
به سراغ محسن باغبانی رفتیم از آن جهت که او در زمینه ویراستاری صاحب سابقه است و هم از این نظر که درباره ویراستاری کتابی با نام «مصائب آقای ویراستار» نوشته که خود این کتاب هم ویراستاری شده است. «مصائب آقای ویراستار» بهانه گفتوگوی ما با آقای ویراستار بود.
تکلیف همه چیز را نمی شود در یک کتاب روشن کرد
برای شروع، توضیحاتی درباره کتاب مصائب آقای ویراستار میدهید؟ نوشتنش چگونه و چرا شروع شد؟
تألیف کتاب مصائب آقای ویراستار از سال 85 شروع شد من بعضی شبها طبق عادی که در 30 ـ 20 سال گذشته داشتهام، مطلبی مینوشتم و میگذاشتم کنار. مطابق حال و احساسم. گاهی بین این نوشتهها فاصله میافتاد و گاهی وهم مرتب مینوشتم. این گذشت تا سال 88. دو ـ سه ماه وقت گذاشتم، نوشتهها را بازبینی و بازنویسی کردم مطالبی که نیاز نبود، حذف کردم و چیزهای جدیدی نوشتم که ماحصلش این کتاب شده بود، تقریبا 650 صفحه شده بود که به پیشنهاد ویراستار کتاب، حجم کتاب را کم کردیم تا حوصله خواننده سر نرود ضمن اینکه تکلیف همه چیز را نمیتوان در یک کتاب مشخص کرد. هرچند الان که فکر میکنم به نظرم میشود 30 ـ 20 درصد دیگر این کتاب را هم حذف کرد. دراز گویی جزء خاصیت ما ایرانیهاست اگر پر حرف نزنیم انگار حرف نزدهایم.
این کتاب به چه نحوی و در چه قالبی نوشته شده است؟
تم اصلی کتاب طنز است. اسمش مصائب است ولی از آن باب نامگذاری شده که نام زنگی برعکس مینهند کافور. اسمش مصائب است ولی نوع قلمش طنز است. اما تجربیات شخصی را جابهجا و گاهی نابه گاه به صورت حکایت روایت کردهام و از این باب وارد حوزه خاطره شده است. ارجاع به دیگری ندادم که فلانی این حرف را زده هر چه که تجربه داشتم با سازمانهای مختلف و ناشران مختلف کار کرده بودم در ادارات مختلف، نویسندههای شخصی و طیفی از آدمهایی که با آنها سروکار داشتم را به صورت طنز آوردهام.
من حالتم این جور است که دنیا به صورت لطیفه در ذهنم جریان دارد. حوادث دنیا هم به صورت لطیفه از جلوی ذهنم میگذرد تا زیاد اذیتم نکند یعنی چیزی که برای دیگران ممکن است غم باشد، برای ما خاطره است.
ویرگول گذاری و پاره پاره کردن نوشته دیگران هم شده کار؟
حالا اگر بخواهید خلاصهای از کتاب برای خوانندگان ما بیان کنید، مهمترین مصائب آقای ویراستار چیست؟
ویرایش آن قدر تقسیم نشده که بگوییم کدام بخشش مهمتر است یا کدام بخشش مهم نیست. مصیبت هم مصیبت است چه سوزن درپایتان فرورد چه با ماشین تصادف کنید. ولی هر کدام به یک شکل باعث غم و غصه است ولی اگر در همان لحظه از شما بپرسند، میگویید سوزن خیلی درد داشت یا بیماری خیلی بدی بود. اگر در لحظه بپرسید آن مشکل بزرگترین مصیبت است ولی در مجموع اگر بتوانیم حساب کنیم، قسمت اول که در این کتاب آمده، نگاهی به مدیریتهای فرهنگی است و نقد و نگاه از آنجا شروع شده، خیلی از مدیران فرهنگی ما نمیدانند ویرایش یعنی چه. عادت کردهاند موجود بیهویتی به نام ویراستار در مجموعهشان باشد اما توجیه نیستند که این ویراستار آنجا چه کار میکند میدانند نقطه ویرگولی آنجا میگذارد و همین.
میا بخش دیگری مربوط میشود به وام گرفتن من در بانک و دو داستان را آنجا روایت کردهام. رییس بانک از من پرسید چه کارهای؟ گفتم ویراستارم؟ گفت میدانم ویراستاری، ویراستاری یعنی چه کارهای؟ این داستان شکل گرفته و من نیم ساعت باید آنجا توضیح میدادم که ویراستار یعنی چه و آخر سر نگاه عاقلاندر سفیهی به من انداخت که ویرگولگذاری و پاره پاره کردن نوشته دیگران هم شده کار؟ کار دیگری نبود؟ من اگر سوپری داشتم برایش قابل هضمتر بود.
