کد خبر 346929
تاریخ انتشار: ۳۰ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۵

«سرآقا سید» یکی از روستاهای دهستان موگویی بخش شوراب شهرستان کوهرنگ در استان چهارمحال و بختیاری است.این روستا با فرهنگ بکر و اصیل خود از معدود روستاهایی است که مردم آن بخصوص زنان و دختران از پوشش کامل محلی استفاده می کنند.

{$sepehr_album_17585}

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 3
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۳:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
    0 0
    چرا خرابش میکنید ، رنگیش و بذارید
  • یه چهارمحالی ۱۳:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
    0 0
    سلام بله شما فقط فرهنگ اصیل و بکر و دست نخوردشونو میبینید و از درد و رنج هاشون از بدبختیاشون و از هزار هزار مشکل دیگشون خبر ندارید...به چهرشون نگاه کنید همه چی رو میفهمید.اگه بیاید سنشون رو ب÷رسید و با چهرشون مقایسه کنید میبینید که اشک تو چشاتون جمع میشه یانه...زیبایی و آبادانی استانهای مجاور به قیمت این چیزاست؟؟
  • ۱۵:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۶/۳۰
    0 0
    خاطراتم زنده شد: شاید سال 81 بود که با جمعی از دوستان و همکاران در بنیاد حضرت فاطمه الزهراء علیها سلام به آنجا رفتیم. یک هفته آنجا بودیم. چند چیز در آنجا و از آن منطقه چشمگیر بود و خاطرم هست: 1- اول اینکه طبیعت بکر و زیبا و مدل بی نظیر معماری منازل که ماسوله، نمونه و مشابه مشهور اونه. 2- رهبر معظم انقلاب در زمان ریاست جمهوری به آنجا تشریف بردند و دستورات ویژه ای دادند. آن زمان حتی حمام هم نداشتند. بعد از سفر رهبری حمام ساخته شده بود ولی وقتی ما رفتیم خبری از حمام فعال نبود. به گمانم طویله شده بود. فکرش را بکنید منطقه کوهستانی بدون حمام. ما تا آخر سفر نفهمیدیم این جمعیت غسلشون رو چه جوری انجام می دن. یعنی واقعا این موضوع برای گروه یه نقطه قابل تأمل شده بود. آنجا بچه هایی را دیدم که تا به حال آنسوی کوه ها را ندیده بودند. یکیشان شاید 5 سال یا شش ساله بود؛ خمیردندان را می خورد! 3- در زمستان راهها کلا بسته می شد و از سمت شمال باید دو سه روزی قاطر سورای می کردند تا به اطراف اصفهان و فلاورجان برسند. از پزشک و دکتری هم خبری نبود. 4- آنجا یک امامزاده بود و اصلا اسم آنجا اشاره به اِشراف روستا بر این امامزاده است. یادم نیست اما صحبت از یک زلزله بزرگ و جلو آمدن کوه هم بود. 5- آن اطراف همه با هم و درون دِه ازدواج می کنند. به طوریکه در ده کناری مشهور بود که 99 درصدشان سید هستند. 6- با وجود شاخصهای کامل یک زندگی روستایی، وقتی در تهران شاید چند ثانیه طول می کشید تا ارتباط با تلفن همراه و... برقرار شود، آنجا اینطور نبود. مخابرات آمده بود یک بشقاب ماهواره مخابراتی خوشگل گذاشته بود که واقعا ارتباطات زیرساخت را عینی کرده بود. 7- با این همه منطقه یعنی به معنای واقعیها !!! محروم بود. بعضیهاشون از امکانات ابتدایی مثل گاز خوراک پزی تأمین نبودند یا بیشتر نیاز داشتند. خصوصا که رئیس جمهور مملکت هم سالها قبل آنجا رفته بود و بازهم وضعیت، تفاوت چندانی نکرده بود. تیرهای چراغ برق فک کنم برای عهد تیرکمون شاه بود که کما بیش داشتند درستشان می کردند. سرآقاسید با فاصله شاید 1 ساعت یا 1ساعت و نیمیه آنسوی منطقه توریستی و ورزشی کوهرنگه؛ همونجا که دختر پسرای پولدار با مامان بابا اینا میان میلیونی خرج می کنن و اسکی میکنن! فکرشو بکن، فاصله امکانات از کجا تا کجا! هم برای اردو زدن و ورزش و تفریح جای مناسبیه و هم برای کار جهادی و خدمت رسانی به مردم. إن شاء الله که در 12 یا 13 سالی که از اون زمان گذشته، اونجا آباد شده باشه. 8- ... یه دوربین zenith داشتم و با یه حلقه 36تایی، عکسهای ماندگاری از آنجا انداختم. ولی حیف که دزیده شدن... !!! راستی مصطفی دالایی فیلمبردار قدیم روایت فتح و پارِکاب شهید آوینی هم همراهمون بود. 9- روستاییا خیلی تحویلمون می گرفتن. یه روز آبگوشت خوردیم و شبش برای اولین بار به پیشنهاد و البته طبخ خانومهای همراه، املت گوشت کوبیده خوردیم. عسل خیلی خوبی هم داشتن که یه حلب 17 کیلیویی خریدیم و بعدا تقسیم کردیم. 10- یک هفته بدون امکانات شهری آنجا بودم، البته ظرف و ظروف و ریکا و ... همراه بود. کتاب عرفان و فلسفه را برده بودم و در تویوتایِ شاسی بلندِ عزیزان پاسدار، فلسفه می خواندم و بالا و پایین می شدم. یکی از خاطرات معنوی این سفر، وقتی رخ داد که در مسیر بازگشت از شهرکرد به سمت اصفهان راه افتادم و یادم افتاد که ای بابا !! یک هفته است خودم را در آیینه ندیده ام. احساس بسیار عجیبی بود. اشک چشمهایم را گرفته بود. ظاهرا تولدی دوباره رخ داده بود یا چیزی شبیه آن. نمیدانم چرا حالم اینطوری شد. توگویی در این رمزی بود که بعدها اشاراتی از آن یافتم ... .

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس