واژه سیاست در معانی گوناگونی به کار رفته است که از میان همه این معانی، آنچه با عبارت «سیاست‌های کلی و کلان» متناسب‌تر است، «تدبیر»، «مصلحت» و «دوراندیشی» است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


هفت روایت از سوءتدبیرهای شگفت

محمد ایمانی در روزنامه کیهان نوشت:


«این چه اقتداری است که جمهوری اسلامی در منطقه ادعای پیروزی داشته باشد، اما نتواند برخی مشکلات اقتصادی را حل کند؟ این عدم توازن، نشانه تناقض و ناکارآمدی است. در جنگ هم می‌گویند باید تا حدی پیشروی کرد که بتوان لجستیکش را تامین کرد». این جملات، اظهارات یکی از افراطیون مدعی اصلاحات است که بیست سال قبل، مدعی بی‌اختیاری دولت و ضرورت خروج از حاکمیت شد؛ اما در طول این دو دهه، هر وقت انتخاباتی برگزار شد، در حد تبلیغاتچی ستاد انتخاباتی مدعیان اصلاحات و اعتدال رفتار کرد. از شخص که بگذریم، ظاهرا گفته‌اش قابل تامل است. ولو از نوع «کَلِمَهًْ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا الْبَاطِل» باشد.


1- اگر جمهوری اسلامی را در مصاف با مشکلات، به مثابه یک خط گسترده دفاعی یا تهاجمی تصور کنیم، این خط، چندین محور را شامل می‌شود. هر کدام از یگان‌های عمل‌کننده در این محورها، کارکرد خود را دارند. اگر مسئولیت خود را درست به انجام برسانند، خط از سمت آنها شکسته نمی‌شود، بلکه می‌توانند خط «دشمن/ مشکلات» را بشکنند و به دیگر نیروها در آفند یا پدافند ملحق شوند. اما اگر قصور و تقصیر یا خیانتی در برخی محورها اتفاق بیفتد، عملیات کامل نمی‌شود، بلکه حتی ممکن است هزینه کوتاهی برخی نیروها را نیروهای پاکباخته و مسئولیت‌شناس بپردازند. ما از زمان دولت موقت و بنی‌صدر و ماجرای دفاع مقدس، دو نمونه متفاوت مدیریت را در طول چهار دهه تجربه کرده‌ایم. اکنون این دو مدل، به بلوغ رسیده‌اند. یکی مدیریت حاج قاسم سلیمانی‌هاست که توانمندی خود را با پیروزی در مصاف با دشمن به نمایش گذاشتند و با دست خالی حماسه آفریدند؛ مدیریتی که پالایشگاه ستاره خلیج ‌فارس (خودکفایی بنزین)، برنامه هسته‌ای و سوخت بیست درصد، خدمت به مناطق محروم و مهار خسارت‌های سیل و زلزله، گوشه‌ای از کارنامه درخشان اوست. و مدیریتی که به جای همت و تدبیر درون‌زا، آدرس غرب را داده، یا در برابر خصومت و نفوذطلبی دشمن، منفعل عمل کرده؛ اگر در نقشه او بازی نکرده باشد.


2- سردار سلیمانی چرا ترور شد و چه کسانی دشمن را تشجیع کردند؟ منطق و مکتب خلّاق او، مستکبران را به خشم می‌آورد. آن مجاهد پرکار و پیروز، حتی اگر هیچ کاری در میانه میدان فرماندهی انجام نداده و پروژه هفت هزار میلیاردی آمریکا در منطقه را نابود نکرده بود، همین یک عبارت پرمغز او برای اینکه کینه‌اش در دل مستکبران جا کند، کافی بود: «من با تجربه می‌گویم که میزان فرصتی که در بحران‌ها وجود دارد، در خود فرصت‌ها نیست. اما شرط آن، این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.» نفس این سخن، تمدن‌ساز و قدرت‌آفرین است و می‌تواند باطل‌السحر طاغوت‌ها باشد؛ چه رسد به اینکه سیره چهل‌ساله او، امضای پای ادعایش شود. با این منطق، سوخت بیست درصد رآکتور تهران و پالایشگاه تولید بنزین و موشک‌های دوربرد نقطه‌زن و ماهواره‌های پیشرفته ساخته شد. و بی‌اعتنایی به همین منطق موجب شد دولت در برخی حوزه‌ها دچار عقبگرد شود.


