نويسنده در ابتداي مقاله با تشريح نظر موافقان مبني بر حمله به ايران مينويسد: موافقان براي حمله به ايران به دو دسته تقسيم ميشوند، اولين دسته طرفدار حمله ناگهاني و سريع به نيروگاهها هستهاي ايران هستند تا توانايي ايران براي دستيابي به سلاح هستهاي از بين برود و بعد از آن با استفاده از تحريم گفتگو با ايران رفتار كرد كه اسرائيل به دليل ترس وجودي در ميان جمعيت اين كشور طرفدار اين نظريه بوده و نظريه دوم، علاوه بر حمله به تأسيسات هستهاي ايران به دنبال تغيير رژيم و تشكيل حكومت جديدي در ايران هستند كه سناتور "ليندزي گراهام"[3] طرفدار آن است.
فريمن در ادامه گزارش خود مينويسد: مشكلات زيادي درباره حمله به ايران وجود دارد و يكي از مهمترين اين مشكلات، عدم اطلاع كافي از وسعت و ميزان فعاليت هستهاي ايران و غني سازي اورانيوم است و از سوي ديگر، پراكندگي تأسيسات هستهاي و همچنين استحكامات زيربناهاي هستهاي از موضوعاتي است كه سبب ميشود نظريه حمله به ايران با ترديدهاي بسيار جدي روبرو شود.
وي همچنين مينويسد: اگر چه مردم ايران نسبت به بعضي از سياستهاي دولت انتقاد دارند، لكن با توجه به تجارب گذشته و تنوع اقوام ايراني، جنگ تمام عيار حتي در صورت شكست كامل ايران و يا اشغال اين كشور، سبب اتحاد و انسجام اقوام ايراني پشت سر نظام و دولت خواهد شد كه در جنگ 8 ساله ايرا و عراق شاهد آن بودهايم.
كنت فريمن در قسمت ديگري از گزارش خود مي افزايد: موافقان حمله به ايران بايد عواقب حمله به ايران را در نظر بگيرند، اگر فرض كنيم با توانايي و پيروزي كامل بتوانيم تأسيسات هستهاي ايران مورد هدف قرار دهيم، تا چه حد ميتوانيم ايران را از دستيابي به سلاح هستهاي دور كنيم، يكسال يا بيشتر؟ آيا با توجه به نفوذ ايران در منطقه به خصوص در لبنان، فلسطين، عراق و خليج فارس، فكري براي ترافيك هوايي و يا توقف معاملات دريايي توسط ايران كردهايم؟
وي در انتهاي گزارش خود با پيشنهاد روش تحريم و ديپلماسي به جاي حمله به ايران مينويسد: مدافعان و موافقان حمله به ايران ميبايست به جاي افكار پوچ و واهي و سبكسري، به فكر تحريم و ديپلماسي فعال با ايران باشند و حتي اگر بر اساس پيش بيني بسيار بعيد بپذيريم كه ايران به چنين تواني رسيده است، با ديپلماسي مانع از استفاده آن بشوند.