گفت: چه خبر؟!
گفتم: يكي از مدعيان اصلاحات كه به انگليس پناهنده شده است مي گويد؛ اگر در ايران مانده بودم، بعيد نبود كه در انتخابات شركت كنم.
گفت: خب! چطوري؟!
گفتم: ايشان مي گويد؛ البته مي دانم كه شوراي نگهبان صلاحيت مرا تاييد نمي كرد.
گفت: حرف حساب زده! فهميده حقشه كه رد صلاحيت بشه!
گفتم: چه عرض كنم؟! يك جوجه تيغي گوشه اي نشسته و زار زار گريه مي كرد. پرسيدند چيه؟ چته؟! گفت؛ هيچكس حاضر نيست منو بغل كنه!
نظر شما
نظرات
- انتشار یافته: 2
- در انتظار بررسی: 0
- غیر قابل انتشار: 0
-
محسن ۰۷:۵۶ - ۱۳۹۰/۱۲/۰۸0 0هر هر هر بامزه. مشرق قبلا با نمک تر بودی!!!!
-
۰۸:۰۴ - ۱۳۹۰/۱۲/۰۸0 0دارم از شدت خنده دار بودن مطلبتون اشک می ریزم!!!