متن اين سخنراني به شرح زير است:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا، شفيع ذنوبنا و حبيب قلوبنا ابي القاسم المصطفي محمد بن عبدالله (ص) و علي آله الطيبين الطاهرين
السلام عليکم و رحمةالله و برکاته
من با اينکه خيلي به زبان فارسي وارد نيستم ولي تصميم گرفتم که ان شاء الله در اين مجلس با اين زبان مبارک صحبت کنم. يقين دارم که آن مطالب و مسائل که قصد دارم بيان کنم، نمي توانم بيان کنم. ولي فکر کردم اگر با زبان عربي صحبت کنم و ترجمه بشود، هم مجلس شايد يک کمي تلخ شود و از يک طرف ديگر اگر من با فارسي شکسته مستقيماً با زبان فارسي صحبت کنم شايد حرف از دل، به دل بنشيند. خلاصه اگر بعضي کلمات يا جملات خيلي روشن نبود يا ناقص بود مخصوصاً از علما و اساتيد و همه ي برادران و خواهران معذرت مي خواهم که شما هم قبول داريد. اگر معذرت مرا نمي پذيريد بايد به زبان عربي حرف بزنم.
من دوست دارم که در اين فرصت کنوني يک مختصري از منطقه مان بگويم، جدا از بحث هاي فکري و فرهنگي که الحمدلله اين جا شما از علما و اساتيد بهره مند هستيد.
اوضاع لبنان قبل از انقلاب اسلامي ايران
قبل پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام (قدس سره الشريف) منطقهي ما به مرحله يأس و نااميدي رسيده بود و اسرائيل بر فلسطين و يک قسمت هايي درسرزمين هاي اسلامي در لبنان، سوريه و اردن کاملاً مسلّط شده بود.
دولت هاي عربي به اين نتيجه رسيدند که با اسرائيل نمي شود جنگيد و بايد تسليم شد و بايد برويم در خط مذاکره. آن ها منتظر بودند يک فرصتي براي اين چنين کاري -يعني مذاکرات صلح - آماده بشود.
ملت ها هم مأيوس شدند. از يک طرف ظلم رژيم هاي عربي به اين ملت ها بود، که ديگر آن ها روحيهي شان را از دست دادند. فرهنگ غير اسلامي اي که بر جوامع عربي غالب شد، تاثير داشت.
کسي نبود بيايد به اين ملت ها و اين دولت ها نشان بدهد که نه! مي شود با اسرائيل مبارزه کرد، مي شود در مقابل اسرائيل ايستاد و مي شود او را شکست داد. منطقه و ملت ها، خصوصاً کشورهاي عربي منتظر چنين چيزي بودند و الّا اوضاع هميشه به اين سمت پيش مي رفت و بالاخره همه تسليم مي شدند، هم دولت ها هم ملت ها. در اين ميان حتي آن روزها سازمان آزادي بخش فلسطين به رياست ياسر عرفات به اين نتيجه رسيده بودند و به دنبال بهانه براي مذاکره با اسرائيل بودند و ديگر بحث نابودي اسرائيل، در آن جا مطرح نبود. اگر کسي در آن منطقه مي آمد و مي گفت، بايد کاري بکنيم که اسرائيل نباشد به او مي گفتند «ديوانه! اصلاً غير واقعي فکر مي کند. »
انقلاب همه چيز را عوض کرد...
در اين ميان انقلاب اسلامي ايران پيروز شد. يک قدرت عظيمي براي اسلام به وجود آمد، تحولات زيادي در منطقه و در کل جهان ايجاد شد. معادلات جهاني و محاسبات جهاني عوض شد.
من مي توانم بگويم که از مهم ترين مناطق دنيا، که با انقلاب و حضرت امام و اين فرهنگ همراهي مي کردند و از آن متأثر بودند، منطقهي ما يعني لبنان و فلسطين و شامات بود و آن منطقه تحت تأثير قرار گرفت.
