سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
بغداد - ادلب ایستگاه خطوط موازی
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
عراق و سوریه در روزهای گذشته شاهد دو تحول سیاسی و نظامی بودند.
شکلگیری «دولت جدید» در عراق با مشکل مواجه شد و «محمد توفیق علاوی» پس از هفتهها گفتوگو بین جناحهای مختلف عراق از پذیرش مسئولیت کابینه «انصراف» داد و شرایط پیچیدهتر شد.
در سوریه، عملیات نظامی ارتش برای آزادسازی مناطق غرب استان حلب و استان ادلب ادامه پیدا کرد و به آزادسازی چند شهر و دهها روستا منجر شد.
اما همزمان ارتش ترکیه از لاک خود در ادلب خارج شد و به چند مقر نظامی متعلق به ارتش سوریه، ایران و حزبالله حمله کرد و در عینحال سعی نمود با یارگیری از قدرتهای غربی روند آزادسازی مناطق باقیمانده در تصرف گروههای تکفیری-تروریستی را متوقف کند که موفقیتی نداشت، در خصوص این دو تحول گفتنیهایی وجود دارد:
1- تشکیل دولت جدید در عراق تحت تأثیر خودمحوری «محمد توفیق علاوی» به تأخیر افتاد. او اصرار داشت بدون توجه به مجلس و فراکسیونهای آن کابینه را تشکیل دهد و علیرغم آنکه گروههای پارلمانی لیست صد نفرهای را آماده کرده بودند تا او از میان آن22نفر را انتخاب و به پارلمان معرفی نماید، زیر بار نرفت و از آنان پشتیبانی بیقید و شرط از کابینه منتخب خود را مطالبه کرد و طبیعی بود که با مقاومت آنان مواجه شود.
تماسهای علاوی با مقامات آمریکایی و آنچه بین آنان به بیرون درز کرد، بیانگر آن بود که علاوی در یک دستور کار به ایفای نقش میپردازد و شکست او در تشکیل کابینه نشان داد، توافق سفیر آمریکا در عراق و علاوی، قادر به شکلدهی به روند جدید نیست.
آنچه علاوی دنبال میکرد سبب شکافهای بزرگی شد. کردهای عراق که نزدیک به 55 کرسی پارلمان را در اختیار دارند و براساس توافقات قبلی میتوانند سه پست وزارتی از 22 پست هم در کابینه داشته باشند، با هدف دستیابی به سهم جدید، در به بنبست رسیدن علاوی کمک کردند.
آنان به دلیل آنکه پست مهم ریاستجمهوری معادل سه وزارتخانه شناخته میشود، فقط میتوانستند سه کرسی وزارتی داشته باشند. اما با وجود گرفتن قول شش پست وزارتی، فشار خود را روی علاوی برای پذیرش عقبنشینی نیروهای نظامی عراق از کرکوک و سپرده شدن دوباره آن به اقلیم متمرکز کردند و این در حالی بود که سنیها و شیعیان روی این دو موضوع یعنی افزایش سهم وزارتی و سپرده شدن کرکوک به کردها حساسیت داشتند، در نتیجه علاوی نمیتوانست با هر دو خواسته آنان همراه شود.
از سوی دیگر فراکسیون سنی عراق که شش پست از 22 پست وزارتی در کابینه دارد، به موازات فزونخواهی کردها از لزوم در اختیار گرفتن هشت پست وزارتی حرف میزدند و در نهایت به دو گروه موافق علاوی با محوریت صالح مطلک از شخصیتهای انبار و مخالف علاوی با محوریت محمد حلبوسی رئیس پارلمان تقسیم شدند.
بنابراین علاوی نتوانست موافقت بیش از نیمی از نمایندگان سنی را به دست آورد. در این بین شیعیان نیز به دو دسته موافق و مخالف علاوی تقسیم شدند بخش مهمی از موافقین شیعه علاوی با محوریت ابوحسن عامری رئیس فراکسیون البناء البته با رویه علاوی و عدم مشورت او با فراکسیونها در چینش کابینه موافق نبودند اما به خاطر نگرانیهایی که از تأخیر بیشتر در تشکیل دولت جدید داشتند بر رأی دادن به کابینه علاوی تأکید میکردند.
آنان در عین حال یک ملاحظه مهم هم داشتند و آن موفقیت علاوی در جلب رأی اکثریت اعضای دو فراکسیون کرد و سنی بود؛ چرا که کابینه نمیتوانست بدون آن چشمانداز موفقی داشته باشد. مخالفین شیعه علاوی با محوریت نوریالمالکی رئیس«فراکسیون دولت قانون»، کاندیدای نخستوزیری را ضعیف و تنها محصول یکی از فراکسیونها -سائرون- میدانستند و معتقد بودند این کابینه نمیتواند دو مأموریت مهم خود که اجرای مصوبه اخیر پارلمان ناظر به اخراج نظامیان خارجی از عراق و برگزاری انتخابات موفق زودرس است، را به سرانجام مناسب برساند.
