به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: عصر ایران مینویسد: «اگر برای اثبات بودن، تفاوت و استقلالت به خود و دیگران هیچ راه دیگری نداری، با ترقهبازیات مرا بیازار. به ترقهبازی هیچ علاقهای ندارم و از صدایشان رنج میبرم، اما در عین حال، اگر تحقق سکوت و آرامش مطلوب من به این معنا باشد که بخش بزرگی از جوانان سرزمینم، به تنها راه نمود و بروز خود نپردازند، ترجیح میدهم که آرامشم با صدای ترقههای آنها سلب شود!
اگر بخشی از جامعه برای نشاندادن خود، برای شادی یا برای حفظ و تقویت انسجام اجتماعی، جز دستزدن به یک عصیان جمعی هیچ راه دیگری ندارند، ترجیح میدهم صدای ترقههایشان خواب را بر من حرام کند! مسلماً برای پیگیری این اهداف ارزشمند، راههای خیلی بهتری هم هست، اما اگر فقط دو گزینه پیش رو داشته باشم و بخواهم از میان «ادامه روند آزاردهنده فعلی» یا «سکوت و نظم پادگانی» یکی را انتخاب کنم، قطعاً اولی را ترجیح میدهم. «سکوت و نظم پادگانی» از انفعال، ناامیدی و پراکندگی کسانی حاصل میشود که دیدگاه و سلیقهای متفاوت از من دارند؛ ترجیح میدهم «دیگران» مرا بیازارند تا اینکه ناامید شوند یا هیچ نمود و بروزی نداشته باشند.
پدیدههای اجتماعی «سیاه مطلق» یا «سفید مطلق» نیستند؛ جنبههای مثبت و منفی دارند. جنبههای منفی ترقهبازی مشهود است و بارها گفته میشود: تهدید سلامتی (و حتی جان) ترقهبازان و سایرین، سلب آرامش دیگران، آسیب به اموال عمومی (آتشسوزی و غیره)، دودهوا شدن سرمایه عظیم مالی در یک شب (کمک بزرگ مالی ایرانیان به اقتصاد چین!) و... اما باید بپذیریم که این رسم نوپا جنبههای مثبتی هم دارد؛ روشی است که بخشی از جوانان جامعه از طریق آن وجود، تفاوت و استقلالشان را بهصورت جمعی نشان میدهند و تقویت میکنند.
نباید بهدنبال «حذف» آن باشیم، شکلگیری این عصیان جمعی نتیجه اتخاذ رویکردهای «حذفی و نادیدهانگاری» در عرصههای گوناگون و طی سالیان متمادی است.
وقتی تمامی تصمیمگیرندگان و برنامهریزان حوزه فرهنگی در سطوح عالی، میانی و حتی خُرد و محلی از طریق «شرکت در عزاداری، اعتکاف و امثال آن» به آرامش میرسند، بدیهی است که برای بخش دیگری از جامعه هیچ راه دیگری باقی نمیماند جز اینکه از طریق دستزدن به یک عصیان جمعیِ بسیار پرسروصدا، «بودن» خودشان را فریاد بکشند.
تیپ شخصیتی، باورها و سلائق نگارنده به متولیان رسمی عرصه فرهنگ بسیار نزدیکتر است تا به جوانان ترقهباز، اما تلاش برای تحمیل مطلوبهای خودم بر دیگران را حتی اگر یقین داشته باشم که درست هستند، نه مفید میدانم، نه مشروع و نه اخلاقی.
جامعه «خمیر مجسمهسازی» نیست که بخواهیم آن را به هر شکلی که صلاح میدانیم و درست میپنداریم در بیاوریم؛ اتخاذ چنین رویکردی، به شکلگیری، استمرار و تشدید عصیانهای جمعی مختلف منجر میشود».
نویسنده مالیخولیازده و مازوخیست این متن، اگر هم ارزشی برای جان خود قائل نیست، حق ندارد نسخه به خطر انداختن جان دیگران را تجویز کند و نام آن را «اثبات بودن، تفاوت و استقلال خود به دیگران» بگذارد؛ چه این که چنین اثبات خودی مجرمانه و جنایتکارانه است. البته نویسنده رویش نشده از تعبیر درست بمب دستی و نارنجک استفاده کند و نام برخی مواد منفجره استفاده شده از سوی برخی عناصر نابهنجار را «ترقه» و «ترقهبازی» گذاشته است و حال آنکه در همین دو هفته اخیر، انفجار همین مواد موجب جانباختن ۲۷ نفر و مجروحیت صدها نفر و ویرانی چندین واحد آپارتمانی در شهرهای مختلف شد.
ثانیا این چه نظم پادگانی است که یک نویسنده روانپریش به خود اجازه میدهد نسخه ساخت و استفاده از مواد منفجره و قربانی کردن افراد را بپیچید و در عین حال بهعنوان فردی نامتعادل و خطرناک در خیابان راست راست راه برود؟ توهین به پادگان و نیروهای نظامی در حالی است که سایت غربگرا خود نسخه خشونت و جنایت میپیچد؛ همان که نقشه در حال اجرای مزدوران سرویسهای جاسوسی سیا و موساد برای ناامن کردن خیابان بوده است! وقاحت از این بیشتر؟!
این نکته را هم باید گفت که برخی از آزادی عملهایی که عناصر نابهنجار و قانونشکن در ایران دارند، مطلقاً در کشورهای غربی (کعبه آمال غربگراها) وجود ندارد اما با این وجود نویسنده، مدعی است که ایران پادگان است؛ گویا نه ماجرای جورج فلویدها را دیده و شنیده و نه قصه خاشقجیها را!
یادآور میشود در چارچوب ترویج جنایت و خشونت در ایران، رسانههای زنجیرهای غربگرا (مانند اینترنشنال و...) حتی تا مرز آموزش ساخت بمب و نارنجک و ترویج استفاده از آن علیه نیروهای انتظامی و نظامی و شهروندان عادی هم پیش رفتهاند.