محسن حدادي در آخرين مطلب وبلاگ "بوي کاغذ طعم تايپ" نوشته:
هميشه در اقليت بودن منفعتهايي دارد، از جمله تلاش بيشتر، خلاقيت بيشتر، تفکر بيشتر و خلاصه هر آنچه که باعث شود شما براي اينکه قافيه را نبازي، دائم تاکتيک را عوض کني...داستان اين روزهاي من هم همين است، ماهها جنگ طاقتفرسايي داشتم براي بيان حرفها و ايدههايم و حالا در ايستگاهي متروک دارم به انتهاي ريل نگاه ميکنم...
گويي جايي براي ما نيست...جايي براي کار با اعتقاد نيست، بايد همرنگ شوي، يا اينکه ...دور و برتان را نگاه کنيد، آدمهاي پرخاشگر، هميشه معترض، بيادب و بد دهن، ناسازگار و...هميشه حاشيه امن دارند و هميشه هم حرفشان پيش است و هميشه هم مورد احتراماند! اين رسم کشور ثانيههاست، کشور فرصتسوزيهاي دردآوري که براي مسئولان در حد لطيفه اس ام اسي است...
فعلا دارم کمي استراحت ميکنم، و البته به پيشنهاد يکي از دوستان براي اجاره يک زير پله و تاسيس جگرکي به جاي فعاليت فرهنگي فکر ميکنم...
البته همچنان برعقايد خود هستم و معتقدم کار فرهنگي هميني است که خريدار ندارد نه برگزاري نمايشگاه رسانه هاي ديجيتال و دورريختن ميلياردها پول بيتالمال...يا برگزاري انواع جشنوارههاي سينمايي(رويش، کيش، وارش و...) يا ?? عنوان جشنواره مطبوعاتي در يکسال...
کنج دنج دفتر خودمان با همان محدوده کوچک و دوست داشتني کتابنيوز به همه تالارهاي فرهنگي و فرهنگسراها و سايت هاي متصل به حضرت مشاء ميارزد...
نان را شايد بشود به نرخ روز خورد اما ذات آدمها را نميشود به نرخ روز قيمت گذاشت، دوستان ديروز و دشمنان امروز و يا دشمنان ديروز و دوستان امروز، شايد جبهه کاريشان عوض شده باشد اما همچنان همانند که بودند، غم نان کت و شلوارشان را عوض کرده...آنها که امروز در خبرگزاري فارس سينه چاک مي دهند ديروزشان را ديده ايم و فردايشان را هم ميبينيم کما اينکه همين امروزشان هم جلسات خصوصي دارد که پيداست که مزه پول چه ها که نميکند...
براي هم دعا کنيم...
نان را شايد بشود به نرخ روز خورد اما ذات آدمها را نميشود به نرخ روز قيمت گذاشت...