در دهه پایانی حکومت وی که توقع می‌رفت درآمدهای فراوان نفتی موجب رشد و توسعه صنعتی و رفاه عمومی مردم شود، موجب وابستگی صنعت ایران به شرکت‌های چند ملیتی و افول وضعیت رفاه عمومی و معیشت اقتصادی مردم گردید.

سرویس تاریخ مشرق - مناسب بودن وضع معیشت و رفاه اقتصادی مردم ایران در عصر پهلوی، توصیفی است که از سوی خاندان پهلوی و طرفداران آن رژیم و بعضا جاهلان بی غرض، در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار تکرار شده، به نحوی که در ذهن برخی به صورت واقعیت مسلم تاریخی درآمده است. در این یادداشت تلاش داریم تا واقعیت را منصفانه و مستدل و بر اساس آمارهای اقتصادی و گفته ی شاهدان و حاضران آن دوره، به مخاطب عرضه کنیم.

در اینکه وضعیت معیشت و رفاه مردم در دهه‌های اول و دوم حکومت محمدرضا پهلوی به شدت وخیم بوده است، کسی تردیدی ندارد. اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دولت هویدا، در توصیف اوضاع اقتصادی مردم در اواخر دهة اول حکومت محمدرضا، می گوید:

«در سال1329، وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی نانی و قحطی در عذاب بودند. هر روز صبح که ما از خواب بیدار می شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران، اغلب بچه‌ها، شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند، چون به مالاریا مبتلا بودند. در کرمان و بندرعباس، کیفیت آب اینقدر بد بود که مردم به بیماری به نام پیوک مبتلا بودند.»[1]

این اوضاع وخیم در دهة دوم حکومت محمدرضا هم ادامه دارد تا جایی که فریدون هویدا می نویسد:

«علی رغم برکناری زاهدی، اوضاع اقتصادی کشور روز به روز بدتر می‌شد. گرچه که بعد از سقوط مصدق، بهره‌برداری از نفت ایران را کنسرسیومی متشکل از کمپانی‌های غربی به عهده گرفت و درآمد ایران هم از بابت فروش نفت (به صورت دریافت %50 سود)، به مراتب بیشتر از گذشته شد؛ ولی به خاطر فساد گسترده و عدم کارایی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر می‌رفت و یک بار دیگر، ایران در معرض تهدید و ورشکستگی قرار گرفته بود.»[2]

چنانکه عرض شد، کمتر کسی است که در وخامت اوضاع اقتصادی در دهه‌های نخستین حکومت محمدرضاپهلوی، تردید داشته باشد، اما اصل بحث از دهة 40 و با طرح «انقلاب سفید» شاه شروع شد که انتظار می‌رفت با انجام اصلاحات اقتصادی، این وضع اسف‌بار پایان گیرد. حال سوال این است که اولا چرا این اصلاحات در آن دوره در دستور کار قرار گرفت و ثانیا نتیجة آن چه شد؟ آیا انقلاب سفید موجب پیشرفت و توسعة اقتصادی و رفاه بیشتر مردم ایران گردید یا اینکه اتفاق دیگری رخ داد؟ در اینجا درصدد بیان علت اجرای انقلاب سفید و اصلاحات ارضی و واکنش های علما و مردم نسبت به آن نیستم، بلکه تنها می خواهیم ببینیم، این برنامه که محمدرضاشاه مدعی بود با اجرای آن، عدالت بین کشاورزان برقرار گشته و حقوق آنها به درستی استیفا خواهد شد، چقدر توانست به واقعیت بپیوندد!

