کد خبر 1250440
تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۶:۱۰
شهید انصاریان - الضاریان - کراپ‌شده

گفت: «من "نسرین" هستم. همان خانمی که با دوستانم آمده بودیم و به دنبال مزار شهید "الضاریان" می‌گشتیم». این را که گفت حسابی جا خوردم.

به گزارش مشرق، دهه هشتاد، در معاونت پژوهشی بنیاد شهید قزوین فعالیت می‌کردم، تقریباً تمام وقت، از صبح تا غروب، حتی جمعه‌ها هم در دفتر گلزارِ شهدا مشغول به‌کار بودم. بیشتر جمع‌آوری آثار شهدا و ایثارگران و تولید فرآورده‌های فرهنگی با موضوع ایثار و شهادت و در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت حوزه فعالیتم بود. کامپیوتر و امکاناتی در اختیار داشتم که برای ثبت و ضبط آثار جمع‌آوری شده و تدوین و پردازش آنها استفاده می‌کردم. تقریباً اطلاعات همه‌ی شهدای استان قزوین را به واسطه‌ی اجرای برنامه‌های مختلف فرهنگی داشتم و از آنجایی‌که پایگاه اطلاع‌رسانی «خط سرخ» را هم راه‌اندازی کرده بودیم تقریبا با سیره و وصایای شهدا آشنا بودم. به ‌خصوص با نام و چهره شهدا؛ به دلیل اینکه به دفعات نسبت به ویرایش و پردازش تصاویرشان برای استفاده در رسانه‌ها و طراحی پوسترهای تبلیغاتی و فرهنگی یادواره‌های مختلف شهدا، اقدام کرده بودم.

 چرا سنگ مزار این شهید تعویض نشد؟! +‌ عکس

یک جمعه، حدوداً ساعت ده صبح  در دفتر کارم در حال کار با کامپیوتر و تهیه‌ی گزارشی بودم که درِ دفتر باز شد و سه خانم که تا آن روز آنها را ندیده بودم با سر و شکل نامتعارف وارد دفتر شدند؛ با کفش‌های پاشنه بلند و صورتی مکاپ کرده و شالی که  از روی سرشان به دور گردن افتاده و موهایشان کاملا بیرون بود. در آن ساعت در دفتر تنها بودم. برای یک لحظه که آنها را دیدم ترسیدم و شاید رنگ و رخم هم عوض شد، در آن دفتر همواره خانواده‌های شهدا و ایثارگران رفت‌وآمد می‌کردند یا بعضی از افرادی که فعالیت‌های ارزشی و فرهنگی در خصوص شهدا انجام می‌دادند، بنابراین دیدن این سه خانم غیرقابل تحمل و توجیه بود. سرم را پایین انداختم و مشغول کارم شدم، یکی از آنها که به من نزدیک شده بود پرسید: «آقای شکیب زاده شما هستید؟»

منی که حالا ترس و تعجبم از حضور آنها بیشتر شده بود و نگران بودم گفتم: «بله، بفرمایید کاری داشتید؟»

گفت: «ما به دنبال مزار شهید الضاریان می‌گردیم. بیرون که پرس‌وجو کردیم گفتند شما ایشان را می‌شناسید. می‌خواستیم مزارشان را به ما نشان بدهید.»

با توجه به شناختی که حداقل روی اسامی همه‌ی شهدا داشتم و در حالی که شرم داشتم به چهره‌ی آنها نگاه کنم، گفتم: «ما شهیدی در قزوین به نام الضاریان نداریم».

این را که گفتم هر سه آنها خندیدند و یکی از آنها با قاطعیت گفت: «چرا دارید و اگر نمی‌خواهید به ما نشان بدهید، امر دیگری است.»

گفتم: «نه خانم. من سال‌هاست که اینجا هستم و تقریبا همه‌ی شهدای قزوین را می‌شناسم و مطمئن هستم که شهیدی به نام الضاریان نداریم و تاکنون هم چنین اسمی حتی به گوشم هم نخورده است».

 چرا سنگ مزار این شهید تعویض نشد؟! +‌ عکس

گفت: «نه شما دروغ می‌گویید و شهیدی به این نام دارید.»

گفتم: «اگر مطمئنید که داریم بروید خودتان پیدا کنید».

این را که گفتم یکی از آنها که "نسرین" صدایش می‌کردند، گفت: «یعنی شهدا هم دروغ می‌گویند؟»

این را که گفت حسابی ناراحت شدم و گفتم: «خانم این چه حرفی است که می‌زنید؟ شهدا اگر دروغگو بودند که شهید نمی شدند.»

