محمد صادق الحسینی، تحلیلگر مسایل سیاسی گفت: شیعیان شرق عربستان پیش از این کشور مستقلی داشتند.مثلت وهابیسم (عربستان)، لیبرالیسم (آمریکا) و صهیونیسم (اسراییل) به این نتیجه رسیده‎اند که دشمن اصلی استمرار آن معادله جهانی که پیروزمندان در جنگ جهانی دوم رقم زدند، کسی نیست جز جمهوری اسلامی ایران.

به گزارش مشرق، محمد صادق الحسینی تحلیلگر مسایل بین المللی در گفت و گو با هفته نامه پنجره درباره وقایع عربستان گفت: سه نیروی ملیشیایی که در عربستان وجود دارد، با هم در اصطکاک هستند. الآن محمد بن نایف که پسر ولیعهد است، مسئولیت پلیس را دارد. پلیس حالت ارتشی دارد و در بحرین دخالت کرد و هیبت‎اش شکسته شد. متعب بن عبدالله پسر پادشاه گارد ملی را در اختیار دارد که در اعتراضات استان شرقی ناکام بود. ارتش هم در اختیار خالد بن سلطان است که الحوثی یمن با دستبند چند سربازش را گرفت و ابهت آن را با خاک یکسان کرد. این سه نیروی مسلح در حال آماده‎باش هستند و حتی علیه یکدیگر در بعضی مناطق عربستان گارد نظامی گرفته‎اند.

اهم سخنان این تحلیل‌گر مسایل سیاسی در ادامه می‌آید:

*عبدالله عملا مرده و نمی‎تواند حکومت کند. بر همین اساس است که جنگ قدرت، به‎ویژه بعد از مرگ نایف که عملا آخرین سمبل مبارزه با اعتدال اسلام محمدی و کینه‎توزی با شیعیان و ایران بود، بیش از پیش شده است. پس از آنکه آل‎سعود‎از فاز تبلیغ ایدئولوژی به فاز فیزیکی وارد شدند و در بحرین و یمن و... دخالت نظامی کرده و ارتباطشان با آمریکا عیان شد، اتفاقات جدیدی افتاد. آمریکایی‎‎ها به دنبال این هستند که پس از عبدلله کسی را بر سر حکومت بیاورند که بتوانند سیاست‎‎های خود را ادامه بدهند. دو طیفی که میان شاهزادگان به‎وجود آمده است، در تلاشند تا قدرت بیشتری را در دست بگیرند. بر این اساس و با نظر مستقیم آمریکایی‎ها، بندر بن سلطان که پیش از این سفیر عربستان در واشنگتن بوده است، با حفظ سمت دبیری شورای عالی امنیت ملی به‎عنوان رییس استخبارات یا همان سازمان اطلاعات عربستان جانشین عمویش مقرن بن عبدالعزیز که یکی از نزدیکان پادشاه است، شد؛ یعنی طیف ملک عبدلله ضعیف شد. آمریکا، سلمان‎بن‎عبدالعزیز و بندربن‎سلطان را انتخاب کرد چون مرد این فصل و معرکه کنونی‎اند‎؛ معرکه‎ای که رویارویی مستقیم با جمهوری‎اسلامی‎ایران، شیعیان، آزادگان منطقه و بیداری اسلامی را می‎طلبد و در عین‎حال منافع آمریکا را تأمین می‎کند.

