کد خبر 649335
تاریخ انتشار: ۹ آبان ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۲

بزک کردن چهره‌ی آمریکا توسط برخی گروه‌های سیاسی در عرصه‌ی داخلی بسیار تأمل‌برانگیز و موضوعی است که باید از ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی در حوزه‌ی امنیتی مورد بررسی قرار گیرد.

 به گزارش مشرق، یکی از برداشت‌های لیبرال که در آن تلاش می‌شود آمریکا بزک‌شده و به‌عنوان دوست ملت ایران معرفی شود، برداشت تغییر الگوی دوستی-دشمنی آمریکا در برابر ایران است. این عده و این برداشت‌ها چنین می‌نمایانند که تلقی آمریکایی‌ها از ایران تغییر کرده و ضروری است که رویکرد جمهوری اسلامی نیز نسبت‌به آمریکایی‌ها و غربی‌ها خاصه در مورد «براندازی جمهوری اسلامی» تغییر کند؛ چراکه نه غربی‌ها و نه آمریکایی‌ها به‌دنبال براندازی جمهوری اسلامی نبوده و نیستند. در این یادداشت تلاش خواهیم کرد تا اولاً ضمن بررسی سخنان مقامات غربی، این موضوع را مورد تدقیق و بررسی قرار دهیم که این تلقی به‌هیچ‌وجه صحیح نیست و ماجرا جز برای روتوش گذاشتن بر اقدامات خصمانه‌ی آمریکا بعد از برجام نبوده است و ثانیاً دلایل مهم اتخاذ این رویکرد توسط برخی از گروه‌ها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
 
چند نمونه از اظهارات مقامات غربی بعد از برجام در تناقض با ادعای تغییر الگوی دوستی-دشمنی مطرح‌شده توسط برخی از لیبرال‌های وطنی عبارت‌اند از:
 
بارزترین نمونه‌‌ی خلاف گزاره‌های فوق، تصور رئیس‌جمهور آمریکا برای آنچه «تغییر رفتار» گفته می‌شود است. وی در مصاحبه با «نیویورک‌تایمز» اظهار داشت: «آنچه ما مشاهده کردیم، این است که یک گرایش عمل‌گرا در رژیم ایران وجود دارد... آن‌ها نگران امنیت خود هستند. تا اندازه‌ای به واکنش مردمشان حساس و جواب‌گو هستند. انتخاب رئیس‌جمهور روحانی این را نشان داد که با تأکید آن‌ها بر اقتصاد و خواسته‌شان برای وصل شدن به اقتصاد جهانی، اشتهای زیادی در میان ایرانی‌ها برای پیوستن به جامعه‌ی جهانی وجود دارد... فرصتی برای نیروهایی ایجاد شده که می‌خواهند از چارچوب تنگ‌نظرانه‌ی سال‌های پیشین خارج شوند و در مسیر متفاوتی قرار بگیرند. این یک گسست رادیکال نیست، اما فکر می‌کنم شانسی به ما داده شده که نوعی جدید از روابط را تجربه کنیم و به نظرم توافق هسته‌ای می‌تواند بستری بالقوه برای تحقق این امر باشد.»
 
وی همچنین در مصاحبه‌ای می‌گوید: «باید دوره‌ی گذار در ایران داشته باشیم. دوره‌ی گذاری که شاید تدریجی باشد. در این گذار مردم باید درک کنند که فریاد مرگ بر آمریکا یا انکار هولوکاست در میان رهبران ایران یا تهدید به نابودی اسرائیل یا تسلیح حزب‌الله موجب نفرت جامعه‌ی جهانی از ایران می‌شود و من می‌توانم تضمین کنم لحظه‌ای که رژیم ایران از این لفاظی‌ها و رفتارها دست بکشد، متناسب با اندازه، منابع و استعدادش با او برخورد می‌شود و قدرت و نفوذ او در دنیا افزایش خواهد یافت. این مطلبی است که من به تحقق آن امیدوارم و این امر تغییر در سیاست و رهبری ایران را می‌طلبد؛ طرز تفکری متفاوت در نسبت با برخورد با دیگر کشورهای دنیا علی‌الخصوص ایالات‌متحده. و شاید این نسل همان است که قادر به وقوع چنین امری است.»
 
شخص دیگری که در این خصوص اظهارنظر کرده، نخست‌وزیر انگلیس دیوید کامرون است. وی بیان می‌دارد «من با رئیس‌جمهور روحانی صحبت کردم و گفتم که ما خواستار دیدن تغییراتی در رویکرد ایران پیرامون مسائلی چون سوریه و یمن و تروریسم در منطقه هستیم و می‌خواهیم این تغییرات را در رفتار ایران ببینیم.»
 
جان کری، وزیر خارجه‌ی آمریکا، نیز طی اظهاراتی اشاره می‌کند که بعد از گذشت پانزده سال پس از برجام می‌تواند تغییرات زیادی در ایران ایجاد کند. «باور من این است که در سال، در یک کشور اتفاقاتی می‌افتد. اگر به ایران امروز نگاه کنید، می‌بینید که کشوری دارای مردمی با تحصیلات است که پیش‌تر با همه‌ی کشورهای منطقه از جمله اسرائیل روابطی دوستانه داشت... من نمی‌دانم تا پانزده سال دیگر چه اتفاقی می‌افتد، جز اینکه می‌دانم اتفاقات زیادی روی می‌دهد. مسئله اینجاست که شما نمی‌توانید تغییر را خلق کنید، بلکه باید احتمالات را بیازمایید...»
 
نیکلاس برنز، معاون سابق وزارت خارجه‌ی آمریکا، نیز طی اظهاراتی بیان می‌دارد: «توافق هسته‌ای، توافقی کوچک در مقایسه با همه‌ی مسائل مطرح با ایران است. توافق هسته‌ای باید بخشی از سیاست کلی‌تر و هوشمندانه، به‌منظور مهار کردن ایران باشد. ما با ایران از 35 سال پیش مسئله داشتیم. ایران در سال 1979، درباره‌ی دیپلمات‌های ما به گروگان‌گیری مبادرت کرد. اما اوباما در مجموع به این نتیجه رسید که فقط در مورد مسئله‌ی هسته‌ای مذاکره کند که به نظر من، تصمیمی درست بود. لازم بود چارچوبی برای مذاکرات به وجود بیاید و این چارچوب ابتدا برای پرداختن به یک مسئله‌ی خاص باشد و نمی‌تواند همه‌ی مسائل را باهم دربربگیرد.»
 
فیلیپ هاموند، وزیر خارجه‌ی انگلیس، نیز اظهار می‌دارد: «روشن است که صداهایی در داخل ایران وجود دارد، اما ما امیدواریم که با بازگشت ایران به تعامل با جامعه‌ی بین‌الملل، با تبدیل شدن به بازیگری با نقش بیشتر در جامعه‌ی بین‌الملل، در این مسیر شاید رفتارش در منطقه را اصلاح کند.»
 
این اظهارات چکیده‌ای از تز کلی‌ای است که در اندیشکده‌های غربی و آمریکایی درخصوص ایران مطرح و تئوری‌سازی شده است. اندیشکده‌ی بنیاد دفاع از دموکراسی در یادداشتی به قلم بنجامین وینتال، «آسیب‌پذیری حکومت ایران در قبال تغییر با تشدید عرضه‌ی نقض گسترده‌ی حقوق بشر توسط تهران افزایش پیدا می‌کند. شاید انجام مبارزات پایدار حقوق بشری به‌ویژه در اروپا، در درون حکومت ایران انشقاق پدید آورد. هدایت مسیر منتهی به تغییر ایران دشوار خواهد بود، اما توافق هسته‌ای عمیقاً معیوب کنونی، فرصت منحصربه‌فردی را برای تمرکز بر تغییر ایران به دست می‌دهد.»[1]
 
و مؤسسه‌ی آمریکن‌اینترپرایز نیز چنین صورت‌بندی می‌کند: «اوباما می‌داند که توافق هسته‌ای به تغییر رژیم ایران منجر می‌شود. به اعتقاد آمریکن‌اینترپرایز، سیاست اوباما در قبال ایران، که پیش‌تر نیال فرگوسن نام آن را بازی حدس و گمان نهاده بود، گویای این است که این توافق به تغییر رژیم در ایران منجر خواهد شد. این امر بسیار محتمل است... رئیس‌جمهور اوباما امیدوار است که وارد کردن ایران به جامعه‌ی جهانی، دولت ایران را به تعدیل رفتار و تبدیل شدن به قدرتی مسئول در منطقه وادار کرده و نهایتاً ماهیت خود رژیم را هم دستخوش تغییر کند، اما آیت‌الله خامنه‌ای و سران امنیتی و نظامی ایران کاملاً از این هدف آگاه هستند.»
 
اما چه‌چیزی سبب می‌شود تا این اشتیاق برای بزک کردن غرب به وجود آید؟
 
اما دلایلی سبب می‌شود تا برخی این مسائل را نبینند و تلاش کنند تا چهره‌ی غرب را در عرصه‌ی داخلی بزک کنند که در زیر به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد:
 
1. نیاز عده‌ای برای حیات سیاسی ایدئولوژی لیبرال‌دموکراسی
 
حیات سیاسی برخی گروه‌ها در عرصه‌ی داخلی به‌شدت در گرو مطرح شدن و برجسته ماندن موضوع رابطه با غرب است. گو اینکه اگر رابطه‌ی ایران و غرب خصمانه باشد، مرگ سیاسی این گروه فرامی‌رسد و دچار یأس ایدئولوژیک خواهند شد. هم ازاین‌روست که رابطه با غرب را به هر بهانه‌ای که شده می‌خواهند زنده نگه دارند تا مشروعیت اجتماعی خویش را زنده نگه دارند. برای این گروه اهمیتی ندارد که فضای سیاسی کشور اسیر دوقطبی و تنازع خواهد شد یا نه. آنچه برای این گروه اهمیت دارد، مسئله‌ی برجسته ماندن رابطه با غرب به‌عنوان یک سمبل ایدئولوژی لیبرال‌دموکراسی است.
 
هم ازاین‌روست که شاخص‌های دموکراسی ‌لیبرال برای این عده از اهمیت وافری برخوردار بوده و جهان‌بینی آن‌ها در پیوند وثیق با مسئله‌ی حقوق بشر، جامعه‌ی جهانی، منافع هژمون و سایر مسائلی است که یک انسان امنیتی غربی (نه عادی) از زاویه‌ی آن، جهان را می‌بیند.
 
2. توزیع توانمندی‌های ایدئولوژیک متناسب به ایدئولوژی‌سازی لیبرالی
 
پیرو مورد قبل، یعنی تلاش برای زنده نگه داشتن لیبرال‌دموکراسی، می‌بایست به «توزیع توانمندی‌های ایدئولوژیک براساس ایدئولوژی‌سازی لیبرالی» نیز اشاره کرد. عده‌ای به‌طور خاص در فضای اجتماعی، نسبت‌به توانمندی‌های اجتماعی که در ساحت اجتماعی توزیع شده است، ناراضی هستند و با استمساک به برچسب‌های اخلاقی و در گام بعد حقوق بشری به غرب، درصدد هستند تا توانمندی‌های اجتماعی را مجدداً بازتوزیع کنند تا سهم ایدئولوژیک بیشتری از این منظر به دست آورند. هم ازاین‌روست که هرازگاهی از برخی نخبگان سیاسی شنیده می‌شود که جامعه تشکیل شده از دو گروه سیاسی عمده است که در اینجا به‌طور مصداقی از توضیح این مهم پرهیز خواهیم کرد. در این تحلیل، زنده نگه داشتن لیبرال‌دموکراسی به‌طور حتم سبب زنده نگه داشتن این گروه در ساحت زندگی سیاسی و حتی در سطوح بنیادین‌تر، در ساحت زندگی اجتماعی می‌شود.
 
3. نادیده انگاشتن دستاوردهای سایر گروه‌های سیاسی
 
یکی دیگر از دلایل مطرح شدن و برجسته شدن وعده‌های واهی دموکراسی‌خواهی برخی گروه‌های سیاسی در عرصه‌ی داخلی، به معیوب گذاشتن دستاوردهای منطقه‌ای و سیاسی گروه‌های موفق در این زمینه برمی‌گردد. برای مثال، در سال‌های اخیر برخی از شاخه‌های نظام در عرصه‌ی منطقه‌ای، به دستاوردهای بسیار مشهودی دست یافته‌اند که در تاریخ بعد از انقلاب، این سطح از نفوذ و تأثیرگذاری، سابقه نداشته است. این موضوعی است که به‌واسطه‌ی آن، انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گرفته و به‌واسطه‌ی آن، ساحت اجتماعی زندگی مردم نیز متأثر شده و نسبت‌به آن، واکنش نشان خواهد داد. اما برخی گروه‌های سیاسی با تنگ‌نظری نسبت‌به این مهم تلاش می‌کنند تا دموکراسی‌خواهی فریب‌دهنده‌ی مقامات غربی نسبت‌به ایران را برجسته کنند و آن را در مقابل «امنیتی‌سازی» مورد ادعای خویش قرار دهند تا به‌واسطه‌ی آن، فضای اجتماعی را متأثر سازند.
 
4. تلاش برای ایجاد دوقطبی‌های جدید
 
برخی از گروه‌های سیاسی از دیرباز به‌دنبال ایجاد دوقطبی‌ها در مسائل متعدد مربوط به سیاست داخلی ایران بوده‌اند تا به‌واسطه‌ی آن، بر موج اجتماعی کشور سوار شوند و به مطامع سیاسی-اقتصادی خویش نائل آیند. مسائل سیاست خارجی از دیرباز از پتانسیل بالایی برای بهره جستن از این دوقطبی‌ها برخوردار بوده است. رابطه با آمریکا به‌عنوان عامل توسعه‌ی اقتصادی، در این چارچوب قابل تحلیل و بررسی است. لذا این عده تلاش می‌کنند با برجسته کردن نقش آمریکا در الگوی توسعه‌ی اقتصادی و بیان این‌همانی بین برخی الگوهای نامناسب توسعه، مدینه‌ی فاضله‌ی توسعه را آمریکا و بندواگونینگ آمریکا تلقی کنند تا به‌واسطه‌ی آن، هم به هدف اولی که در این چارچوب گفته شد (یعنی حیات سیاسی) نائل آیند و هم از موج احساسی دوقطبی‌سازی در کشور بیشترین بهره را ببرند.
 
فرجام سخن
 
بزک کردن چهره‌ی آمریکا توسط برخی گروه‌های سیاسی در عرصه‌ی داخلی بسیار تأمل‌برانگیز و موضوعی است که باید از ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی در حوزه‌ی امنیتی مورد بررسی قرار گیرد. اینکه چه عواملی سبب می‌شود تا علی‌رغم دشمنی عینی غربی‌ها و به‌خصوص آمریکایی‌ها با ایران، چنین برداشتی نسبت‌به غرب در برخی گروه‌های سیاسی ایجاد شود، نه‌تنها تصادفی نیست، بلکه نشان‌دهنده‌ی آسیب‌هایی است که ضروری است در لایه‌های اجتماعی-سیاسی به‌دنبال آن باشیم. بررسی این آسیب‌ها از این حیث اهمیت دارد که در لحظه‌های حساس برای امنیت ملی کشور، خطراتی را ایجاد خواهند کرد.
 
پی نوشت
 
[1]. http://www.eshraf.ir/5711

منبع: پایگاه برهان