گفت: «نه. این‌طور که شما می‌گویید، شهدا دروغ هم می‌گویند.»

وقتی دیدم حالشان گرفته شده و ناراحت به نظر می‌رسند، گفتم: «خانم چنین چیزی که شما می‌گویید نیست، اما حالا برای چی و چرا شما دنبال چنین شهیدی هستید که وجود خارجی ندارد و چرا می‌خواهید او را پیدا کنید؟»

و او هم گفت: «من سال‌هاست با یک مشکل بزرگی مواجه شده‌ام و الآن حدود 6، 7 ماهی‌ست که برای رفع آن به هر امام و امامزاده‌ای که دیده‌ام و گفته‌اند، متوسل شده‌ام اما هیچ‌کدام جوابم را نداده‌اند و خواب و زندگی‌ام آشفته شده  است، تا اینکه چند شب پیش خواب دیدم سر مزاری دارم قدم می‌زنم، همین طورکه قدم می‌زدم یک آقایی آمد و گفت: خانم دنبال چی می‌گردی؟ من هم گفتم: مشکلی دارم و ماه‌هاست به دنبال حل آن هستم و به هر امام و امامزاده‌ای هم متوسل شده‌ام نتیجه نگرفته‌ام. آن آقا که چهره‌ای نورانی داشت، به من گفت: می‌دانم مشکلت چیست. شما هر چی که می‌خواهی از این شهید بخواه، حلال مشکلات تو این شهید است.»

او اسمی از شهید نبرد، فقط سنگ مزارش را نشانم داد و تا خواستم نامش را بپرسم دیدم رفته است و آنجا نیست.

"نسرین" کم‌کم اشک‌هایش سرازیر شد و من هم تقریباً ترسم ریخته بود، ادامه داد: «تا آن روز آن مزار و آن فضایی که در خواب می‌دیدم را ندیده بودم و اصلاً تا به حال قزوین هم نیامده بودم و هیچ کجای آن را بلد نبوده و نیستم، اما وقتی آن آقا قبر را به من نشان داد فقط اسمش را خواندم که نوشته بود "الضاریان" که با خوشحالی از خواب پریدم. و از آن روز به بعد مرتب با دوستانم، مزار شهدا را در تهران و اطراف جست‌وجو کردیم که این شهید را پیدا کنیم، ولی موفق نشدیم تا اینکه با دوستانم قرار گذاشتیم که امروز بیاییم قزوین، شاید اینجا باشد و اگر نبود، همین‌طور به سراغ مزار شهدای سایر مناطق و شهرها برویم. اما حالا وارد محوطه اینجا که شدم و شکل و فرم مزار اینجا را در کنار گنبد امامزاده دیدم مطمئن شدم، مزاری که در خواب به من نشان داده‌اند باید همین‌جا باشد.»

 چرا سنگ مزار این شهید تعویض نشد؟! +‌ عکس

موضوعی که آن خانم مطرح کرد برایم جالب بود، اما مطمئن بودم شهیدی به نام الضاریان نداریم و از طرفی تعجب کرده بودم که این خانم‌ها با شکل و وضعی که دارند چگونه می‌توانند دنبال چنین معنایی باشند و در واقع حرف‌هایشان را قبول نکرده و مجدداً گفتم: خواب شما انشاء الله که خیر است، اما ما نه در قزوین که در کل استان قزوین هم شهیدی با این نام نداریم.

این را که گفتم درِ دفتر باز شد و این‌بار یکی از بچه‌های بسیجی به نام "محمد نظربلند" که در آن ایام با ما همکاری داشت و خدایش رحمت کند، وارد دفتر شد. من هم به او گفتم: «محمدآقا با این خانم‌ها برو سر مزار و همه سنگ‌های شهدا را نشان بده که ببینند شهیدی به نام الضاریان نداریم.» محمد هم گفت: «باشد» و به همراه خانم‌ها از در خارج شدند و من هم دوباره مشغول به کار شدم. حدود نیم ساعتی گذشته بود که دوباره آن خانم‌ها به همراه محمد وارد دفتر شدند درحالی‌که همه‌ی آنها خوشحال بودند و می‌خندیدند. گفتم: «حالا مطمئن شدید؟»

دختری که نسرین صدایش می‌کردند جلوتر از بقیه وارد دفترم شد و با خوشحالی تمام گفت: «دیدید دارید و به دروغ می‌گویید که چنین شهیدی نداریم؟ شما به سر و وضع ما نگاه کردید و فکر کردید داریم شما را مسخره می‌کنیم که راستش را نگفتید.»