علاوی در عین حال نتوانسته بود حتی موافقت ضمنی مرجعیت را به دست آورد. آیتالله سیستانی نامه علاوی که حاوی برنامههای او برای اداره عراق بود را بیآنکه باز کند، پس فرستاد و این به آن معنا بود که علاوی را مناسب این پست نمیداند. از نظر مرجعیت، از آنجا که علاوی مانند نخستوزیران پیشین عراق از دل گروههای موجود و در چارچوب قوانین فعلی بیرون آمده، نمیتواند تحولات مورد نظر را اجرایی کند.
براساس آنچه گفته شد، بنبست فعلی عراق در انتخاب نخستوزیر و کابینه، نیازمند توافق اساسی میان اضلاع مختلف قدرت در عراق است و البته بیش از همه به وحدت نظر اطراف شیعی -که «بیت شیعه» خوانده میشود- وابسته است.
تجربه محمد توفیق علاوی بیانگر آن است که نه دخالت آمریکا و... و نه تکیه صرف بر غیرحزبی بودن وزرا میتواند موجب شکلگیری دولت جدید و در نتیجه انتخابات جدید باشد. بخشهای مختلف عراقی اگر به نسخه واحدی نرسند، خطرات زیادی جمع آنان و منافع عراق را تهدید خواهد کرد.
روند فاصلهگیری احزاب کردی از بغداد، اگر متوقف نشود میتواند به درگیریهای جدید منجر شود و این درگیری با تحریک عربستان، امارات و آمریکا میتواند بخش غربی عراق را نیز درگیر کند. از سوی دیگر عدم همدلی بخشهای اثرگذار شیعه میتواند استانهای مرکزی و جنوبی را درگیر آشوب نماید.
یکی از این گروهها طی پنج ماه گذشته، شیعیان را با هزینههای زیادی مواجه کرد. البته در عین حال تجربه حدود 16 سال اخیر بیانگر آن است که رهبران عراق در نهایت به راهحلی میانه میرسند و به آشوبطلبان و دستهای خیانتکار پشت پرده، اجازه جولان نخواهند داد.
2- اقدام ترکیه در هدف قراردادن نیروهای ارتش سوریه و یک مقر ایرانی و یک مقر متعلق به حزبالله لبنان که به شهادت تعدادی از رزمندگان اسلام منجر شد، بیش از همه، اهداف ترکیه را در معرض آسیب قرار میدهد چرا که اردوغان نه میتواند روی حمایت عملی اروپا -ناتو- و آمریکا حساب باز کند و نه چتر حمایتی او بر فراز تروریستهای تکفیری در ادلب میتواند مؤثر واقع شود.
اردوغان البته سعی کرد با تهدید به بازکردن مرزهای شمالی ترکیه، ناتو را وادار به کنش نظامی علیه سوریه کند اما فرماندهی ناتو که به خوبی میداند قادر به پیاده کردن نیرو در روی زمین سوریه نیست و از بمبارانهای هوایی هم کاری برنمیآید و حتی میتواند به واکنش مستقیم روسیه و ایران هم منجر شود، به بیش از حمایت رسانهای از ابتکار ترکیه -مبنی بر برقراری آتشبس در ادلب- دست نزد. آمریکاییها هم به دلیل وقوف به شرایط شکننده حدود 1000 نیرویی که در بخشهای شرقی سوریه دارند، به حمایت سیاسی از ارتش ترکیه بسنده کردند.
از سوی دیگر اصولاً ترکیه در این صحنه دچار ضعف حقوقی و اخلاقی است. اردوغان به طور ضمنی گفته است که ماندن نیروهای نظامی ترکیه در خاک سوریه، حق آنکارا است و منظور او مباحثاتی است که پس از پایان جنگ جهانی اول در «لوزان» سوئیس بین فاتحان جنگ پیرامون قلمرو ترکیه جریان داشته و البته به توافق هم منتهی نشده است.
او مدعی است ادلب و بخشهای دیگری از شمال سوریه متعلق به ترکیه است و این در حالی است که نزدیک به 100 سال از جنگ جهانی اول و تقسیم میراث عثمانی گذشته و پس از جنگ جهانی دوم هم تنظیمات جدیدی صورت گرفته است. اردوغان از نظر اخلاقی هم منطق ضعیفی دارد.
