کد خبر 1072470
تاریخ انتشار: ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۰۹:۲۲

زوج‌های کوتاه‌قامت با جمعی از دوستانشان برای شرکت در رزمایش مؤمنانه در حسینیه سیدالشهدا منطقه محلاتی تهران‌گرد هم آمده‌اند تا بگویند اگرچه قدم‌هایمان کوچک است؛ اما کارهای بزرگی از ما ساخته است.

به گزارش مشرق، اقلام را گُله به گُله می‌چینند روی فرش حسینیه سیدالشهدا، صدبار خم و راست می‌شوند تا بسته‌های معیشتی را آن‌طور که باید دست‌چین کنند و کنار هم بگذارند. هر که از دور می‌بیند ابتدا تصورمی کند همه آن‌ها کودک هستند و برای کمک آمده‌اند؛ اما وقتی کفش از پا درآورید با بسم‌الله وارد حسینیه شوید، تازه متوجه خواهید شد که جمع، جمع کوتاه‌قامتان است. جمع کوتاه‌قامتانی که واژه بلندهمت ناخودآگاه به دنبالشان می‌آید. باورتان می‌شود! کوتاه‌قامتان هم در رزمایش‌های مؤمنانه پاشنه‌هایشان را ورکشیده‌اند به میدان آمده‌اند.

بیشتر بخوانید:

مشق عشق با درب پیکان در روزهای کرونایی +عکس

هم‌زمان با ورود ما روضه‌خوان در حسینیه سیدالشهدا لب به روضه باز می‌کند و اشک می‌دود در چشمان تک‌تک کوتاه‌قامتان، به‌رسم ادب تکیه به پشتی می‌دهند و دست‌های کوچکشان سایه‌بان صورت‌های محزونشان می‌شود.

کمتر کوتاه‌قامتان جامعه‌مان را در این مراسم‌ها دیده‌ایم. راستی چرا؟ جوابش اینجاست: چون همیشه ما به‌اصطلاح آدم‌های معمولی انتخاب کرده‌ایم که آن‌ها کجا باشند، انتخاب ما اغلب دعوت از آن‌ها در مراسم‌هایی مثل افتتاحیه‌ها و اختتامیه‌ها بوده است؛ اما این بار، آن‌ها منتظر دعوت هیچ آدم معمولی دیگری نشدند. اینبارمثل همین سال‌های اخیر، خودشان انتخاب کرده‌اند که کجا باشند. کجا به میدان بیایند. حالا آمده‌اند تا کمک‌حال آدم‌های جامعه‌شان باشند. کمک‌حال آدم‌های کوتاه و بلند، آدم‌های چاق و لاغر و حتی آن‌هایی که این روزها با ویروس کرونا دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

زوج‌های کوتاه‌قامت جهادی

بخش جالب‌توجه این حضور جذاب برای رزمایش مؤمنانه وقتی بیشتر به چشم می‌آید که متوجه می‌شویم اغلب کوتاه‌قامتانی که در این جمع شرکت کرده‌اند با همسرانشان آمده‌اند و یا بهتر بگویم با خانواده حضور دارند. محبت و مهربانی آن‌ها در حق یکدیگر مانند خودشان ظریف و مینیاتوری است. هر جا هستند بازهم یکدیگر را پیدا می‌کنند و کنار هم می‌نشینند چه وقتی اقلام را بسته‌بندی می‌کنند  و چه زمانی که سر سفره افطار نشسته‌اند. همسرداری زوج‌های کوتاه‌قامت  در همین مهمانی کوچک ستودنی است؛ فقط کافی است خوب نگاه کنیم. انگار آدم‌های مینیاتوری همان‌قدر ظریف هوای همدیگر رادارند.

کوتاه‌قامت ترین این جمع

«زینت شیخی» در بین کوتاه‌قامتانی که امروز برای کمک‌های مؤمنانه آمده‌اند از همه جوان‌تر و ریز جثه تر است. طوری که برای دوستان خودش هم جذابیت خاصی دارد. او فوق‌دیپلم روابط عمومی دارد و تجربه بازیگری تئاتر؛ اما حضور او امشب در این جمع رنگ و بوی دیگری دارد. نفس‌های عمیق زینت و کم‌حرفی او ریشه در غم بزرگی دارد که این روزها او را دل‌تنگ کرده است.  دوهفته‌ای است که پدرش را ازدست‌داده و دوستانش بیشتر از همیشه هوایش را دارند این را می‌شود از دلجویی تک‌تکشان  متوجه شد.