گفتم: «چطور مگه؟»

این را که پرسیدم محمد گفت: «حاج آقا راست می گویند. شهیدی با این نام داریم.»

من که حسابی جا خورده بودم و صددرصد مطمئن بودم چنین شهیدی نداریم، داشتم سنگ‌کوب می‌کردم که گفتم: «امکان ندارد، برویم و ببینم.»

همراهشان از دفتر خارج شدیم. آنها هم مستقیم مرا بردند سر مزار " شهید محمد انصاریان" که دیدم به اشتباه روی سنگ قبر" انصاریان" را " الضاریان" نوشته‌اند. خشکم زده بود، زبانم بند آمده بود، مانده بودم که این ماجرا چیست؟ و اینها چه کسانی هستند؟ و از همه مهم‌تر اینکه چگونه شهدا به این راحتی دست هر نیازمندی را می‌گیرند؟

خنده تلخی کردم و برایشان توضیح دادم که نام اصلی این شهید" انصاریان" است و به اشتباه روی قبر نوشته شده "الضاریان" و جالب اینجا بود که حدود بیست سال از قدمت این سنگ می‌گذشت و هیچ‌کس، حتی خانواده شهید هم تا آن روز به این موضوع دقت نکرده بودند.

حالا که داشت موضوع برایم مهم می‌شد، حسابی از آنها در حضور شهید عذرخواهی کردم و آنها هم خداحافظی کردند و رفتند.

تقریباً سه ماهی از این ماجرا گذشته بود و من هم تقریبا ماجرا را فراموش کرده بودم که مجدداً یکی از روزهای جمعه در حال انجام کار در همان دفتر بودم که خانم قدبلند و محجبه‌ای وارد دفتر شد. خانمی که همانند مادران و بستگان شهدا، خوش‌سیما، با وقار و متین بود. احساس کردم بایستی مادر یکی از شهدا باشد از جایم بلند شدم، سلام کردم و بدون اینکه او را شناخته باشم، گفتم: «بفرمایید؟ فرمایشی داشتید؟»

این را که گفتم، خندید و گفت: «من را نشناختید؟»

گفتم: «نه. به جا نیاوردم.»

گفت: «من "نسرین" هستم. همان خانمی که با دوستانم آمده بودیم و به دنبال مزار شهید "الضاریان" می‌گشتیم». این را که گفت حسابی جا خوردم. قیافه‌ام را که دید گفت: «امروز که پیش شما هستم مشکلی که داشتم کاملاً حل شده است. یعنی، شهید شما حل کرد.»

او یک ساعتی نشست و جعبه‌ی شیرینی‌اش را روی میز من گذاشت و اگرچه مشکلش را بازگو نکرد، اما از گفته‌هایش می‌شد فهمید که، زندگی از دست داده‌اش را دوباره به دست آورده و همه آنها را مدیون شهید محمد انصاریان است.

از آن روز به بعد تا یک سال، هر جمعه به تنهایی و گاهی هم با دوستان و خانواده‌اش به مزار شهدا می‌آمد و هر از گاهی هم سری به ما می‌زد و من تازه داشتم متوجه می‌شدم و می‌فهمیدم که وفتی برخی از آدم‌ها در زمان‌های‌ مختلف به گلزار شهدا می‌آیند و مستقیم بر سر مزاری می‌روند و گاهی ساعت‌ها کنارش می‌نشینند، چه کار دارند و چه می‌کنند؟!