3- مدیرانی هم هستند که به جای تبدیل تهدید دشمن به فرصت، بگویند «نباید فرصت دوباره مذاکره با آمریکا را از دست بدهیم.» آنها هفت سال قبل نیز همین حرف را زدند که کشور را گرفتار مشکلاتی کردند که با مختصری همت و تدبیر در داخل قابل حل بود. فهرست برخی بی‌تدبیرها را مرور کنید: «شش برابر کردن نقدینگی که از عوامل اصلی تورم است، شکستن رکورد 49 درصدی تورم در دولت هاشمی (کارگزاران) و رساندن آن به 52 درصد (در برخی اقلام بالای 100 درصد)، شش تا نُه برابر کردن قیمت مسکن و خودرو و سکه و ارز و بسیاری از اقلام دیگر. سه برابر کردن ناگهانی قیمت بنزین و بهانه دادن دست دشمن برای ایجاد بی‌ثباتی و ایراد خسارت، افزایش ضریب جینی (شکاف طبقاتی) از رقم کاهشی شده 365. در سال 92 به رقم 409. در سال 97، نابودی 18 میلیارد دلار و 60 تن طلا از ذخایر استراتژیک ظرف دو ماه، واگذاری پرفساد نیشکر هفت‌تپه، ماشین‌سازی تبریز، هپکو اراک، آلومینیوم المهدی، پالایشگاه کرمانشاه و... در دوره ریاست یکی از روسای ستاد انتخاباتی در سازمان خصوصی‌سازی، گماردن وزیر اشرافی بر بخش مسکن و تحمیل فشار سنگین به اقشار پایین، اصرار بر امضای توافقی که ظرف دو ماه، 95 درصد برنامه هسته‌ای را واگذار یا نابود کرد و انفعال و معطلی در پنج سال بعدی در قبال عهدشکنی غرب، سپردن 41 تعهد مخفیانه (خودتحریمی) به FATF، ضعیف‌نمایی کشور برخلاف واقعیت‌های قدرت و جرئت دادن به دشمن برای اقدامات ضدامنیتی مانند فتنه آبان 98 و ترور سردار سلیمانی، تهییج مردم به اینکه همه چیز خود را به بورس بسپارند (ایجاد انتظار مافوق واقعیت) و شوک‌های ناشی از تصمیمات متناقض و ناراضی کردن سهامداران، معطلی 8 میلیون و 300 هزار تن کالا در گمرک به خاطر پنج ماه بی‌وزیر گذاشتن وزارت صمت.» نوع این بی‌تدبیری‌ها منشأ داخلی دارد.


4- اهتمام مدیران غیرانقلابی به چیست؟ و برای پیشبرد امیال خود، حاضرند چه مقدار هزینه به مردم و کشور تحمیل کنند؟ رفتار آنها فرصت‌سازی است یا فرصت‌سوزی؟ فرصت را باید خودمان بسازیم یا باید منتظر بمانیم تا دشمن در مذاکره، برای ما فرصت بسازد؟! بگذارید قضاوت را به برخی از نزدیک‌ترین همراهان دولت بسپاریم. این هفت روایت، گزیده‌ای از ده‌ها روایت مشابه است؛


1/4- خبرگزاری خبر آنلاین (تیم انتظامی و معزی، دو مدیر ارشد دولت) 19 بهمن 1392 (چند روز پس از ماجرای مشکوک و شرم‌آور توزیع سبد کالا) در تحلیلی با عنوان «جایزه بهترین کارگردانی برای روحانی؛ در حاشیه چگونگی توزیع کالاهای اساسی» نوشت: «توزیع سبد کالا با شیوه‌ای که انجام شد، نه یک اتفاق بود و نه عملی که تبعات آن برای روحانی و مردانش غیرقابل پیش‌بینی باشد. او دقیقا همین اتفاق- ازدحام، دعوا و مرافعه و احیانا له شدن در زیر دست و پا- را پیش‌بینی می‌کرد و اصلا آن را برای پیشبرد استراتژی خارجی خود لازم داشت[!] روحانی به یک نمایش داخلی برای ارائه در جشنواره‌های خارجی نیازمند بود. نگاه کنیم به اظهارات اخیر وندی شرمن که گفته «شما در اخبار دیدید ایران اخیرا به طور قابل مشاهده‌ای غذا بین مردم فقیر جامعه توزیع کرده تا نشان دهد کاهش محدود تحریم‌ها، تاثیر مستقیم داشته.» این دقیقا همان نتیجه‌ای بوده که روحانی از توزیع سبد کالا داشته، اینکه تحریم‌ها روی مردم تاثیر مستقیم و انکارناپذیر داشته؛ اینکه اوضاع اقتصادی مردم نه تنها رو به راه نیست بلکه حاضرند برای چند عدد مرغ و چند کیلو برنج با یکدیگر درگیر شوند. درست است که روش توزیع سبد کالا چندان مناسب نبود، اما اگر با این نمایش بتوان جایزه اول بهترین اثر را در فستیوال سیاست جهانی به خود اختصاص داد، به تحقیر چند روزه‌ای که بازیگران آن شدند، می‌ارزید»!
2/4- سعید لیلاز عضو مرکزیت کارگزاران: «اگر اختیارات گسترده فعلی را که به دولت داده شده، به چوب خشک داده بودند، وضعیت اقتصادی به مراتب بهتر از وضعیت فعلی بود.»


3/4- بیانیه کارگزاران پس از قانع نشدن نمایندگان مجلس دهم از چهار پاسخ روحانی به پنج سؤال اقتصادی: «پاسخ‌های روحانی، نه مجلس را قانع، نه ملت را راضی ساخت. دولت، فاقد استراتژی اقتصادی روشن است. اوج این سرگشتگی را می‌توان در سیاست ارزی دید که در بهار 97 بستر ویژه‌خواری اخلالگران را فراهم ساخت. متأسفانه با وجود نقدها بر سازمان برنامه و بودجه، در دولت دوم روحانی اصلاحی صورت نگرفت. فقدان استراتژی، دولت را به مجمعی از بوروکرات‌های بی‌انگیزه بدل ساخته که دولت را نه به عنوان مغز متفکر توسعه ملی بلکه به یک اداره‌ کاغذی تقلیل می‌دهند.»