کشور ترکیه هماینک در کنار تروریستهایی است که هیچ کس در ماهیت غیرقانونی آنان تردید ندارد و حتی شورای امنیت سازمان ملل بر تروریست بودن آنان تأکید دارد و خود او در جریان اجلاسهای «آستانه» و «سوچی» بر غیرقابل مذاکره بودن تروریستهای اصلی مستقر در ادلب صحه گذاشته است.
هیچ قانونی هم وجود ندارد که حقانیت عملیات ارتش سوریه در ادلب و غرب حلب که بخشهای قطعی خاک سوریه هستند را مورد تردید قرار دهد. اردوغان در جریان آخرین مذاکرات آستانه یعنی حدود یک سال پیش فرصت داشته تا به آزادسازی بدون درگیری ادلب و تحویل آن به دولت سوریه کمک کند و حال علیرغم مسئولیتی که برعهده گرفته و در بالاترین سطح پای آن را امضا کرده است، به مقابله با ارتش سوریه و در واقع به دفاع نظامی از تروریستهای جبههالنصره و تحریرالشام روی آورده و توقع دارد با گرفتن آرایش نظامی، سوریه، روسیه و ایران وادار به پذیرش برنامههای جاهطلبانه او شوند.
در این میان روسیه با قاطعیت از حق عملیات ارتش سوریه در غرب حلب و استان ادلب حمایت کرده است. هر چند این حمایت جنبه نظامی نداشته است. ایران نیز اگرچه آسیبهایی از ناحیه حمله ارتش ترکیه متحمل شده است، اما از حق ارتش سوریه در مقابله با بقایای تروریستهای النصره در شمال سوریه حمایت میکند.
ایران علاقهای به درگیری با ترکیه ندارد و نمیخواهد روابط دوستانه با آنکارا را دستخوش تغییر کند و بر این اساس حتی به حمله اخیر ترکیه پاسخ نداده است؛ اما مسلماً ایران در ادامه نمیتواند تهدیدات علیه نیروهای خود را نادیده بگیرد. بر این اساس فرماندهی نظامی ایران در سوریه با صدور بیانیهای به فرماندهی ارتش ترکیه در خاک سوریه هشدار داد.
ترکیه با پشت کردن به مذاکرات آستانه و سوچی نمیتواند ایران، روسیه و سوریه را وادار به پذیرش روند جدید کند. چرا که این روند متضمن ادامه حضور و حیات تروریسم در خاک سوریه است و رها کردن مبارزه با تروریسم در ایستگاه پایانی میتواند روند را به ضرر امنیت منطقه برگرداند و بار دیگر سوریه، عراق و لبنان را دستخوش تهدیدات گروههای وابسته تکفیری کند و در واقع دستاوردهای حدود 8 سال مجاهدت سخت را در معرض خطر قرار دهد و این در حالی است که هماینک ارتش سوریه برای آزادسازی مناطق باقیمانده نیازی به حمایت هم ندارد و خود میتواند تمامیت ارضی سوریه را برگرداند. کما اینکه در هفتههای اخیر با عملیات مداوم در غرب حلب و استان ادلب به این مهم دست یافته است.
پیامی که باید دریافت شود
در سرمقاله ایران آمده است:
اپیدمی کرونا از یک جهت اثر تعیینکنندهای در فضای فکری و رفتاری جامعه برجا گذاشته است. هر کس با فرهنگ دینی و اسلامی آشنا باشد میداند که دعا نقش مهمی در رفتارهای دینی دارد. دعا اختصاصی به اسلام ندارد، تقریباً میتوان گفت که در همه ادیان بویژه ادیان توحیدی مشترک است و یکی از مناسک جمعی و فردی مهم محسوب میشود. ولی آنچه در موضوع دعا روشن و طبیعی بود، وجه معنوی و اثرات فردی و جمعی است که بر پیروان و دعاکنندگان میگذارد و این اثرات جایگزین اقدامات مادی بشر محسوب نمیشوند.
در حقیقت همه کسانی که به پزشک مراجعه میکنند نیز پشت اتاق عمل دست به دعا برمیدارند، در عین حال که به بهترین پزشکان نیز مراجعه میکنند. حتی پزشکانی که لزوماً گرایشهای دینی ندارند. برخی از مؤمنان به کشورهای غیراسلامی میروند تا درمان شوند، و این ربطی به بیاعتقادی آنان به اثر دعا ندارد. اثری که آرامبخش است و از نظر روحی و روانی بسیار مهم است.