مي دانيد کساني که ضعيف، ذليل و مأيوسند، بالاخره اين ها منتظر غيبند. اين عطيه الهي به مسلمين جهان، همين انقلاب اسلامي و وجود مقدس امام (قدس سره الشريف) بود و تحول بزرگي در منطقهي ما به وجود آمد. در درجه اول تحول فرهنگي يعني طرز تفکر، افکار و مفاهيم، داشت در منطقه ما عوض مي شد و از پيروزي انقلاب و حرکت حضرت امام (قدس سره) الگوهاي زيادي گرفتند. اين خيلي مهم بود.
وقتي همه تسليم مي شوند!
تا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، 23 سال اسرائيل به لبنان حمله مي کرد و مي-خواست لبنان را تصرف کرده و همه آن را اشغال کند. يک دولت مزدور لبناني بر او بسازد و اين دولت مزدور لبناني بيايد و با اسرائيل سازش کند و يک قرارداد صلح با اسرائيل امضا کند و ديگر لبنان مبدل بشود به يک کشورغير اسلامي، که کاملاً تابع اسرائيل باشد و يک دولت طايفي بر آن حاکم باشد. حالا من نمي خواهم در اين جزئيات وارد شوم. اسرائيل به لبنان حمله کرد. متاسفانه سازمان هاي فلسطيني تا يک حد کم جنگيدند و ديگر تسليم شدند. احزاب لبناني هم، تعداد زيادي از اين احزاب تسليم شدند. فشار شديدي بود و ارتش اسرائيل توانست بيشتر از 50 درصد از سرزمين لبنان را اشغال کند و بقيه مواضع که آزاد بود آماده تسليم شدن بود، يعني روحيه مقابله و مقاومت نداشتند.
اين حرکت اسرائيلي که به ظاهر يک کار خطرناک بود- حالا من زياد نمي توانم با زبان فارسي توصيف کنم.- يعني ظاهرها العذاب ولي باطنها کان رحمة باطنش رحمت بود! !و همان جا هم، همان حرف امام درست شد " الخير في ما وقع" همان جا هم حاصل شد. و عسي ان تکرهوا شئ و هو خير لکم همان جا هم حاصل شد.
تشکيل حزب الله
حمله اسرائيل به لبنان يکي از علت هاي اصلي تسريع در تشکيل جريان حزب الله و مقاومت اسلامي شد. يعني قبل از آن حمله وسيع اسرائيل چيزي به نام حزب الله و جريان جهادي انقلاب اسلامي در لبنان اصلاً وجود نداشت.
آن زمان يک جمعي از علما و مؤمنين و مجاهدين و در خط مقدّم آن سيدالشهداي مقاومت اسلامي شهيد سيد عباس موسوي آمدند خدمت حضرت امام که لبنان اينجوري شد و سازمان هاي فلسطيني اين طور کردند؛ سازمان هاي لبناني اين طور کردند، تسليم شدند و لبنان افتاد دست اسرائيل و بيشتر از اين هم دولت لبنان به اسرائيل وابسته شده ، و در ارتش لبنان هم يک عده کنار ايستادند. يک عده هم با اسرائيل همکاري کردند. يک عده از مردم لبنان، بعضي جريانات طايفي هم با اسرائيل همکاري کردند، هماهنگ کردند. بالاتر از اين نيروهاي چند مليتي (نيروهاي آمريکايي، فرانسوي و ديگران) براي تقويت و حمايت اسرائيل از دولت لبناني وابسته به اسرائيل به لبنان آمدند.
شما از صفر شروع کنيد!