وقتی از زینت بخشی درباره حضورش در حسینیه و کمک به نیازمندان می‌پرسم بدون هیچ مکثی می‌گوید: «من و خانواده‌ام در منطقه خارج از تهران و در محدوده پاکدشت زندگی می‌کنیم. جایی که بیشتر اقشار کارگر نشین هستند. من آنجا فقر همسایه‌هایمان را دیده‌ام . شرمندگی پدر خانواده را در برابر اهل‌وعیالش دیده‌ام. به خاطر کوچکی اندام و کوتاهی قد خیلی‌ها ما را نمی‌بینند؛ اما ما خوب آن‌ها را می‌بینیم مخصوصاً اقشار آسیب‌پذیر جامعه را.

خوشحالی همسایه را تصور می‌کنم

 زینت با نگاهش به بسته‌های معیشتی که حالا حسینیه را تزئین کرده‌اند اشاره می‌کند: «از لحظه‌ای که وارد این حسینیه شدم. لحظه‌ای را تصور می‌کنم که در خانه یکی از همسایه‌های فقیر ما زده شود و ناشناسی یکی از همین بسته‌ها را پشت در خانه آن‌ها بگذارد و برود. وای که چقدر خوشحال می‌شوند؟ شاید شما ندانید؛ اما من خوب می‌دانم که آن‌ها چقدر خوشحال می‌شوند. خیلی از ما روزه می‌گیریم به امید اینکه افطار کنیم؛ اما من همسایه‌هایی را می‌شناسم که امیدی به افطار روزه‌شان هم ندارند؛ اما دیده‌ام که چطور صورتشان را باسیلی سرخ نگه می‌دارند؛ من همسایه‌هایی را می‌شناسم که با آمدن ویروس کرونا پدر خانواده بی‌کار شده و همگی چشمشان به دست پسر ۱۸ ساله‌شان است که قید درس‌ومشق را زده و فقط اوست که می‌تواند در این روزها لقمه نانی را به خانه بیاورد. زینت این حرف‌ها را که می‌زند انگار دلش آرام می‌گیرد.

آرزو دارم من هم بانی خیر باشم

«سعیده میرزایی» از دیگر کوتاه‌قامتانی است که خودش داوطلب می‌شود با ما حرف بزند از همان لحظه اول بغض می‌دود وسط کلامش می‌گوید:« دیشب داشتم از صفحه تلویزیون یکی از مساجد را می‌دیدم ،جوان‌هایی که دورهم جمع شده بودند و بسته‌های معیشتی را جمع‌آوری می‌کردند. خیلی دلم شکست که چرا من هیچ نقشی ندارم؟ چرا من هیچ جای این ماجراهای جهادی نیستم؟ آرزو کردم که‌ای کاش من هم باشم. باورم نمی‌شد خداوند صدای قلب من را شنیده باشد و این‌طور خواسته من اجابت شود. صبح زود یکی از دوستانم با من تماس گرفت که چنین برنامه‌ای هست حاضری؟

 برای رسیدن به اینجا لحظه‌شماری کردم و از ثانیه‌ای که رسیدم خواسته دیگری دلم را به غوغا انداخته؛ من آرزو دارم که خودم بانی این‌کاره‌ای خیر جهادی باشم و می‌دانم که اجابت می‌شود.

این بار خوشحال شدیم که به ما خندیدند

حالا که دورهم جمع شده‌اند. خاطرات روزهای گذشته را مرور می‌کنند.جذاب‌ترین و داغ‌ترین خاطره آن‌ها وقتی است که برای عیادت از بیماران کرونایی و خسته نباشید و خدا قوت گفتن به کادر درمان راهی بیمارستان بقیه‌الله شدند. هرکدامشان خاطره خودش را نقل می‌کند و این اشتراک قصه‌ها، لبخند را روی لبانشان می‌آورد.

«زیبا جلیلوند» خانم جوان و کوتاه‌قامتی است که برای دلجویی از بیماران و کادر درمان به بیمارستان رفته، امروز هم در جمع کمک‌های مؤمنانه شرکت کرده است. وقتی از او می‌پرسم خاطره‌ای از  بیماران و کادر درمان برایمان نقل کنید می‌گوید: «اتفاقی که همیشه ما را ناراحت می‌کند این است که افراد جامعه خیلی با دقت به ما نگاه می‌کنند و اصلاً فکر نمی‌کنند ممکن است ما ناراحت شویم. تحمل نگاه موشکافانه افراد عادی جامعه ما را اذیت کرده است. شاید باورتان نشود که وقتی رو به روی یک آدم عادی قرار می‌گیریم حتی به بندبند انگشت‌های ما خیره می‌شوند. این اتفاق هم در بیمارستان افتاد؛ اما جالب اینجاست که ما اصلاً ناراحت نشدیم انگار رفتنمان به بیمارستان برای ما هم تفکر دیگری رقم زد. هیچ‌وقت این صحنه را فراموش نمی‌کنم که بیمار بدحال  درحالی‌که ماسک اکسیژن روی صورتش بود و به‌سختی می‌توانست حرکت کند با دیدن ما با هر تلاشی که بود سرش را از روی بالشت برداشت تا ما را همان‌طور موشکافانه و بهتر ببیند. انگار اولین بار بود که می‌دیدم یکی با کمترین نیرویی که در بدنش مانده تلاش می‌کند ما را نگاه کند، راستش دیدن این صحنه دلم را شاد می‌کرد.»

