اميد حسيني در جديدترين مطلب وبلاگ "آهستان" نوشت: شخصيت مختار در کتب تاريخي و اعتقادي شيعه، شخصيت متناقضي است. برخي او را رد و برخي هم او را تاييد کردهاند. اتهامات مختلفي هم به او زده شده. به عنوان مثال فرقه کيسانيه را به او نسبت دادهاند و يا اينکه گفتهاند قيام او مورد تاييد امام زين العابدين نبود، اما در مقابل بعضي علماي شيعه با ذکر دلائلي به اين اتهامات پاسخ دادهاند. البته ميشود گفت که تقريبا عموم علماي معاصر شيعه، نگاهشان به مختار مثبت بوده است.
مثلا مرحوم علامه شعراني در پاسخ به اين شبهه که چرا مختار براي قيام از امام زين العابدين اجازه نگرفت و خود را به محمد حنفيه منتسب کرد، گفته است که شرايط آن روز امام سجاد دقيقا مشابه شرايط امام زمان بوده و ايشان اصلا نميتوانستند فعاليت آشکار سياسي داشته باشند. برخي هم اعتقاد دارند که در حقيقت مختار براي محافظت از جان امام سجاد، قيام خود را به محمد حنفيه نسبت داده بود. فراموش نکنيم که امام زين العابدين و امام محمدباقر (ع) بر مختار رحمت فرستادهاند، وقتي امام معصوم ميگويد خدا مختار را رحمت کند، آيا تعارف ميکند؟! اما جداي از همه اين نگاههاي متناقض، در ماجراي قيام مختار عبرتهايي وجود دارد که قطعا براي امروز ما مفيد است.
شيعه و کنار آمدن با قاتلان امام معصوم!
در برخي از کتب تاريخي که به قيام مختار اشاره کردهاند، حکايت عجيبي از دشمني و مخالفت برخي افراد شيعه با مختار ديده ميشود. شيخ عباس قمي در «نفس المهموم» که علامه شعراني آنرا ترجمه کرده، اسم برخي از اين شيعيان را آورده است. بر اساس اين کتاب، اين شيعيان، به علت مخالفت با مختار، راضي شده بودند که در کنار شمر بن ذيالجوشن بايستند و با مختار بجنگند! تصور کنيد شيعياني را که نه تنها به ياري امام حسين (ع) نرفتند، بلکه حتي در کنار قاتل او ايستادند!
اهميت وقت شناسي و عمل به موقع
يکي از عبرتهاي قيام کربلا و ماجراي مختار، اهميت وقت شناسي است. قيام توابين و انتقام از قاتلان شهداي کربلا اقدام خوبي بود که شادي اهل بيت را هم به دنبال داشت، اما اين قيام زماني اتفاق افتاد که ديگر کار از کار گذشته بود. خون امام معصوم بر زمين ريخته شده و سر او بر بالاي ني رفته بود.
به همين خاطر امروز، خيلي بيشتر از آنکه درباره قيام توابين و پيروزي آنها حرف بزنيم، درباره حادثه عاشورا و شهادت امام حسين و ياران باوفايش صحبت ميکنيم و بر مظلوميت آنها گريه ميکنيم. چرا که اگر شيعيان آنروز وقت شناس بودند، ديگر کار به انتقام از قاتلان امام حسين نميکشيد! البته منظورم شخص مختار نيست، چون مختار زمان حادثه کربلا در زندان ابن زياد گرفتار بود، منظورم شيعياني است که بعدها قيام توابين را به راه انداختند.
سکوت خواص!
سريال مختارنامه، با همه اشکالات و ضعفهايش، خيلي خوب توانست گوشهاي از مظلوميت اهل بيت و شرايط آن روز کوفه را به ما نشان دهد. وقتي در قسمت هفتم، سکوت و کنار کشيدن بزرگان شيعه و خيانت کوفيان را به جناب مسلم ديدم، يک لحظه شک کردم. با وجود آنکه بارها و بارها حکايت تنهايي و غربت و مظلوميت مسلم را شنيده بودم، اما اين تصاوير فکرم را مشغول کرد. با خودم گفتم آيا امکان دارد درباره خيانت و بيوفايي کوفيان کمي غلو کرده باشيم؟! مگر ميشود همه آن جماعتي که تا ساعاتي پيش اطراف مسلم بودند، يکدفعه او را تنها گذاشته باشند؟
اين فقط يک سوال و درگيري ذهني درباره شخصيت مردم کوفه بود، نه اينکه تنهايي مسلم را باور نداشته باشم. به سراغ نهج البلاغه رفتم. خطبه نود و ششم و جوابم را همانجا گرفتم. اميرالمومنين چه مظلومانه، بيوفايي و نامردي کوفيان را تعبير ميکند، تا جايي که ميگويد کاش معاويه يک نفر از يارانش را با ده نفر از شما مبادله ميکرد!:
«بدانيد به خدايى که جانم در دست قدرت اوست که ارتش معاويه بر شما پيروز خواهند شد، نه به خاطر اينکه از شما به حق شايسته ترند، بلکه بدان خاطر که آنان در حرکت به سوى باطل زمامدارشان شتابانند، و شما در برابر حق من سست و کند هستيد. هرآينه ملل مختلف از ستمکارى زمامدارانشان در ترسند، و من از ستم ملّتم بر خويش در وحشتم! شما را براى پيکار با دشمن ترغيب کردم نرفتيد، به گوشتان خواندم نشنيديد، پنهان و آشکار دعوتتان نمودم اجابت نکرديد، شما را خيرخواهى کردم نپذيرفتيد. آيا شما حاضران غائب هستنيد؟! و بردگان در قيافه اربابان؟!