4/4- عبدالله ناصری (مشاور خاتمی ‌و عضو شورای سیاستگذاری اصلاح‌طلبان): «این اولین ‌بار نیست که روحانی نه به کارشناسی بیرون از دولت توجه می‌کند، نه به کارشناسی درون دولت. ما همان آبان‌ماه - قبل از اعلام گرانی بنزین- خبرهایی داشتیم که دولت و روحانی تصمیم گرفته‌اند، اما وزارت اطلاعات و دستگاه‌های امنیتی مخالف این اقدام بوده‌اند. مشکل اصلی او این بوده که اساساً به حوزه‌های کارشناسی خیلی توجهی نداشت. هر طور که نگاه کنیم، تصمیم افزایش قیمت بنزین، نقطه‌ آغازش با وزارت نفت و دولت بوده و روحانی مسئول است.»


5/4- محمدجواد روح سردبیر نشریه حزب اتحاد ملت: «چرا روحانی چهار روز قبل از گرانی بنزین، آن‌گونه سخنرانی می‌کند؟ کدام رئیس‌جمهور اعلام کرده بود که فلان ‌قدر کسری بودجه داریم؟ روحانی در یزد از کسری بودجه گفت و یکسری حملات هم به رئیسی انجام داد. همین روش را در کرمان به شکلی دیگر ادامه داد. مهم‌تر از اینها، اعلام کرد به توافقات پشت ‌پرده‌ پایبند است؛ همه اینها، یعنی می‌خواهد به هر قیمتی شده، دوباره مذاکره کند. اینجا بود که قمار کرد.

وقتی دید چیزی دستش ندارد، بنزین را گران کرد تا جامعه به شرایط اقتصادی واکنش نشان دهد؛ فشار از پایین اتفاق بیفتد تا در بالا چانه‌زنی کنند که مذاکره انجام شود. می‌گویند وزیر اطلاعات در جلسه دولت هشدار داده اگر بنزین را گران کنید، ‌جامعه به هم می‌ریزد و روحانی خندیده است. اینکه می‌گویند گران کردن بنزین، تصمیم غیر کارشناسی و اطلاع‌رسانی آن هم غلط بوده؛ اتفاقاً از نظر روحانی، هم کارشناسی بوده و هم نحوه اطلاع‌رسانی- در واقع اطلاع‌نرسانی- درست بوده، تا جامعه بیشتر عصبانی شود. روحانی قمار کرد تا ببیند نتیجه‌ چه می‌شود. اما به نظر من، مقام ‌رهبری هم پاسخ رئیس‌جمهور را دادند. ایشان، مسئولیت تصمیم گرانی بنزین را پذیرفتند... در ماجرای بنزین، روحانی قمار کرد و رهبری هم ایستاد.»


6/4- صادق خرازی (معاون وزیر خارجه در دولت اصلاحات): «حقیقتا در ماجرای بنزین، بی‌خردی حاکم بود. مگر می‌شود بنزین را سه برابر کنید و قبلش هیچ آگاهی نداده باشید!؟ گاهی به شوخی می‌گویم مسئولین ما صبح به صبح که بیدار می‌شوند برنامه‌ریزی و بخشنامه صادر می‌کنند که انقلاب را از بین ببرند و این مردمند که آن را حفظ می‌کنند.»


7/4- علی مطهری نایب‌ رئیس ‌مجلس دهم: «حوادث آبان 98 که بیشتر ناشی از بی‌تدبیری دولت بود، این خیال را در سر تندروهای آمریکا پدید آورد که پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی کاهش یافته و وقت مناسبی برای ترور سردار سلیمانی است. قبل از آن، جرئت این کار را به خود نمی‌دادند. البته با تشییع پرشکوه پیکر آن عزیز، واقعیت را دریافتند.» آقای مطهری درست می‌گوید. حاج قاسم سلیمانی، به خاطر شجاعت و درایت و اخلاص کم‌نظیرش، به محبوب‌ترین چهره‌ها در میان ملت ایران تبدیل شد و حماسه تاریخی تشییع او چنان طوفانی را برانگیخت که بَری مک‌ کافری ژنرال چهار ستاره آمریکایی به «ام‌اس‌ان‌بی‌سی» گفت «ترامپ از عظمت تشییع ژنرال سلیمانی، تا سرحد مرگ ترسید.»


5- این روایت دقیق و درست آخر، بسیار قابل تامل است. آیا خون به ناحق ریخته شده قهرمان مقاومت و امنیت منطقه، برخی مدیران خوابزده را بیدار می‌کند تا بیش از این، به دشمن اعتماد نکنند و مرتکب خیانت شکاف‌افکنی دوباره در جامعه نشوند؟ شهید سلیمانی به درستی می‌گفت «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است... ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است.»

اقدامات مشترک مردم و دولت کلید کنترل کرونا

سعید معدنی در روزنامه ایران نوشت:


بیش از هشت ماه است که کرونا میهمان نــــاخوانـــده مــــردم ایران و جهان شده است. میهمانی که فعلاً امیدی هم به رفتنش نیست و باید با این شرایط کرونایی سوخت و ساخت.

درباره زندگی با کرونا معتقدم بسیاری از مردم خطرات این ویروس را جدی گرفته‌اند. آنها به هشدارها و توصیه‌های کارشناسان و متخصصان بهداشت و درمان که به عنوان نماینده حاکمیت و دولت محسوب می‌شوند توجه کرده و پذیرفته‌اند که باید پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کنند و از تجمعات هم دور باشند. اما عده‌ای هستند که از این وضعیت خسته شده‌اند و معتقدند ای کاش مسئولان کشور تاریخی را تعیین کنند تا بدانیم تا کی باید این‌چنین زندگی کنیم. آنها منتظرند تا هر چه زودتر به وضع زندگی سابق‌شان برگردند، دلشان برای معاشرت و میهمانی و تفریحات بیرونی تنگ شده است.


برخی‌ها هم موضوع بیماری کرونا را آنچنان جدی نمی‌گیرند. این بیماری را انکار می‌کنند و این ضرب‌المثل قدیمی را باور دارند که مرگ برای همسایه است و برای ما نیست. یعنی آنها وقتی وارد جمعی می‌شوند می‌گویند خانواده ما که مبتلا نشده یا اینکه ما مراعات می‌کنیم و ترسی هم نداریم و تا حالا هم مبتلا نشده‌ایم. این عدم باور عمیق که بیماری نمی‌گیریم بسیار خطرناک است. اینها افرادی هستند که شرایط را عادی می‌کنند و می‌خواهند که تمام شده به این ویروس نگاه شود.

آنها همان‌هایی هستند که برای اجناس ارزان در مقابل پاساژ معروف تجمع می‌کنند. گرچه بر این باورم که باید باید با مشاغلی که موجب تجمع مردم می‌شوند، مشاغلی که موجب می‌شود مردم پروتکل‌های بهداشتی را رعایت نکنند، برخورد کرد همان‌طور که با راننده تاکسی که ماسک نزند برخورد می‌شود و یا برای پاساژها محدودیت‌های بیشتری در نظر گرفت. با این حال این روزها باید به این فکر کرد که برای مردمی که این بیماری را ساده می‌بینند برنامه‌ریزی انجام شود.

البته یک بخشی از این ساده‌انگاری به صحبت‌های ضد و نقیض کارشناسان مربوط است. شما دقت کردید در این مدت یک‌ سری از افراد اعلام کردند با طب سنتی یا داروهای گیاهی از کرونا در امان خواهید بود. برخی‌ها در چند ماه اول بیماری گفتند که اعتقادی به ماسک ندارند. تناقض‌گویی درباره سیاست‌های اجرای کنترل و پیشگیری بیماری کم نیست.

در این میان هم همه دولت را محکوم می‌کنند که چرا تعطیل نمی‌کنید؟ متأسفانه برخی از مردم شرایط حاد دولت را نمی‌دانند که در این شرایط اقتصادی نمی‌تواند تعطیلی گسترده داشته باشد. اگر دولتمردان هرچه با دلیل هم مسائل و مشکلات ناشی از پیامدهای این بیماری را توضیح دهند دوباره مردم آنها را متهم به بی‌برنامگی می‌کنند اما در مجموع برای عبور از این بحران و کاهش تلفات جانی باید اقدامات مشترک مردم و دولت ادامه یابد. یعنی مشارکت فعالانه مردم در اجرا و رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی دولت و برنامه‌ریزی‌های منطقه‌ای و ملی دولت کلید مهار این ویروس خطرناک و کشنده است.

اخلال در نظام توزیع؛ پاشنه آشیل اقتصاد ایران

میثم مهرپور در روزنامه وطن امروز نوشت:

در سال‌های اخیر بویژه بعد از اعلام ارز 4200 تومانی به عنوان نرخی برای تامین تمام نیازهای ارزی کشور، به دفعات این عبارت را که کالایی به اندازه کافی یا حتی بیشتر از نیاز وارد کشور شده اما در بازار دچار کمبود است، شنیده‌ایم؛ موضوعی که رفته‌رفته تبدیل به معمایی اقتصادی شده است، معمایی که اگر چه حل آن بسیار ساده است اما همچنان هیچ پاسخ مشخصی برای آن ارائه نشده و این روند معیوب یعنی کمبود یا گرانی یک کالا به‌رغم واردات آن کالا با ارز ترجیحی و به میزان مورد نیاز کشور همچنان مشاهده می‌شود. شاید مصداق بارز این موضوع را بتوان نگاهی به میزان واردات و ارز تخصیص داده‌شده به واردات برخی کالاها دانست. واردات نهاده‌های دامی، گوشت قرمز، دارو و... طی سال‌های اخیر در حالی با ارز 4200 تومانی و مطابق میزان نیاز کشور بوده که طی این مدت بارها شاهد افزایش قیمت یا کمبود برخی از این کالاها بوده‌ایم، به طوری که اخبار موثقی مبنی بر قاچاق برخی از این کالاها به خارج از مرزها یا احتکار آنها از سوی برخی سودجویان مطرح بوده است.