در اندیشه دینی واضح است که انجام امور از طریق اسباب آن انجام میشود و اسلام و فرهنگ شیعی بر این مسأله تأکید دارد و از همه مهمتر اینکه سنت پیامبر(ص) و سیره ائمه (ع) و رفتار علمای اسلامی همواره بر همین شکل بوده است. آنان که درک دقیقتری از خداوند دارند و ارتباط بهتری برقرار میکنند، هیچگاه خود را بینیاز از درمان به طریق شیوههای مادی که مخلوق خداست ندانستند.
آنچه در این میان مهم است، نگاه رسمی حکومت در بیان مقام معظم رهبری بود. روزهای اول که مقاومت میشد، ایشان بلافاصله در یک پیام تلویزیونی از پزشکان و پرستاران و کادرهای درمانی و بهداشتی تشکر کردند که معنای آن روشن بود.
ولی ظاهراً قشریون یا نخواستند یا نتوانستند این پیام را درک کنند. لذا ایشان دوباره با صراحت بر وجه مواجهه علمی و منطقی بر پیشگیری و درمان این بیماری تأکید کردند و گفتند: «از توصیهها و دستورالعملهای مسئولان در خصوص پیشگیری و جلوگیری از آلودگی نباید تخطی شود؛ چرا که خداوند ما را موظف کرده است در قبال سلامت خود و دیگران احساس مسئولیت کنیم، بنابراین هر چه به سلامت جامعه و جلوگیری از شیوع این بیماری [ویروس کرونا] کمک کند، حسنه و هر چه به شیوع آن کمک کند، سیئه است.»
امید است که این سخنان اتمام حجتی باشد بر تعداد افراد اندکی که میکوشند با تمسک به این ذهنیتهای ناروا در برابر اقدامات بهداشتی و درمانی حکومت مقاومت کنند و آنها را برخلاف دین و با هدف گرفتن دین مردم! معرفی کنند. روزهای آینده نشان خواهد داد که آنان چقدر این پیام را گرفتهاند و به آن ملتزم هستند.
نژادپرستی برنده سومین انتخابات اسرائیل
محمد محسن فایضی در خراسان نوشت:
انتخابات در سرزمینهای اشغالی برای بار سوم در یک سال گذشته 12 اسفندماه برگزار شد. این انتخابات با حاشیههای کرونایی هم همراه بود و بیش از گذشته مورد توجه رسانههای داخلی و خارجی قرارگرفته بود.
هرچند نظرسنجیهای پیش از روز رأیگیری از عدمتغییر آرا و کرسی احزاب و درنتیجه تداوم بحران و بنبست سیاسی برای تشکیل دولت خبر میداد اما نتایج اعلام شده(تا عصر سهشنبه) متفاوت از پیشبینیها بود.
اگر چه نتایج رسمی از افزایش کرسی راستگرایان خبر میدهد اما باز هم براساس آرای منتشر شده، نتانیاهو که خود سرلیستی حزب لیکود را بر عهده دارد با ائتلاف احزاب راستگرایی چون شاص، یهودیت متحد توراه و یمینا نمیتواند اکثریت کنست را یعنی بیش از 60 کرسی از 120 صندلی را در اختیار بگیرد و دولت را تشکیل دهد.
راستگرایان حامی نخستوزیری نتانیاهو تنها موفق به کسب 59 کرسی شدند و اگر لیبرمن رهبر حزب اسرائیل بیتنا همان سیاست انتخابات پیشین را ادامه دهد و با نتانیاهو ائتلاف نکند، بن بست سیاسی همچنان ادامه دارد.ضمن آن که اختلاف حزب لیکود با 36 کرسی از رقیب اول خود یعنی حزب آبی-سفید به رهبری گانتز که تنها 32 کرسی را کسب کرد از دیگر حاشیههای جالب توجه این انتخابات بود.
این در حالی است که در انتخابات سپتامبر(شهریور98) حزب آبی - سفید و رقیب نتانیاهو با 33 کرسی یک کرسی بیشتر از لیکود کسب کرده بود. این کاهش رأی یک شکست برای جریان چپ اسرائیل بود.
بنی گانتز رهبر حزب آبی - سفید در جمع هواداران گفت: من هم همانند همه شما در این احساس ناامیدی شریک هستم. این نتیجهای که انتظارش را داشتیم نبود.با نگاه به آمار میتوان از تداوم بنبست سیاسی سخن گفت.
حتی اگر اعراب با گانتز و جریان چپ هم ائتلاف کنند آنان موفق به شکست نتانیاهو نخواهند بود و باز هم مانند دیگر انتخابات کلید سرنوشتساز در دست لیبرمن است. لیبرمن حاضر به ائتلاف با نتانیاهو خواهد شد؟ اتفاقی که از ائتلاف وی با اعراب و چپها روی کاغذ و براساس منطق هویتی حزب اسرائیل بیتنا منطقیتر است.