*منبع: کتاب "الضاریان" نویسنده: حسن شکیب زاده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 27
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 4
  • شرافت IR ۰۷:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    48 0
    روحش شاد و یادش گرامی باد.
  • علی IR ۰۸:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    41 0
    شادی ارواح مطهر شهدا صلوات: الهم‌صل‌علی‌محمد و آل‌محمد وعجل‌فرجهم
  • IR ۰۸:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    23 0
    شهدا به این راحتی دست هر نیازمندی را می‌گیرند تا به زنده ها بگویند شما هم از دنیای ساخت ذهن خود بیرون بیایید و دست نیازمندان را بگیرید تا خدا دستتان را بگیرد. اما کو چشم و گوش بینا و شنوا؟ ظاهر می شود مقیاس قضاوت و زمینه رشد برای سارقان بیت المال فراهم می شود
  • IR ۰۸:۲۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    23 0
    شادی ارواح طیبه شهدا صلوات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
  • IR ۰۸:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    20 0
    شادی ارواح طیبه شهدا مخصوصا شهید انصاریان (الضاریان) صلوات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
  • مهدی IR ۰۸:۵۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    23 0
    ...و گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زنده اند و نزد خدایشان روزی میخورند.آۀ عمران169
  • هادی هفتکلی IR ۰۹:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    21 0
    سلام خدا بر شهیدان راه حق
  • IR ۰۹:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    19 2
    بدترین کاری که بنیاد شهید کرد این بود که سنگ مزار شهدارو یکسان کرد
  • AT ۰۹:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    20 0
    روح شهید سید محمد انصاریان شاد. شهدا همیشه مشکل گشا هستند.
  • احمد IR ۱۰:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    14 0
    شهدا امامزادگان عشقند
  • IR ۱۱:۱۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    6 0
    روحشان شاد یادشان گرامی شهدای دفاع مقدس تا شهدای مدافع حرم فرزندان ایران عزیز ... همه از او ... هستیم و بسوی او ... نیز خواهیم شتافت و چه زیبا و ارزشمند که انسان در راه میهن و ناموس وطن در راه خدا به درجه رفیع شهادت نائل و آسمانی شود.. التماس دعا ..
  • محمد IR ۱۱:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    17 0
    باسلام من ساکن قزوین هستم و ان‌شاالله به نیابت از همه خوانندگان این مطلب بر سر مزار شهید انصاريان خواهم رفت
    • IR ۱۲:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
      7 0
      دستت درد نکنه، محتاجیم به شفاعت شهدا.
    • ایران iran IR ۱۲:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
      5 0
      روحش شاد [ التماس دعا ]
    • مبصری IR ۰۷:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۶
      2 0
      دم شما گرم
    • سوگند IR ۱۵:۵۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۶
      3 0
      سلام. لطفا از طرف من و همه مردم که قدردان شهدا هستیم نائب الزیاره باشید. باتشکر
  • معلم FR ۱۳:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    10 0
    شهدا، به فریاد وطنتان برسبداز شروطنفروسان سبزوبنفش و وطن فروشان
    • US ۲۲:۱۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
      3 0
      روح همه شهدای راه حق شاد دعاگوی ما ملت شریف ونجیب باشد.
  • IR ۱۵:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    3 0
    شهدای ما لشگری از فرشتگان بودند که رفتند و ما بیچارگان را تنها گذاشتند.
  • IR ۱۵:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    3 0
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
  • pedram IR ۱۶:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    2 0
    مگه میشه مگه داریم
  • IR ۱۷:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    2 0
    شهدا زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند اللهم صل علی محمد وآل ممحمد وعجل فرجهم و فرجنا بهم
  • IR ۱۹:۳۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    1 1
    این آقا ظاهرا آدمارو با ظاهرشان قضاوت می‌کند. واکنش ایشان به این سه خانم که دنبال شهید الضاریان بودند هم توهین آمیز بود. اینگونه افراد صلاحیت و لیاقت ندارند در اینگونه فضای مقدس فعالیت کنند.
  • محمد IR ۱۹:۵۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
    3 0
    معلوم است شهید الضاریان به آقای شکیب زاده هم نظر داشته که این مطلب زیبا ، کتاب و خادم الشهدایی نصیبش شده است ...
  • IR ۰۳:۰۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۶
    5 0
    خیلی جالب بود!...محله ی ما هم یک شهید با کرامت هست ( سرش را ترکش خمپاره برده بود!)...روزی دو تا زوج مسن از اصفهان اومده بودن محل ما ( صاحب فرزند نمی شدند) ..آنها اول میرن مشهد توسل می کنن ، یه شب امام رضا (ع) میان به خواب خانومه و اشاره میکنه به محل ما که بروید آنجا و سه روز سر قبر این شهید توسل کنین خدا به شما شفا میدهد!...انها میان محل ما و میرن سر مزار این شهید و سه روز می مونن و بعد بر میگردن اصفهان ... یک سال بعد هم با یک فرزندی که در بغل داشتن دوباره میان محله ما و میرن خونه ی پدر و مادر این شهید!... وقتی که ماجرا را تعریف می کنن کلی محل ما شلوغ میشه حتی تا استاندار و شهدار هم میان به مسجد محلمون و در مراسم شون شرکت می کنن! ....ازین نمونه ها زیاد هست
  • علیزاده IR ۱۸:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۸
    0 0
    این شهید همانند مادر پهلو شکسته اش به دیدار خدا شتافت
  • سعید IR ۰۱:۰۰ - ۱۴۰۰/۱۰/۱۸
    0 0
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ان شاالله ک عاقبت هممون ختم بشهادت بشه

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس