کد خبر 1173660
تاریخ انتشار: ۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۷:۰۰

به گزارش مشرق، صفحه اینستاگرام مرزوبوم  بخشی از گفت و گوی سال ۹۳ با سرتیپ دوم پاسدار مجتبی عسکری، جانشین واحد بهداری لشکر ۲۷ در سال ۱۳۶۲ به نقل از کتاب کوهستان آتش را منتشر کرد.

آمدم در شاگرد را برای حاجی باز کنم که آن را بست و دستم را گرفت و دنبال خودش کشید. در عقب را باز کرد و با هم سوار شدیم. از دروازه دژبانی پادگان که بیرون می‌زدیم به راننده گفت برو سمت پلدختر. بعد هم همانطور که شانه به شانه هم دیگر نشسته بودیم سرش را به صورتم نزدیک کرد و با صدای زیرتر از حد معمول و لحنی خودمانی گفت: خب برادر مجتبی اوصاف تو را از حاج احمد و چراغی و ممقانی زیاد شنیده بودم. با آن که میدانستی ما در بهداری لشکر چقدر به کادرهای قبلی و باسابقه احتیاج داریم باز برای آمدن از مریوان به لشکر یکسال دست به دست کردید؟

 گفتم: نه به خدا. وقتی قرار شد بچه‌ها برای تشکیل تیپ از مریوان به جنوب بروند این حاج احمد بود که ممقانی را انتخاب کرد و به من هم تکلیف شرعی کرد بالای سر تشکیلات بهداری در مریوان بمانم. نمی‌توانستم خلاف امرش رفتار کنم.

حاجی با شنیدن اسم حاج احمد آه سردی کشید و گفت هنوز هم معتقدم اگر بعد از گرفتاری حاج احمد اجازه یک عملیات محدود در لبنان را به ما می‌دادند می‌توانستیم او و همراهانش را از چنگ فالانژیستها آزاد کنیم. اما چه کنیم که نگذاشتند.

 چند دقیقه ای ساکت بود و از شیشه پنجره با آن چشمهای درشتش در سکوت به بیابان زل زده بود. استیشن حسابی روی دور افتاده بود و راننده داشت با سرعت بالای ۱۰۰ کیلومتر می گازید. ناگهان حاجی به او تشر زد.

 مگه داری سر میبَری؟ وسیله بیت المال است نه مال من و پدرت. یواشتر!