افزایش 4 کرسی از سوی نتانیاهو خود یک پیروزی بزرگ است. لذا نتانیاهو همچنان بر مدار پیروزی و احساس موفقیت سوار است زیرا رقیبانش بار دیگر در شکست وی و سرنگون کردنش از منصب نخستوزیری بعد از15 ماه بن بست ناکام ماندهاند.
سخنان بامداد دیروز بنیامین نتانیاهو در جمع حامیان حزب لیکود نشان میدهد که وی از نتیجه انتخابات راضی است: «امشب، شب پیروزی باشکوهی است. بسیار سپاسگزارم...در همه پویش های انتخاباتیام درباره آن چه که قصد انجامش را دارم، صحبت کرده ام: اعمال حاکمیت بر دره اردن، یهودا و شمرون، نابودی تهدید ایران، ایجاد اتحاد دفاعی تاریخی با ایالات متحده آمریکا، برقراری روابط صلح آمیز با کشورهای پیشروی عرب و مسلمان و اصلاحات عظیم اقتصادی و فرهنگی.»در صورتی که بن بست سیاسی باز هم تداوم یابد تا برگزاری انتخابات چهارم، نتانیاهو شش ماه فرصت دارد به سیاستهای صهیونیستی خود در منطقه و اجرایی شدن معامله قرن ادامه دهد.
این فرصت پیش روی نتانیاهو همراهی و حمایت جامعه تندروی اسرائیل را با خود به همراه دارد، جامعه نژادپرستی که در دهه گذشته نتانیاهو را در عرصه قدرت همراهی و حمایت کرده است. انتخابات اسرائیل در کنار آن که شکاف جدی اجتماعی را نمایان میکند وزن جریان تندرو و نژادپرست حامی اقدامات اخیر نتانیاهو در فلسطین و منطقه را هم عیان کرده است.
همدلی برای کاهش آسیبهای اقتصادی کرونا
یحیی آل اسحاق در آرمان نوشت:
قطعا حادثهای که پیش آمده تنها مربوط به کشور ما نیست و حدود 60 کشور درگیر آن هستند و کمکم قریب به اتفاق کشورهای جهان را درگیر خود خواهد کرد و در حوزههای مختلف از جمله اقتصاد و کسب و کار نیز اثرگذار است.
در حوزههای بین المللی بعضا حتی تغییر بلوکها انتظار میرود. مثلا جایگاه چین با ضربهای که خورده، حالت شتابنده اقتصاد را کند کرده است. قدر مسلم اینکه به اقتصاد جهانی ضربههای چند هزار میلیاردی وارد میآید و از جمله به کشور ما. بنابراین امر غیرمترقبهای نیست که بگوییم آسیبهایی به اقتصاد کشورها میخورد که در رابطه با کشورمان در چند حوزه قابل بررسی است. یک بحث، روابط بین الملل، روابط منطقهای، واردات، صادرات و گردشگری ماست.
یکسری هم مربوط به روابط داخلی اقتصادی است. وضعیت تعاملات مردم با همدیگر، معیشت، نرخ ارز و تعهداتی که نسبت به همدیگر و نسبت به بانکها دارند. همچنین درحوزههای تولید و اشتغال ممکن است نقشهای متعددی داشته باشد.
مخصوصا در حوزه داخلی چون با شب عید همزمان شده، معمولا یک ماه مانده به پایان سال آخرین حلقه از حلقههای فعالان اقتصادی که کسبه جزء هستند، کسانی که مستقیما با مردم برای خرید و فروش کالا در ارتباطند، بیشتر نگرانند و علی القاعده فضایی که در مسائل بهداشتی پیش آمده، مردم را نسبت به تقاضاهای شب عید کندتر کرده و در مقابل ممکن است تعهدات و سررسید چکهایشان با مشکل مواجه شود.
مدیریت در حوزه اقتصادی در وهله اول، شناخت فضای موجود در حوزههای اقتصاد است و نقاط آسیب و زنجیرههایی که اولویتهای بیشتری دارند. اولین بحث اینکه سیاستگذاری و اجرا و مدیریت عمدتا باید از سمت دولت آغاز شود. چون قسمتی از این کار به نظام بانکی کشور برمیگردد و تعهداتی که مردم نسبت به بانکها دارند. طی تصمیمی که دولت گرفته، قرار است شورای پول و اعتبار نیز تصمیم نهایی را اتخاذ کرده و مهلتی برای کسانی که به بانکها تعهداتی دارند در نظر بگیرند تا مردم در این زمینه آرامش یابند.
