در تحلیل شرایط کنونی امریکا، یادداشت دو روز پیش هیئت تحریریه روزنامه نیویورک‌تایمز با عنوان اینکه فشار حداکثری علیه ایران شکست‌خورده است، را روشن‌ترین تعبیر از شرایط کنونی کاخ سفید می‌توان دانست.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


غرق مصنوعی؛ مذاکرات و انتخابات(یادداشت روز)

محمد ایمانی

یک نگرانی مهم غرب درباره ایران، انتخابات ریاست‌جمهوری است؛ اینکه ریل دولت با رای مردم تغییر کند و دولتی دارای اهتمام و باورمند به ظرفیت‌های بزرگ ملت ایران، سکان اداره کشور را به دست بگیرد. این به معنای پایان وضعیت هشت‌ساله «انفعال، معطلی و انتظار» است. دولتی جوان و باانگیزه، و دارای روحیه خودباوری ملی و اعتماد به نفس، بی‌تردید دست روی دست نخواهد گذاشت تا غربی‌ها به هر نحو که خواستند در اجرای توافق موش بدوانند و او تماشاچی باشد. بلکه اصلا همه مسئولیت‌های خود را بار وزارت خارجه و برجام نخواهد کرد و پاسخ هر مطالبه اقتصادی و اجتماعی را به برجام و وعده برداشتن تحریم‌ها مشروط نخواهد کرد. تغییر ریل در انتخابات، همچنین می‌تواند به این معنا باشد که دولت جدید، چون خود را معطل و گروگان توافق یکطرفه نمی‌داند، پاسخگوی مردم می‌شود و حس نشاط و امید واقعی را که مقدمه هر حرکت ملی است، در کالبد جامعه می‌دمد.

پیش‌بینی چنین چشم‌اندازی، آمریکا و غرب را که در طول این سال‌ها به نُرمالیزاسیون رفتار طرف ایرانی امید بسته بودند و می‌توانستند عهد بشکنند یا ضربه بزنند، در هراسی زایدالوصف فرو می‌برد. باید راه تغییر و تحولی آن‌چنانی را که ایران را به تراز اقتدار انقلابی خود باز می‌گرداند، بست. اما چگونه؟ نگاه بسیط این بود که آمریکا به‌راحتی به توافق برگردد و با احیای برجام، از این طریق به دوپینگ جریان غربگرا در انتخابات ایران همت گمارد. اما آنها گزینه متفاوت‌تری را در پیش گرفتند که دادن امتیاز موردی و موقتی -و چند برابر مطالبه کردن آن پس از انتخابات- بخشی از آن است. از نگاه غرب، تغییر ریل دولت در ایران، متوقف به نوع فهم افکار عمومی از توانمندی یا ناتوانی کشور است. اگر مردم به این ارزیابی رسیده باشند که ایران، قدرتمند است و ظرفیت قوی‌تر و روئین تن شدن در برابر فشارها را دارد، آنگاه بر تغییر ریل اهتمام می‌کنند و جنبش ملی ذیل شعار «تغییر برای ایران قوی» شکل می‌گیرد. اما اگر بتوان ذهن مردم ایران را این گونه دستکاری کرد که «کشور شما، درمانده و بیچاره است»، در آن صورت، انفعال هشت‌ساله توجیه می‌شود و گزینه‌ای عاقلانه به نظر می‌آید.

از زاویه نگاه دشمن، باید شبانه‌روز به مردم ایران قبولاند که کشورشان درمانده است. از یک سو باید تولید رنج و محرومیت و مصدومیت نمود و از طرف دیگر، تصویرسازی کرد. کنارش هم گفت که اگر کوتاه می‌آمدید، گرفتار این رنج‌ها نبودید! این فضاسازی، برنامه‌ای برای سلب روحیه از یک ملت مستقل است. بردن او در شرایط حبس‌شدگی سخت (غرق مصنوعی)، به کمک عواملی در داخل که عرصه معیشت را سخت می‌کنند تا احساس ناتوانی بازتولید شود. این یک مهندسی عینی - ذهنی است که راه اجرای بازی «پلیس بد- پلیس خوب» را باز می‌کند.

تامین امنیت اقتصاد و معیشت مردم، متوقف به مدیریت مسئولانه است. اگر برخی مدیران که مسئول نگهبانی حریم اقتصاد هستند، کاربلد نباشند، بی‌مبالاتی کنند، یا در مقابل دست‌درازی مماشات کنند، طبیعی است که ریسک دستکاری در اقتصاد و دستبرد به آن پایین می‌آید. در این صورت، مفسدان زالوصفت از یک طرف به زندگی مردم دست‌درازی می‌کنند و تروریست‌های اقتصادی سازمان‌یافته، از طرف دیگر. و چه‌بسا چون منافع آنها با هم منطبق است، هم‌پوشانی هم بکنند؛ چنانکه در چند سال اخیر، بلعیده شدن 18 میلیارد دلار ارز حراج‌شده ظرف دو ماه و گسیل چند ده میلیارد دلار به استانبول و اربیل و دوبی و هرات را شاهد بودیم. همین طور است قاچاق سازمان‌یافته مایحتاج مردم، یا کمیابی مرغ و تخم مرغ و روغن و پوشک و گرانی‌های آن‌چنانی.

قطعا در این «بازی- جنایت» با معیشت مردم، هم اتاق عملیات دشمن نقش‌آفرینی می‌کند، هم دلالان و مفسدان اقتصادی، و هم فضای رسانه‌ای مسموم؛ اما آن متغیر اصلی که به عوامل دیگر ضریب می‌دهد، بلکه مجال اخلال را فراهم می‌سازد، «مدیریت‌ اشرافی فشل، آلوده و نفوذزده» است. مدیریتی که گوشه‌ای از مفاسد و آلودگی‌های آن، در قالب نجومی‌بگیران سیری‌ناپذیر و مدیران رانت‌خوار (ارز، کارخانه‌ها، انحصارهای واردات و...) آشکار شد. چنین مدیریت ناکارآمد و پرهزینه‌ای میل به تکثیر دارد. دستیار فلان دولتمرد ارشد، یا دختر و پسر و داماد بهمان وزیر و یا قوم و خویش‌های سیاسی آنها را می‌بینید که بدون کمترین لیاقتی، نفوذ اداری پیدا کرده و فرصت‌های اقتصادی ناب را به نیش کشیده‌اند. کارخانه‌هایی که به نام خصوصی‌سازی، توسط فلان عضو ارشد ستاد انتخاباتی، در قالب زد و بند اقتصادی یا سیاسی هبه شده‌اند و سپس، همان امتیازگیرندگان، بخشی از اموال غارتی را در خدمت سرمایه‌گذاری سیاسی و رسانه‌ای و هنری و اجتماعی قرار داده‌اند که خروجی آن در انتخابات یا التهابات (فتنه‌های) سیاسی خودنمایی می‌کند. بدین ترتیب، موقعیت‌های متعلق به بیت‌المال به جای اینکه در خدمت رفع مشکلات مردم باشد و گره‌های زندگی آنها را بگشاید، صرف ایجاد یگان سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای می‌شود که دلش جای دیگری است. طیفی که اول، گروگان جاه‌طلبی، امتیازطلبی و زیاده‌خواهی خود می‌شوند، سپس به خاطر همین نقطه ضعف، توسط بیگانه مهاجم، گروگان گرفته می‌شوند. از اینجا به بعد است که انواع فشار را به ملت خود تحمیل می‌کنند. آنها هستند که به فشارهای دشمن ضریب می‌دهند و در زندگی ملتی عزتمند کارگر می‌شود.

کشور ما تا قبل از برجام، هجدهمین اقتصاد بزرگ دنیا بود و اکنون نیز با وجود سوءمدیریت اقتصادی، در رتبه‌های 22 تا 26 (بر اساس شاخص‌های متفاوت) ارزیابی می‌شود. برجام و برجامیزاسیون، با اقتصاد ما چه کرد که دچار این پسرفت شد؟ مگر نه اینکه قبل از برجام در سال‌های 90 تا 92 با وجود همه تحریم‌های فلج‌کننده دولت اوباما، توانسته بودیم به رتبه هجدهم اقتصادی دست پیدا کنیم؟

چه شد که امروز بازگشت به همان شرایط اقتصادی پیشابرجام برای برخی دولتمردان تبدیل به آرزو شده و بعد از هشت سال خودرایی و سوءمدیریت، می‌گویند چند سال طول می‌کشد تا به وضعیت اقتصادی سال 90 یا 92 برگردیم؟! آیا غیر از این است که تمام فرصت هشت‌ساله را با همین تعلیق و انتظار، و وعده این صد روز یا صد روز بعدی، تباه کرده‌اند؛ و حال آنکه می‌شد صرف اجرای دو برنامه چهارساله درونزا برای رونق اقتصادی کرد؟

دو ماه دیگر، زمان انتخابات در ایران است. غرب نه می‌خواهد از اخلاق مستکبرانه کوتاه بیاید و حق ملت ایران را به او بدهد و نه می‌خواهد مردم ایران به این نتیجه برسند که چاره خروج از گرفتاری هشت ساله، تغییر رویکرد دولت است. پس چه باید کرد؟ نخست اینکه باب مذاکره را گشوده نگه داشت. این کار، هم احتمال «گشایش از طریق رفع تحریم‌ها» را سر پا نگه می‌دارد و هم به غرب این مجال را می‌دهد تا از طرفی که پذیرفته با وجود نقض حقوقش، باز هم مذاکره کند، امتیاز جدید مطالبه کند. اما این کافی نیست. مذاکره، به مفهوم میزی برای طلبکاری و دیکته کردن، و نه احترام متقابل و تعامل مشترک، برای غرب بسیار مهم است. و برای اینکه این میز برقرار بماند، باید طرفی که به این بازی یکطرفه و نامتوازن تن داده، در قدرت بماند. آیا باید به او امتیازی بزرگ در حد حقوق کشورش را داد؟ اینکه می‌شود مذاکره با یک دولت ملی و انقلابی‌ وفادار به خطوط قرمز کشورش و در آن صورت باید بقیه طلب‌های‌شان را هم داد و سرشکستگی پس از سال‌ها گردن‌کشی را پذیرفت؟! آمریکا به چنین مسیری تن نمی‌دهد. راه جایگزین برای آمریکای مستکبر این است که شرایط به شکل اتاق بازجویی و غرق مصنوعی انگاره‌سازی شود. از یک طرف و تا نزدیکی انتخابات، سوء مدیریت به علاوه تروریسم اقتصادی سازمان‌یافته و سودجویی دلالان زالوصفت، تسمه از گرده مردم بکشد و از طرف دیگر، کسانی باشند که در این تنگنای رنج و فشار، نقش پلیس خوب یا واسطه دلسوز(!) را ایفا کنند و مثل یک سوپرمن وارد میدان شوند. کار ویژه واسطه (بازجوی خوب) چیست؟ از پلیس‌های بد بخواهند کمی عقب‌تر بروند. سایه آنها که کناری رفت و فشار موقتا کم شد، امکان دستکاری در ذهن فراهم می‌شود: «تو الان می‌توانستی راحت و آزاد باشی، خوب زندگی کنی، دسترسی داشته باشی. اصلا می‌خواهی برایت دسترسی‌هایی فراهم کنم؟ آب و غذای کافی نداشته‌ای؟ برایش آب و غذا بیاورید!

جراحت داری و درد می‌کشی؟ پزشک و مُسکّن قوی بیاورید و...».

فشارهای تحریمی سال 90 تا 92 توسط دولت اوباما که پس از برجام، با فشارهای تحریمی آیسا و سیسادا ادامه یافت، و سپس، فشارهای تحریمی دولت ترامپ که تا امروز توسط دولت بایدن حفظ شده، یک هدف بیشتر نداشته است.

اینکه به واسطه بد کارکردی برخی مدیران در داخل و عملیات رسانه‌ای شبانه‌روز، ملت ایران را به رنج بیندازد. بقبولاند که بیچاره و ناچار از تسلیم هستید. اما دست ملت ایران در همه این سال‌های بی‌مهری برخی مدیران، بسته نبود. مدیران و کارآفرینان پرتلاشی هم بودند که محاصره‌ها را شجاعانه شکستند و «ما قدرتمندیم و می‌توانیم» را چنان به نمایش گذاشتند که تحسین جهانی و ناله دشمن را برانگیخت. شهید سلیمانی و همرزمانش نشان دادند که حتی در مصاف نظامی نابرابر با دشمن، چگونه می‌توان حماسه‌ای پیروز را رقم زد و با وجود انبوه ترور شخصیت‌ها، تبدیل به شخصیت محبوب و قهرمان ملی شد. شهید شهریاری و همسنگران گمنامش با خون خویش امضا کردند که می‌توان حصار تحریم‌ها را شکست و با درنوردیدن مرز فناوری‌های فوق‌پیشرفته، سوخت بیست درصد غنی‌سازی شده را برای تولید رادیوداروها تولید کرد.

اگر طهرانی‌مقدم‌ها، موشک‌های قدرتمند نقطه‌زنی ساختند که توانست تور راداری و پدافندی پیشرفته آمریکا را بدرد و امن‌ترین دژ منطقه‌ای‌اش در عین‌الاسد را درهم بکوبد، یا هواپیمای جاسوسی فوق‌مدرن آنها را شکار کند، مجاهدان مسئولیت‌شناس دیگری بودند که پالایشگاه ستاره خلیج‌فارس را در اوج تحریم‌ها برافراشتند، کشور نیازمند واردات بنزین (تحریم شده) را به صادرکننده بنزین تبدیل کردند و تحریم را دو بار زیر پا گذاشتند. اگر مدیریت ‌اشرافیت‌زده، در بحبوحه مذاکرات به دروغ می‌گفت خزانه خالی است و دست کشور را حتی در چانه زنی و مذاکره می‌بست، مدیران غیوری بودند که خط قرمزهای ‌اشرافیت سیاسی و اقتصادی را زیر پا گذاشتند،‌ گریبان دانه‌درشت‌ها را گرفتند و با وجود جیغ‌ها و تهدیدها، آنها را پای محاکمه آوردند تا معلوم شود ده‌ها هزار میلیارد تومان از سرمایه‌ها و اموال و امکانات بیت‌المال، در دوره تحریم دشمن، هزینه کام‌جویی ‌اشرافیت بدمست شده است. در همین دو سال اخیر به همت دستگاه قضایی، دو هزار واحد تولیدی تعطیل، نیمه‌تعطیل و یا غارت شده، به چرخه اقتصاد کشور برگشت و شغل ده‌ها هزار کارگری را احیا کرد که تقریبا امیدی به احیای معیشت خود نداشتند. این اتفاقات شیرین همگی در حالی رخ داد که برخی متولیان اصلی امور در دولت، اهتمام و همراهی نداشتند. بنابراین تصور این ادعا موجب تصدیق آن است که اگر اختیارات فراوان دولت در اختیار خدمتگزاران با انگیزه و شجاع و خطرپذیر و نامعادله به هم‌زن قرار بگیرد، می‌تواند حصارهای خود ساخته را در هم بشکند و فشارهای خصمانه دشمن را  بی‌رمق کند.

افزایش مبتلایان کرونا در سایه تقدیرگرایی

شهلا کاظمی پور در روزنامه ایران نوشت:


همکاری مردم با مسئولان و رعایت پروتکل‌های بهداشتی در ماه‌های آخر سال گذشته باعث شده بود در اسفند ماه تنها چند شهر قرمز و نارنجی داشته باشیم و شهرهای دیگر در شرایط نسبتاً بهتری قرار داشتند. اما متأسفانه کاهش محدودیت‌ها و حضور مردم خسته از قرنطینه در بازارهای شب عید و بعد از آن دورهمی‌ها و مسافرت‌های نوروزی باعث شد امروز با موج جدید بحران همه‌گیری کرونا در کشور مواجه شویم. به این معنا که بیشتر شهرها در شرایط قرمز و فراتر از آن قرار گرفته‌اند. هرچند با کاهش محدودیت‌ها این شرایط قابل پیش‌بینی بود اما درشرایط فعلی بی‌تفاوتی مردم بر شدت بحران موجود دامن می‌زند. متأسفانه با وجود اعلام محدودیت‌ها هنوز برخی از کسبه به فعالیت خود ادامه می‌دهند. در این شرایط نه تنها نظارت درستی بر رعایت محدودیت‌ها وجود ندارد بلکه خود مردم هم نسبت به رعایت دستورالعمل‌ها بی‌تفاوت شده‌اند. از آن بدتر اینکه برخی از پزشکان تحصیلکرده که فعالیت‌های غیرضروری مانند عمل‌های زیبایی انجام می‌دهند و هرروزه بیماران بسیاری در مطب آنان بدون رعایت پروتکل‌ها در کنار هم می‌نشینند نسبت به همکارانشان در بخش عفونی احساس مسئولیت نمی‌کنند. در حقیقت احساس مسئولیت نسبت به یکدیگر در جامعه کمرنگ شده است.


احساس مسئولیت و احترام باید در تک تک اعضای جامعه وجود داشته باشد به‌طوری که آنها از بیم بیماری و انتقال آن به دیگران پروتکل‌های بهداشتی را بیش از پیش رعایت کنند. موضوع دیگر بحث تقدیرگرایی است. متأسفانه هنوز تقدیرگرایی در جامعه وجود دارد وبرخی با این اعتقاد که هرچه قسمت باشد پیش خواهد آمد در جامعه تردد می‌کنند. این درحالی است که آنها باید بدانند که فقط خودشان در معرض بیماری قرار ندارند و با بیمارشدن به‌عنوان یک ناقل بیماری را به چندین نفر دیگر منتقل خواهند کرد.


ارزش و منزلت انسان موضوع مهم دیگری است که تک تک افراد جامعه باید به آن توجه داشته باشند. مردم باید قدر خود را بدانند و برای خرید یا مسافرت‌هایی که می‌توان به تأخیر انداخت جان خود را به خطر نیندازند. این آمبولانس‌هایی که شب‌ها تا دیروقت از بیمارستانی به بیمارستان دیگر می‌روند تا برای مریضشان تخت خالی بیابند برای نجات جان یکی از مردم همین جامعه تلاش می‌کنند پس باید وخامت شرایط را جدی گرفت. البته برخی از بزرگترها نیز بی‌تقصیر نیستند. طولانی شدن قرنطینه و کاهش رفت و آمدها باعث خسته شدن و کسالت بسیاری از آنها شده به‌همین دلیل است که می‌بینیم از فرزندانشان دعوت می‌کنند که به دیدنشان بروند.

این درحالی است که هریک از فرزندان می‌توانند ناقلین بی‌علامت و تهدیدی برای سلامت و جان پدر یا مادر عزیز خود باشند. در نهایت باید بگویم که حتی در کشورهای توسعه یافته هم عملکرد مسئولان در مقابله با این بیماری زیر سؤال رفته است. بنابراین این خود مردم هستند که باید بیش از پیش به جان خود و خانواده خود اهمیت بدهند و پروتکل‌ها را رعایت کنند.

برای آنان که به خود رأی می‌دهند

مصباح‌الهدی باقری در روزنامه وطن امروز نوشت:

سال 72 تازه شروع شده است و دوره اول ریاست‎‌جمهوری هاشمی‌رفسنجانی در حال اتمام است؛ 4 سالی که هاشمی ضمن آغاز برنامه‌های تعدیل اقتصادی، با توجه به آرامش نسبی ایجادشده بعد از آتش‌بس در جنگ، تلاش کرد سختی‌ها و شدت‌های جنگ از زندگی مردم زدوده و رفاه اجتماعی جایگزین آن شود. متأسفانه در این مسیر به کارگزاران تازه به تهران(!) رسیده و نسخه‌های دکترهای صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی اعتماد و بیشتر از آنکه رفاه عمومی افزایش یابد، فاصله طبقاتی دهک‌های بالا و پایین با شکاف بیشتری مواجه شد. در واقع، هاشمی و کارگزارانش تلاش فراگیری را آغاز کردند تا آسایش بعد از جنگ را برای مردم به ارمغان آورند ولی پرواضح است ‌اولین بازداده‌های نسخه‌های لیبرالی، انتفاع بیشتر دهک‌های بالا از اقتصاد ملی و فشار بیشتر بر مستضعفان و محرومان است. در بزنگاه‌های آزادسازی اقتصادی به روش بانک جهانی، آنها بیشتر منتفع می‌شوند. آرام آرام، این آزادسازی به نوعی ولنگاری تبدیل شد و حتی خیلی زود به اعتراض مردمی انجامید. مشهد، نخستین آشوب خیابانی ضدسیاست‌های تعدیل دولت را میزبانی کرد... . حالا نزدیک انتخابات، برخی فرصت را مغتنم دانسته و تلاش کردند به نوعی این اعتراض‌ها را نمایندگی کنند. احمد توکلی به همراه 126 نفر دیگر در مقابل هاشمی خود را کاندیدای ریاست‌جمهوری کردند. حتی عبدالله جاسبی که خود در زمره حواریون هاشمی بود، در انتخابات ثبت‌نام و اعلام کرد حضورش نمایشی و فرمایشی و برای بازار گرم کردن نیست و به نوعی بر «برنامه‌های دیگر» برای مدیریت کشور تأکید کرد. 

* نامزدها در انتخابات ششم ریاست‌جمهوری

در نهایت شورای نگهبان، 4 نفر را احراز صلاحیت کرد که 3 نفر آنها قابل پیش‌بینی بود: هاشمی، توکلی و جاسبی. اما نفر چهارم مرحوم مهندس رجبعلی‌طاهری بود؛ فردی که با سابقه حضور در سپاه در آغاز انقلاب و نمایندگی مردم کازرون در دوره اول مجلس، برای اکثریت جامعه کاملا ناشناخته بود. در واقع با اینکه ایشان انسانی شریف، جهادی و انقلابی بود لیکن برای حضور در جایگاه نامزدی ریاست‌جمهوری کفایت نداشت. شورای نگهبان نیز در معیارهای آن سال‌ها شاید دقت دوره‌های اخیر را به کار نمی‌گرفت با اینکه همچنان از این جنس نامزدی‌ها فراوان است و از این جنس غربالگری‌ها و پذیرش‌ها هم شاید کم ولی وجود دارد. 

 اما سؤال ما از طرف دیگر است: چرا این افراد خود را شایسته این مسؤولیت می‌دانند. مقام معظم رهبری نوروز امسال هم به نوعی این تحدی را مطرح کردند و فرمودند: «انتظار داریم سنگینی کار را متوجه شوید و بدانید چه مسؤولیت سنگینی را می‌خواهید بر دوش بگیرید. اگر دیدید می‌توانید این مسؤولیت را به عهده بگیرید، آنگاه وارد کارزار انتخاباتی شوید». لذا صرف مخالفت با برنامه‌های دیگری، صرف داشتن سوابق انقلابی و صرف حضور و تنفس در فضای سیاسی کشور، آیا این توانمندی را در فرد به وجود می‌آورد که خود را برای بر عهده گرفتن مسؤولیت بسیار حیاتی نفر اول مدیریت اجرایی کشور نامزد کند؟ آقای طاهری در نهایت با کسب 400 هزار رأی از مجموع 16 میلیون و 400 هزار آرای ریخته شده، نفر چهارم شد و دیگر هیچ گاه از او نشنیدیم. البته برای این مطالعه، به دنبال سرنوشت ایشان گشتم که متوجه شدم اواخر این دهه فوت کرده است. 

* کاندیداهای نادرست در دوره هشتم انتخابات ریاست‌جمهوری

این نوع ورودها در دوره‌های دیگر هم کم و بیش وجود دارد و البته هر بار که یک رئیس‌جمهور مستقر مثل این دوره پر از نقاط ضعف و راهبرد نادرست است، نوعی تهییج در دیگران برای رئیس‌جمهور شدن اتفاق می‌افتد. شاید پررنگ‌ترین آن در دوره هشتم ریاست‌جمهوری بود. محمد خاتمی برای دور دوم کاندیدا بود و از این سو جریان اصولگرا که آن وقت محافظه‌کار می‌نامیدندش، با 7 کاندیدای احساس تکلیف کرده در میدان حاضر شد. ضمن اینکه هاشمی‌طبا و شمخانی نیز که در دولت خاتمی معاون رئیس‌جمهور و وزیر بودند هم در رقابت با رئیس‌شان وارد شدند. باز هم از اینکه چگونه شورای نگهبان به احراز صلاحیت افراد می‌رسد، احتراز می‌کنیم که آن خود جای بحث جداگانه‌ای دارد. در این دوره منصور رضوی، محمود کاشانی، شهاب‌الدین صدر، حسن غفوری‌فرد، علی فلاحیان، مصطفی هاشمی‌طبا و علی شمخانی، هیچ کدام حتی یک درصد آرا را نیز به خود اختصاص ندادند. هاشمی‌طبا با 28 هزار رأی و کسب تنها یک‌دهم درصد آرا دهم و آخر شد. نکته مهم اینکه برخی از این افراد حتی سابقه کار اجرایی در حد اداره یک وزارتخانه را نداشتند یا اگر داشتند، در اداره آن هم هیچ سابقه درخشان و ممتازی که در اذهان حک شود، وجود نداشته است. 

حال مساله اینجاست: اینگونه افراد به کدام دلیل(ها) خود را برای این سطح نامزد می‌کنند، در حالی که اقبال به آنها و شاید قبل از آن شناخت نسبت به آنها و شایستگی‌های ابتدایی‌شان بسیار پایین است. اینها افرادی هستند که به غلط خود را کاندیدا می‌کنند که در اینجا کاندیدای نادرست می‌نامیم‌شان. در این نوشته سعی داریم به ریشه‌یابی علت حضور کاندیداهای نادرست برسیم. 

1- حس همه چیز دانی

در فرهنگ اجتماعی مردم‌مان، تجزیه و تحلیل، اظهار نظر و ارائه راهکار و پیشنهاد درباره هر مساله و واقعه‌ای امری طبیعی و تقریبا همه‌گیر است. افراد دوست دارند درباره همه چیز نظر دهند. شاید در یک نگاه خرد، چنین سبکی نه تنها مطرود نباشد، بلکه مقبول هم باشد اما وقتی دایره این اظهارنظرها، همه چیز و در همه سطوح را در بر می‌گیرد، نوعی ترس و واهمه پیدا می‌شود. در واقع، با نوعی آسان‌گیری امور را ناقص رصد کرده و با کمترین اشراف و دستیابی به کمترین داده و قوه ژرف‌اندیشی بسیار سطحی، به تحلیل و بررسی پیچیده‌ترین مسائل پرداخته، حتی برای آن راهکار و نسخه تجویز می‌کنند. حس همه ‌چیز فهمی و همه‌ چیز دانی تا جایی در فرهنگ عمومی نفوذ کرده که اگر صحبت و نظر و کارشناسی موهوم افراد مسموع نشود یا به کار گرفته نشود، با نوعی بغض و کینه مواجه شده و بی‌احترامی و بی‌توجهی قلمداد می‌شود. 

 در حوزه مدیریت مسائل کلان جامعه نیز این فرهنگ تسری پیدا کرده و هر کس با هر نسخه دم‌دستی، فکر می‌کند می‌تواند منجی و سوپرمن باشد. این اواخر و در نزدیکی‌های انتخابات از این گونه نسخه‌ها زیاد یافت می‌شود. حال اگر چند نفر هم برایش سوت و کف ‌زده باشند، اعتماد به نفس را به سقف خود می‌رساند و فرد فکر می‌کند جز او، دیگری ریشه حل مشکلات را نمی‌داند و می‌تواند با یکی دو حرکت همه چیز را به سمت اصلاح و صلاح پیش ببرد. عده بی‌شماری از ثبت‌نام‌کنندگان در انتخابات ریاست‌جمهوری با همین حس و حال می‌آیند. در این حس، دلسوزی، خود بزرگ‌بینی، نگاه‌های تک بعدی، قوه انتقادی از جنس سلبی و آسان کردن مسأله‌ها تا حد ابتذال با هم دیده می‌شود. 

راه‌حل‌ها و اظهارنظرهای ۲ رئیس‌جمهور اخیر در رقابت‌های انتخاباتی‌شان را بخوانید، پرشمار از این دست راه‌حل‌ها یافت می‌شود که در طول دوره مسؤولیت‌شان، منتقدان آنها را به آن اظهارنظرها توجه می‌دهند. عکس‌العمل‌ها هم جالب است: یا اینکه به کل حاشا می‌شود و از جنس «کی بود؟ کی گفت؟ من نبودم» می‌شود یا اینکه برایش هزاران متغیر و فلسفه و بالا و پایین می‌چینند که شاید توجیهی باشد. 

2- حس اختیار گسترده

جنس ریاستی و تشریفاتی مسؤولیت همراه با اختیارات موسع ریاست‌جمهوری، برخی افراد را به هوس می‌اندازد تجربه شیرینی را از سر بگذرانند. متأسفانه هزینه قبول مسؤولیت در نظام اینقدر پایین آمده است ‌که افراد با کمترین داشته‌ها و تجارب، سودای مسؤولیت‌های بزرگ را در سر می‌پرورانند. اینکه باید برای یک مسؤولیت با خستگی‌ناپذیری فراوان از جهت فردی مجاهده کنی و زحمت بکشی و بی‌خوابی تحمل کنی و از جهت اجتماعی دارای قوه ارتباطی و چانه‌زنی و راهبری باشی و از نظر استراتژیک دارای فکری بلند و فهمی عمیق و درایتی پرمایه باشی، در سایه تصویرسازی‌های رؤیاگونه و وهم‌انگیز رنگ باخته و به غلط راحتی و آسایش و اختیار و استفاده بلاقید از امکانات در اذهان نقش بسته است. افراد بیشتر از آنکه خود را آماده مجاهده‌ای نفسگیر کنند، بیشتر گرفتار جلوه‌های ظاهری خاصه از جنبه اختیارات آن می‌شوند و حساب نمی‌کنند حتی اگر این مسؤولیت با این اختیارات بی‌حد و حصر خیالی بود، در سایه امر نظارت و حسابرسی و تعارض منافع دسته‌ها و گروه‌ها، براحتی قابل هزینه کردن و استفاده نیست. البته بدیهی است این گمان همین‌طور خلق نشده، بلکه با عملکردهای پر خطا و اشتباه جای خود را در ذهن‌ها باز کرده است. 

3- حس دیده شدن و تشخص

شاید در انقلاب اسلامی این حس کمی بعید باشد ولی واقعیت آن است که هر چقدر در جریان انقلاب جلو آمدیم، از حس خدمت و پذیرش مسؤولیت کم شد و بعضا حس دیده شدن و شهره شدن پررنگ شد. شاید یک دلیل عدم گردش مدیریت و مسؤولیت در 40 سال گذشته ناشی از حلقه بسته مدیریتی است که در کشور به وجود آمده و نمی‌خواهد از آن پیاده شود. در دوران احمدی‌نژاد، وقتی بنا به اقتضائات و شرایط عده‌ای از مدیران همیشگی جایگزین شدند، این حس پیاده شدن و جا ماندن از جرگه قدرت در برخی مدیران به وضوح دیده می‌شد و عطش دوباره دیده شدن و در معرض بودن در ایشان خلجان می‌کرد. 

 اینکه شرایط طوری پیش رود که یک مسؤول، مثل یک هنرپیشه یا ورزشکار سلبریتی، بخواهد خود را در معرض دیدگان مردم قرار دهد قصه برخی نامزدهاست. این فضا در دهه اخیر بویژه با ورود شبکه‌های اجتماعی غلظت بیشتری پیدا کرده و افرادی که می‌خواهند برای مسؤولیتی خود را نامزد کنند، در نخستین مراحل، یکی از شبکه‌های اجتماعی متنی یا تصویری را انتخاب می‌کنند و بعضا یک شبکه یا صفحه پر عضو و دنبال‌کننده را می‌خرند و... .

 در واقع هزینه‌های رسیدن به مخاطب اینقدر پایین آمده که افراد، زیاد لازم نیست برای در معرض قرار گرفتن کار سنگینی انجام دهند. پلتفرم‌ها، اپلیکیشن‌ها، صفحات و شبکه‌ها این کار را خیلی راحت کرده‌اند. البته بدیهی است برای کسب آرا باید دیده شوی اما این دیده شدن که به مثابه تکلیف و وظیفه است تا آن دیده شدن که برای رقابت و پیشی گرفتن از دیگران و حذف آنها به هر ترتیبی است، کاملا متفاوت است. 

4- حس تکلیف یا مسؤولیت کاذب

برخی افراد خیلی زود به حس تکلیف می‌رسند و آن را کاملا متعین بر خود می‌دانند. این نوع افراد، بدون فهم معنای تکلیف، یا امر برای‌شان مشتبه می‌شود یا از این حربه سوءاستفاده شخصی می‌کنند. این افراد حتما درگیر یکی از حس‌های سه‌گانه قبلی هم هستند اما با اعلام اینکه «احساس تکلیف کردم»، نوعی تکلیف متعین شده را به جامعه القا می‌کنند. البته سال‌هاست این موضوع دستمایه طنز و شوخی و کنایه شده است اما همچنان کسانی هستند که از این حس، بهره‌برداری خود را می‌کنند و به جامعه علامت اشتباه می‌دهند. 

افراد به تکلیف رسیده در دوره‌های اخیر، کمتر اسم تکلیف را به زبان می‌آورند اما با لطایف‌الحیلی همان حس را منتقل می‌کنند که اگر به این نقطه نمی‌رسیدم، حتما خودم را در معرض انتخاب عمومی قرار نمی‌دادم. 

5- غربال ناکارآمد 

عملکرد شورای نگهبان در سال‌های دور و نزدیک هم پیام‌های اشتباهی به این گونه افراد مخابره کرده است. در حقیقت، این شورا نتوانسته به یک اجماع فقهی- حقوقی در احراز صلاحیت برسد تا از ورود این تعداد افراد اشتباهی جلوگیری کند. در آخرین تلاش‌های کمیسیون شوراهای مجلس برای کمک به شورای نگهبان نیز این خطا پررنگ‌تر شد. در حقیقت طوری با استاندارد کردن مسؤولیت‌های اجرایی متفاوت و استفاده از متغیر زمان، معیارهای اولیه را پیشنهاد دادند که شاید برخی افراد که از هوس نامزدی گذشته بودند، دوباره سوداهایی را در ذهن بپرورانند. 

6- نبود احزاب

باشگاه سیاسی مانند باشگاه‌ ورزشی محل تربیت بازیکنان ملی است. وقتی احزاب غایب هستند یا کم‌فروغ و ناکارآمد، جریان تربیت تشکیلاتی و نظام‌مند تبدیل به یک فضای پرهرج و مرج می‌شود که هر کسی در آن، ادعای در سطح ملی بودن دارد. متأسفانه در 4 دهه گذشته با شبحی از احزاب مواجه بوده‌ایم که عمدتا در نزدیکی انتخابات به صورت نصفه و نیمه طلوعی داشتند و بعد از بالا آمدن دولت‌ها، شکست‌خورده‌ها باز به محاق می‌رفتند و پیروز انتخابات، نیاز به پشتوانه حزبی پیدا می‌کرد آن هم برای کنترل قدرت و اختیار رئیس‌جمهور و... لذا بعد از مدتی هم بدون جریان‌سازی شبکه‌ای و تشکیلاتی در نقطه‌های سهم گرفتن و تصاحب قدرت و... عقیم می‌ماندند. آبادگران، تَکرار می‌کنم، 8+7، جمنا و اقسام شوراهای هماهنگی اصلاح‌طلبان و اصولگرایان، نمونه‌هایی از ائتلاف‌ها یا امریه‌هایی است که در نبود احزاب کارآمد نقش پدرخوانده‌های خودخوانده را بازی می‌کنند. گاهی کارشان می‌گیرد و گاهی نه ولی نهایتش دودی است که از این بی‌تشکیلاتی به چشمان ملت می‌رود. 

 7- سوءاستفاده‌کنندگان از فرآیند ناکارآمد انتخابات

عده‌ای هم فقط می‌آیند که خود را در معرض قرار دهند. یعنی خودشان هم می‌دانند رد می‌شوند ولی دوست دارند بیایند. درست است اینها در نهایت وارد رقابت نهایی نمی‌شوند اما کاهنده اعتبار انتخابات هستند. از آنجا که ساختار انتخاباتی ناکارآمد ما در

20 روز پایانی تازه روشن می‌شود و هر چه قبل از آن است غیررسمی است، لذا هر کسی فرصت دارد حدود یک ماه قبل از انتخابات، خود و حرف‌های پخته و نپخته، کارشناسی‌های دقیق و نادقیق و اظهارنظرهای درست و نادرست خود را در معرض عموم قرار دهد. می‌دانیم در فرآیندهای پیشرفته انتخاباتی هر کسی نمی‌تواند تا روزهای آخر فرصت عرض اندام یا به صورت دقیق‌تر، کم کردن اعتبار انتخابات را داشته باشد و اگر هم بیاید در همان دورهای اول، از صحنه رقابت حذف و امکان دیده شدن و بعضا به سخره کشاندن جریان انتخابات را ندارد اما انتخابات ما جولانگاه سوءاستفاده‌کنندگان از ناکارآمدی ساختاری انتخابات است. 

* جمع‌بندی

اینها برخی دلایل معلوم بود که لزوم حضور کاندیدای درست که از نان شب هم برای انتخابات واجب‌تر است و برای وضعیت کنونی کشور ما حتی حکم مرگ و زندگی را دارد، دوباره گوشزد می‌کند. ورود هر کاندیدای نادرستی هم جریان سیاست‌ورزی در کشور را با ناپختگی و نارسایی مواجه می‌کند و هم انتخابات را به همراه برخی عوامل دیگر به سمت احساسی شدن و تضعیف عقل‌گرایی منتهی می‌کند. 

یادمان باشد انتخاب درست از مسیر ورود کاندیدای درست، غربال و گزینش درست و اعلان و تبلیغ درست می‌گذرد و هر مرحله که پرخطا شود، در رسیدن به انتخاب درست مردم، به مشکل خورده و صورت عقلایی انتخابات، به صورت هرج و مرجی و هر کی هر کی تبدیل می‌شود. ما از این ناحیه تاکنون ضربه خورده‌ایم.

پالس‌های مثبت بایدن

مرتضی مکی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

اراده سیاسی جو بایدن مبنی بر احیای برجام بار دیگر در صحبت‌های او شنیده شد و در گذشته نیز در طول مبارزات انتخاباتی بارها بر آن تاکید کرده بود. او همواره این انتقاد را داشت که ترامپ اشتباه بزرگی را مرتکب شد و نباید از برجام خارج می‌شد. او در سه ماه گذشته با وجود اراده سیاسی برای احیای برجام، به علت اینکه به اهرم فشار علیه ایران نیاز دارد حاضر به بازگشت به توافق سال 2015 نیست.

هدف آنها از اینکه می‌خواهند یک اهرم فشار داشته باشند این است که پس از احیای برجام بتوانند پیرامون مسائل دیگر نیز با ایران مذاکره داشته باشند و بر این باور هستند که بدون اهرم فشار نمی‌توانند ایران را پای میز مذاکره بکشانند. در همین راستا از روزهای اخیر یک مذاکرات سخت و پیچیده میان ایران و1+4 آغاز شده است. این مذاکرات در خود چند نکته را نهفته دارد: نخست اینکه همه طرف‌ها آن را سازنده می‌دانند و همه طرف‌ها بر ادامه آن تاکید دارند.

این موارد نشان می‌دهد که اراده برای احیای برجام در میان تمام کشورها وجود دارد. امروز گفت و گوهای فنی در برجام برای محرک بودن به یک تصمیم سیاسی وابسته است و روند مذاکرات و ادامه مذاکرات به این تصمیم سیاسی باز می‌گردد که اتخاذ آن امروز تا حدود زیادی در اختیار آمریکاست. ایران می‌خواهد که تمام تحریم‌های دوره ترامپ لغو شود زیرا تحریم‌های مشکل آفرین برای مردم و کشورمان، تحریم‌های وضع شده در دوره ترامپ است.

مشخصا ایالات متحده تمایل ندارد که این 1500 تحریم وضع شده را لغو کند و همین امر کار را سخت کرده است. اینکه در روزهای اخیر شاهد یک انعطاف در صحبت‌های جو بایدن بوده‌ایم، این امر را متصور می‌کند که تا پیش از ضرب‌الأجل سه ماهه ایران توافقی حاصل شود. صحبت‌های دو روز پیش بایدن شاید به نحوی آمادگی آنها را برای لغو مقداری از تحریم‌ها نشان داده است. تاکید بر اشتباه ترامپ صحبت پرمعنایی است که امروزه از بایدن شنیده می‌شود و در کنار آن باید توجه داشت که مقامات آمریکایی با مسئولان صهیونیستی دچار اختلاف شده‌اند، زیرا حمله صهیونیست‌ها به نیروگاه نطنز سبب شد تا طرف‌های غربی یک اهرم فشار دیگر علیه ایران را از دست دهند و ایران به واسطه آن غنی سازی 60 درصد را آغاز کرد و این یک فشار مضاعف بر کشورهای غربی حاضر در مذاکرات بود.

رژیم صهیونیستی بر این باور بود که با تخریب قسمتی از تاسیسات هسته‌ای ایران این شرایط را مهیا می‌کند تا ایران را از فعالیت‌های هسته‌ای دور کند و غربی‌ها را به سمت کسب امتیاز بیشتر از ایران سوق دهند اما به علت اینکه ایران این صنعت را به صورت بومی راه اندازی کرده است و آن را ارتقا می‌دهد این نقشه آنها را با شکست مواجه کرد. مجموعا باید گفت که واکنش مقامات آمریکایی و صحبت‌های بایدن یک پالس مثبت دیگر در راستای احیای برجام بود.


دوروی یک سکه خرابکاری و مذاکرات فرسایشی

عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:


هماوردی نظام جمهوری اسلامی با قدرت‌های غربی در عرصه مذاکرات هسته‌ای این روزها به اوج خود رسیده است. در طول مذاکرات در دو دهه گذشته هیچ‌گاه دست غربی‌ها در مقابله با ایران این‌گونه خالی نبوده و ایران در جایگاه یک عنصر تعیین‌کننده برای سرنوشت مذاکرات قرار نداشته است. این وضعیت را طبعاً باید ناشی از درس‌ها و عبرت‌های مذاکرات و تعاملات گذشته و باور مسئولان اجرایی کشور به غیرقابل‌اعتماد بودن غربی‌ها و عدم پایبندی آن‌ها به تعهداتشان دانست و به همین دلیل است که آن‌ها از یک‌سو با تلاش برای فرسایشی کردن مذاکرات و از سوی دیگر با دست زدن به اقدامات تروریستی توسط رژیم صهیونیستی و دیگر عوامل منطقه‌ای‌شان تلاش دارند به‌زعم خود ابتکار عمل را از ایران بگیرند.

در تحلیل شرایط کنونی امریکا، یادداشت دو روز پیش هیئت تحریریه روزنامه نیویورک‌تایمز با عنوان اینکه فشار حداکثری علیه ایران شکست‌خورده است، را روشن‌ترین تعبیر از شرایط کنونی کاخ سفید می‌توان دانست؛ شرایطی که این روزنامه برای امریکا از آن به‌عنوان باتلاق یاد می‌کند. نیویورک‌تایمز در این یادداشت با اشاره به اینکه اکنون پنجره فرصت کوتاهی برای بازگشت ایران و ایالات‌متحده به برجام وجود دارد، می‌نویسد:توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ قرارداد صلح نبود. توافقی برای حل صلح‌آمیز مسئله هسته‌ای بود. دولت ترامپ در سال ۲۰۱۸ به باور اینکه تحریم‌های فلج‌کننده، تهران را به پذیرش توافقی موردقبول‌تر برای ایالات‌متحده سوق می‌دهد، از برجام خارج شد. اما قمار دونالد ترامپ شکست خورد. تحریم‌های تازه اقتصاد ایران را فلج کرده است، اما حکومت ایران فعالیت‌های هسته‌ای را که کنار گذاشته بود دوباره از سر گرفت. دیگر کشورها شامل چین و اتحادیه اروپا از تحریم‌های یک‌جانبه ایالات‌متحده خسته شده‌اند و ممکن است تجارت با ایران را به نحوی از سر بگیرند. حقیقت ناخوشایند این است که «فشار حداکثری» قابل‌دوام نیست. این فشار به تغییر رفتار ایران منجر نشده و درست برعکس عمل کرده است. این روزنامه امریکایی آنگاه از بخشی از برنامه کاخ سفید در فرسایشی کردن مذاکرات رونمایی کرده و یادآور می‌شود: اگر برنامه هسته‌ای ایران به شکلی صلح‌آمیز تحت کنترل درآید، یک ائتلاف منطقه‌ای می‌تواند به نقش ایران در منطقه رسیدگی کند. حتی اگر بایدن تمام تحریم‌های دوره ترامپ را لغو کند، بخش عمده‌ای از تحریم‌های امریکا برقرار خواهد ماند و این اهرمی اقتصادی برای دستیابی به توافق‌های بعدی خواهد بود.

در عرصه دیگر اقدامات تروریستی علیه ایران نظیر حمله به کشتی ساویز در لحظات آغازین مذاکرات وین در هفته گذشته و اقدام تروریستی علیه نیروگاه نطنز در مرحله دوم مذاکرات وهمزمان با حضور وزیر دفاع امریکا در تل‌آویو نکته‌ای نیست که از دید صاحب‌نظران و در تکمیل این حلقه پنهان بماند. پس از خرابکاری رژیم صهیونیستی در تأسیسات هسته‌ای نطنز این ارزیابی در رسانه‌های بیگانه فارسی‌زبان مانند بی‌بی‌سی و ایران اینترنشنال و همچنین غیرفارسی مانند سی ان ان مطرح شد که این اتفاق در کاهش قدرت چانه‌زنی ایران تأثیر خواهد گذاشت.

روندی که در مذاکرات وین در حال طی شدن است، در کنار تلاش رژیم صهیونیستی برای اخلال در برنامه هسته‌ای ایران، نشان‌دهنده دو روی یک سکه اقدام غرب برای کاهش ابتکار عمل ایران در بهره‌گیری از فرصت‌ها برای کاهش توان ایران در این هماوردی است. در این میان رهبر معظم انقلاب نقشه راه کشور را برای جلوگیری از فرسایشی شدن مذاکرات روشن کرده‌اند. معظم له در بیانات اخیرشان در خصوص مذاکرات هسته‌ای خاطرنشان کردند: سیاست کشور را در خصوص برجام و تحریم‌ها در سخنان عمومی اعلام و در جلسات با مسئولان یا به‌صورت مکتوب نیز به آن‌ها بیان کرده‌ایم بنابراین سیاست کشور معلوم است که باید چه‌کاری انجام بدهند. ایشان افزودند: تشخیص مسئولان این است که بروند مذاکره کنند تا همین سیاست را اِعمال کنند که در این زمینه بحثی نداریم، اما باید مراقبت شود که مذاکره فرسایشی نشود چراکه برای کشور ضرر دارد. رهبر انقلاب اسلامی هدف امریکایی‌ها از تأکید و اصرار بر مذاکره را تلاش برای تحمیل یک حرف باطل دانستند و افزودند: منطق جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه اول باید امریکا تحریم‌ها را بردارد، زیرا به آن‌ها اطمینانی وجود ندارد و قبلاً بارها نقض عهد کرده‌اند، به‌گونه‌ای است که حتی بعضی مذاکره‌کنندگان اروپایی نیز قبول دارند و در جلسات خصوصی آن را تصدیق می‌کنند اگرچه در مقام تصمیم‌گیری تسلیم امریکایی‌ها هستند و از خود استقلالی ندارند. ایشان افزودند: غالب پیشنهادهای امریکایی‌ها، متکبرانه و تحقیرآمیز است و حتی قابل نگاه کردن هم نیست. ایشان در پایان ابراز امیدواری کردند که مسئولان کشور با چشم‌باز و دل محکم و با توکل به خدا به‌پیش بروند و به توفیق الهی ملت را خرسند و خوشحال کنند.

هدف غربی‌ها از فرسایشی کردن مذاکرات به تعویق انداختن اجرای تعهدات نقض شده، استفاده از زمان برای کاستن از استقامت مردم ایران و راه باز کردن برای تحمیل و امتیازگیری در حوزه‌های غیرهسته‌ای و همچنین اعمال برخی معافیت‌ها یا مسکن‌ها برای تأثیرگذاری بر انتخابات ریاست جمهوری آینده است؛ که در نقطه مقابل راهبرد ایران باید معطوف به‌سرعت دادن فعالیت‌های هسته‌ای نظیر غنی‌سازی ۶۰ درصد، اجرای قانون مجلس و پرهیز از تمدید مهلت سه‌ماهه، آمادگی برای توقف مذاکرات برای جلوگیری از فرسایشی شدن آن و مهم‌تر از آن پرهیز از شرطی‌سازی روند تحولات کشور به این مذاکرات است.

اما مقابله با اقدامات رژیم صهیونیستی از پیچیدگی کمتری برخوردار است، چراکه روند تحولات منطقه و دستاوردهای مقاومت که مهار رژیم صهیونیستی را در پی داشته و این رژیم از مدعی حاکمیت بر نیل تا فرات به اینجا رسیده است که ملتمسانه از نیروهای مقاومت می‌خواهد که به صهیونیست‌ها اجازه دهند که بتوانند در پشت سیم‌های خاردار به حیات انگلی خود ادامه دهند. این امر بیانگر آن است که سران این رژیم تنها زبان زور را می‌فهمند و چه‌بسا تأملات ما در سال‌های اخیر که بعضاً از آن به‌عنوان سیاست صبر راهبردی نام‌برده می‌شود موجب این جسارت‌ها شده و با توجه به تأثیر منفی این راهبرد باید به سمت تغییر موازنه قدرت جهت پیدا کند.

ارتش؛ محبوب و مقتدر

کورش شجاعی در روزنامه خراسان نوشت:

اگر کشوری توان تولید و حفاظت از استقلال و تمامیت ارضی و تامین امنیت خود را نداشته باشد، نه تنها قطعا نمی تواند امیدی به رشد و پیشرفت، تعالی و سرافرازی و آینده ای روشن در تولید علم، خود اتکایی، ایجاد رفاه و تولید ثروت و ... داشته باشد بلکه حتی در چنین کشوری نمی توان به چرخیدن چرخ زندگی روزمره مردم و دستیابی به امکانات اولیه امیدوار بود و البته قطعه قطعه شدن، تجزیه و سلطه پذیری و زانو زدن در مقابل سلطه گران و کُرنش در مقابل زورگویان و «گدایی تامین امنیت» از دیگران سرنوشت دور از انتظاری نیست.


و اگر امروز در ایران عزیز به رغم همه مشکلات اقتصادی و تورم و گرانی افسار گسیخته ناشی از کم تدبیری برخی مسئولان و تحریم های ظالمانه در بسیاری از عرصه ها از جمله تولید علم، تبدیل شدن به صادرکننده بسیاری از محصولات از جمله بنزین و انواع تولیدات پتروشیمی و ...، شاهد دستیابی به توفیقات قابل توجه در صنعت و کشاورزی، طراحی و ساخت عظیم ترین سکوهای نفت و گاز و پیشرفت های محیرالعقول در عرصه های گوناگون پزشکی و تجهیزات و صنایع دفاعی و ... هستیم، همه و همه محصول شکوفایی استعدادها و توان ایرانی در محیط «امن» ایران بزرگ است، امنیتی که حاصل تلاش، جان فدایی، ایثار و دلاورمردی غیورمردانی است که لباس مقدس سربازی دین و میهن را با افتخار به تن دارند و امنیت کم نظیر کشورمان آن هم در این منطقه خاص را به بهترین شکل تامین می کنند، در منطقه ای که یکی از کشورهای همسایه، بزرگ ترین تولیدکننده تریاک و قاچاق مواد مخدر است و آن دیگری لانه تروریست های خانگی و فراری و آن دیگری همچنان درگیر تامین امنیت خود و مبارزه با تروریست های باقی مانده داعش و ... و تلاش شکسته بسته برای بیرون کردن نیروهای آمریکایی و ... و آن سوتر سعودی های وهابی که مرکز نشر تفکر تکفیری و تروریستی و تربیت و صادرات تروریست هستند. آری در چنین منطقه و شرایطی دلاور مردان بی ادعایی که لباس ارتش و سپاه و مرزبانی و بسیج و نیروهای انتظامی و امنیتی را لباس غیرت و دفاع از دین و ناموس وطن می دانند، با پوشیدن این لباس عاشقانه مشغول خدمت و تامین و حفاظت از استقلال و امنیت و تمامیت ارضی وطن هستند. وطنی که استقلال مثال زدنی و کم نظیر و امنیت پایدار امروزش آسان به دست نیامده بلکه خون های فراوانی از بهترین فرزندان این سامان بر زمین ریخته تا ایران، امروز امن و مستقل و سرافراز باشد، خون بیش از 230 هزار شهید انقلاب و دفاع مقدس که بیش از 45 هزار نفر از ایشان در قالب نیروهای وظیفه و کادر مفتخر به برتن داشتن لباس های مقدس ارتش بوده اند.


ارتشی که استقلالش، کارآمدی و اقتدارش، مردمی بودن و ایمانش، آمادگی و نظم و انضباطش و عزت و اعتبار و محبوبیتش زبانزد است و خاص دوران دفاع مقدس نبود بلکه به خاطر پای کار و در کنار مردم بودنش همچون دیگر نیروها در حوادث گوناگون از جمله سیل و زلزله و ... این عزیزان همچنان و امروز نیز همچون دیگر حافظان استقلال و امنیت و تمامیت ارضی کشور و دیگر خدمتگزاران واقعی، محبوب اند و در دل مردم جای دارند. ارتشیان غیور، سرافراز و دلاورمردی که حتی در شرایط کرونا مانند بسیاری دیگر از نیروها، جوانمردانه در کنار مردم هستند و برای حفاظت از جان و سلامت مردم در کنار مدافعان سلامت فداکارانه و ایثارگرانه در میدان حاضرند. جمعه شب 27 فروردین بود که خانم دکتر سوسن عزیزمحمدی، رئیس بیمارستان هاجر ارتش در برنامه «بدون تعارف» شبکه دو سیما وقتی از شهادت همسرش دکتر ابوالفضل محمدعلیزاده، جراح مغز و اعصاب بر اثر کرونا و حین خدمت سخن به میان آورد، از شهادت 15 ارتشی در جریان مبارزه با کرونا خبر داد، خبری که دیگر بار از رشادت و ایثارگری و ایمان و اخلاص و تعهد فرزندان نیک نام و سرافراز ایران اسلامی حکایت می کند.
ای ارتشیان و ای همه خدمتگزاران و حافظان امنیت و استقلال و عزت کشور درود بی پایانتان باد.