خودش می‌خندد و ادامه می‌دهد:« لباس‌هایی که قواره تن ما نبود بر این جذابیت افزوده بود.حتی خودمان هم که دوستانمان را بالباس‌های آبی بخش کرونا می‌دیدیم حسابی خنده آمده بود روی صورتمان. پیرمرد بدحالی مرتب به همراهش می‌گفت: «ویلچر من را بیاور می‌خواهم بروم توی سالن این بچه‌ها را ببینم. »همراهش برای ما توضیح داد که پیرمرد از صبح یک‌کلام حرف نزده است و حالا با دیدن شماها حرف می‌زند و می‌خندد. هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردیم که این‌طور زیر ذره‌بین قرار گرفتن باعث شادی ما شود.»

وقتی با یک سرفه دندان‌هایم ریخت

«یوسف صادقی» خوش‌تعریف این جمع است وقتی حرف به خاطره گویی می‌رود همه چشم‌ها به او خیره می‌شود او هم بی‌پروا انگار تکمه خاطره گوی‌اش را روشن کرده باشند. از لحظه‌ای می‌گوید که جمع کوتاه‌قامتان بالباس‌های مخصوص وارد بخش کرونایی ها شدند. می‌خندد و می‌گوید: «قواره این لباس‌ها به تنمان گریه می‌کرد، راستش را بخواهید خودمان آن‌قدر به خودمان خندیدم که حد و حساب نداشت. حالا دیگر حق می‌دادیم که هر که ما را ببیند لبش به خنده باز شود. سعی می‌کردیم همه پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کنیم. در راهرو قدم می‌زدیم که متوجه شدیم یک بیمار جدید به بخش وارد می‌شود. مرد میان‌سالی بود که تلاش می‌کرد ماسکش را روی صورتش نگه دارد. روی ویلچر نشسته بود و نشسته‌اش تازه هم قد و قواره ما شده بود. به‌محض اینکه به ما نزدیک شد انگار که به‌یک‌باره  جمع کوتاه‌قامتان را کنار یکدیگر دیده باشد هیجان‌زده شد ماسکش را ناخواسته پایین کشید تا آمد که سلام و علیکی کند ؛ توی صورت ما سرفه کرد . من که تا آن موقع مرتب به دوستانم تذکر می‌دادم که رعایت کنند و نزدیک نشوند و به ماسک‌هایشان دست نزنند . با دیدن این صحنه یک‌لحظه بی‌اختیار گفتم: «دندونام ریخت.» و همه باهم زدیم زیر خنده از همان موقع شوخی و خنده شروع شد.

ما کرونا را هم به خطا انداختیم

 یوسف  خوش‌مشرب حسابی به تعریف افتاده: «یکی از پزشکانی که در بخش بود گفت:« نگران نباشید، تابه‌حال هیچ کوتاه‌قامتی کرونا نگرفته.» البته استدلال ما برای اینکه چرا کرونا سراغ ما نمی‌آید چیز دیگری  بود «ما فکر می‌کنیم کرونا به قد و قواره ما نگاه کرده و خدا را شکر یکجایی این قد و قواره به نفع ما کارکرده است؛ کرونا فکر کرده ما کودکیم و دست از سر ما برداشته.»

قدم‌هایمان کوچک است و کارمان بزرگ

«سید محمدحسین جلالی» همراه با همسرش در این جمع حضور دارند او از کوتاه‌قامتان و فعالان رسانه‌ای است که در عرصه اجتماعی فعالیت‌های ویژه‌ای دارد می‌گوید: «ما با همین قدم‌های کوچک می‌توانیم کارهای بزرگ انجام دهیم. اگر در بیمارستان بقیه‌الله و دربسته بندی اقلام معیشتی نیازمندان حاضر شدیم فقط خواستیم بگوییم؛ کار بزرگ کردن آدم‌بزرگ نمی‌خواهد، فکر بزرگ می‌خواهد. ویروس کرونا به ما ثابت کرد که باید روی پای خودمان بایستیم ما  برنامه‌هایی داریم که به‌زودی همه را اجرایی می‌کنیم.»  جلالی می‌گوید: «ما برای پسا کرونا برنامه‌ریزی کردیم و خودمان را برای آن روزها آماده می‌کنیم وقتی کشور درگیر این ویروس شد ما متوجه شدیم که می‌توانیم بدون توقع از مسئولان روی پای خودمان بایستیم. و روزهای انتظار تمام‌شده است.»

