-
مقدمه چینی وزیر جنجالی صهیونیست برای اعدام اسرای فلسطینی
وزیر جنجالی رژیم صهیونیستی از اعلام آمادگی بیش از ۱۰۰ تن از پزشکان صهیونیست در سرزمینهای اشغالی برای اجرای حکم اعدام اسرای فلسطینی خبر داد.
-
دستور وزیر ورزش برای پیگیری سانحه در پیست موتورسواری
در پی سانحه برای «النا معدنیپور» در تمرینات موتور کراس، وزیر ورزش و جوانان به معاون توسعه ورزش قهرمانی و حرفهای دستور رسیدگی داد.
-
انفجار و حریق در تاسیسات نفتی ونزوئلا+ فیلم
رسانههای محلی و منابعی از شرکت دولتی نفت ونزوئلا از وقوع حریق گسترده در یک پروژه نفتی در منطقه شرقی این کشور خبر می دهند.
-
واکنش ستاد حقوق بشر به ادعاهای رئیس هیئت حقیقتیاب بینالمللی
ستاد حقوق بشر ایران با رد ادعاهای رئیس هیئت حقیقتیاب بینالمللی اعلام کرد: تداوم فعالیت این هیئت به تضعیف اعتبار نهادهای حقوق بشری بهویژه شورای حقوق بشر منجر میشود.
-
چند دقیقه با کتاب «بهمن کارگر، نیروی انسانی قرارگاه نجف» / ۳۰۵
وضعیت سردار کارگر در آستانه اسارت
یکدفعه دیدم سه چهارنفر از روبهرویم میآیند. لباسهایشان سبزرنگ بود و یکیشان هم تیربار داشت. اول فکر کردم خودی هستند، ولی عراقی بودند. من هم اسلحه نداشتم. به یک تپه که رسیدم سنگر گرفتم.
-
انفجار شدید در یک مجتمع صنعتی در انگلیس
شبکه اسکای نیوز از وقوع یک انفجار شدید و وقوع آتش سوزی در یک مجتمع صنعتی در شهر سویندون انگلیس خبر داد.
-
واکنش اورژانس به خبر فوت راننده تاکسی اینترنتی بر اثر گرمازدگی
سازمان اورژانس استان تهران به خبر منتشر شده درباره درگذشت راننده تاکسی اینترنتی بر اثر گرمازدگی واکنش نشان داد.
-
وقتی خاکریزها فروغ منافقین را خاموش کردند؛
فحش و ناسزا به مسعود و مریم پشت بیسیم!
بعد از ضربههای اساسی که منافقین خوردند و سازمان رزمشان فرو پاشید، بدترین اهانتها ر ا به همدیگر میکردند و به فرماندهانشان فحش و ناسزا میدادند.
-
هر ۷دقیقه یک ایرانی مبتلا به آلزایمر میشود
متخصص بیماریهای مغز و اعصاب با اشاره به اینکه هر ۷ دقیقه یک نفر در کشور به آلزایمر مبتلا میشود، بر ضرورت پرهیز از درمانهای خانگی در مواجهه با سکته مغزی تأکید کرد.
-
کارت دعوت خاص برای فاطمه سلطانملک
«همین که مردها اسلحه به دست گرفتند برای دفاع از کشورمان، ما هم توی شهرهای جبهه ماندیم تا دشمن فکر نکند شهرها خالی از سکنه شده است. ما هم جنگیدیم با هر چه که میخواست مقاومت مان را بشکند.»
-
بازداشت ضارب کادر درمان در اردبیل
دادستان مرکز استان اردبیل گفت: با وصول گزارش ضرب و شتم یک کادر اورژانس ۱۱۵ در اردبیل، فرد ضارب شناسایی و دستگیر شد.
-
تلاش ناکام برای ورود غیرقانونی به مکه با آمبولانس!
مأموران امنیتی در عربستان سعودی راننده و سرنشیان یک آمبولانس را که قصد داشتند به صورت غیرقانونی وارد مکه شوند، بازداشت کردند.
-
چند دقیقه با کتاب «همنفس احمد» / ۲۸۹
یک ماه و نیم زندگی با زهرا در آمبولانس!
ماجرای اتراق شبانه در روستایی در جاده گاران را برایش تعریف کردم، زهرا آماده بود با یک نارنجک خودش و عدهای از ضد انقلاب را منفجر کند. احمد سرش را به یک طرف کج کرده بود و با دقت به حرفهای من گوش کرد.
-
آمادگی اورژانس برای ارائه خدمات به مسافران نوروزی در موج دوم سفرها
رئیس سازمان اورژانس کشور از آمادگی کامل اورژانس برای ارائه خدمات به مسافران نوروزی در موج دوم سفرها خبر داد.
-
-
-
چند دقیقه با کتاب «روزی روزگاری جنگی»/ ۲۵۱
۲۴ساعت خواب بیسیمچی فرمانده تیپ!
یکی از بچهها آمد و گفت: «برو نمازهای قضایت را بخوان»؛ اول منظورش را نفهمیدم. بعد حالیام کرد بیست و چهار ساعت است خوابیدهام. در تمام این مدت خودش بیسیم را برداشته بود و حرف میزد.
-
-
چند دقیقه با کتاب «ماه تمام» / ۲۲۷
فرمانده سپاهی سوار بر مرسدس بنز ۲۸۰! +عکس
متوسلیان پس از نشستن در داخل اتومبیل مرسدس بنز ۲۸۰ سفارت. نگاهی به همت و جمع همرزمان باوفای خود کرد و در سکوت، پلکهای خود را بر هم فشرد. داخل خودرو علاوه بر متوسلیان، چند نفر دیگر هم نشسته بودند.
-
چند دقیقه با کتاب «هوای این روزهای من» / ۲۱۷
خدایا! چقدر جان کندن سخت است
منتظر رفتن بودم. اولش به ذهنم رسید با بیسیم خبر کنم آمبولانس بیاید و بعد آب پاکی را خودم ریختم روی دست خودم. خیال خودم را تخت کردم که نمیشود. کسی نمیتواند بیاید. چشمهایم را بستم...
-
چند دقیقه با کتاب «خاطرات سالهای نبرد» / ۲۰۵
بیمارستان مخصوص ناطقنوری کجاست؟!
من را در بیمارستان ارتش بستری کردند. روز چهارشنبه بود. پزشکها مانده بودند که با پایم چه کنند. گفتند روز شنبه شورای پزشکی تشکیل میدهیم تا در این باره تصمیم بگیریم. تا دو، سه روز با من کاری نداشتند.
-
چند دقیقه با کتاب «مصطفی طالبی» / ۲۰۳
لطفاً مصطفی را نبوسید! + عکس
اواخر تابستان شیمیدرمانی تمام شد. حال مصطفی بهتر شده بود. وزنش رسیده بود به حدود پنجاه و پنج کیلو. موهایش دوباره داشت در میآمد؛ نازک نازک مثل موهای نوزاد. ریشهایش هم دوباره داشت پر میشد...
-
چند دقیقه با کتاب «شیدای شهادت» / ۲۰۱
با کوچکترین اشتباه راننده میافتادیم ته دره!
از سر و صدای بچهها دوباره به سمت دوشکا برگشتم. یک دفعه با تعجب دیدم اسماعیل پشت ماشین افتاده. گلولهای به پای اسماعیل اصابت کرده بود و خونریزی شدیدی داشت. ناخود آگاه تمام خاطرات اسماعیل در ذهنم آمد.