در واقع کالاهایی چون گوشت قرمز، دارو و... که در راستای حمایت از شهروندان ایرانی با تخصیص ارز دولتی(ترجیحی) وارد کشور شده، به دست مصرف‌کننده واقعی نرسیده و اصطلاحا یا در بازار سیاه با قیمت‌های غیرواقعی مبادله شده یا به صورت قاچاق از کشور خارج شده است. نمونه بارز آن را می‌توان در فروش نهاده‌های دامی به قیمت آزاد دانست؛ در حالی که تمام نهاده‌های مربوط به تولید دام و طیور با تخصیص ارز ترجیحی وارد کشور شده و طبیعتا باید با قیمت یارانه‌ای در اختیار تولیدکنندگان قرار گیرد اما همین نهاده‌ها -که قطعا با ارز ترجیحی وارد کشور شده‌اند- با قیمت ارز بازار آزاد در کشور به فروش رفته و در اختیار تولیدکنندگان قرار می‌گیرد؛ موضوعی که منجر به افزایش هزینه‌های تولید این محصولات شده و به دست مصرف‌کننده نیز گران می‌رسد. وجود چنین پدیده‌ای بی‌شک نشان‌دهنده انحراف این کالاها در مسیر توزیع آن از گمرک (کالاهای وارداتی) یا کارخانه (کالاهای تولید داخل با مواد اولیه وارداتی) تا رسیدن به دست مصرف‌کننده است. در حالی که به دلیل استفاده از ارز ترجیحی برای واردات این کالاها به کشور، باید تمام مراحل از واردات تا توزیع این کالاها تحت نظارت مستقیم دولت انجام شود، در غیر این صورت به نوعی اتلاف و هدررفت منابع ارزی کشور رخ خواهد داد.


شاید این سوال مطرح باشد: چگونه احتکار یا قاچاق کالاهایی که با استفاده از ارز یارانه‌ای وارد کشور شده یا با استفاده از امکانات یارانه‌ای در داخل کشور تولید می‌شود، ممکن است؟ وظیفه دولت برای مقابله با این پدیده چیست؟ روزی نیست که خبر کشف انباری از روغن، شکر، پوشک، دارو و... که یا مستقیما وارد کشور شده یا مواد اولیه برای تولید آنها وارداتی است در نقاط مختلف کشور منتشر نشود. برای مقابله با احتکار یا حتی قاچاق این کالاها تنها راه ایجاد نظارت سیستمی بر این کالاها از کارخانه تا در فروشگاه (برای تولیدات داخلی) و از گمرک تا در فروشگاه (برای کالاهای وارداتی) است. بدون‌ شک آنچه تحت عنوان تخلف -چه قاچاق و چه احتکار- برای این قبیل کالاها وجود دارد به دلیل عدم نظارت سیستمی در زمان توزیع این کالاهاست، چرا که در غیر این صورت قاچاق یا احتکار در حجم عظیم، عملا مقدور و ممکن نیست. اگر کالای مدنظر تحت نظارت از گمرک یا کارخانه (مبدأ) به محل توزیع (فروشگاه‌ها و مغازه‌ها) برسد، امکان تخلف در حجم عمده از محل توزیع تقریبا چیزی نزدیک به صفر است، در واقع شکاف اصلی که منجر به قاچاق یا احتکار این کالاها می‌شود در زمان توزیع این کالاها از مبدأ آن رخ می‌دهد، چرا که پس از آن به دلیل نظارت‌های مردمی بر فروشگاه‌های محلی و نبود حجم بالایی از کالا در اختیار چند فرد حقیقی یا حقوقی محدود، عملا امکان قاچاق یا احتکار در حجم عمده وجود ندارد.


بسیاری از مشکلات ایجادشده در اقتصاد ایران تحت عنوان افزایش آسانسوری یا لجام‌گسیخته قیمت کالاها یا کمبود یک یا چند کالای خاص در محدوده زمانی مشخص اگر چه عموما به بهانه کمبود عرضه آن کالا یا نوسانات نرخ ارز مطرح می‌شود اما کم نیستند مواردی که کالایی در بازار با این حواشی مواجه شده اما نه تولید آن کاهش یافته و نه در واردات آن کالا اختلالی ایجاد شده است، بلکه نبود نظارت سیستمی مشخص در توزیع آن کالا از گمرک یا کارخانه تا محل عرضه آن کالا به مصرف‌کنندگان منجر به انحراف در نظام توزیع آن شده است.

 مردم محور تصمیم‌ها یا کنار سیاست‌ها؟

جعفرگلابی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

حکومت‌ها و دولت‌های مسئول معمولا براساس معدل شرایط جامعه حرکت می‌کنند و تصمیم‌های خویش را در این چارچوب‌ها محدود می‌کنند، به عبارت دیگر آنچه استراتژی‌ها وتاکتیک‌ها را مشخص می‌کند بیش از آنکه ناظر به آرمان‌ها و تمایلات و اهداف حکومت‌ها باشد تحت‌الشعاع وضعیت جامعه است. به نظر می‌رسد امروزه تعریف اقتدار هر کشوری از اقتدار نظامی فراتر رفته است و به حوزه‌های دیگر هم سرایت پیدا کرده است.

