به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون اخبار ویژه خود نوشت: عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: «یکی از گزارههای نادرست که لقلقه زبان برخی افراد شده، منفی بودن تبعات و آثار انعطاف سیاسی است. حتی فراتر از این اصرار آنان بر انجام کارهای نادرست و خلاف اخلاقی است که آن را لازمه بقای در قدرت میدانند.
بهطور کلی بقای هر موجود زنده محصول تعادل میان مقاومت و سازش است که ترکیب آن را میتوان سازگاری نامید. بقای اصلح، فقط متأثر از قدرتمندی موجودات نیست. چهبسا موجودات قدرتمندی که به علت ناتوانی در سازش با محیط نابود شدند. نمونه دایناسورها آموزنده است که خیلی قوی و بزرگ بودند، ولی نتوانستند با تغییرات محیطی سازگار شوند و نابود شدند و برعکس موجودات ضعیفی هستند که تاکنون به حیات خود ادامه دادهاند.
اصولا لازمه بقای اصلح و تکامل، داشتن قدرت در سازگاری با محیط است. با این حال میتوان پرسید که پس چرا این گزاره نادرست همچنان شایع است؟ بهویژه در مورد حکومتها چنین گزارهای طرح میشود که عقبنشینی یا همان سازش، معادل نابودی است و اصرار و تاکید بر مواضع سنتی را معادل موفقیت و پیروزی میدانند؟... در طول تاریخ، دهها و صدها حکومتی که با مخالفان خود به موقع گفتوگو کرده و به تفاهم و سازش رسیدهاند و بحرانهای مهمی را پشتسر گذاشتهاند، در برابر یک یا چند مورد که طرف عقبنشینی کرده یا نکرده یا دیر این کار را کرده و سقوط نموده؛ ارزش خبری ندارد. حکومت در عصر جدید بریتانیا محصول عقبنشینیها و سازشهای دو طرف است، ولی کمتر کسی به تاریخ آن به اندازه تاریخ انقلاب فرانسه علاقه دارد یا میپردازد.
... مقایسه سرنوشت شوروی و چین نمونه خوب امروزی ماست. اتحاد جماهیر شوروی که بر همه شعارهای خود اصرار و یکدندگی پیشه کرد و نهایت آن، فروپاشی در سال ۱۹۹۱ بود، در مقابل حکومت چین که خود را با محیط سازگار نمود از یک کشور درجه ۳، تبدیل به ابرقدرتی غیرقابل بحث شد. مقایسه کنید سازگاری یاروزلسکی رئیسجمهور لهستان در دوران کمونیستی را با چائوشسکو در رومانی. پادشاه مراکش و اردن را با قذافی مقایسه کنیم. همه از سرنوشت و آنچه برای چائوشسکو و قذافی رخ داد مطلع هستند، ولی کسان معدودی در بیرون از لهستان از سرنوشت و رفتار یاروزلسکی اطلاع دارند. مقاومت یک ارزش مهم است و باید پاس داشته شود، ولی سازگاری نیز به همان اندازه بلکه بیشتر مهم است».
یادآور میشود اصلاحطلبان بسیاری که سابقه چپ دارند از جمله شکوریراد و تاجزاده و آرمین بارها گفتهاند تا قبل از فروپاشی شوروی و متأثر از اندیشههای سوسیالیستی بر گفتمان عدالت تاکید داشتند اما با فروپاشی شوروی، آنها هم تغییر گفتمان داده و بر گفتمان آزادی و دموکراسی تاکید کردهاند! به عبارت دیگر، اذعان کردهاند گفتمان قبلیشان بیش از آنکه به اسلام نزدیک باشد، به بلوک کمونیستی نزدیک بوده است. بنابراین، همین طیف پشیمان که بعدها جزو چپهای آمریکایی جایابی شدند، باید از فروپاشی شوروی و همسویی با گفتمان آن شرمنده باشند، نه اینکه بخواهند جمهوری اسلامی را با قبله ایدئولوژیک سابق خود مقایسه کنند.
ثانیاً امثال قذافی، در انقلابینمایی ماجراجویانه و بیریشه و سپس اعتماد به غرب و واگذاری همهچیز هم، به همین چپهای سابقاً انقلابی و پشیمان شبیهند و آقای عبدی فرافکنی میکند. فرق اصلاحطلبان با قذافی در این بود که او همه برنامه هستهای را با اعتماد به آمریکا و غرب بار کشتیها کرد و برای غربیها فرستاد و بدینترتیب، دست خود را خالی کرد، اما غربگرایان در ایران نتوانستند ماموریت مشابه را برای خلع قدرت هستهای و نظامی و منطقهای ایران پیش ببرند.
اما درباره تفاوت چین و روسیه هم باید عنایت داشت که برخلاف رفتار گورباچف و یلتسین در اعتماد به الگوهای اصلاحات آمریکایی و گرفتار نزاع داخلی شدن، چینیها وارد بازی آمریکا نشدند و انسجام و تولید قدرت ملی را خلاف علاقه غرب افزایش دادند.