*خصومت آن‎ها(با جمهوری اسلامی) دو بخش اساسی دارد. از زمان تأسیس دولت کنونی عربستان در منطقه حجاز، اتحاد نامقدسی میان محمد‎بن‎عبدالوهاب (پدر وهابیت) و آل‎سعود‎برقرار شد. اولین کاری که کردند، این بود که به کربلا و نجف حمله کردند. تعبیر من این است که محمد‎بن‎عبدالوهاب و سربازانش مشکل اصلی‎شان با محمد‎بن‎عبدالله (صلی‎الله‎علیه‎و آله‎و سلم) و سربازان ایشان است. نمونه نزدیکتر همین خصومت محمدبن‎عبدالوهاب با شیعه را هم در عصر جمهوری اسلامی ایران با قتل‎عام حجاج ایرانی در بیت‎‎الله‎الحرام نشان دادند. حجاج ما مگر چه کردند غیر از تولی و تبری از آمریکا به عنوان شیطان بزرگ؟ سرنگونی آل‎سعود را که نمی‎خواستند؛ ادعایی هم که نداشتند و فقط گفتند مرگ بر آمریکا و اسراییل. تحلیل من این است که آن‎ها معتقدند سربازان محمد‎بن‎عبدالله (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) آمدند تا الگوی جمهوری اسلامی ایران که اسم آن را مردم‎سالاری دینی، اسلام اصیل و ناب محمدی، اسلام انقلابی و اسلام خمینیسم می‎گذراند رواج دهند. آن‎ها نگرانند که اسلام خمینیسم، دروغ پیامبر جدیدشان یعنی محمد‎بن‎عبدالوهاب را نشان دهد و اسلام را به اصالتش و به قبل از ورود بدعت‎‎های وهابیسم بازگرداند. بحرینی‎‎ها و یمنی‎‎ها این چیز‎ها را خوب فهمیده‎اند. آن‎‎ها امروز«الموت للیهود»«الموت لآمریکا»و «الموت لآل‎سعود» می‎گویند‎. خصومت آل‎‎سعود با ما از جنس سیاسی، نفتی، هسته‎ای، منطقه‎ای و... نیست. آن‎ها در مبارزه ایدئولوژیک خود با ما، حتی امیر قطر را هم اجیر کرده‎اند به‎گونه‎ای که او پس از بنا نهادن بزرگترین مسجد منطقه خلیج‎فارس در قطر، آن را به نام محمدبن‎عبدالوهاب نام نهاد و گفت که من از نوادگان آل تمیم هستم که وارثان واقعی محمد‎بن‎عبد‎الوهاب هستند.

*پیش از این شیعیان منطقه شرقی عربستان دارای کشوری مستقل بودند. خود وهابی‎‎ها می‎گویند که اجداد شیعیان کنونی، انسان‎‎های حکیم و عاقلی بودند و وحدت با ما را قبول کردند. وهابیون با حمله نظامی همراه با یک نوع تقدس‎مآبی دینی از نجد و حجاز به منطقه شرقی آمدند. شیعیان اکنون از یک سو مورد تهدید شدید قرار دارند و از طرفی هم مردم مثل آتش زیر خاکستر در یک حالت غضب و ناراحتی عمومی قرار دارند که در صورت تشدید فضای انقلابی کنونی، می‎تواند برای حیات آل‎سعود خطرناک باشند. بزرگان منطقه شیعه‎نشین هنوز به این نتیجه نرسیده‎‎اند که اعلام انتفاضه و قیام عمومی علیه حکومت ظالمانه در ریاض کنند. اگر آن روز فرا برسد و اعلام جهاد شود، چهره عربستان در منطقه عوض می‎شود. در آن زمان بحرین و سایر مناطق شیعه‎نشین عربستان و یمن به‎همراه اسماعیلیه‎‎‎هایی که نزدیک به750 هزار نفر مسلح در جنوب یمن هستند، می‎توانند یک امپراتوری بزرگ از لحاظ اقتدار و تعداد افراد را به‎وجود بیاورند. شیعیان هم قطعا بیش از 5/2 میلیون نفر هستند که سعی می‎شود این تعداد را کم بیان کنند. وضعیت رفاهی‎شان هم خوب نیست.

