
ماجراي مشابه در سياست مضحک تر از داستان دُزد اخراجي ها (بيژن بزغاله) است. وقتي احمدي نژاد خواست با يک تجمع آرامش را به خيابانهاي تهران برگرداند و اغتشاشات روز قبل را زودگذر و به عده اندکي نسبت بدهد از لفظ خس و خاشاک استفاده کرد اما سوي مقابل همين لفظ را به خودشان گرفتند و از خدا خواسته راهپيمايي شان را هم حماسه خس و خاشاک ناميدند! بعد از سفر رهبري به قم و اعلام اينکه فتنه 88 کشور را نسبت به ميکروبهاي سياسي و اجتماعي [نفاق، تفرقه، دروغ سازي و ...] واکسينه کرده باز همان جماعت لفظ ميکروب را به خودشان گرفته اند و عين همان عمليات را تکرار مي کنند.
تکرار اين ماجرا يک واقعيت را ساده مي کند و آن اينکه استفاده کنندگان از اين حربه نياز شديدي به «تبرئه اخلاقي» دارند، بنابراين دنبال بهانه مي گردند تا خودشان را مبرا نشان بدهند و اتهام ذهني شان را به طرف مقابل برگردانند. اينکه رسانه هاي مخالف از برهه اي به بعد تمام حرفهاي رئيس جمهور و رهبري ـ و حتي باقي شخصيت ها ـ را مو به مو زير نظر دارند و با کوچکترين لفظي اقدام به «خبرسازي» مي کنند به همين دليل است، آنها فکر مي کنند با دست گرفتن بهانه هاي اينچنيني مي توانند هيجان و عصبانيتي را بازتوليد کنند که به کار اهداف سياسي شان بيايد.
اين مظلوم نمايي و محکوميت اخلاقي شيوه معمولي است و در انقلاب هاي رنگي به خصوص در صربستان هم اتفاق افتاده. گرفتن يک کلمه بدون پيش و پس و گم کردن تعمّدي منظور گوينده حربه ساده اي است، اما در ايران با اصرار و اشتياق فراوان از آن استفاده مي شود. خودشان به خودشان تهمت مي زنند، خودشان عصباني مي شوند، و خودشان هم جواب مي دهند! ضرب المثلي براي اين پديده به ذهنم نرسيد اما مي شود ضرب المثل را ساخت؛ مي شود اسم اين حالت را «بزغاله خواني» گذاشت، يا درباره خطاکاري که هر لفظي را به خودش مي گيرد گفت «فلاني مثال بيژن بزغاله است»، يا يک همچين چيزي.