اصلاحات ارضی چگونه باعث از بین رفتن خودکفایی در کشاورزی شد؟

اجرای اصلاحات ارضی به عنوان قدم نخستین در تحقق«انقلاب سفید» به شمار می آمد که بی شک اجرای این اصل منشأ تحولات متفاوتی در حوزه های اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی در جامعه ایران گردید. در قدم اول قرار شد تا زمینة تبدیل نظام اقتصادی کشور از فئودالیسم به سرمایه‌داری نوین فراهم شود و چون گمان می‌شد که دگرگونی موردنظر صرفا با اجرای برنامه «تقسیم اراضی» حاصل خواهد شد، این مرحله به سرعت پیش رفت ولی به زودی معلوم شد که کشاورزان بعد از خرید زمین‌ها و با دریافت وام از دولت، هرگز نتوانسته‌اند روی پای خود بایستند و کشاورزانی که پیش از این در سلک رعایای مالکین بزرگ بودند، پس از اجرای اصلاحات ارضی، به صورت بردگان یک نظام بروکراسی پیچیده دولتی درآمده بودند.[3]

مهاجرت کشاورزان از روستا به شهر را می‌توان اولین پیامد اصلاحات ارضی به حساب آورد. در پایان مراحل اصلاحات، حدود 5/47 درصد جمعیت روستایی که فاقد نسق بودند، زمین‌دار نشدند و کسانی هم که صاحب نسق بودند نیز زمینشان کفاف زندگی را نمی‌داد و طبق آمار کشاورزانی که قبل از این مشغول کار بر روی زمین‌های زراعی بودند، بعد از اجرای اصلاحات، جزء دهقانان کم زمین یا کارگران بی‌زمین مزدبگیر روستا بودند. نتیجه آنکه عدة زیادی از کشاورزان بیکار شده و برای امرار معاش راهی شهرهای بزرگ شدند. آمار زیر به خوبی وضعیت را ترسیم می کند.[4]

منشی امور بین‌الملل فرح پهلوی در سال‌های پایانی دهه50، وضعیت تهران را اینگونه توصیف می‌کند:

«هجوم روستاییان باعث گسترش حلبی‌آبادهای متعدد در حاشیة شهرها شد و انبوه کارگرانی که در این مناطق فاقد کلیة امکانات، سکنی گزیدند به قدری ناراحت و بی‌تاب بودند که وقتی جرقة انقلاب درخشید همه به انقلاب پیوستند.»[5]

این یک روی سکة اصلاحات ارضی بود که مربوط به دهقانان می‌شد، اما نکتة دیگری نیز وجود دارد که مربوط به زمین‌داران و مالکین می‌شد و آن اینکه مالکین عمدة سابق، قسمت اعظم پول‌هایی را که در جریان اصلاحات ارضی، به عنوان غرامت تقسیم املاکشان گرفته بودند، در امور صنعتی یا بانکداری سرمایه‌گذاری کردند و برخی دیگر نیز در امور تجارتی سودآورتر مثل واردات مواد غذایی و کالاهای لوکس و صنایع مختلف سرمایه‌گذاری کردند. نتیجه آنکه در اوایل دهه50 شمسی که یک دهه از دوران اجرای اصلاحات ارضی می‌گذشت، ایران از یک کشور خودکفا در محصولات کشاورزی، به صورت واردکنندة موادغذایی درآمد و همراه با آن به خاطر راکد ماندن کارهای روستایی، کشاورزان به سرعت جذب مجتمع‌های صنعتی و کارخانجاتی شدند که هرروز در اطراف شهرهای بزرگ مثل قارچ سر در می‌آوردند.[6]

جدول‌های زیر وضعیت کشاورزی دولت پهلوی در سالهای دهة 40 و 50 را به خوبی ترسیم می‌کند:

جدول زیر نیز میزان وابستگی محصولات کشاورزی به بازارجهانی را در دو دوره ی زمانی سالهای41تا43 و 51تا53 بررسی می‌کند که با نگاه اجمالی به این آمارها مشخص می‌شود، اقتصادکشاورزی ما تا چه حدی وابسته به بازارهای جهانی شده و از حالت خودکفایی پیشین خارج شده بود:[7]

لذا در یک نتیجه گیری کلی، حکومت پهلوی که امید خود را به سودآوری تولیدات کشاورزی به کلی از دست داده بود، آینده‌ای برای کشور جز از طریق روآوردن به صنعت و تجارت، در ذهنش متصور نبود. حال سوال اینجاست که آیا حکومت پهلوی توانست در حیطة صنعت و تجارت موجبات پیشرفت و رفاه ملت ایران را فراهم سازد یا اینکه در صنعت هم همان اتفاق افتاد که در کشاورزی!

وضعیت اقتصادی دهه ی پایانی حکومت پهلوی(1350تا 1357)

در اینجا لازم است که ابتدا وضعیت درآمدهای حکومت پهلوی را در این دهه بررسی کرده و سپس با توجه به نسبت درآمدهایی که داشته، نتیجه و عملکرد آن را بسنجیم. زیرا دور از انصاف است که دستاوردهای یک حکومت را بدون توجه به درآمدهای آن مورد تحلیل و نقد و بررسی قرار داد.

درآمدهای سرشار نفتی در سال‌های آخر دوره محمدرضا شاه

با توجه به وقوع جنگ بین اعراب و رژیم صهیونیستی در سال 1973(1352ش)، قیمت نفت به شدت افزایش یافت و از طرفی هم با افت صادرات غیر نفتی به علت سیاست های دهه ی40، روز به روز از میزان صادرات محصولات غیرنفتی کاسته شده و بر صادرات نفت افزوده می شد. جدول زیر به خوبی آمارهای مربوط به میزان صادرات نفت و محصولات غیرنفتی را نشان می‌دهد:

با ملاحظة جدول زیر[8] که آمارهای مربوط به افزایش قیمت نفت در طول سالهای دهه50 هجری شمسی و ماقبل آن را نشان می دهد، خواهید دید که درآمد نفتی شاه از ابتدای دهة 50 یعنی سال1971 تا اواسط این دهه یعنی سال1977 از 1870 میلیون دلار به 20735 میلیون دلار افزایش 11برابری قیمت داشته است که این افزایش قیمت در طول سالیان فروش نفت در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، سابقه نداشته است!

نمودار زیر نیز این افزایش بی‌سابقه قیمت نفت را به نحو دیگری به تصویر کشیده است:[9]

جالب است بدانید که در آن دوره که قیمت نفت به طور سرسام آوری افزایش یافت، کشور ایران بیشترین تولیدات نفتی را نیز در دست خود گرفت و با توجه به روابط حسنه‌ای که شاه با رژیم صهیونیستی داشت، تولیدات نفتی ما نیز از نظر کمیت در صدر قرار گرفت:[10]

توسعة صنعت به نفع کدام سرمایه‌داران

با بررسی تفصیلی درآمدهای نفتی حکومت پهلوی در طی سالهای دهه50، اکنون این سوال پررنگ‌تر از قبل مطرح می‌شود که شاه با این درآمدهای فراوان نفتی چه کرد؟ آیا آن را در جهت افزایش رفاه عمومی و معیشتی مردم به کارگرفت؟ آیا صنعت و کشاورزی را به اوج رساند؟ آیا اقتصاد کشور را از آن وضعیت اسف بار خارج کرد؟ اینها همه سوالاتی است که ما به دنبال پاسخ دادن به آنها هستیم.

ایران در میان مدل‌های موجود برای توسعة صنعتی به دو مدل جایگزینی وارادات و توسعه ی صنایع صادراتی روی آورد. بر اساس الگوی جایگزینی واردات، محصولات وارداتی باید در داخل کشور تولید می شد، گسترش بازار داخلی به تحرک صنایع جایگزین کننده کمک می‌کرد و تمهیدات محدود کنندة واردات –که سیاستی گریزناپذیر بود- مانع ازهم پاشیدگی بازار داخلی محسوب می‌شد. اما این سیاست به تغییر اساسی ساختار صادرات اقتصاد ایران منجر نشد چراکه در ایران صنعت وابسته به بخش صادرکنندة نفت بود و این فروش نفت هم امکان واردات آنچه را که برای جریان صنعتی شدن لازم بود، فراهم می‌آورد.[11] بدین ترتیب فرآیند صنعتی شدن از طریق سیاست جایگزینی واردات در ایران پیامدهای زیر را به دنبال داشت:

1. بخش صنعت به تولید کالاهای مصرفی روی آورد.

2. بخش مربوط به تولید کالاهای مصرفی با دیگر بخش های اقتصاد ارتباط ضعیفی داشت.

3. صنایع جایگزین بیش از پیش به واردات محصولات تمام شده، وابسته می شود.

4. توسعة بخش صنعت، به شدت به بخش نفت وابسته می شود.

الگوی دوم یعنی توسعة صنایع صادراتی در سالهای آغازین دهه50 مورد توجه قرار گرفت. در این میان صنعت فولاد از اهمیت بیشتری برخوردار شد. تاکید این مدل بر صنایع سرمایه ای و صنایع انرژی پایه مثل سیمان و فولاد و پتروشیمی بود. اما با توجه به پیچیدگی این صنایع، ایران روز به روز به کشورهای صاحب تکنولوژی و شرکت های چندملیتی بیشتر وابسته میشد. برای مثال پتروشیمی از یک سو، میزان وابستگی کشور را به کشورهای غربی افزایش می‌داد چراکه آنها فناوری این رشته‌ها را در اختیار داشتند و از سوی دیگر، بازار محصولات پتروشیمی در دست چند شرکت چندملیتی بود و ایران که توانایی رقابت با این کشورها را در دنیا نداشت، مجبور می‌شد با توافق با آنها راهی برای خود در بازارهای جهانی از میان مدارهای بازرگانی این شرکت‌ها بیابد.[12]

بنابراین در مجموع با بررسی این دو الگوی توسعة صنعتی به این نتیجه می‌رسیم که اگرچه رژیم پهلوی در صدد توسعة صنایع برآمد، اما به دلیل وابستگی شدید صنعت به بخش نفت و همچنین تکیه بر کشورهای غربی و شرکت های چندملیتی نتوانست بخش صنعت را در کشور بومی کند و پیشرفت صنعتی ایران بیش از آنکه به نفع طبقات مستضعف جامعه شود به نفع سرمایه داران و طبقه ی متوسط به بالای جامعه و مقامات دولتی و تکنوکرات‌ها شد.[13]

درآمدی که تنها در راه توسعة نظامی هزینه می‌شد

رشد اقتصادی ایران به یُمن درآمدهای نفتی فراوان، به محمدرضاشاه امکان داد تا با مدرن کردن ماشین جنگی ایران به توسعة نظامی دست بزند. البته این توسعه نظامی که توسط آمریکا پشتیبانی می‌شد، با هدف تجهیز ایران در منطقه به عنوان حافظ منافع آن کشور در منطقه انجام می‌گرفت و از طرفی هم به کارخانة اسلحه‌سازی آمریکایی رونق فراوان می‌داد. اما در داخل کشور، حجم بالای این تسلیحات نظامی موجب از دست رفتن پول نفت می‌شد چراکه آمریکا نفت ایران را در ازای اعطای تسلیحات خریداری می‌کرد و از آن طرف هم چون نظامیان ایرانی مهارت کار با بسیاری از این ابزارآلات را نداشتند، ورود مستشاران آمریکایی روز به روز افزایش یافت.[14]

 

هرچند رژیم پهلوی، خرید تسلیحاتی خود را از کشورهای مختلفی مثل شوروی و فرانسه و آلمان غربی و... انجام می داد ولی اصلی‌ترین منبع خرید آنها، آمریکا بود به حدی که ایران در فهرست کشورهای خریدار اسلحه از آمریکا در جایگاه نخست قرار داشت:[15]

سوال مهمی در اینجا مطرح می شود و آن اینکه ببینیم کشوری که در طول سالهای پایانی حکومت پهلوی، صاحب درآمدهای فراوان نفتی شده و دست به خرید گسترده تسلیحات نظامی زده است، آیا توانسته رفاه مردمش را نیز تامین نماید یا خیر؟

قبل از بررسی آماری قسمتی از خاطرات سولیوان و پارسونز، سفیر آمریکا و انگلیس در تهران را ببینیم:

«تورم اوج تازه‌ای یافت و نرخ آن به سی درصد رسید که نسبت به سالهای 1975 و 1976، به مراتب بدتر بود. برنامه‌های دولت برای احداث خانه‌های ارزان قیمت در شهرها عملی نشده و وضع زندگی در تهران فضاحت بار بود. با فرارسیدن تابستان 1977 در وضع توزیع برق کشور هم اختلالاتی ایجاد شد که علت آن ظاهرا افزایش سریع مصرف برق در صنایع و تاسیسات جدید بود...»[16]

وضعیت رفاه عمومی؛ از سوءتغذیه فراوان تا کمبود شدید پزشک

با افزایش قیمت نفت و به تبع آن، افزایش سریع هزینه‌های عمومی، شکاف بین عرضه و تقاضا بیشتر شده که نتیجة آن فشارهای تورمی گسترده بر ملت بود. از سوی دیگر دولت پردرآمد با اعمال سیاست درهای باز، واردات را افزایش داد که خود موجب ضربة بیشتری بر تولیدات داخلی به وِیژه کشاورزی شد.

اما دشواری ها وقتی آغاز شد که در اواخر سال 1355 درآمد نفت تنزل کرد. بی توجهی به وضع معیشت روستاییان و غفلت از کشاورزی، سیل گستردة مهاجرت از روستا به شهر را به دنبال داشت و نبود امکانات و عدم بسترسازی لازم، بیکاری و فساد را افزایش داد و فقر و حاشیه‌نشینی و تبعیض شیوع پیدا کرد.[17]

جدول زیر به خوبی نشان می دهد که در سال 1355، سهم هزینه های دفاعی دولت 30درصد کل هزینه هاست که به لحاظ تئوری‌های رشد و توسعه، کار معقول و سنجیده‌ای نبود و این در حالی است که وضعیت معیشتی و بهداشتی مردم نیز در جایگاه خوبی قرار نداشت.[18]

بررسی وضعیت سهم درآمدی دهک‌ها، ضریب جینی، نسبت دهک بالا به دهک پایین و به عبارتی سهم دهک ثروتمندترین به سهم دهک فقیرترین (ضریب شکافی نسبی) و... همه و همه حکایت از آن دارد که نه تنها شکاف طبقاتی وجود داشته بلکه هرچه به اواخر عمر رژیم پهلوی نزدیک می‌شویم این شکاف بیشتر شده و توزیع ثروت ناعادلانه تر بوده و سطح رفاه عمومی کاهش چشمگیری داشته اشت. جدول زیر به خوبی توزیع درآمد و نابرابری طبقاتی را طی سالهای موردظر نشان می دهد:[19]

با ازدیاد درآمدهای نفتی و قیمت‌های بالای محصولات وارداتی، تورم شتاب گرفت و به تبع آن شاهد مشکلاتی از قبیل خنثی شدن افزایش قیمت دستمزدها، قیمت بالای مسکن و مواد غذایی مصرفی، سخت‌ترشدن زندگی طبقات پایین درآمدی و کارگران، بیکاری و... هستیم.

هرچند دراینجا فرصت نیست تا فسادهای مالی حکومت پهلوی و دولت مردان آن را بررسی کنیم اما لازم به ذکر است که بسیاری از درآمدهای این دوره، به جای اینکه صرف سازندگی و زیرساخت‌های اساسی شود، خرج مواردی می‌شد که برای عموم جامعه هیچ فایده‌ای نداشت. هرچند رژیم پهلوی خود را مبرای از فساد می‌دانست و مدعی مبارزه با فساد بود اما تنها در طول سالهای 1352تا1355، میزان فساد مالی صورت گرفته حدودا 1میلیارد دلار برآورد شده است.[20]

دیگر وضعیت‌های موثر بر شاخص‌های توسعة انسانی نیز وضعیت بهتری ندارد؛ درصد افرادی که در شهرها دچار سوء تغذیه می‌شوند بیشتر از روستاها بود. ارقام و آمار بهداشتی نشان می‌دهد که تعداد تخت های بیمارستانی، تعداد درمانگاه ها، پزشک و پرستار، به کندی افزوده می‌شد. در سال 1356 ایران بدترین نسبت پزشک به بیمار، بالاترین نرخ مرگ و میرنوزادان و کمترین نسبت تخت بیمارستانی را در میان کشورهای خاورمیانه را دارد.[21]

جدول زیر آمارهای خوبی در باب وضعیت بهداشتی ارائه می دهد:

جدول زیر نیز وضعیت سوء تغذیه در سال1351 را نشان می دهد:

خلاصه اینکه بیش از دو سوم مردم ایران به تسهیلات بهداشتی دسترسی نداشتند. توزیع درآمد نامتعادل بود؛ میلیون‌ها نفر فقیر بودند؛ تنها یک پنجم زمین‌ها قابل کشت بود و تنها یک سوم اراضی اطراف سدهای بزرگ سیستم آبرسانی داشتند، محصولات کشاورزی فقط دودرصد رشد تولید داشت؛ فساد مالی به طور گسترده‌ای شایع و تبعیض و بی‌عدالتی حکم فرماست. تورم و بیکاری گریبان‌گیر جامعه بود و در مجموع توسعة انسانی ایران در زمرة کشورهای است که از توسعة انسانی پایینی برخوردار هستند.[22]

در مجموع اگر بخواهیم حکومت پهلوی دوم را از جهت اقتصادی مورد نقد و بررسی قرار دهیم باید بگوییم که ابتدای این حکومت یعنی سال1320 در میانه ی جنگ خانمان سوز دوم واقع شد که طبیعتا اقتضائات زمان جنگ متفاوت است و می توان قسمت عمده ای از مشکلات اقتصادی را بر دوش جنگ انداخت. اما پس از گذشت دودهه از حکومت محمدرضاشاه، مشاهده میکنیم که سیاست های اصلاحات اقتصادی در اوایل دهه40 نه تنها موجب پیشرفت و توسعه ی ایران نمی شود بلکه کشاورزی را به طور کلی به خارج وابسته می کند و کشاورزان را آواره ی شهرها و جیب ثروتمندان را پر می کند. اما در دهه پایانی حکومت وی که توقع می رفت درآمدهای فراوان نفتی موجب رشد و توسعه ی صنعتی و رفاه عمومی مردم شود، موجب وابستگی صنعت ایران به شرکت های چند ملیتی و افول وضعیت رفاه عمومی و معیشت اقتصادی مردم گردید. لذا به نظرم می رسد که هرچه به دوران پایانی حکومت پهلوی نزدیک می شویم، صنعت و کشاورزی کشور به سمت وابستگی پیش می رود و شاخص های رفاه عمومی نیز دچار افول می شود.

 

[1] اردشیر زاهدی، رازهای ناگفته، به کوشش پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، چاپ اول، انتشارات به آفرین، 1381، ص34

[2] فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران،انتشارات اطلاعات، تهران، 1365، صص134-133

[3] ریحانه درودی، 53سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص36

[4] روح الله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، ص327

[5] مینو صمیمی، پشت پرده ی تخت طاووس، ترجمه ی حسین ابوترابیان، انتشارات اطلاعات، تهران، 1368، صص168-167

[6] همان، ص169

[7] محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایه داری در ایران، انتشارات شعله اندیشه، 1369، ص366

[8] همان، ص551

[9] حمیدرضا ملک محمدی، از توسعه ی لرزان تا سقوط شتابان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص107

[10] همان، ص151

[11] همان، صص76-73

[12] همان، صص77-76

[13] اقتصاد در عصر پهلوی، انتشارات جهان کتاب، 1379، ص110

[14] حمیدرضا ملک محمدی، از توسعه ی لرزان تا سقوط شتابان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص189

[15] همان، 180

[16] ویلیام سولیوان، آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص322

[17] حسن دادگر، اقتصاد ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی، انتشارات کانون اندیشه جوان، 1385، ص146

[18] همان، ص147

[19] همان، صص150-149

[20] براوند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص411

[21] همان، صص154-153

[22] رجوع کنید: اولین گزارش ملی توسعه انسانی جمهوری اسلامی ایران، ص43