دولت‌ها علاوه بر توان نظامی بر اساس بزرگی اقتصاد خود شاخ و شانه می‌کشند و درصورت لزوم مبارز می‌طلبند و پای خویش را از مرزهای جغرافیایی بیرون می‌نهند تا آنجا که بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند که در مناسبات بین‌المللی کنونی این اقتصاد است که حرف اول را می‌زند.

لابد اگر چین روی اقتصاد تمرکز تاریخی کرد و موفق هم شد سرنوشت همسایه شمالی خود یعنی شوروی سابق را دید که درست از ناحیه اقتصاد ضربه خورد و فروپاشید. واقعیت آن است که ما سال‌های طولانی از اقتصاد غلفت کردیم یا از رعایت قواعدش سرباز زدیم و اکنون به هر سو که نظر می‌کنیم این مشکلات اقتصادی هستند که جلو راهمان سبز می‌شوند و محدودمان می‌کنند.

اقتصادی که نه تنها فرمان‌پذیر نیست که در مقابل تصمیم‌های دستوری قدعلم و ثابت می‌کند که با هیچ‌کس شوخی ندارد. اکنون در شرایط خاص و بغرنج و احتمالا بی‌سابقه‌ای که به‌سر می‌بریم؛ حقیقتا مردم خصوصا دهک‌های پایین جامعه در عسرتی پردامنه و مشقتی گزنده به‌سر می‌برند و گاهی چنان می‌شود که راه پس و پیشی جلوی خود نمی‌بینند.

گرانی بیداد می‌کند و کرونا بسیاری از آب‌باریکه‌هایی را که در زندگی‌ها جاری بود باریک‌تر و بعضا مسدود کرده است. اگر در آبان سال گذشته افزایش قیمت بنزین مشکل ایجاد کرد باید از همین زاویه اقتصادی به آن نگریست و دخالت و تحریک بیگانگان را فرع بر آن دانست. لازم نیست انسان اقتصاددان باشد و انواع آمارهای رسمی از اوضاع اقتصادی را بخواند و آنگاه متوجه شود که چه فشار عظیمی متوجه اکثریت مردم و خصوصا محرومان جامعه است. وقتی خط فقر در سال 99 از حدود چهارمیلیون و پانصدهزار تا 9میلیون تومان برای یک خانواده چهارنفره برآورد می‌شود ودر جریان شیوع کرونا حدود یک‌میلیون و سیصدهزار نفر بیکار شده‌اند و تورم مهرماه امسال تا 41 درصد رشد را نشان می‌دهد صدای خرد شدن استخوان و خم شدن کمر اقشار بزرگی از جامعه به گوش می‌رسد که احتمالا کم‌شنوایان مسئول هم آن را می‌شنوند! این حقایق تلخ و بزرگ با هر مقدمه و به‌وسیله هر کس ایجاد شده باشند وجود دارند و در حال چلاندن جان مردمانند. بدون کوچک‌ترین تردیدی بزرگ‌ترین اولویت کنونی لحاظ کردن شرایط مردم است که باید در همه تصمیم‌ها و استراتژی‌ها در اولویت قرار گیرد و همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار دهد.

اگر در حال حاضر کرونا طغیان کرده و کل کشور و همه مناسبات آن را تحت تاثیر منفی قرار داده است، نمی‌شود بدون توجه به آن سیاست ورزید و مثل شرایط عادی تصمیم گرفت. ما با اقتصاد آسیب‌دیده از تحریم‌ها و فسادهای شدیدا به دورانی از آرامش و ثبات نیاز داریم و اگر خواستار استقامت کشور هستیم باید به هر وسیله ممکن آن را به‌دست آوریم. لغو تحریم‌ها علاوه بر ضرورت‌های اقتصادی ناظر به موضوع اپیدمی کرونا هم هست. همین حالا تحریم‌های ظالمانه آمریکا بر توان کشور برای مقابله با این اپیدمی تاثیر منفی گذاشته است. دیر یا زود واکسن کرونا به بازار خواهد آمد و کشور ما در مقیاس وسیع نیاز عاجل به آن دارد. این در حالی است که همه کشورهای جهان برای خرید و به‌دست آوردن آن صف بسته‌اند و بعضا پیش‌خرید هم کرده‌اند.

آیا برنامه‌ای تدوین شده است که تحریم‌ها نتوانند در تهیه این کالای حیاتی مانع ایجاد کنند؟ آیا یکی از الزامات ما در استفاده از تحولات سیاسی آمریکا و استقبال از رفع تحریم‌ها همین نیازهای حیاتی نیست؟ آری سیاستمداران مسئول در کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین تصمیم‌های خود به نیازهای ضروری ملت خویش می‌نگرند و بهتر می‌دانند که دامنه تصمیماتشان تا چه حد در زندگی و مرگ و سختی و سلامت و رفاه و مشقت و رشد و عقب‌ماندگی و رضایت و عدم رضایت مردم اثر دارد.