شرايط آن روز خيلي سخت بود. خيلي دشوار بود. ما که چيزي نداشتيم معجزهي الهي اينجاست. قضيه حزب الله اينجاست. حالا ما نمي خوهيم زياد در مسائل سياسي بحث کنيم. ما آمديم گفتيم وظيفه ما چيست؟ و ما مقلد شما هستيم، تابع شما هستيم. هر چه بفرماييد ما ميرويم آن جا عمل مي کنيم. گفتيم ما چيزي نداريم. تعدادمان کم است امکانات نداريم و از لحاظ مادي چيزي نيستيم مخصوصاً در مقابل اسرائيل و نيروهاي عظيمي که به لبنان آمدند. خب اين مسئله فقيه مي-خواهد. ولي امر مي خواهد. بايد يک روحاني به لبنان بيايد به جوانان لبناني و ملت لبنان بگويد بايد ايستاد، بايد مقاومت کرد، بايد شهيد داد. با اينکه تعداد زيادي از روشنفکران و حتي علما با اين نوع مبارزه مخالفند. مي گويند اين " القا النفس في التهلکه" است، اين خودکشي است. يعني مبارزه با اسرائيل در منطقه مخصوصاً با آن شرايط، در جامعه ي ما خودکشي تلقي مي شد.
حضرت امام فرمودند: وظيفهي شرعي و اصلي شما اين است که برويد مبارزه کنيد، بجنگيد، مقاومت کنيد. لبنان را به يک قبرستان يهودي تبديل کنيد. يعني لبنان بايد يک قبرستان يراي سربازان اسرائيل باشد. کار شما اين است. وظيفه تان اين است.
امام مي دانست ما چيزي نداريم و نداشتيم. مي گفت: " شما از صفر شروع کنيد ولي بدانيد که پيروزي از آن شماست. برويد و اين کار را بکنيد. زياد حرف نزنيد برويد کار کنيد و مبارزه کنيد، جهاد کنيد."
برادران برگشتند و اين جريان جهادي تشکيل شد و مبارزه شروع شد. آن روزها کسي ما را قبول نمي کرد. نه حرف ما را و نه منطق ما، و به ما مي گفتند که تو حزب الله نيستي - حزب المجانين هستي- ديوانگان. مي گفتند شما چند جوان ديوانه، روحاني جوان، مجاهد جوان و استاد جوان آمديد اينجا و مي خواهيد در اين کشور خرابي ايجاد کنيد.
مقاومت مظلومانه
مجاهدين حزب الله در سال هاي اول وقتي که مبارزه مي کردند خيلي مظلوم بودند. نه فقط از طرف دشمن از طرف دوست هم مظلوم بودند. يعني وقتي که هستهاي از هسته هاي مقاومت يک عملياتي انجام مي داد و مي خواست يک جايي مخفي شوند و فرار بکنند، کسي از مردم آن ها را نمي پذيرفت، در مي زدند ولي آن ها را رد مي کردند. مي ماندند در خيابان، اسرائيلي ها هم مي آمدند و آن ها را دستگير مي-کردند. خيلي مظلومانه هم مبارزه مي کردند. ولي به خاطر صداقت اين مجاهدين، خلوص، عشق به شهادت، پيروي صادقانه از حضرت امام، علاقه به امام حسين(ع)، اميدي که در دل هايشان به حضرت مهدي (عج) بود، اين جريان جهادي را ادامه دادند.
عمليات استشهادي سلاح پيروزي!