مصالحتان را بر شما مىخوانم از آن فرار مى کنيد، با موعظههاى رسا شما را نصيحت مىکنم، از آن پراکنده مىگرديد، و به جهاد با متجاوزان ترغيبتان مىکنم هنوز حرفم به آخر نرسيده، مىبينم همچون قوم سبا پراکنده مىشويد! به جلسات خود بازگشته، يکديگر را از پند و اندرزى که داده شدهايد فريب مىدهيد و غافل مىسازيد. بامدادان کجي شما را راست ميکنم، شامگاهان مانند کمان کژ، به سويم بازمىگرديد. اصلاح کننده عاجز شده و شنونده غيرقابل انعطاف گشته!
اى کسانى که بدنهايتان حاضر و عقولتان از شما غايب و خواستههايتان گوناگون است و زمامدارانتان گرفتار شمايند؛ امير شما خدا را اطاعت مىکند و شما از او نافرمانى مىنماييد، اما امير شاميان از خدا رويگردان است و اهل شام از او فرمان مى برند! به خدا قسم دوست داشتم معاويه درباره شما و يارانش با من معامله ميکرد! صرف دينار به درهم، ده نفر از شما را با يک نفر از ياران خودش با من عوض مىکرد!
اى اهل کوفه، من از جانب شما به سه چيز و دو چيز دچار شده ام: گوش داريد ولى کريد، گوياييد امّا لاليد، چشم داريد لکن کوريد; نه هنگام جهاد آزادمردان راستين هستيد، نه وقت بلا و گرفتارى برادران مورد اعتماد! دستتان تهى باد اى کسانى که همچون شتران بدون ساربان هستيد که هرگاه از جانبى جمعشان کنند از طرف ديگر پراکنده مىشوند. به خدا قسم انگار مىبينم اگر صحنه کارزار سخت شود، و آتش پيکار شعلهور گردد، فرزند ابوطالب را همچون زنى که نوزاد خود را وقت زاييدن رها کند رها خواهيد کرد. حرکت من بر اساس حجّت روشن از جانب پروردگارم، و راه و روش پيامبرم است، من بر مبناى راه حقّى که آن را از ميان راههاى گوناگون يافته ام قرار دارم.
به اهل بيت پيامبرتان نظر کنيد و ملتزم جهت الهى آنان باشيد، راه و روش آنها را پيروى نماييد، که آنان شما را از راه هدايت بيرون نمى برند، و به گمراهى بازنمى گردانند. اگر از چيزى بازايستادند شما هم بازايستيد، و اگر به جهتى حرکت کردند شما هم حرکت نماييد، از آنان پيشى مجوييد که گمراه مى گرديد، و عقب نمانيد که به هلاکت مى رسيد.
من ياران محمّد صلّى اللّه عليه وآله را ديده ام، کسى از شما را مانند آنان نمىبينم، اصحاب آن حضرت ژوليده موى و غبارآلود بودند در حالى که شب را در سجده و قيام به صبح مى رساندند، گاه پيشانى و گاه صورت در پيشگاه حق به زمين مى نهادند، از ياد معاد گويا بر روى شعله آتش ايستاده مضطرب و پريشان بودند، پيشانى آنان از طول سجود مانند زانوى بز پينه داشت. چون ياد خدا مى شد ديدگانشان چنان اشک مى ريخت که گريبانشان از گريه تر مى شد، و همچون درخت که روز تندباد مى لرزد از ترس عذاب و اميد ثواب به خود مى لرزيدند»
وقتي در قسمت هفتم، سکوت و کنار کشيدن بزرگان شيعه و خيانت کوفيان را به جناب مسلم ديدم، يک لحظه شک کردم. با وجود آنکه بارها و بارها حکايت تنهايي و غربت و مظلوميت مسلم را شنيده بودم، اما اين تصاوير فکرم را مشغول کرد.