادست، تقریباً این
شورا را تعطیل کردهاند.دلیل آن هم این است که اعضای شورا، به دستور مدیران
بالادست، در یک فراخوان، بهترین مستندسازان را دعوت به همکاری کردند.
مستندسازان نیز هر کدام با شوق و ذوق، طرحهای فاخری ارائه دادند.
طرحها در جلسات متعدد مورد بررسی قرار گرفتند. برخی نیز تصویب شدند ولی در نهایت، توسط یک مدیر، همگی زحمات شورا و مصوبههای آنها وتو شد. تنها جملهای که به اعضا اعلام شد این بود که حوزه هنری برای طرحهای مستند فاخر حداکثر تا سقف سی میلیون تومان هزینه میکند. این در حالی است که در بخش سینمای قصهگو، کف بودجه پرداختی از سوی حوزه هنری، میلیاردی است.
رسالت اصلی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در عرصه تصویر از نگاه شما در طول دوران بعد از انقلاب چه بوده وچه کرده؟
در طول این سالها، ما درباره هیچ کدام از ائمه حتی یک فیلم مستند نساختهایم. فیلمها و سریالهای داستانی نیز علیرغم صرف بودجههای سرسامآور، به اعتراف علما و کارشناسان دینی، در بهترین حالت، یک روضه است تا شناساندن چهره حقیقی معصومین، آیا وقت آن نرسیده که حوزه هنری، با بودجه تنها یک فیلم سینمایی، 14 فیلم مستند فاخر درباره 14 معصوم بسازد؟ هزینه تولید چنین پروژهای حداکثر به اندازه یک فیلم سینمایی است. آیا ساخت چنین فیلمهایی از رسالتهای اصلی حوزه هنری نیست؟ باعث تأسف است که خود را داعیهدار حکومت علوی در جهان بدانیم ولی برخی از نوجوانان ما حتی نام دوازده امام را نتوانند به ترتیب بیان کنند. ظاهراً درباره حضرت رسول(ص) حدود 64 فیلم مستند در جهان ساخته شده است.
آیا این ضعف نهادی مثل حوزه هنری نیست که هیچ نقشی در ساخت این فیلمها نداشته است؟
تصویر و تصور اغلب مسلمانان از سیره حضرت رسول در جهان، عموماً زیر سایه تبلیغات وسیع وهابیها، هیچ نسبتی با حقیقت آخرین پیامبر وحی یعنی حضرت محمد(ص) را ندارد. و در این شرایط حوزه هنری اعلام میکند بالاترین سقف بودجه برای مستند فاخر، سی میلیون تومان است!
این 14 فیلمی که بنده عرض میکنم، جدای از آنکه در طول سال هر کدام حداقل دو بار به مناسبت میلاد و شهادت این عزیزان قابل پخش در داخل کشور است، قابلیت تکثیر و بخش در سراسر جهان را دارد. میلیونها شیعه در اقصی نقاط گیتی پراکندهاند و همگی تشنه دانستن. نگاه اغلب آنها نیز به ایران است. آیا پروژههای به این عظمت که ماندگاری آن کمتر از فیلمهایی همچون محمد رسول ا... نیست، ارزش سرمایهگذاری از سوی حوزه هنری ندارد؟