يک نوع جديدي از عمليات به نام عمليات استشهادي در صحنه عمل کرد که در تاريخ مبارزه با اسرائيل نبود. 50 سال قبل از حزب الله، نشد کسي با يک ماشين پر از مثلاً مواد منفجره بيايد يا اين که مواد را به خودش ببندد و مثلاً به کاروان نظامي يا دفتر نظامي يا اردوگاه نظامي حمله کند و خودش را با بشر و خوشحالي و چهره خندان منفجر کند. اين در تاريخ جنگ بين اعراب و اسرائيل نشده بود. خلاصه در اين مبارزات خدا کمک کرد و واقعاً يک پيروزي عظيمي براي مقاومت اسلامي فقط در طول 3 سال حاصل شد. اسرائيلي ها کشته دادند، زخمي دادند و خودشان مي-گويند که اگر خساراتي که در لبنان به ما وارد شد و خساراتي که در کل جنگ هاي عرب و اسرائيل وارد شده را حساب کنيم، بيشتر در لبنان خسارت ديديم. چون لبنان کوچک و ضعيف است و چيزي نداشت و آن ها مجبور شدند که بعد از کمتر از 3 سال به اين منطقه ي کوچکي که امروز مي گويند " کمربند امنيتي جنوب لبنان" عقب نشيني کنند. به اين بهانه که مي خواهند براي دفاع از شهرک هاي شمال فلسطين و مرزهاي شمالي فلسطين که مجاهدين به شمال فلسطين حمله نکنند و از جنوب لبنان براي چنين عملياتي استفاده نکنند، آنجا حضور داشته باشند.
ما فکرش را هم نمي کرديم!
اين پيروزي بزرگي بود؛ اول براي امام، حرف امام، خط امام، تفکر امام و براي مومنين و مجاهدين که اين پيروزي را واقعآ خدا داد. ما اصلاً فکر نمي کرديم حتي آن لحظه که اسراييلي ها اعلام کردند ما عقب نشيني مي کنيم، ما فکر کرديم دارند دروغ مي گويند، ولي عقب نشيني کردند، با ذلت، اصلاً مي شود گفت فرار کردند نه اينکه عقب نشيني کردند.
نقشه دشمن نقش بر آب شد!
خوب بعدش ما در اين چند سال اخير ادامه داديم تا به اين مرحله رسيديم .حالا اينجا مرحله کنوني چيست؟
پنج سال قبل، مذاکرات صلح شروع شد. آمريکا خيلي روي اين قضايا زحمت کشيد و همه دنيا جمع شدند تا اين مذاکرات به يک نتيجه مثبتي برسد، مثبت به معني تامين منافع آمريکا و اسراييل در منطقه و اينکه دولت هاي عربي و ملت هاي عربي سازش را مي پذيرند، همين. يعني منظور از نتيجه مثبت اين است، و بعد از جنگ دوم در خليج فارس، معروف به "عاصفه الصحرا" وضع ملت هاي عربي و دولت هاي عربي خيلي بد شد. اصلاً نه مي شد مقابله کرد نه مي شد مبارزه کرد ولي حرکت و مجاهدات حزب الله در لبنان و مجاهدات برادران ما در حماس و جهاد اسلامي در فلسطين، اين جريان را عوض کرد. مذاکرات صلح به بن بست رسيد و حالا در بدترين شرايط ،الحمد لله. اسراييلي ها از آن روزي که به سرزمين لبنان وارد شدند و با حزب الله جنگيدند يعني سير صعوديشان پايان يافت و سير نزولي يشان آغاز شد.
اسرائيل کبري ساقط شد!
اسراييل ده-دوازده سال قبل به خاطر فشار و مبارزات حزب الله مجبور شد عقب نشيني کند، اين به معناي انتهاي اسراييل کبري است، يعني آنها يک برنامه داشتند به عنوان "اسراييل کبري" از نيل تا فرات. اين در لبنان دفن شد، اين در لبنان تمام شد. ديگر اسراييلي ها چنين فکري حداقل در کوتاه مدت يا در ميان مدت نمي توانند بکنند چرا؟
اسراييل کبري که بايد از نيل تا فرات تشکيل شود بايد نيروهاي مسلح حضور و امکانات و تسلط کامل در منطقه داشته باشد، خوب وقتي که ارتش اسراييل نتوانست بر پنجاه در صد از سرزمين لبنان تسلط پيدا کند، نتوانست در مقابل جند صد نفر مجاهد بايستد و نتوانست در مقابل يک تشکل و يک جريان جهادي انقلابي نه در مقابل يک ارتش، نه در مقابل يک دولت، در مقابل يک تشکل و يک جريان جهادي بايستد و مجبور شد عقب نشيني کند، پس چگونه مي تواند از نيل تا فرات دولت تشکيل بدهد. اين دولت بزرگ ساقط شد، يعني اين جوانان مبارز حزب اللهي، برنامه هاي بزرگ اسراييل را خراب کردند وشکست دادند.