*مثلت وهابیسم (عربستان)، لیبرالیسم (آمریکا) و صهیونیسم (اسراییل) به این نتیجه رسیده‎اند که دشمن اصلی استمرار آن معادله جهانی که پیروزمندان در جنگ جهانی دوم رقم زدند، کسی نیست جز جمهوری اسلامی ایران.
*اگر می‎خواهیم به‎دنبال یک راهبرد کلی برای مقابله با آل‎سعود باشیم، باید برنامه‎ای بنویسیم که سه محور داشته باشد. اول وحدت اسلامی علیه هر گونه فتنه؛ دوم ضد‎صهیونیستی بودن به‎گونه‎ای که هرکس، هر جا ضد اسراییل باشد، هم‎پیمان ماست و سوم هم ضد آمریکایی بودن به‎گونه‎ای که تک‎قطبی آمریکا باید از بین برود.

*ما با این سه راهبرد در مقابله با مثلث شوم صهیونیسم - لیبرالیبسم - وهابیسم در یک خط مستقیم جلو می‎رویم. اگر به این معیار‎های سه‎گانه عمل کنیم، قطعا آینده نظام جدید جهانی بعد از جنگ تعیین‎کننده و سرنوشت‎سازی که در سوریه اتفاق می‎افتد، می‎‎تواند منجر به از میان رفتن فتنه شام، آزادی فلسطین و زوال اسراییل شود. اخیرا سید حسن نصرالله در سخنرانی خود دقیقا همین راهبرد مقابله با سه ضلعی شوم را تبیین کرد. او گفت اگر ریش داشته باشی یا نه؛ عمامه بگذاری یا نه؛ شیعه، سنی، مسیحی و یا هر چیز دیگر هستی، باش. فقط به ما بگو که با آمریکا و اسراییل چه رفتاری داری؟ این خطی است که امام خمینی (رحمت‎الله‎علیه) هم برای ما ترسیم کرده بود

*یکی از مقامات سطح بالای سابق که رابطه خوبی هم با سعودی‎‎ها دارد، درباره بندربن‎سلطان معتقد بود که او از جناح کبوترهاست. من به آن مقام بلندمرتبه گفتم اشتباه می‎کنید؛ این مرد قاتل بسیاری از شیعیان از جمله سیدمحمدحسن فضل‎الله است. گفتم که بندربن‎سلطان صاحب تئوری تومور خوش‎خیم است و در جمعی گفته است: «از سنی‎‎های لبنانی تومور خوش‎خیم خواهم ساخت که پدر این غده بدخیم به نام حزب‎الله را درخواهد آورد» که البته همین سنی‎‎های متعصبی که الآن وابسته به آمریکا هستند را ایجاد کرد.

*من به شخص بندربن‎سلطان در جلسه‎ای گفتم «اتق الله فی اهلنا فی لبنان». یک‎باره جا خورد که در میان هیأت ایرانی، یک نفر این چنین او را با زبان عربی فصیح خطاب قرار داد. بندر گفت: مگر من چه‎کار کردم؟ گفتم دوستان لبنانی ما را کشتید. گفت: چه‎کسی این حرف را زده؟ گفتم: تمام لبنانی‎‎ها این را می‎دانند و این یک واقعیت است. گفت: الآن کار دارم ان‎شاءالله بعدا می‎آیم و صحبت می‎کنیم. البته بعدا هم نیامد.

*بندر‎بن‎سلطان به تهران که آمد، قرار بود با دکتر لاریجانی [که آن زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی بود] دیدار کند. اما او مغرورانه برخورد کرد و گفت فقط با آیت‎الله خامنه‎ای دیدار می‎کنم. ما هم گفتیم در عرف دیپلماتیک نیست و قبول نکردیم. او می‎گفت آمده است تا مسأله لبنان را حل کند.
این ماجرا گذشت تا بشار اسد در سفری به تهران آمد. درباره بندر‎بن‎سلطان که صحبت شد، او هم تصدیق کرد که همچون جرج بوش آدم مغروری است. بشار به همان مسئول بلندپایه گفته بود که این آقا نماینده آل‎سعود در قضیه رابطه با آمریکا نیست؛ بلکه نماینده دستگاه‎‎های اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا در آل‎سعود‎ است!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • مجتبی ۰۰:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۵/۰۹
    0 0
    خدا ریشه وهابیت و امریکا و اسرائیل رو بکنه

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس