زعمای اصلاح‌طلب اعلام کرده‌اند که نگران آینده نظام هستند، ادعای آن‌ها را باید راست آزمایی کرد و دید آیا، آن‌ها واقعانگران ولایت‌فقیه هستند یا دیپلمات‌های انگلیسی؟

سرویس سیاست مشرق- «از من طرفدارتر و معتقدتر به ولایت‌فقیه پیدا نمی‌کنید، وقتی شما نبودید ما در کرمان هوادار رهبری بودیم؛ ما طرفدار نظام هستیم» این جمله را حسین مرعشی در پاسخ به «مشرق» بر زبان آورده است.

احتمالاً ازاین‌دست جملات گاهی شنیده‌اید که اصلاح‌طلبان طرفدار نظام هستند و به دنبال آلترناتیوسازی در برابر جمهوری اسلامی نخواهند رفت! البته شاذترین جمله را علی صوفی وزیر دوران اصلاحات به زبان آورده و ادعا می‌کند: خاتمی و موسوی‌خوئینی‌ها نگران نظام هستند! [۱] البته آزمودن این دست ادعاها خیلی سخت نیست و می‌توان آن‌ها را به‌سادگی موردبررسی قرارداد و پرسید آیا اصلاح‌طلبان تندرو و رهبرانشان واقعاً نگران نظام و ولایت‌فقیه هستند؟

سلطانیست ها و نظریه ولایت‌فقیه

هم‌زمان باجان گرفتن اصلاح‌طلبان در سال ۷۶ حزب مشارکت با پشتیبانی وزارت کشور وقت به عرصه سیاسی ایران پای گذاشت. این تشکیلات سیاسی استخوان‌بندی اصلاح‌طلبان تا امروز را تشکیل داده است. روایت است که رگ خواب خاتمی در دست این حزب است و سران این گروه به هر طرف که به خواهند او را تاب می‌دهند. مادر ایدئولوژیک این گروه افراطی عبدالکریم سروش است که قرائت اومانیستی او از اسلام باعث تحولات فکری در بدنه رفورمیست ها در ایران شده است.

سروش درباره ولایت‌فقیه نظرات منتشرشده و قابل‌تأملی دارد و دریکی از سخنرانی‌های خود تحت تأثیر حسین‌علی منتظری در ماهنامه کیان می‌نویسد: در حیطه ولایت باطنی، رابطه مرید و مرادی برقرار است، اما در حیطه ولایت سیاسی، حتی ائمه هم وجوب اطاعت ندارند، چه برسد به فقیه. مردم می‌توانند بر امام معصوم هم خرده بگیرند، انتقاد کنند و درجایی فرمانش را اطاعت نکنند.

افراطی‌های مشارکت بر اساس همین دستورالعمل سروش به‌صورت کاملاً علنی به جنگ ولایت‌فقیه می‌روند. جالب آن‌که در اساس‌نامه این حزب حتی یک خط در باب اعتقاد و التزام به ولایت‌فقیه وجود ندارد! محمدرضا خاتمی در توجیه این اقدام می‌گوید: این بحث ولایت‌فقیه بخش‌های تئوری و نظری دارد که مورد اختلاف علماء هست و ما تفتیش عقاید را جایز نمی‌دانیم.

حزب مشارکت در کنگره چهارم خود به‌صورت رسمی از فروپاشی نظام حمایت کرده و خواهان تغییر در قانون اساسی می‌شوند. مشارکتی‌ها در کنگره چهارم این جبهه، ضمن تعریف و تمجید فراوان از قانون اساسی زمان طاغوت به دلیل اقتباس از قانون اساسی مترقی، بلژیک و تاختن کور و بی‌منطق به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، صرفاً به دلیل وجود اصل مترقی ولایت‌فقیه، به‌صورت رسمی اعلام کردند که چون تغییر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از راه‌های قانونی امکان‌پذیر نیست فلذا باید از طرق غیرقانونی نسبت به تغییر قانون اساسی و حذف رکن ولایت‌فقیه از آن اقدام گردد.

این اقدام از سوی آن‌ها با مخالفت برخی از اعضای این حزب روبرو شده که درنهایت مأموریت رفراندوم برای تغییر قانون اساسی از جانب حزب مشارکت به شاخه دانشجویی این جریان یعنی طیف علامه دفتر تحکیم وحدت واگذارشده و با همکاری محسن سازگارا؛ اکبر گنجی و محمد ملکی کمپین امضاء برای تغییر قانون اساسی تشکیل و البته مدتی بعد با فرار اعضای تأثیرگذار این گروه به آمریکا شکست می‌خورد.

البته پس از شکست در برنامه تغییر قانون اساسی، حمله به‌نظام از دستور کار حزب مشارکت خارج نمی‌شود! زیرا محمدرضا خاتمی برادر رئیس دولت اصلاحات در کنگره بعدی حزب مشارکت نیز اعلام می‌دارد: «با هر تفسیری که از قانون اساسی داشته باشیم نمی‌توانیم منکر این امر شویم که رهبری بالاترین رکن نظام و دارای بیشترین اختیارات است و اولین زاویه جدایی بین اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران از همین‌جا ایجاد می‌شود.» عجیب آنکه این دست سم‌پاشی‌ها و سیاه نمایی از جانب افراطی‌های اصلاح‌طلب هیچ‌گاه از جانب بزرگان این گروه چون خاتمی و موسوی‌خوئینی‌ها در مجمع روحانیون مبارز موردانتقاد یا حتی کوچک‌ترین واکنشی روبرو نشده تا جایی که سعید حجاریان تئوریسین مشارکت که سال‌ها بانام مستعار «جهانگیر صالح پور» در کیان قلم می‌زده این بار و بدون اقدام پوششی، تیر آخر را نیز شلیک کرده و در سالگرد واقعه مشروطه نظریه ولایت‌فقیه را مترادف با سلطانیسم قلمدادمی کند.

چرخش روزگار و آلزایمر سیاسی کارگزاران

البته این فقط مشارکتی‌ها نیستند که در جنگ علنی با اعتقادات دینی و اسلام سیاسی با یکدیگر مسابقه می‌دهند! سازمان مجاهدین انقلاب و حزب کارگزاران که این روزها دچار آلزایمر گردیده در بیان دیدگاه‌های افراطی از گروه اول بدسابقه‌تر و کارنامه سیاه‌تری دارند. اگر مشارکتی‌ها با جنجال‌سازی‌های سطحی جنگ تبلیغاتی با حاکمیت را مدیریت می‌کنند، حزب کارگزاران و چپ‌های سازمانی دست به انهدام و ترور پایه‌های نظام زده‌اند. هاشم آغاجری عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب دراین‌باره می‌گوید: ما در دولت خاتمی یکی از پایه‌های ولایت‌فقیه را منهدم کردیم و با پیروزی موسوی در انتخابات همه پایه‌های ولایت‌فقیه را فرو خواهیم ریخت.

جالب آن‌که بعد از فتنه ۸۸ ابوالفضل قدیانی به‌صورت کاملاً مسلح در برابر نظام قد کشیده اما اقدامات او هیچ‌گاه با کوچک‌ترین نقدی از جانب بهزاد نبوی و سایر رفقای به‌ظاهر انقلابی قرار نگرفته است.

قدیانی به مناسبت سالگرد راهپیمایی فتنه گران در روز ۲۵ خرداد ۸۸ می‌گوید: «کدام ناظر منصفی است که به ولایت‌فقیه بنگرد و آن را با سلطنت فقیه یکی نپندارد؟... گنجاندن ولایت‌فقیه در قانون اساسی برآمده از سال‌ها مبارزه و فداکاری را به‌راستی باید «فاجعه انحراف» نام نهاد... د. مطابق تئوری ولایت مطلقه فقیه انسان هرگز عاقل و بالغ نشده و به آن میزان از رشد نمی‌رسد که بتواند در امور اجتماعی – سیاسی اعمال‌نظر کرده و استیفای حق کند و اساساً در حوزهٔ عمومی و در مقام بهره‌مندی از حق تعیین سرنوشت، مردم شرعاً محجور و طبعاً نیازمند ولی و قیّم محسوب می‌شوند. الحق که اهانتی از این سخیف‌تر را نمی‌توان رواداشت که یک فقیه قیم و ولی یک ملت قرار گیرد.»

اگرچه هاشمی رفسنجانی با طرح ایده «شورای رهبری» سنگ بنای مخالف رسمی با نظام اسلامی را گذاشته است، اما مهدی و فائزه فرزندان پدر معنوی حزب کارگزاران روایت دقیق‌تری از این نفاق زیرپوستی هستند. آن‌ها به‌صورت آشکارا به‌صف تروریست‌های آمریکایی پیوسته‌اند. مهدی هاشمی ازجمله رابطین فتنه ۸۸ با آمریکایی‌ها بود که بنا به اعتراف نیک آهنگ کوثر؛ روزنامه‌نگار فراری ساکن آمریکا به دنبال راهی برای افزایش تحریم‌های اقتصادی علیه ایران بوده است. فائزه هاشمی نیز در مصاحبه با یک وب‌سایت داخلی می‌گوید: دوست داشتم ترامپ رأی آورد تا فشار از روی ایرانی‌ها برداشته نشود.

البته حزب کارگزاران، لاف‌وگزاف گویی های فائزه هاشمی در دلدادگی‌شان به ترامپ و موافقت او با افزایش تحریم‌ها تا خرد شدن استخوان ایرانیان را دعوای خواهر و برادری قلمداد کرده و روی آن سرپوش می‌گذارد. حتی اگر بپذیریم، همراهی علنی فائزه هاشمی با قاتلان شهید سلیمانی از نادانی او باشد، قاعدتاً سخنان غلامحسین کرباسچی که مقاومت در برابر آمریکایی‌ها را اقدام بیهوده خوانده بود را نمی‌توان به‌حساب حماقت این حزب گذاشت.

قاعدتاً گروهی که طرفدار توسعه به شیوه لیبرالیستی است، نمی‌تواند بدون حذف مرجعیت و ولایت مطلقه فقیه کار خود را پیش ببرد. مهدی هاشمی صادقانه‌ترین روایت حزب کارگزاران در تبعیت از ولایت‌فقیه را در مصاحبه با صدای آمریکا این‌گونه بیان می‌کند:التزامی به ولایت‌فقیه ندارم، پدرم هم مخالف است. به گفته پدرم این موضوع دارای اشکال است. او در یک سخنرانی به این نکته اشاره‌کرده اما اگر بگویم با نظام جمهوری اسلامی مخالفم دروغ گفته‌ام... م. اشکال این بخش از قانون اساسی این است که در آن اشاره‌شده که ولایت‌فقیه نباید زمان داشته باشد. اگر ولی‌فقیه هشت یا ده سال بماند خبرگان کار خود را به‌خوبی انجام نمی‌دهد. قانون اساسی ما به خاطر این موضوع مشکل دارد.

شیخ گوشه‌نشین نیز به صحنه آمد!

حتی اگر همه زمین و زمان بگویند اصلاح‌طلبان سال‌هاست که از خط انقلاب اسلامی خارج‌شده‌اند، احتمالاً موسوی‌خوئینی‌ها یک‌تنه در برابر آن ایستادگی کند و خود را سپر بلای نظام بداند! البته راست آزمایی این نمایش ساده است. نگاهی به نامه خوئینی‌ها به رهبر انقلاب نشان می‌دهد که او مانند دوران حضورش در روزنامه سلام به‌عنوان خط‌شکن اول به میدان آمده است.

نامه او با عتاب و خطاب و کلماتی سطحی در نقد سیاست منطقه‌ای ایران نوشته‌شده و با استقبال شدید رسانه‌های اصلاح‌طلب روبرو می‌شود. روزنامه اعتماد نزدیک به حزب اعتماد ملی با تیتر جذاب «جنجال نامه آیت‌الله» به استقبال نامه او رفته و این نامه را دلسوزانه خوانده بود! دیگر رسانه‌ها ازجمله شرق عکس نیم تای اول خود را به این نامه پرحاشیه اختصاص می‌دهند.

عجیب آن‌که؛ دو روز قبل از انتشار نامه موسوی‌خوئینی‌ها؛ اکانت توییتر وابسته به وزارت خارجه رژیم صهیونیستی نوشت: «مردم ایران از شعارهای جمهوری اسلامی فاصله گرفته‌اند. درحالی‌که حکومت جمهوری اسلامی و مزدوران حقوق‌بگیر او مشغول به خیال‌پردازی هستند، خوشبختانه مردم ایران از شعارهای توخالی جمهوری اسلامی فاصله می‌گیرند» و نامه آقای خوئینی‌ها، همین ادعای اسرائیل را عیناً تکرار کرد!

موسوی خوئینی و خاتمی ۸ ماه یک فتنه آمریکایی – صهیونیستی را هدایت کردند تا جایی که رابرت گیتس رئیس سابق سازمان سیا در توصیف آن می‌گوید: «به دلیل شکاف‌های عمیق در ایران، تحریم اثرگذارتر از گذشته است. ما شکاف‌هایی را شاهدیم که در ۳۰ سال گذشته بی‌سابقه است. مخالفان به‌جای پیگیری رأی خود، سیاست‌های کلان حاکمیت را هدف گرفته‌اند.»

خاتمی و موسوی خوئینی و سایر زعمای اصلاح‌طلبان سال‌هاست که از مدار ولایت‌فقیه خارج‌شده‌اند. گروهی که در برابر فتنه ۸۸ یا لال شدند و با نوشتن شب‌نامه و دعوت به شورش خیابانی شمشیر کشیدند، حالا با فراموش کردن تمام کارنامه خود به‌یک‌باره دلسوز نظام شده‌اند. احتمالاً باید این دلسوزی را به‌پای نگرانی محافل امنیتی غربی از سرنوشت انتخابات ایران در سال ۱۴۰۰ نوشت؛ جایی که روزنامه گاردین در تحلیل آن می‌نویسد: نگران هستیم؛ نیروهای همراه با غرب کنار رفته و جای آن‌ها گروهی بیاید که با دیپلماسی ما همراه نباشد. نگرانی خاتمی و موسوی‌خوئینی‌ها در نامه‌نگاری‌های ساختارشکن را با ذکر این روایت انگلیسی بار دیگر بخوانید.

[۱] https://etemadonline.com/content/۴۶۹۸۹