غير از اسراييل کبري، يک برنامه ديگر به نام " اسراييل عظمي" مطرح است.
اسراييل کبري! اسراييل عظمي!
فرق بين اسراييل کبري و اسراييل عظمي چيست؟
اسراييل کبري اين است که اسراييل يک کشور بزرگي باشد يک مرزش نيل و يک مرزش فرات است. يعني يک کشور. کشورهاي ديگر ادغام بشوند. يعني ديگر چيزي به نام لبنان، مصر، سوريه و اردن و اينها نيست، يک کشور بزرگي در منطقه به نام کشور اسراييل بوجود آيد. اين اسرائيل کبري است.
اسرائيل عظما يک چيز ديگري است. و آن اين است؛ همين فلسطين اشغالي، آنجا اسرائيل باشد يعني دولت و ارتش و جامعه، ولي اسرائيلي ها بيايند بر کل منطقه خاورميانه مسلط بشوند، دست بالايي داشته باشند از طريق دولت ها، سازمان هاي امنيتي، اقتصاد، رسانه هاي گروهي، احزاب، فرهنگ، آن چيزي که آقاي شيمون پرز به عنوان خاورميانه نو عنوان کرد. اين اسرائيل عظما است. يعني اسرائيل يک کشور است در فلسطين ولي اقتدار و تسلط بر منطقه دارد ، لذا حذف کشور لبنان و کشور سوريه و مصر و ...
و مکروا و مکر الله...
آن ها مي خواستند از طريق مذاکرات صلح به نتيجه برسند، ولي عمليات استشهادي داخل فلسطين و تقريباً يک سال و نيم پيش اگر يادتان ياشد، جنگ در ماه آوريل – ما مي گوييم نيسان- هم ت ه اسم جنگ 16روزه تعريف شد. که حزب الله در مقابل اسرائيل 16 روز ايستاد. از نيروي هوايي، تانک و ابزارهاي پيشرفته در مقابل اين جوانان حزب الله. 16 روز نتوانستند کاري انجام دهند و بنابراين شيمون پرز هم ساقط شد و همه ي روساي دنيا در شرم الشيخ اگر يادتان باشد، جمع شدند. آنجا جمهوري اسلامي را به عنوان حامي تروريست جهاني و منطقه اي متهم کردند و تصميم گرفتند در مقابل جمهوري اسلامي بايستند و تصميمي گرفتند که حزب الله و حماس و جهاد اسلامي را نابود کنند و اين سازمان ها و جريان ها بايد از بين بروند. در شرم الشيخ همه ي دنيا جمع شدند ولي خدا به اين مجاهدين نصرت عطا کرد. شيمون پرز شکست خورد و يک کسي مثل آقاي نتانياهو آمد سرکار که آن جا هم مذاکرات صلح به بن بست رسيد و عامل اصلي به بن بست رسيدن مذاکرات سازش همين مبارزات مجاهدان در فلسطين و لبنان بود که حالا من نمي-گويم برنامه ي اسرائيل عظما شکست خورد ولي من مي گويم به بن بست رسيد در کوتاه مدت و ميان مدت. اين هم يک پيروزي عظما بود. ولي بالاتر از آن تحول عظيم فرهنگي در منطقه ي ما، در ملت هاي ما، در ملت هاي عربي، چه شيعه باشد چه سني، مسلمان باشد يا مسيحي، بود. يک تحول عظيم فرهنگي آنجا به وجود آمد. و يک تحول عظيم فرهنگي در داخل جامعه ي اسرائيل هم به وجود آمد و اين نکته که حالا مي خواهم بگويم نکته ي خيلي اميدبخش است. خيلي نکته ي مهمي است. اين نکته ي مهم چيست؟
مي شود! مي توانيم!