اگر این کار سامان پیدا کند از مردم هم میشود تقاضا کرد تا از اتحادیهها، اتاقهای بازرگانی پیگیری کنند تا نسبت به تعهدات همدیگر تمهیداتی داشته باشند. یعنی همه نسبت به همدیگر، طلبکارها نسبت به بدهکارها و مستاجرین نسبت به موجرین دو، سه ماهی مهلت دهند تا این نگرانی برطرف شود. نکته دوم در رابطه با مسائل مربوط به پرداختهای مالیاتی و بیمه است که به نحوی از انحاء مردم به نظام بدهکارند.
پرداخت به شهرداریها و نهادهایی که به نحوی از مردم طلبکار هستند دو، سه ماهی به تعویق بیفتد. سازمان مالیاتی، بیمهها، شهرداری، عوارض، گمرکات و همه آنها که از مردم مطالبه دارند به مردم فشار نیاورند که بدهیهایشان را بپردازند. نکته بعد برخورد با سوءاستفاده کنندگان است که متاسفانه یک عده در شرایطی که زندگی و جان مردم در خطر است و همه دارند ایثار و گذشت میکنند و خودشان را به خطر میاندازند تا جامعه سالم بماند، دست به احتکار میزنند که برخورد با این دسته قاطعانه باید انجام شود.
نکته دیگر تامین نیازهای مواد اولیه واحدهاست. در صورت امکان ارز 4200 تومانی به منظور رفع نیازهای پزشکی اختصاص داده شود. الان تعدادی از واردکنندگان در نظام توزیع مشکل دارند و اگر در اختیار نهادی مثل اتاق بازرگانی یا اتحادیهها قرار گیرد تا ماسک و شویندهها تحت نظامات کنترل شده قابل پیگیری باشد، زودتر توزیع میشود. برای مواد اولیه واحدهای تولیدی نیز میتوان شیوه بدون انتقال ارز را در نظر گرفت.
خوشبختانه تقریبا تعرفههای شویندهها صفر شده ولی برای مواد اولیه در تعرفهها و مهمتر از همه بدون انتقال ارز را در نظر بگیرند. تمهید اصلی در رابطه با تامین مواد اولیه واحدها از ارز حاصل از صادرات یا صادرات در مقابل واردات، تهاتر و راههای متعددی که برای نظام بانکی شناخته شده هستند. منتها هدف تامین مواد اولیه واحدها از راههای متعددی که هست. در رابطه با مواد پزشکی هم یکسری از خیرین ایرانی خارج از کشور آمادگی دارند لذا باید زمینه کار خیرین ایرانی خارج از کشور فراهم شود.
واحدهایی که هم از نظر تامین مواد اولیه مشکل دارند و هم از نظر تامین قطعات و بازار و تعهدات باید در اولویت توجه نظامات تصمیم گیری و تصمیم سازی قرار گیرند. فراموش نکنیم که این حوادث گذراست. کسبه جزء هم باید بدانند بالاخره اینطور نیست که بازار کاملا از بین رفته باشد. اگر کمی تب فضای بهداشتی آرام بگیرد، نیازهای جا مانده سال هنوز زنده است و سامان پیدا میکند.
برخلاف ادعا
وحید حاجیپور در جوان نوشت:
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: شما برای چه چیزی مینویسید استاد؟ پاسخ شنید برای یکلقمهنان. نویسنده جوان هم پاسخ داد متأسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم. برنارد شاو هم به این جمله بسنده کرد: عیبی ندارد، هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم. این حکایت، شبیه آن چیزی است که زنگنه درباره پژوهش در پیشگرفتهاست؛ ادعاهای بسیار بزرگ که تنها و تنها در قامت کلمات باقی ماندهاست.
در کنار ویژگیهای خاص ژنرال در مدیریت صنعت نفت، یکی از بارزترین آنها «دست به حذف» و انحلالی است که به بخش مهمی از رفتار مدیریتی تبدیلشده است؛ هر آنچه ژنرال نپسندد حذف میشود ولو آنکه خودش سالها بعد منتقدش شود.
مثلاً وی در دهه ۷۰ آموزشگاههای فنی را تعطیل کرد و به سراغ تأسیس دانشکدههای نفت در دانشگاههای کشور رفت به این بهانه که صنعت نفت، تکنیسین نمیخواهد بلکه به نیروی تحصیلکرده دانشگاهی نیاز دارد، اما خودش در دور جدید وزارتش از کمبود تکنیسین گله کرد و گفت صنعت نفت فارغالتحصیل دانشگاهی نمیخواهد، این صنعت به تکنیسین نیاز فراوان دارد، در حالیکه فراموش میکرد وضعیت امروز منابع انسانی و نیروها، حاصل همان تفکر انحلالی است.
نکته جالب در تصمیمات مدیریتی مقام عالی وزارت آن است که درباره هرچه ادعا میکند، عملکردی زیر صفر از خود بهجای میگذارد. پژوهش یکی از همان بخشهایی است که زنگنه بر آن تأکید دارد، اما در عمل، کاملاً در تضاد با پژوهش حرکت میکند.
در مهر سال جاری وی بهصورت رسمی و البته زیرکانه به سمت انحلال سه نهاد پژوهشی قدم برداشت. او قصد دارد دانشگاه نفت، پژوهشگاه صنعت نفت و مؤسسه مطالعات بینالمللی انرژی را حذف کرده تا با خیال راحت به سمت پیادهسازی ایدههای خطرناک خود گام بردارد آن هم در سال پایانی صدارتش.
او از کارکنان این نهادها خواسته است اگر نمیخواهند زیر نظر وزارت علوم باشند به سایر بخشهای صنعت نفت نقلمکان کنند؛ این به معنای تهیکردن این نهادها از افرادی است که سالهاست کارشان پژوهش است تا با خیالی آسوده، این سه نهاد را از بین ببرد. زنگنه در اولین روز هفته پژوهش به پژوهشگاه صنعت نفت رفت و با حمله به نیروهای این نهاد گفت: «من از کارمندی که ساعت ۸ تا ۴ بعدازظهر میآید، توقع پژوهش ندارم و از او پژوهش درنمیآید».
البته این گفته وزیر نفت، از همان دیدگاهی نشئت میگیرد که بر پایه آن نیمی از کارکنان صنعت نفت را زائد خواند؛ با این وجود و با توجه به تأکید وی بر کار پژوهش سؤال اساسی آنجاست که طی شش سال اخیر نهادهای پژوهشی نفت در دستان چه کسانی بودهاست؟ به پژوهشگاه میپردازیم، وقتی زنگنه سال ۹۲ به وزارت نفت آمد، حمیدرضا کاتوزیان را که کاملاً یک چهره سیاسی و غیرنفتی است، به سمت ریاست این پژوهشگاه منصوب کرد. این نماینده سابق مجلس، با خیالی راحت پژوهشگاه را تبدیل به محل استراحتش کرد و در سلسله اقدامات سؤالبرانگیزش، ریشه پژوهشگاه را خشکاند.
کاتوزیان هر ۱۳ روز یکبار حکم انتصاب و برکناری صادر میکرد و در همان دوران، تنها کارایی پژوهشگاه اختصاص زمین چمنش به تمرینات تیم ملی فوتبال و میزبانی از همایشها و هماندیشیها بود. کاتوزیان چهار سال را اینگونه با پژوهشگاه سپری کرد و وقتی عمر مدیریتش به سرآمد، چهره سیاسی دیگر جایگزین وی شد.
جعفر توفیقی، وزیر اسبق علوم با پیشنهاد زنگنه مدیریت پژوهشگاه را در دست گرفت که در این دوره هم اتفاق خاصی رخ نداد تا طی این شش سال پژوهشگاه صنعت نفت به اضمحلال نزدیک شود. حتی اگر قبول داشته باشیم، پژوهشگاه ثمرهای برای نفت ندارد عامل آن چه بودهاست؟ در سال ۹۲ همان نیروهایی مشغول به فعالیت بودند که در دولت گذشته نیز بر سر کار بودند و در همان مدت اقدامات ارزشمند بسیاری انجام شد، ولی ازآنجا که زنگنه مدل فکری خود را دارد، همهچیز را ویران کرد.
زنگنه پس از نابودی دانشگاه صنعت نفت و آموزشگاههای فنی، به سراغ نخستین پژوهشگاه کشور با ۶۰ سال سابقه رفتهاست؛ دلسوزان این اقدام زنگنه را برخلاف منافع کشور میدانند، اما او علاقه ویژهای دارد تا پیش از پایان وزارتش، چند نهاد باقیمانده را نیز معدوم کند و البته خود را شخصیتی بداند که حداقل ۱۰ سال جلوتر از زمانش ایستادهاست.
او بر پژوهش تأکید دارد، اما کلیدداران پژوهش را از دوستان سیاسی و محفلی خود انتخاب میکند؛ کاتوزیان و توفیقی و بیطرف همه و همه از افرادی هستند که پژوهش را به نازلترین سطح خود رساندند و حالا که عمق ضربات آنها مشخصشدهاست، ژنرال مشکل را جای دیگری میداند و میگوید پژوهشگاه و دانشگاه و مؤسسه مطالعات باید منحل شوند.
به همین راحتی! مشکل امروز نفت، عدمکارایی پژوهش نیست، چالش اساسی آنجاست که کسی از پژوهش میگوید و دنبال افزایش راندمان امور پژوهشی است که تنها ایدهاش برای تحققش، سخنرانی و ادعاهایی است که خودش مانع تحققشاست!
