
به گزارش مشرق همشهري سرنخ در شماره 70 خود در پروندهاي به بررسي ابعاد مختلف جنايت سعادت آباد تهران که اين روزها فضاي رسانهاي و اجتماعي کشور را تحت تاثير قرار داده پرداخته است.
يکي از مطالب اين پرونده گفتگو با عامل اين جنايت است که در ادامه مي آيد:
چرا مهدي را به قتل رساندي؟
من نميخواستم اين اتفاق بيفتد. اما آن روز خون جلوي چشمهايم را گرفته بود. انگار ديوانه شده بودم. نميخواستم به اين فکر کنم که فرشته قصد ازدواج با من را نداشته و فقط با خودم ميگفتم که مهدي به من خيانت کرده است. براي همين قصد داشتم آن روز با حرف زدن مساله را حل کنم اما نميدانم چرا عصباني شدم و دعوايمان بالا گرفت و دوست صميميام را به قتل رساندم.
يادت هست دقيقا چه حرفهايي بينتان رد و بدل شد؟
مهدي گفت آينده او و فرشته به من مربوط نميشود و اينکه هيچ خيانتي در کار نبوده. راست هم ميگفت. او که تقصيري نداشت. اين من بودم که اشتباه فکر ميکردم. آخر همه سرمايه ام را پاي خوشبختي فرشته گذاشته بودم و تنها راز زندگياش را ميدانستم. مهدي ميگفت که فرشته او را انتخاب کرده. بنده خدا هيچ گناهي نداشت اما وقتي شنيدم که فرشته او را انتخاب کرده و مرا پس زده است، از کوره در رفتم و با چاقو به او حمله کردم.
پس با نقشه مهدي را به مغازهات دعوت کردي؟
بله. بالاخره اين دعوا بايد يک جايي تمام ميشد. پيش خودم گفته بودم که اگر با حرف زدن کار به جايي نرسيد، يا من بايد کوتاه ميآمدم و يا او. براي اينکه مهدي را مجبور کنم کوتاه بيايد، چاقو خريده بودم.
با اين اوصاف جنون نداشتي خيلي هم سر حال بودي که دست به قتل دوستت زدي؟
آن لحظه به هيچي فکر نميکردم. فکر ميکردم که اينطوري بايد حقم را از زندگي بگيرم. به نظرم ميرسيد که مهدي به من خيانت کرده اما حالا که فهميدهام همه تصوراتم اشتباه بود، کار از کار گذشته است.
وقتي مهدي مجروح بود و با چاقو کنار او ايستاده بودي، ماموران پليس سر رسيده بودند، چرا اجازه نميدادي که آنها به مهدي کمک کنند؟
يادم نميآيد که آن لحظه چه اتفاقاتي افتاد؛ حتي يادم نميآيد چند ضربه به او زدم.
اعتياد هم داري؟
نه چيزي مصرف نميکنم .
مي داني چه عاقبتي در انتظارت است؟
من يک قاتلم. آدم کشتم و آن هم بهترين دوستم را. همه مغازهدارها هم من را ديدند و قانون هم قاتلها را قصاص ميکند. اما اين را بگويم که پشيمانم از اينکه بهترين دوستم را بيگناه به قتل رساندم. اميدوارم خانوادهاش مرا ببخشند.