در بين ملت ها، ملت لبنان، سوريه، اردن، فلسطين، مصر، مخصوصاً در آن منطقه حالا هر جا برويد، سياسيون، احزاب، روشنگران، مردم معمولي، عامه مردم، مي-گويند مي شود با اسراييل مبارزه کرد. اين تحول عظيم است. بله مي شود با اسراييل مبارزه کرد ، اصلآ مي شود اسراييل را شکست داد.
بالاتر، حالا سياسيون و تحليل گران در منطقه مي گويند در وضعيت جديدکه پيش آمده، ما بالاتر از اين حرفها هم مي توانيم بزنيم. آن چيست؟ مي شود اسراييل را نابود کرد و حتي من از بعضي از سياستمداران بزرگ منطقه شنيدم. ايشان به من گفتند. حالا اسم نمي برم، به من گفت و اين را هم ايشان فقط نمي گويند يک جمعي مي گويند - اين يک فرهنگ جديد در منطقه است.- گفت: " من فکر مي کردم يک روزي خواهد آمد در منطقه که اسرائيل از بين برود. ولي آن روز در زمان ما نخواهد بود. در زمان فرزندان ما نخواهد بود. ممکن است در زمان فرزندان فرزندان ما باشد. ولي آن تحولات اخير، آن مبارزات اخير، آن پيروزي هاي اخير چه در فلسطين، چه در جنوب لبنان و به بن بست رسيدن مذاکرات سازش در منطقه. من دارم احساس مي کنم وقتي نگاه مي کنم به حزب الله و امثال حزب الله احساس مي کنم که نه! اسرائيل در زمان ماها از بين خواهد رفت." اين تحول خيلي بزرگي است. ما چند سال پيش بايد مي آمديم به جوانان لبناني مي گفتيم که برادران عزيز بياييد بجنگيد، مبارزه کنيد، بايد آن ها را قانع مي کرديم، حالا به يک مرحله اي رسيديم که مشکل داريم. به کار گرفتن اين جوانان لبناني براي ما مشکل است. خيلي زيادند. خيلي ها مي خواهند مبارزه کنند. از همه طوايف، نه فقط شيعه، نه فقط حزب اللهي-ها، همه. خب اين چيزي عظيمي است که در منطقه به وجد آمده، مخصوصاً بعد از شهادت اين جوان (سيد هادي). براي همه اثبات شد. براي بنده، حزب الله و بچه-هاي حزب الله و برادران و خواهران حزب الله چيز طبيعي بود. ما در اين زمان امام را داشتيم که پسرشان را براي اسلام از دست داد. در تاريخ حسين(ع) داريم، زينب(س) داريم، کربلا داريم. براي ما اين چيزها خيلي عادي و طبيعي است. ما هم فکر نمي کرديم چيز غيرعادي و غير طبيعي انجام داديم. ولي براي ديگران يک چيز خيلي عجيبي بود که حالا من با زبان فارسي نمي توانم توضيح بدهم و يک تحول بزرگي در منطقه به وجود آمد.
حالا همه چيز تغيير کرده!
اصلاً براي دشمن و دوست ثابت شد که مقاومت حزب الله يک مقاومتي نيست که به دنبال منافع سياسي مبازه کند. يک مقاومت جدي، صادقانه، مخلصانه و خيلي بالاتر از اين حرف ها که من گفتم، لسانم عاجز است و از لحاظ امکانات زباني نمي-توانم تبيين کنم. در منطقه ي ما خيلي مهم شد.