اپیدمی منفیبافی
ژوبین صفاری در ابتکار نوشت:
بارها شده در محافل و شبکههای اجتماعی، رفتار اجتماعی مردم کشورهای توسعهیافتهای مانند ژاپن، آمریکا یا کشورهای اروپایی را به عنوان رفتاری متمدن مثال زدهایم و در مقابل به رفتار و فرهنگ خودمان بهخصوص در حوادث و یا بحرانها تاختهایم.
هرچند در یک مقیاس کلی باید اعتراف کرد که به لحاظ فرهنگ اجتماعی ایران هنوز عقبماندگیهایی دارد، اما درعینحال میتوان مثالهای نقضی هم در پیشرفت فرهنگ اجتماعی کشور نسبت به گذشته آورد. شاید کرونا را بتوان یک محک جدی برای نقض رفتار متمدنانه در همان کشورهای توسعهیافته دانست.
آنجا که با انتشار خبر ویروس کرونا در آمریکا و کانادا نیز ماسک و ژل ضدعفونیکننده کمیاب میشود و در اقدامی بیسابقه تمام فروشگاههای موادغذایی آمریکا و ایتالیا از ترس بیماری خالی میشود و یا در ژاپن ویدئویی منتشر میشود که 4 نفر بر سر ماسک، همدیگر را کتک میزنند و همینطور در کرهجنوبی صفهای طولانی برای ماسک ایجاد میشود.
این مسائل اما نشان میدهد که رفتارهای انسانی در همهجای دنیا کموبیش در مواقع مواجهه با بحرانهای حساس شبیه هستند، اما در این بین هنوز هم در شبکههای اجتماعی گاه با شدیدترین لحنها به فرهنگ خود میتازیم.
هرچند بر کسی پوشیده نیست که ریختن ماسک و دستکش در خیابان یک ناهنجاری فرهنگی است که باید درباره آن آموزش داده شود، اما آیا این یک اپیدمی رایج است؟ سوال اینجاست که چرا تا این حد مردم ایران به سرزنش خود برمیآیند بیآنکه در کنار همه این ناهنجاریها بسیاری از لحظات امیدبخش از رفتارهای زیبای انسانی هم دیده میشود.
نکته قابل توجه این است که حتی در شرایطی که نمونههای خارجی ناهنجاریها دیده میشود و یا حتی اقدامی مثبت از سوی فردی، مسئولی و یا جمعی صورت میگیرد؛ عموماً واکنشها به آن منفی است. به بیان دیگر، جامعه ایران دچار نوعی از منفیبافی شده است که حتی اگر به او راستش را هم بگویید او فکر میکند حتماً کاسهای زیر نیمکاسه وجود دارد.
این بیاعتمادی به خود و جامعه هرچند قدمت چند دههای دارد، اما به واقع طی سالهای گذشته شدت بیشتری گرفته است. چرا که در روانشناسی رابطه مستقیم بین افسردگی، ناامیدی به آینده و البته منفیبافی وجود دارد و این شدت گرفتن منفیبافیها ناشی از افسردهترشدن روان جمعی است که سیاستگذاران همواره به آن دامن زدهاند.
اما در این شرایط که به تجربه نمیتوان چندان حسابی روی تغییر رفتار سیاستگذاران باز کرد، شاید باید گفت که این طبقه روشنفکر و البته آگاه جامعه از این اختلال جمعی است که میتواند به کمک جامعه خودسرزنشگر بیاید. طبقهای که البته گاه متاسفانه خود به این اپیدمی دچار شده است.
اما به راستی باید به جامعه نشان داد که حتی در سختترین شرایط مانند امروز، قرار نیست همهچیز را فاجعهبار محض و یا همهچیز را عالی دید. واقعیت آن است که تنها ذهنهای آرام و منطقمحور هستند که میتوانند بین سیاهی و سفیدی مطلق، خاکستری ببینند و البته در شرایط بحرانی زیباییها را برای حال خوب جمعی برجستهتر کنند.
این روزها چالشهای شادیبخش پرستاران و پزشکان و یا کنشهایی مشابه آن همان زیباییهایی است که اگر با واکنش سرکوبی روبهرو نشود، میتواند در این روزهای هراس و سختی به کمک روان جمعی بیاید.
باید پذیرفت جامعه ایرانی، به واسطه بسیاری از سیاستهای سختگیرانه، غمگین و افسرده و منفیباف شده است. او حتی به مثبتترین اتفاقات با دیده تردید مینگرد، رفتاری که حالا باید خودمان با خودمان آن را اصلاح کنیم.