مشکلات ویراستاری و مسببان اصلی آن
پس بخش اول درباره مسئولان فرهنگی است، مسئولانی که با ویراستاران سروکار دارند. آخر کتاب هم مطرح کردم خیلی از غمهای ما مربوط به دیگران نیست که نمیدانند ویراستاری چیست، خیلی از آنها هم به خودمان بر میگردد و کرم از خود درخت است واقعا خیلی وقتها خود ما ویراستاران نمیدانیم جایگاهمان کجاست، چه طور رفتار کنیم و بخشی از مشکلات ویرایش به خود ویراستاران بر میگردد. من استادی در موسیقی داشتم حرف قشنگی میزد میگفت موسیقی از دو چیز ضربه خورده یا از ناشناخته بودن یا از بدشناخته شدن و من اضافه کردم و از اهالی موسیقی که سبب شدند که هم ناشناخته بماند و هم بر شناخته شود. ویرایش هم همین دارد را دارد هم به شناخته شده و هم ناشناخته شده است و مقصر هم اهالی ویرایش هستند.
![]() |
محسن باغبانی نویسنده کتاب «مصائب آقای ویراستار» |
راهحل از نظر شما چیست؟
راهحلی به این آسانی نمیتوان داد برای یک مریض راهحلش دکتر رفتن نیست. باید آزمایش بدهد، بعد دکتر رود، بیمارستان، پرستار و دارو دست به دست هم بدهد تا بیمار درمان شود. ما در پزشکی میگوییم چند شرط هست که مریض خوب شود اول مریض، مطیع باشد. پزشک حاذق باشد، زمان مناسب مراجعه کند. کسی که رو به موت است با آوردن بوعلی بر بالینش هم خوب نمیشود بنابر این به وقت باید اقدام کرد. پرستار شفیق لازم دارد و بعد داروی مناسب لازم است.
ویرایش هم به همین شکل. هم مسئولان فرهنگی هم ویراستارها هم ناشرها و هم خوانندههای کتاب با نگاه تازه ای به کتاب نگاه کنند تا بشود بخشی از مشکلات نشر ما را حل کرد که مربوط به ویراستاری میشود این با یک مقاله و یک کتاب حل نمیشود، این نالهها نه تنها چیزی را حل نمیکند، بلکه روح را خسته میکند ما نوشتیم که بگوییم این مشکلات هست و همه مقصریم و هم باید دست به دست هم دهیم تا حل شود.
چشم سوم ویراستار در ورای متن
نکته جالب دیگری که وجود دارد این است شما سالها در کار ویراستاری بودهاید، متن شسته و رفتهای دارید و حتی هنگام سخن گفتن ویراسته و پیراسته سخن میگویید، چه طور خود شما در انتشار کتابتان، خود را از مشورت و اظهار نظر یک ویراستار دیگر بینیاز ندیدید؟
مسئله این است که ویراستار چشم سومی است من وقتی در خلوت خودم چیزی میگویم یا مینویسم فارغ از درست و غلط بودن آن هر چیزی میتوانم بگویم اما وقتی این کار را به ویراستاری میسپارم او با نگاهی دیگری به این مطالب مینگرد - البته ویراستار کتاب من دوست 20 ساله من است که او هم ویراستار است. هم حال من را میداند هم نوشتهام را میشناسد. مثلا در نوشتههایم عمدی دارم که فرض کنید جای قیدهای اما و ولی را جابهجا میکنم مثلا شما میگویید: «همه خوابند اما من بیدارم» این نثر معیار است من در نوشتهام مینویسم «همه خوابند من اما بیدارم» این لحن دارد. اگر ویراستار دیگری باشد جای همه این «اما» ها را عوض میکند و صدایم را درمیآورد ولی این آدم کاملا من را میشناسد، میداند چه طور فکر میکنم و چه طور مینویسم. من جوری فکر میکنم و جور دیگری مینویسم. این ویراستار با ویراستاران دیگر متفاوت است من با او بزرگ شدم و از برادر به من نزدیکتر است. در این کتابی هم که به دست شما رسیده، هر چه پاورقی و توضیح هست از کار ویراستارش است نه من. این ویراستارشان این را داشت که این کتاب را ببیند.
«الیوت» هم شعرهایش را به ویراستار داد
حالا بدون اینکه بخواهم خودم ویراستار کتابم را با بزرگان قیاس کنم، کسی مثل الیوت، که شاعر بزرگی است، شعر «سرزمین هرز» را به ازرا پوند میدهد تا او برایش ویرایش کند و ازرا پوند دو سوم شعر را حذف میکند تا شده سرزمین هرز. الیوت با اینکه خودش شاعر و نویسنده است، کارش را به یک نفر سوم میدهد تا آن را ویرایش کند، این درس خوبی است برای ما که قابل مقایسه با آنها نیست که هر کس در هر مقامی اگر نوشتهاش را به چشم سومی بدهد که خودش و نوشتهاش را میشناسد، آن کتاب خیلی بهتر درمیآید. شما اگر نسخههای اولیه مصائب آقای ویراستار را ببینید و با این کار بیرون آمده ، مقایسه کنید به من حق میدهید و آن نوشته اولیه را فاجعه میدانید.
30 ویراستار کتابم را قبل از انتشار خواندند
پس ویراستار کتاب حتما باید هم شأن نویسنده یا جایگاهی بالاتر از او داشته باشد؟
لزومی ندارد هم شأن باشد، اگر بالاتر باشد چه بهتر. یکی از بدشانسیهای من این بود که مثلا هنوز استاد بزرگی چون دکتر آذرنگ کتابم را ندید. من حتی التماس هم کردم ولی نپذیرفت و گفت بعد از چاپ کتاب آن را میبینم. حتی به خیلی از استادان دادم بعضیها نظر دادند که از همه متشکرم. آنهایی که خواندند و حتی به یک واو و ویرگول هم نظر داشتند، به هبتر شدن کتاب کمک کردند. نزدیک 30 نفر از هم دورهها و هم کارهایم و استادانم کتاب را دیدند و این کار، از زیر چشم 30 نفر رد شده و آخرین نفر ویراستار نهایی کتابم محمد حسن حبیبی بود.
ما الان در دانشکده طب سنتی هم همین کار را انجام میدهیم، کتاب تصحیح میشود و برای چاپ میرود،ما قبول کردیم چند دکتر طب سنتی به عنوان داور، قبل از چاپ آن نظر میدهند بعد نظرات را به عنوان مشت نمونه خروار بررسی میکنیم. از ویرایش و صفحهبندی گرفته تا محتوای مطالب. به این نتیجه رسیدیم اگر کتاب بین 6- 5 نفر متخصص ، کتاب مقبولی باشد، کتاب قابل چاپ است، همین کار 6 ماه طول میکشد، خواننده حق دارد کتابی را در دست بگیرد که از هر نظر چکش خورده باشد، باز هم غلط دارد ولی ما تلاشمان را میکنیم تا کار بهتری بیرون بیاید الان خیلی از ناشرها این کار را انجام نمیدهند،کتاب اولین روز برای ارزیابی میرود و بعد از ارزیابی مستقیما برای چاپ میرود آخرین نسخه صفحه بندی آماده چاپ را خوانندهها نمیبینند. چه قدر خوب است آنها هم این هزینه را تقبل کنند و به خوانندهها احترام بگذارند.
خودم عمری ویرگول پاش بودم
کتاب دیگر در دست تألیف دارید؟
از دو سال پیش کتابی را در دست دارم با عنوان «پشیمانم از ویرگولهایم که
گذاشتم». مشکل اصلی در ویرایش که الان خیلی محل بحث است، دستور خط فارسی
است و نشانهگذاری. هر ویراستاری که وارد کار میشود، اولین کاری که یاد
میگیرد ویرگول گذاشتن است. خیلیها فکر میکنند این با یکی دو ساعت آموزش
مشکلش حل میشود و حتی میشود کار کرد. من خودم عمری ویرگول پاش بودم.
یعنی مثل کود شیمایی که به گندم و جو میدهند، دستم را در ویرگولها میکردم و بین زمین نوشتههای مردم میپاشیدم ولی الان که نگاه میکنم و این نگاهم در کتاب مصائب آقای ویراستار مشخص است، ویرگولها را بزرگتر گذاشتم. چون قدشان کوچک است و به چشم کمتر میآیند ارزششان هم کمتر است. اگر قدشان را بزرگ کنیم در حدی که هر کس ویرگولی میگذارد کاملا دیده شود، آن وقت هر کسی جرأت نمیکند هر ویرگولی را هر جایی بگذارد.
گمان من این است که ویرگول گذاشتن بعد از کلی آموزش و طی دورههای تخصصی در مرحله آخر باید اتفاق بیفتد نه در مرحله اول. این برعکس شده و چرخه معیوب است . این را باید از دبستان به بچهها یاد داد. این کتاب نامهنگاری من با دوست ویراستارم است و حرفهایی که به نظرم مسئلهای در ویرایش است پرسیدهام و ایشان جواب داده و این نامهنگاری شکل گرفته و هنوز هم تمام نشده. دستور زبان فارسی خط فارسی از گذشته تا امروز، ضرورت ساختن فونتها و فاصلههای جدید، حتی اعرابهای جدید از موضوعات این کتاب هستند.