ما امروز نه فقط برادران ايراني، از همه جهان عرب، از همه جهان اسلام با ما تماس مي گيرند، براي ما نامه مي فرستند که ما مي خواهيم بياييم لبنان مبارزه کنيم، با شما مقاومت کنيم، با اسرائيلي ها بجنگيم، ما حاضريم عمليات استشهادي را انجام دهيم. از زن و مرد، از برادر و خواهر که اصلاً امکانات آنجا و صحنه ي آنجا تحمل اين را نمي کند. خب من هم به شما مي گوييم که 15 سال قبل کسي که حاضر بود تفنگ به دست بگيرد و با اسرائيل مبارزه کند چند صد نفر بودند. حالا به شما مي-گويم چه در لبنان چه در فلسطين هزاران نفر حاضرند تفنگ به دست بگيرند و مبارزه کنند. حاضرند بروند شهيد بشوند و عمليات استشهادي انجام بدهند. به اين شکلند. اين خيلي اميدوارکننده است.
فرق اين مقاومت با آن مقاومت
در مقابل خود وزير دفاع اسرائيل، ما مي گوييم وزير جنگ اسرائيل در دو- سه هفته قبل اعلام کرد ما مشکل داريم. بحراني در ارتش و جامعه داريم. آن چيست؟ اين که مي گويد جوانان اسرائيلي ديگر انگيزه ندارند در ارتش بيايند يا درنيروهاي مختلف وقتي آن کساني که در ارتش هستند انگيزه ندارند، لبنان و جنوب لبنان آنجا حتي براي نگهباني بروند نه براي انجام عمليات در پشت جبهه، حاضر نيستند. خانواده اسرائيلي ها صدها هزار دلار و ده ها هزار دلار دارند مي دهند تا براي پسرانشان از ارتش (سربازي) معافي بگيرند يا حداقل به ارتش مي گويند بچه هاي ما را به لبنان نفرستيد. در خود تلويزيون اسرائيل اين را گفت. حتي در خود تلويزيون اسرائيل نشان مي دهند. مثلاً يک خبرنگار اسرائيلي از مادر يک سرباز اسرائيلي پرسيد (اين مطلب فرهنگي خيلي مهم است.): شما براي چه چيز دعا مي کنيد؟ آرزويتان چيست؟ گفت: آرزوي من اين است که پسرم از جنوب لبنان زنده برگردد. بعد يک پسر گريه مي کرد و در آن لحظه مصاحبه پسرش هم کشته نشده بود و زنده بود و او هم اطلاع داشت که پسرش زنده است ولي گريه مي کرد خيلي زبونانه و ضعيفانه و بعد مي گويد: من دوست دارم پسرم اينجا باشد ديگر به لبنان نرود. در مقابل آن ها از بعضي تلويزيون هاي بين المللي استفاده مي کنند، مي آيند لبنان با ما مصاحبه مي کنند. با مادر يکي از مجاهدين ما که پسرش زنده بود، در جبهه هم بود در مقابل از آن مادر پرسيدند: آرزويتان چيست؟ گفت: که آرزوي من اين است که پسرم در راه اسلام و جهاد به شرف يعني درجه ي عظيم شهادت برسد و يبيض وجهي يوم القيمة عند فاطمة الزهراء (س) يعني روي من در روز قيامت در نزد حضرت زهرا (س) سفيد باشد. به اين فرهنگ مي گويند. به نظر برادران کدام فرهنگ غلبه خواهد کرد. چه کسي پيروز خواهد شد؟ اين پيروزي ها که امروز در جنوب لبنان مي شنويد به خاطر اين فرهنگ است. حالا ما چيزي هم نداريم. همان کلاشينکف که فلسطيني ها داشتند. همان آري جي 7 که سازمان هاي فلسطيني داشتند. همان کاتيوشا براي جنگ جهاني دوم. همان که داشتند. ولي فرق اين مقاومت با آن مقاومت ها و آن جريانات در ظاهر و شکل نيست. در ماهيت است.