علاوه بر وضع اقتصادی، سلامت مردم که فعلا در معرض آسیب روزانه است نیازمند توجه عمیق و تنظیم سیاست‌های کلان براساس آن است. اگر مردم اصل هستند رفتار ما با هر کشوری تابعی از رعایت و ملاحظه وضع جامعه است.


گذشته برجام چراغ راه آینده

حبیب بابایی در روزنامه جوان نوشت:


تردیدی نیست که در نظام مقدس جمهوری اسلامی وجود و حضور رهبری مایه برکت و خیر جامعه است. همچنین طبق آموزه‌های دینی و اصول مترقی نظام ولایت فقیه، از آنجایی که رهبری بر جامعه اسلامی ولایت دارد، سخنان و دیدگاه مدبرانه ایشان نقشی بسزا و حائز اهمیت در پیشبرد سیاست کلان کشور دارد. از این رو طبق بند یک اصل ۱۱۰ قانون اساسی که در آن آمده «تعیین سیاست‌های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام از وظایف و اختیارات رهبری است» یکی از الزامات رهبری در جامعه، تعیین و تدوین سیاست‌های کلان و بنیادی کشور است. پس برای تفسیر «سیاست‌های کلان» ابتدا باید تعریفی از سیاست ارائه کرد که متناسب با این عبارت باشد.

واژه سیاست در معانی گوناگونی به کار رفته است که از میان همه این معانی، آنچه با عبارت «سیاست‌های کلی و کلان» متناسب‌تر است، «تدبیر»، «مصلحت» و «دوراندیشی» است. سیاست‌های کلان که ترجمه واژه General Policy است، گاهی با عبارت «خط‌مشی‌های عمومی» هم به کار می‌رود که در واقع عبارت است از تعیین، تدوین و ارائه ضوابط و موازینی که در آن مقتضیات کلی دولت اعمال و مصالح جمعی ملت تأمین شود.

‌با این توضیح در می‌یابیم که رهبری از ابتدای انقلاب به مقابله با خوی استعماری و ماهیت سلطه‌گرایانه امریکا تأکید بسیاری داشته است، اما عده‌ای بی بصیرت و بعضاً گمراه و انحرافی با توجه به نداشتن درک درست از واقعیت دنیای امروز و در مواردی همراه و هم‌پیمان با دشمن تلاش کردند در جامعه القا کنند که مسیر توسعه و مشکلات جامعه از کانال مذاکره می‌گذرد. همان گروه خوارجی که حضرت علی (ع) را در جنگ صفین مجبور به توقف جنگ کردند، همان کسانی که بوق و کرنا کرده و جامعه را آنچنان ملتهب کردند که عده‌ای در جامعه را بر آن داشت که رهبری مانع مذاکره است. شاید همین فشارها و القائات بود که در کنار برخی مصلحت سنجی‌های بزرگ‌تر، رهبری را به این جمع‌بندی رساند که ممکن است جامعه دچار فتنه و دودستگی شود و سیلاب آن جامعه را به قهقرا ببرد. برای همین با فشار دولت و طیف حامی آن‌ها با تعیین چارچوب‌هایی مذاکره را پذیرفتند و البته تأکید کردند که من امید به این مذاکره‌ها ندارم و همان نیز شد؛ چرا که رهبری با پذیرش این خواسته در واقع می‌خواست هم خوی استعماری امریکا را برای عموم مردم علنی کند و هم ماهیت آن بخش قلیل جامعه را که از روی بی بصیرتی، درکی از دنیای سلطه نداشتند آشکار کند. اکنون هم وقتی به بیانات آن دوره رهبری مراجعه می‌کنیم متوجه می‌شویم که چقدر روشن و شیوا آینده مذاکره با امریکا را می‌دید و ترسیم می‌کرد.

خلاصه اینکه برجام تجربه ناخوشایندی برای کشورمان بود که با وجود تصویب قطعنامه در سازمان ملل و امضای چندین قدرت جهانی، اما به سرانجام نرسید و امریکا با خروج از این توافقنامه که ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ سازمان ملل بود، نشان داد مشروعیت قطعنامه‌های بین‌المللی بی معناست. در این میان تنها این مردم و کشور بود که در انتظار فردای بهتری (که با القائات غیرواقعی مدعیان تعامل و گفتگو با کدخدا ایجاد شده بود) از توقف باز ایستاد و مانع پیشرفت جامعه شد. حال آنکه اساساً هرگونه تحول و پیشرفت را باید در داخل جست‌وجو کرد. گذشته برجام باید عبرت آموز و چراغ راه آینده هرگونه تعامل و مذاکره باشد.

براین اساس در دوره کنونی اگر قرار باشد مذاکره‌ای انجام شود یقیناً چندین اقدام باید همزمان با هم انجام شود. نخست اینکه مذاکره به گونه‌ای پیش برود که تضمین اجرایی داشته باشد. دوم، خواست و حقوق ملی کشور رعایت شود و هیچ عقب نشینی از مواضع کلی نظام صورت نپذیرد. سوم نتیجه مذاکره به توان و پیشبرد توان دفاعی کشور بینجامد و باعث قدرت گرفتن کشورمان شود. در پایان نتایج و برایند اجرایی مذاکره در زندگی مردم ملموس باشد.

محور مقاومت در مرحله دولت سازی

امیرمسروری در روزنامه خراسان نوشت:


دی ماه 98 بود که فرمانده محور مقاومت در عراق به طور رسمی ترور شد و کاخ سفید این ترور را پذیرفت. بر خلاف ادعاهای واشنگتن نه تنها  حجم عملیات مقاومت کاهش نیافت بلکه پیروزی های بزرگی نصیب محور مقاومت شد. داعش نتوانست فعالیت خود را در عراق احیا کند. عملیات داعش در شمال سامرا، دیالی و حتی نوار مرزی این کشور با سوریه ناکام ماند و پیروزی بزرگی نصیب حشدالشعبی شد. در شمال سوریه نیز ادلب همچنان منتظر کنشگران سیاسی است اما شواهد نشان می‌دهد از نظر نظامی این عملیات انجام خواهد شد و ادلب به آغوش دمشق بر می گردد. با این که ادلب مسیر زمینی بزرگی با ترکیه دارد اما از این منظر عملیات در این محور بسیار سخت است.


در لبنان نیز تروریست ها در فتنه شمال این کشور ضربه سختی خوردند و بعید است به این زودی هسته جدیدی از داعش شکل بگیرد. هرچند  درایت و اقدام  سید حسن نصر ا... بازی را در بیروت به نفع حزب ا... تمام کرد اما پروژه دولت سازی هنوز معطل تصمیمات کاخ بعبدا مانده است. در یمن اما ماجرا کاملا به نفع مقاومت است. چندین عملیات مهم از زمان شهادت سردار سلیمانی انجام شد که آخرین آن موشک باران و عملیات ترکیبی با پهپادهای انتحاری صنعا علیه مواضع عربستان در عمق بود. فلسطین نیز وضعیت بسیار خوبی دارد. هنوز دیوارهای محاصره غزه برچیده نشده که موج موشک باران ترس جدیدی در دل شهرک نشینان ایجاد کرده است؛ آرایش نظامی نیز در منطقه به نفع مقاومت است و سردرگمی کاخ سفید در انتقال قدرت از ترامپ به ریاست جمهوری بعدی بازار را آشفته ساخته است. برکناری وزیر دفاع این کشور تصمیمات را پیچیده تر ساخته و عملا آمریکا با چالش مهمی در منطقه مواجه شده است.


حذف و ترور شهید سلیمانی نیروهای آمریکایی را به یک هدف بالقوه تبدیل کرده و این ترس وجود دارد که واکنش ایران ادامه داشته باشد. مرکز عملیاتی آمریکا در منطقه موسوم به سنتکام نیز نگران واکنش مقاومت است و از این نظر وضعیت به نفع مقاومت تمام شده است.  نباید فراموش شود چند هفته است که حزب ا... سخن از انتقام به میان می آورند و تا به امروز سید حسن نصر ا... خلاف وعده عمل نکرده است و این را صهیونیست ها خوب می دانند. نگه داشتن ارتش صهیونیستی در وضعیت بالای آماده باش و کرونا بسیار شکننده است و از این منظر در سرزمین های اشغالی نیز وضعیت به ضرر طرف های معارض است اما دو نکته بسیار مهم در شرایط منطقه وجود دارد:


1- برخلاف تبلیغات و حجم خبرسازی های اخیر، آمریکا در منطقه از سال 2016 به این سو شکست های سهمگینی خورده است. آمریکا عملا سوریه را از دست داد و در بیروت انتخابات به ضرر او تمام شد و احزاب مقاومت در عراق پیروز انتخابات شدند.


در یمن نیز با گذشت  5 سال هنوز صنعا در اختیار نیروهای مقاومت است و ترور سردار سلیمانی نیز نتیجه ای به سود سعودی  به دنبال نداشته است. به واقع آمریکا برای ماندن باید هزینه ای به مراتب سنگین تر متحمل شود که بعید است تصمیم گیران آینده کاخ سفید در این موضوع تمایل چندانی داشته باشند و احتمال تکرار ماجرای ویتنام وجود دارد.


2- مقاومت از فعالیت نظامی به دولت سازی روی آورده است. هرچند نوک گروه های نظامی به عنوان بازیگر مهم در منطقه همچنان وجود دارد اما دولت سازی و تشکیل زنجیره دولت های به هم پیوسته و قدرتمند دستور کار محور مقاومت قرار گرفته است. پروژه اختلال در دولت عراق و لبنان به همین سبب است که بی‌نتیجه ماند.این تحولات هر چند در مسیر این دولت سازی مشکلاتی را نیز ایجاد کرده اما نتوانست موفق باشد. به نظر می رسد باید اذعان کرد وضعیت مقاومت به مراتب بهتر از چند سال گذشته است و از این نگاه مقاومت دست برتر را در منطقه دارد.