خوش به حالت ! من از کرم خاکی هم میترسم مار به بزرگی پیچیده دور پاش بعد خانومه هنوز زنده است فکر کنم من از ترس همون موقع دیدن مار مرده بودم به این جاها نمی کشید
مار را زخمی کردن ، این من یادم کوچیک بودم ی مار سه متری کنار من تا صبح خوابیده بود ، اون روز هم هوا گرم بو ، من اون روز تو حیاط کنار باغچه جا انداخته بودم وقتی از خواب بیدار شدم دیدم ی چیزی تکان میخوره و همینطور آرام سر خورد رفت تو باغچه ، خیلی ترسناک بود سیاه با کله گنده و چشمان آتشی