ما هم آسیب‌پذیر بودیم؛ اما حالا نیستیم

 «حمید ابراهیمی» امشب با دختر جوان و بلندقامت خود در این فعالیت جهادی شرکت کرده است. دخترش یک‌لحظه چشم از پدر برنمی‌دارد، یا از او عکس می‌اندازد و یا مرتب او را مخاطب قرار می‌دهد، ابراهیمی یکی از بزرگان کوتاه‌قامتان است و کوچک‌ترهای گروه از راهنمایی‌های او استفاده می‌کنند می‌گوید: «اگر ما حس حمایت از اقشار آسیب‌پذیر جامعه را داریم به این دلیل است که خودمان هم از اقشار آسیب‌پذیر جامعه بوده‌ایم . هرچند جامعه در حق ما کم‌لطفی کرده است. وقتی این صحنه و گاهی گذشته‌ها به یادمان می‌آید تصمیم می‌گیریم به بیمارستان برویم که اگر بیماری مبتلابه کرونا در بیمارستان بستری‌شده بگوییم؛ ما آمده‌ایم که حال شما را بپرسیم و به‌هیچ‌وجه حتی در این شرایط خاص جدای از این جامعه نیستید ما خوب می‌فهمیم که اگر بیماران کرونایی  حس کنند نسبت به جامعه‌شان تنها شده‌اند چه احوال نامساعدی پیدا خواهند کرد.»

بساط ازدواج و شغل را مهیا کرده‌ایم

«مهدی ابراهیمی» کارآفرین کوتاه‌قامتی است که برای ۲۰ نفر از افرادی که ویژگی‌های مثل خودش را دارند و کوتاه‌قامت هستند در یک رستوران سنتی در تهران ایجاد اشتغال کرده است. رستورانی که به کمک کوتاه‌قامتان اداره می‌شود. ابراهیمی علاوه بر اشتغال‌زایی بساط ازدواج کوتاه‌قامتان را نیز فراهم کرده است. طوری که تعداد زیادی از زوج‌های موفق کوتاه‌قامت در رستورانی که میزبانی بر عهده کوتاه‌قامتان است مشغول به کارشده‌اند. ابراهیمی می‌گوید: «ما باید در شرایط سخت دستگیر یکدیگر باشیم و هوای هم را داشته باشیم و در این مدت به دلیل حمله ویروس کرونا رستوران ما بسته بوده؛ اما ما بی‌کار ننشستیم و با خودمان گفتیم که می‌توانیم در روحیه بخشی به کادر درمان و همین کمک‌های مؤمنانه سهیم باشیم. وقتی از صفحه تلویزیون و شبکه‌های مجازی می‌دیدیم که کادر درمان چطور زحمت می‌کشند و جای ماسک روی صورتشان مانده و یا پزشکانی که ۳ ماه است خانواده‌شان را ندیده‌اند. فکر کردیم ، کمترین کاری که از دست ما برمی‌آمد این بود که به آن‌ها خدا قوت بگوییم. یکی از پرستارها به ما گفت:« از هر ارگانی برای روحیه بخشی به کادر بیمارستان آمده‌اند؛ اما فکرش را نمی‌کردیم امروز جمع شمارا ملاقات کنیم که واقعاً روزمان را شاد کردید.»

لباس رزم ،وقت خدمت

 «حسن ساکی» کوتاه‌قامتی است که بالباس رزم به حسینیه سیدالشهدا آمده است. دوستانش می‌گویند؛ او یدطولایی برای کمک به نیازمندان دارد و در سال‌های گذشته عضو مؤثری در گروه‌های جهادی بوده است. در پاسخ به این سؤال که چرا بالباس نظامی کار جهادی می‌کند می‌گوید: «این لباس برای من و برای خانواده‌ام برکت دارد. هرجایی که برای من تقدس دارد با این لباس وارد می‌شوم. این لباس برای من حکم لباس خدمت را دارد. دومرتبه با همین لباس به کربلا رفته‌ام. در تمام این مدت هرگاه که جامعه دچار مشکل شده ما عقب ننشستیم حتی در سیل و زلزله استان‌های شمالی و غربی کشور حضور داشتیم. اما آنچه همیشه برای ما اهمیت دارد، نگاه یکسان به ما و بقیه افراد جامعه است.»

هرکدام از زوج‌های کوتاه‌قامت از مسافت‌های طولانی خودشان را به این رزمایش مؤمنانه رسانده بودند و بازهم در این جمع دوستانه دل کندشان از حسینیه سیدالشهدا سخت است.

منبع: فارس