وقتي پسرم هادي شهيد شد...
سيد هادي در در جبهه بود، داخل مناطق اشغالي نه در خط مقدم. در عمليات پشت خط بود و ايشان و دو نفر از رزمندگان مقاومت اسلامي شهيد شدند. اسرائيلي ها خيلي ترسيدند و يکي از مقامات عالي نظاميشان در مصاحبه در تلويزيون، همان شب با چنين لحني گفت: «ما اطلاع نداشتيم که پسر فلاني است، ما قصد نداشتيم که او را بکشيم. در درگيري بود و کشته شد». خيلي ذليل مي گفت. يعني اين ها مي خواهند بگويند اتفاقي بود. آقاي فلان اين قضا و قدر بود. يعني خلاصه کاري نکنيد.
ما هم نمي خواهيم کاري بکنيم. بالاخره ما افتخار مي کنيم که ايشان در اين راه شهيد شد. افتخار مي کنيم که ايشان تا حالا جسدشان دست اسرائيلي هاست. ما خيلي از خانواده هاي شهدايمان اجساد فرزندانشان در دست اسرائيلي ها ماند. يک عده 10 سال ماندند. از يک سال پيش يک مبادله داشتيم که 120 تا از اين اجساد شهدا را پس گرفتيم. حالا هم 10 ها جسد شهيد پيش اسرائيلي ها مانده است. حالا فرض کنيد که اين ها 30 نفر بودند شدند 31 نفر.
با اميدواري ادامه خواهيم داد...
همين است و ما ان شاء الله نه حالا ، از 19 سال قبل وقتي که با حضرت امام بيعت کرديم و بعد از رحلت حضرت امام با مقام معظم رهبري بيعت کرديم، با خدايمان و با محمد(ص) و آل محمد (ع) چنين عهدي بستيم که ما ان شاء الله ادامه خواهيم داد و از آن روزي که چيزي نداشتيم اميدمان خيلي زياد بود، چه رسد به حالا که ما در منطقه غريب نيستيم. در منطقه تنها نيستيم. حداقل از ما به عنوان عقلا تعريف مي کنند که قبل از آن 12 سال مي گفتند مجانين و ديوانگان و نسبت به گذشته ها شرايط مان خيلي خوب است. البته الان در منطقه وضع سخت است، درگيري هست. من نمي گويم که اسرائيل فردا و پس فردا از بين خواهد رفت، من مي گويم حالا در اين راه داريم حرکت مي کنيم. در اين سمت اوضاع منطقه دارد پيش مي رود. حالا 5 سال يا 10 سال يا بيشتر. به هر حال اين مسير نزولي شروع شده است. اين نقطه تحول عظيمي است که اين پيروزي هاي اخير و شهادت اين عزيريزان تاثير فراواني داشت. خدا به اين خون شهيدان برکت داد. اين قدر ما از خون شهيدان الطاف و برکات ديديم که واقعاً باورمان نمي شود، و حزب الله و اسلام و شيعيان اهل بيت را در منطقه خيلي عزيز کرد. ظاهراً يک مقداري طول کشيد. ان شاء الله ما با اميدواري ادامه مي دهيم. شما هم خيلي اميدوار باشيد. من اين نکته را تکرار مي-کنم که اين ها فقط چند جوان لبناني و فلسطيني با حمايت شما، مقام معظم رهبري، رئيس جمهور، مسئولين و ملت و همه و همه است که مي گويند از مبارزات حزب الله و مقاومت اسلامي و جوانان لبناني و فلسطيني حمايت مي کنيم و در اين شکي نيست و کسي در دنيا غير از اين در مورد جمهوري اسلامي و دولت بقية الله، و اين کشور امام خميني فکر نمي کند.
من از همه تشکر مي کنم و التماس دعا دارم.
السلام عليکم و رحمة الله و برکاته